دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

هانتینگتون و تمدن اسلامی


هانتینگتون و تمدن اسلامی
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو ابرقدرت جهان از دور خارج شد و جنگ سرد پایان یافت، در حالی که امریکا به عنوان تنها ابرقدرت در دنیا باقی ماند. در این زمان امریکا با یک خلاء مفهومی در علوم روابط بین الملل روبه رو شد و سیاست تضاد بین شرق و غرب که نتیجه اش حضور امریکا در نقاط استراتژیک و مهم دنیا بود، به پایان رسید. ساموئل هانتینگتون با ارائه نظریه برخورد تمدن ها درصدد برآمد که این خلاء نظریه را به نحوی پر کند. این نظریه، راهبردی استراتژیک برای امریکا ایجاد کرد تا بتواند به بهانه جلوگیری از نفوذ دشمنان جدید تمدن غربی حضور خود را در کشورهای در حال توسعه توجیه کند و منافع سیاسی و اقتصادی اش تضمین شود.
این نظریه، تمدن ها را در تقابل با یکدیگر نشان می دهد و برای اثبات این ادعا از رخدادها و حوادث آن زمان مدد می گیرد. وی با اساسی دانستن اختلاف تمدن ها، افزایش خودآگاهی تمدنی، تجدید حیات مذهبی، منطقه گرایی اقتصادی و تغییرناپذیری ویژگی ها و اختلافات فرهنگی، خطوط گسلی را میان تمدن های امروزی ترسیم می کند که جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد است و این گسل ها نقاط برخورد میان تمدن ها در این روزگار به شمار می آید.
«خطوط گسل میان تمدن ها، در آینده خاکریزهای نبرد خواهد بود. برخورد تمدن ها آخرین مرحله از سیر تکاملی چالش در جهان نو را ترسیم خواهد کرد.» ۱
وی با برشمردن تمدن های عمده جهان چالش نهایی میان تمدن ها را اختلاف میان تمدن غربی با دو تمدن اسلامی و کنفسیوسی ذکر می کند. وی فرهنگ و تمدن غربی را بر بنیان فرهنگ اروپایی و مسیحیت غربی قرار می دهد و تضاد میان تمدن اسلامی و تمدن غربی را تضادی ماهوی و ناشی از جبر تاریخی جلوه گر می سازد و با این فرض به چنین نتیجه گیری می رسد که غرب باید برای جلوگیری از احیای تمدن اسلامی آماده شود.
حال باید بررسی کرد که آیا تضاد میان اسلام و مسیحیت یک تضاد بنیانی است و جنگ های صورت گرفته بین این دو تمدن در طول تاریخ به واقع جنگ میان اسلام و مسیحیت به شمار می آید؟ برای پاسخ به این پرسش ها باید به تاریخ اسلام و به خصوص سیره نبوی نظری بیفکنیم. مسلمانان هنگامی که در ابتدای بعثت پیامبر اسلام(ص) در مکه تحت ظلم و ستم و شکنجه مشرکان مکه قرار داشتند بنا به دستور پیامبر اسلام(ص) که فرمود؛ «خوب است شما به سرزمین حبشه که سرزمین درستی و صداقت است، بروید زیرا در آنجا پادشاهی است که در سایه حمایت او به کسی ظلم و تجاوز نمی شود و با هجرت بدان مرز و بوم موقتاً خود را از چنگال این مردمان آسوده سازید» ۲ به حبشه هجرت کردند. پیامبر اسلام(ص) سرزمینی مسیحی را برای پناه بردن مسلمین از ستم مشرکان مکه انتخاب کرد و نجاشی پادشاه مسیحی حبشه به رغم پیشنهاد هدیه های فراوان، حاضر به تحویل دادن مسلمانان به قریش نشد، زیرا دین اسلام را به مسیحیت بسیار نزدیک می دید. پیامبر اسلام (ص) در زمانی که در مدینه ساکن بود با فرستادگان مسیحیان نجران به گفت وگو نشست و آنها را به دین اسلام فراخواند و آنها را به زور مجبور به پذیرش اسلام نکرد و حتی در زمان اوج قدرتش در عربستان هیچ گاه بر آنها سخت نگرفت. دین اسلام و دین مسیحیت هر دو از ادیان ابراهیمی به شمار می آیند و منشاء هر دو دین یکی است. پس اختلاف آنها بنیانی نیست چون بنیان هر دو دین بر اساس پرستش خداوند یگانه است. پس از نبرد اجنادین و شکست رومیان تمام شهرهای فلسطین با صلح به مسلمین تسلیم شدند به جز شهر بیت المقدس که چهار ماه در برابر مسلمانان پایداری کرد. ولی زمانی که حاضر به صلح شد، خلیفه خود از مدینه به جابیه آمد و عهدنامه یی با فلسطینیان مسیحی نوشت که در قسمتی از آن چنین نوشته شده؛ «امان شان می دهد بر جان هایشان و اموال شان و کلیساهایشان و صلیب هایشان، بیمارشان و سالمندشان و دیگر مردم شان که کلیساهایشان مسکون نشود و ویران نشود و از آن نکاهند و حدود و مردم آن را کم نکنند و از صلیب ها و اموال شان نیز، و در کار دین شان مزاحمت نبینند.» ۳
برخورد مسلمانان با مسیحیان شام، فلسطین و مصر آنچنان نیکو بود که آنها به اختیار به دین اسلام گرویدند چون مسلمانان هیچ محدودیتی برای آنها در مراسم مذهبی شان قائل نشدند و آزادی بیشتری به آنها اعطا کردند. ولی آنچه را که هانتینگتون با ارائه مثال تاریخی به عنوان نبرد اسلام و مسیحیت مطرح می کند، ربطی به اسلام ندارد زیرا خلفای اموی، عباسی و عثمانی بر اساس سیره پیامبر (ص) حکومت نمی کردند. آنها در حقیقت نظامی سلطنتی بر پا کردند و برای به دست آوردن مشروعیت پوششی از اسلام روی آن کشیدند و برای حفظ قدرت از هیچ جنایتی رویگردان نبودند مانند فاجعه کربلا، قتل فرزندان پیامبر اسلام(ص) در دوره اموی و عباسی، قتل عام شیعیان در زمان سلطان سلیم عثمانی، زندانی کردن و به شهادت رساندن امامان شیعه (ع)، به زندان افکندن و تازیانه زدن پیشوایان اهل سنت و...
