شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

راز اتهام مثلث ارتجاع به ایران


راز اتهام مثلث ارتجاع به ایران
داستان تشکیل هلال شیعی و دخالت ایران در عراق و لبنان، این روزها سوژه محفل دولت‌هایی شده است که خود از عوامل عدم استقرار سیاسی و امنیتی منطقه و خاورمیانه هستند. چند ماهی است که عربستان سعودی، که خود پشت سر شبه نظامیان افراطی سنی برای قتل عام شیعیان در عراق قرار دارد و با حمایت‌های مالی و لجستیکی از گروه‌های افراطی در این کشور، عملا در جهت شکست دولت عراق حرکت می‌کند، مدعی است که ایران در عراق دخالت مستقیم دارد و ایران را مسئول تحولات و رویدادهای اخیر در این کشور معرفی می‌کند.
همراه با عربستان سعودی، گروه‌های افراطی سنی عراق همچون هیأت علمای اهل سنت عراق به رهبری «حارث الضاری» مفتی افراطی عراقی که احکام ضد شیعه‌اش در عراق و مواضع حمایت‌گرانه‌اش از قاتل ددمنش عراق صدام حسین موجی از افراطی‌گری و نسل کشی در عراق، به راه انداخته است، نیز جریان عدم استقرار و شکست طرح‌های امنیتی عراق را در این کشور هدایت می‌کنند. در حالی که نیروهای جیش المهدی در عراق از سوی حارث الضاری متهم به عملیات نظامی در مناطق سنی نشین عراق هستند، مقتدی صدر با رد این اتهام از حارث الضاری سه موضع صریح و روشن خواست، اما تنها پاسخی که به او داده شد، عملیات «نسل کشی در مناطق شیعه‌نشین» در مناطق مختلف عراق و از جمله شهرک شهید صدر بود. مقتدی صدر از حارث الضاری سه درخواست داشت: اول آنکه حکم به حرمت قتل شیعیان بدهد. دوم آنکه حکم به تحریم الحاق به صفوف «القاعده در عراق» را صادر کند و سوم آنکه حکمی صادر کند تا بر اساس آن از بازسازی مرقد امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) که در سامره قرار دارد، و توسط افراطیون سنی چند ماه پیش منفجر شد، جلوگیری نکنند.
هنگامی که جریانات سلفی عراق از تاریخچه حارث الضاری سخن می‌گویند، می‌گویند او نوه فردی است که در عهد قیمومیت انگلیس بر عراق، با استعمار انگلیس جنگیده است. آنها پس از ورق زدن هزاران صفحه از تاریخ سیاسی عراق فقط همین را یافته‌اند تا از او یک چهره ملی عراقی درست کنند. اما نمی‌گویند پس از آنکه او از دانشگاه «الازهر» در قاهره در سال ۱۹۷۸ فارغ التحصیل شد، در برابر رژیم سفاک و خون آشام عراق چه کرد؟ آیا او حتی یک موضع کوچک و ساده در برابر قتل‌های حکومت صدام حسین اتخاذ نمود؟ آیا قتل عام انفال در مناطق کردنشین و قتل عام شیعیان در الدجیل و یا بمباران شیمیایی دولت صدام در حلبچه و یا قتل عام علمای شیعه در عراق و یا سرکوب دو دهه‌ای حوزه علمیه شیعیان در نجف و کربلا و یا سرکوب و قتل عام شیعیان در جنوب در سال ۱۹۹۱ را محکوم کرد؟ اما امروز که در بین سلفی‌های عراق هیچ چهره‌ای جز او وجود ندارد، از او به عنوان سمبل ملی عراق یاد می‌کنند و برای او دیدارهای ویژه با پادشاه اردن و عربستان تدارک می‌بینند تا از او، سمبلی در برابر شیعیان عراق درست کنند. مگر او نبود که از مواضع القاعده در عراق در عهد ابو مصعب زرقاوی برای شیعه کشی حمایت می‌کرد؟ و مگر او نبود که پیوستن به القاعده در عراق را دارای مجوزهای دینی قلمداد می‌کرد؟ و هم او است که در یک موضعگیری آشکار اعلام می‌کند که عهد صدام حسین بر حکومت فعلی عراق کاملا ارجحیت دارد. اکنون او از حمایت عربستان و اردن در عراق برخوردار است و همین عامل کافی است تا نشان داده شود کشورهایی همچون اردن و عربستان، چه نقشی در عراق داشته‌اند و اکنون چگونه برای حاکمیت اندیشه‌های سلفی و ایجاد فتنه داخلی در عراق تلاش می‌کنند و جالب است که به رغم همه اینها، ایران را مسئول برهم خوردن امنیت عراق معرفی می‌کنند!