پس عمل این سلاطین و خلفا ناشی از قدرت طلبی و میل به افزودن بر قلمرو ارضی و به دست آوردن منابع مالی بیشتر بود و لشکرکشی و جنایات آنها ربطی به دین اسلام نداشت. همین طور حملات و لشکرکشی اروپاییان در جنگ های صلیبی نیز به دلیل حفظ و بسط آیین مسیحیت نبود بلکه بهانه یی برای حمله به سرزمین های دیگر و به دست آوردن سرزمین های بیشتر و غنایم جنگی بود. در حقیقت ادیان پوششی برای فرونشاندن شهوت قدرت طلبی سلاطین جبار آن زمان بود، در حالی که هر دو آیین، دین رحمت بودند و بر پایه یکتاپرستی بنا نهاده شدند.
حال هانتینگتون بنا بر چنین فرض غلطی به لحاظ تاریخی به ایراد نظریه یی پرداخته که می تواند در جهت اختلاف افکنی میان تمدن اسلامی و تمدن غربی به کار گرفته شود.
با گام نهادن بشر به دوران مدرن، سرآغازی در روابط میان کشورها ایجاد شد و کشورها به گروه های جدیدی تقسیم شدند. گروهی کشورهای توسعه یافته که بیشتر غربی بودند و گروهی خواهان توسعه که جهان اسلام در این گروه قرار دارد. در حقیقت مسلمانان خواهان رسیدن به توسعه و مدرنیزاسیون با حفظ هویت خویش هستند و آنچه باعث اختلاف آنها با کشورهای توسعه یافته شده در تفاوت تمدنی و فرهنگی شان نیست بلکه از فزون خواهی کشورهای توسعه یافته و عدم احترام آنها به رابطه برابر با کشورهای در حال توسعه نشات می گیرد. کشورهای توسعه یافته بر اساس منفعت طلبی صرف، سیاست های خود را در جهان به اجرا درمی آورند و اخلاق سیاسی را زیر پا می گذارند که نمونه بارز آن در فلسطین قابل مشاهده است و این نارضایتی تنها شامل دو تمدن اسلامی و کنفسیوسی نمی شود بلکه امریکای لاتین و آفریقا را نیز دربر می گیرد.
غرب در دوران مدرن به پیشرفت و توسعه دست پیدا کرد و کشورهای اسلامی نه تنها با این پیشرفت مخالف نیستند بلکه جنبش های بزرگی در طول بیش از یکصد سال گذشته در جهان اسلام رخ داده که هدف نهایی آنها رسیدن به استقلال، آزادی، پیشرفت و توسعه بر اساس هویت ملی و دینی شان بوده است. هانتینگتون با تقسیم بندی نادرست تمدن اسلامی به سه شاخه فرعی مالایی، ترکی و عربی دو شاخه بزرگ دیگر تمدن اسلامی، تمدن ایرانی و تمدن شبه قاره هند را نادیده گرفته است که اثرات بسیاری در حرکت و جنبش جهان اسلام به سمت نوسازی داشته اند. هم اکنون تمدن مالایی با پیش گرفتن سیاست توسعه قدم در راه نوسازی نهاده و موفق بوده است. حرکت تمدن ترک به سمت ایجاد یک حکومت مدرن مسلمان با به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه شروع شده. تمدن ایرانی در طول یکصد سال گذشته با جنبش های بزرگ آزادیخواهانه با تکیه بر هویت اسلامی خود به سمت نوسازی در حال حرکت است و تمدن شبه قاره هند نیز با ابزار تحزب در راه نوسازی گام می زند. تمدن های عمده اسلامی نه تنها با تمدن غربی به صورت بنیانی در تنازع قرار ندارند بلکه آنچه سبب اختلاف و چالش است ناشی از سیاست هایی است که منافع اقتصادی را بر اخلاق سیاسی مقدم می دارد و باعث چالش میان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه می شود.
محمد هاشمی
پی نوشت؛
۱- هانتینگتون و منتقدانش ؛ مجتبی امیری وحید، ص ۴۷
۲- زندگانی محمد پیامبر اسلام (ترجمه سیره النبویه) ، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ص ۱۹۹
۳- تاریخ ارسل و الملوک (تاریخ طبری) ، محمدبن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، جلد پنجم ، ص ۱۷۹۰
منبع : روزنامه اعتماد