تحولات عراق و شکست سیاست‌های نظامی آمریکایی‌ها، اکنون موجب شده است تا کاخ سفید به دنبال گسترش دایره تشنج در کشورهای منطقه حرکت کند. آمریکا بر این اعتقاد است: «اکنون که توانایی حل مشکلات عراق را ندارد، پس باید دامنه بحران آن را توسعه دهد» از همین رو چندی پیش دیک چنی، معاون رئیس جمهور آمریکا، سفری به عربستان انجام داد و در پی آن جورج بوش به اردن سفر نمود تا از «ورقه سوخته امان» در تحولات عراق استفاده کند. این در حالی بود که همزمان با این تحولات، دادگاه محاکمه صدام حسین در جنایات ضد بشری‌اش علیه مردم عراق، وی را به اعدام با طناب دار محکوم نموده بود، امری که نه تنها موجبات خوشحالی عربستان و اردن را فراهم ننمود که باعث شد جریانات افراطی سلفی و وهابی در عراق را به قتل عام‌های جدیدی علیه شیعیان در این کشور رهنمون سازند. این در حالی است که صدام حسین در طول حاکمیت ددمنشانه‌اش در عراق و در یک دوره ۲۵ ساله، تعداد زیادی از علمای شیعه عراق از جمله سید محمدباقر صدر و سید محمد صدر را اعدام و ترور نمود و بسیاری دیگر از علمای بزرگ این کشور را در سیاه‌چال‌های زندان‌های عراق به خاک و خون کشید و جنگی ظالمانه علیه انقلاب اسلامی برپا و قتل‌عام‌های بزرگی علیه اکراد و شیعیان در شمال و جنوب عراق بر پا نمود که هیچ‌یک از آنها نه تنها واکنشی در عربستان و اردن ایجاد نکرد که در صحنه عمل از صدام حسین حمایت نیز نمودند.
پادشاهی عربستان در طول حاکمیت صدام حسین ده‌ها میلیارد دلار به این حکومت کمک مالی کرد و پدر پادشاه فعلی اردن، ملک حسین، ریسمان توپخانه ارتش بعثی عراق علیه ایران را در جبهه‌های جنگ علیه کشور و مردم ایران را کشیده و به طرف مرزهای کشورمان شلیک نمود. به نظر می‌رسد آنها فراموش کرده‌اند که در گذشته چگونه در قتل عام مردم عراق توسط نظام صدام حسین دست داشته‌اند و اکنون نیز که اکثریت عددی مردم عراق قدرت سیاسی را به دست گرفته‌اند، با حمایت از نیروهای افراطی سلفی، روند تحولات این کشور را به سوی جنگ داخلی سوق می‌دهند و جالب توجه است که این موضع خود را مبارزه با هلال شیعی در منطقه نامگذاری می‌کنند!
در حالی که نظام پادشاهی عربستان سعودی برنامه‌ای وسیع برای نابودی القاعده در داخل کشورش آغاز کرده است، با به خدمت گرفتن برخی از نیروهای سازمانی القاعده در تلاش است تا از آنها در داخل عراق استفاده کند و با همین رویکرد است که اکنون عربستان سعودی دست بسیاری از نیروهای سلفی و وهابی خود را برای ورود به عراق و سازماندهی جنگ‌های طایفی باز گذاشته است و آمریکا به رغم اطلاع از این برنامه سعودی‌ها، چشم خود را به روی آن بسته است تا از آب گل آلود در عراق ماهی بگیرد.
بر خلاف آنچه که عربستان و اردن مدعی‌اند که ایران و سوریه در تحولات نظامی عراق دست دارند، همه شواهد نشان می‌دهد که اوج‌گیری درگیری‌های طایفی در عراق و سیاست نسل کشی جریانات مذهبی افراطی سلفی در این کشور، ارتباط مستقیمی با حمایت مالی و لجستیکی عربستان سعودی از این گروه‌ها دارد. این در حالی است که ایران با موافقت و همراهی استراتژیک با روند تشکیل «حکومت مردمی» و استقرار آن و نظام دمکراسی در عراق نشان داده است که در پی ناامنی و عدم استقرار امنیت در این کشور نیست.
نظام تحولات سیاسی ایران در مقایسه با عربستان سعودی و اردن و نیز جریانات وابسته به اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی در منطقه، همه و همه نشان داده است که نظام فکری و سیاسی حاکم در ایران، یک نظام اعتدال‌گرا و طرفدار استقرار حاکمیت‌های سیاسی مردمی در فرایند انتخابات آزاد در کشورهای منطقه است. با نگاهی به سیاست‌های ایران در طی دو دهه اخیر کاملا می‌توان درک نمود که ایران در هیچ‌یک از عملیات‌های نظامی گروه‌های افراطی در منطقه دست نداشته و آنچه که تحت عنوان سلفی‌گرایی و «عملیات‌های نظامی جنون‌آمیز» در خاورمیانه و کشورهای دیگر وجود داشته، عمدتا ناشی از جریانات سلفی افراطی در کشورهای عربی بوده است که عمده آنها ریشه در عربستان سعودی دارد. ایران در طول اشغال افغانستان از جنبش مقاومت اسلامی افغانستان برای رهایی از زیر یوغ اتحاد جماهیر شوروی حمایت نمود و همین سیاست را در قبال جنبش مقاومت اسلامی لبنان برای آزادی سرزمین لبنان از اشغال اسرائیل اتخاذ کرد و همین مشی را در برابر جنبش مقاومت اسلامی فلسطین ادامه می‌دهد. اما هیچ‌یک از این سیاست‌ها منجر به افراطی‌گرایی در جهان اسلام از سوی جنبش‌های اسلامی مورد حمایت سیاسی و مردمی ایران نشد.
جنبش مقاومت اسلامی در لبنان فقط یک بار در برابر نیروهای واکنش سریع آمریکا دست به یک عملیات بزرگ نظامی علیه آنها زد و آن‌هم در شرایطی بود که این نیروها با هدف حمایت نظامی از اسرائیل و سرکوب ملت لبنان به خاک این کشور قدم گذارده بودند و برای خود پایگاهی مستحکم در بیروت برپا کرده بودند و اکنون آمریکایی‌ها خود نیز در مذاکرات سری و محرمانه‌شان اعتراف دارند که هرگز نمی‌توانند نکوهش و مذمتی را متوجه جنبش اسلامی لبنان کنند چرا که عملیات آنها پاسخی به تجاوزگران و حامیان اسرائیل در لبنان بوده و دقیقا در زمانی اتفاق افتاده است که اسرائیل بیش از نیمی از لبنان را به اشغال خود درآورده بود و هدف از استقرار نیروهای واکنش سریع آمریکا در بیروت، حمایت از عملیات نظامی و اشغالگرانه اسرائیل در بیش از نیمی از خاک لبنان بوده است.با همه تبلیغات وسیعی که آمریکایی‌ها علیه حزب الله لبنان در طول ۱۵ سال اخیر انجام داده‌اند، اما می‌دانند که حزب الله لبنان در هیچ‌یک از عملیات‌های نظامی علیه اهداف آمریکا و حتی اسرائیل در خارج از لبنان دست نداشته و جز در صحنه لبنان، در هیچ‌یک از عملیات‌های نظامی خارجی شرکت نکرده است. به همین موازات، هیچ‌یک از نیروهای جهادی فلسطین و یا نیروهایی که در خاورمیانه مورد حمایت سیاسی ایران بوده‌اند، هیچ نوع عملیاتی علیه آمریکایی‌ها و حتی اسرائیلی‌ها در خارج از فلسطین انجام نداده‌اند. اما در مقابل، جنبش‌های افراطی سلفی در جهان اسلام تاکنون در بسیاری از عملیاتهای نظامی در شرق آسیا، اروپا و آفریقا، و حتی آمریکا، بسیاری از بی‌گناهان و مردم عادی را از دم تیغ خود گذرانده‌اند و منبع تمامی این الهامات فکری «جنبش سلفی حاکم در اندیشه‌های سیاسی»، عربستان است که سازمان القاعده بارزترین آن است، جنبشی که به محض حاکمیت دولت مرکزی عراق، سیاست «نسل کشی شیعه» در عراق را مرکز ثقل عملیاتهای نظامی خود قرار داد.
برای اینکه این موضوع را به خوبی تحلیل کنید، به سخنرانی‌های قدیمی ابو مصعب زرقاوی اردنی مراجعه کنید که چگونه و با چه القاب و الفاظی، شیعیان عراق را مورد هجوم قرار می‌داد. شما این جنبش فکری را با جنبش سیاسی و فکری مقاومت اسلامی لبنان به رهبری نصرالله مقایسه کنید که ضمن پیوستن به فرایند عملیات سیاسی و مشارکت در فعالیت‌های دمکراتیک لبنان، نه تنها ذره‌ای از افراط را در درون خود ندارد که یک نمونه کامل و نهادینه شده در لبنان در قالب اندیشه‌های سیاسی نوین اسلامی و منبعث از فقه شیعی و نظام هماهنگی فکری با تحولات جهانی و بین‌المللی است. قدرت انعطاف خداوندان اندیشه‌های سیاسی شیعی در جهان اسلام، عملا جلوی هرگونه افراطی‌گری را گرفته است و نیروهای نوین و پویای این تنوع فکری در جهان اسلام، هرگز آلوده به افراطی‌گری نشده‌اند.
همین اندیشه اکنون در عراق در قالب «حضور اکثریتی شیعیان عراق» فرصت حضور پیدا کرده‌ است. اما «اتهامات بی اساس مقامات سعودی و اردنی» از همان ابتدا آغاز شد که ایران پشت سر هلال شیعی در منطقه است تا با این حربه اتهامی با «اندیشه‌های پویای اسلامی» مبارزه کنند. آنها در همین اندیشه‌های بیمار گونه و مالیخولیایی خود، سالهای سال چشم خود را بر قتل عام شیعیان در عراق بستند تا به قول خودشان جلوی گسترش انقلاب اسلامی را در منطقه بگیرند اما تحولات سیاسی ایران و نظام اندیشه سیاسی این کشور و پیشرفت سریع اطلاعات و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی در کشورمان، بار دیگر انقلاب جدیدی در جهان اسلام ایجاد کرد تا بازهم ایران سرآمد دمکراسی و تحولات فکری ـ سیاسی در بین کشورهای اسلامی شود. موجی که در پی ریاست جمهوری سید محمد خاتمی در ایران آغاز و گسترش یافت تا در یک انتخابات آزاد و دمکراتیک، فردی که فاقد اهرم‌های سیاسی در این ایران قلمداد می‌شد، در برابر مرد پرقدرت ایران، هاشمی رفسنجانی به پیروزی برسد و نشان داده شود که ایران مهد تحولات سیاسی آزاد و برخاسته از اندیشه پویای اجتهاد و نوگرایی است و هرگز برای احقاق حقوق داخلی و خارجی خود به افراطی گری پناه نمی‌برد، جریان و اندیشه‌ای که در جاهایی همچون عربستان و اردن و حتی مصر حتی برای یکبار تجلی نیافته است.
شما به مصر نگاه کنید که چگونه یک رئیس جمهور بیمار و ازخودراضی با نام انتخابات و دمکراسی، اریکه‌ای سلطنت گونه در طی ۲۵ سال اخیر برای خود درست کرده و اکنون نیز تحت عنوان دمکراسی، برای فرزند خود تاج و تخت به پا می‌کند. و یا به اردن نگاه کنید که در یک چرخش ۲۴ ساعته، چگونه یک جوان ناپخته دست پرورده با حمایت انگلیس و آمریکا و همچون عهد قاجار در ایران، بر روی کار می‌آید و یا به عربستان نگاه کنید که هنوز که هنوز است، موضوعاتی چون مشارکت زنان در سرنوشت خود و یا موضوعاتی همچون رانندگی زنان، باید موضوع اول بحث‌های سیاسی این کشور پادشاهی شود.
اتهام ناروای اردن و عربستان و در پی آن دولت مصر که ایران را به دخالت در امور داخلی عراق و لبنان متهم می‌کنند، شایسته خود این کشورها است که اکنون سراسیمه به دنبال حذف نیروهای سیاسی مخالف دولت در لبنان و نیز جلوگیری از استقرار امنیت در کشور عراق هستند. پادشاه عربستان سعودی فقط یک روز پس از اجتماع یک میلیونی مردم لبنان در مرکز بیروت که خواستار تشکیل دولت وحدت ملی بودند، طی تماسی با فواد سینیوره و تک تک وزرای کابینه منزوی لبنان، حمایت پادشاهی عربستان از آنها را اعلام و دولت اردن وزیر خارجه‌اش را برای حمایت از دولت سینیوره به بیروت اعزام کرد و عمرو موسی دبیر کل اتحادیه عرب و وزیر خارجه سابق مصر با اشاره حسنی مبارک سراسیمه به بیروت می‌رود تا از گسترش موج مردمی جنبش دمکراتیک مخالفان دولت فعلی لبنان جلوگیری و هرچه در توان دارند، برای دولت سینیوره مایه بگذارند. آیا این اقدامات دخالت در مسائل سیاسی داخلی لبنان است یا حمایت از جنبش مقاومت اسلامی و ملی لبنان برای استقلال و آزادی سرزمین لبنان؟ هر سه این کشورها در عهد حمله وسیع ارتش اسرائیل به جنوب لبنان و کشتار مردم این کشور که عمدتا از شیعیان لبنان نیز بودند، تا دو هفته تمام چشم‌های خود را با امید به نابودی جنبش مقاومت اسلامی و ملی لبنان به رهبری حزب الله به روی تجاوزات اسرائیل بستند؛ اما وقتی دیدند تیر آنها به سنگ خورده است، تلاش‌های سیاسی خود را به منظور اجرای آتش بس در لبنان به کار بستند و آن را حمایت از لبنان نامیدند!
همه آگاهان سیاسی امروز باید پاسخ بدهند که اردن و مصر و عربستان که هم‌پیمانان قطعی آمریکا در خاورمیانه هستند، از کشور لبنان و مردمش چه می‌خواهند که بی هیچ حد و حصری در امور داخلی این کشور به منظور شکست جنبش مخالفان، حمایت می‌کنند و اصولا طرح مورد حمایت آنها چیست؟
چگونه است که وزیر خارجه انگلیس، آلمان و هیأت‌های فرانسوی و آمریکایی و پیام‌های سیاسی در حمایت از دولت سینیوره، یکی پس از دیگری به سوی لبنان سرازیر می‌شود؟ پاسخ فقط یک چیز است: دولت سینیوره در دوران حمله اسرائیل به لبنان ثابت نمود که از طرح نابودی مقاومت اسلامی و ملی لبنان حمایت می‌کند و موضوع ادعایی وی در زمینه استقرار دولت لبنان، فقط و فقط یک بهانه است که این طرح را عملی کند و البته اجرای این طرح در لبنان به کسی سپرده شده است که مغز متفکر اقتصادی موسسات اقتصادی حریری در لبنان به شمار می‌رفته و او خود یکی از عناصر پشت پرده معاملات و قراردادهای مافیایی حیف و میل اموال لبنانی‌ها و البته ضعیف‌ترین فرد و بدترین انتخاب آمریکایی‌ها برای این منظور در لبنان است.
دولت‌های سعودی، اردن و مصر چرا بدون هیچ دلیل مستدلی بر طبل جنگ داخلی در این کشور می‌کنند و آن را فریاد می‌کنند؟ آیا حزب الله لبنان و یا جریان‌های متحد آن اقدامی برای تشنج در صحنه سیاسی لبنان مرتکب شده‌اند؟ آیا تظاهرات سیاسی، همان روشی که ائتلاف ۱۴ مارس پس از ترور رفیق حریری برای به قدرت رسیدن مورد استفاده قرار داد، جرم است؟ مگر خواسته مخالفان دولت سینیوره جز دولت وحدت ملی است؟ اگر پاسخ دقیق و قانع کننده‌ای برای این سوالات می‌خواهیم، باید به عراق و جریان سلفی ارتجاعی در این کشور برگردیم که به شدت مورد حمایت پادشاهی عربستان و پادشاهی اردن است.
بهروز جاودانی