شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
جایگاه چرخه سوخت هستهای در بالابردن روحیه و عزت ایرانی
● چالش شرق و غرب
آنگاه که ایرانیان در مواجهه با دنیای غرب متوجه ضعف تکنیکی خود شدند و سپس آنرا در سایر حوزهها بسط دادند، تنها تعدادی انگشتشمار از ضعف فنی وصنعتی خود به تفوق ایدئولوژیک دنیای غرب نرسیدند. این نه خصلت ایرانی، بلکه در مقطعی از تاریخ مربوط به یک قوم بود. این قوم که ازسوی غرب جدید به شرق یا شرقی نام نهاده شد حائز خصائلیکم و بیش یکسان بود. از آنروی که غرب جدید، عهد جدید بشر غربی به خدای خود بود، این خود به مثابه یک جهانبینی قلمداد شد. لذا دیگر غرب برای این قوم به عنوان یک جغرافیا یا نقطه مشخصی از کره ارض قلمداد نمیشد. این غرب چیزی نبود جز مدرنیته. مدرنیتهای که سنت را پشت سرگذاشته و با ودایع تاریخی خود در حال وداع بود.
ماجرا از رنسانس و نهضتهایی همچون رفرم مسیحی یا پروتستانتیسم شروع شد و اینک بشر مغرب زمین خود محور امور بود و این محوریت خود پویائی فکری، صنعتی و اجتماعی را رقم زد. اوج این پویایی به قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد. سالهایی که با الهام از رویکردهای جدید فکری و فرهنگی و پشت سرگذاشتن عصر روشنگری به پدیدارهایی همچون انقلاب فرانسه و سلسله حوادث اجتماعی و سیاسی دیگر منجر شد. دستاوردهای بشری در عرصههای فنی و صنعتی همچون دستاوردهای فکری و سیاسی نظیر آرای جدید فلسفی و نهضتهای فکری همانند لیبرالیسم باز ریشه در همان روح فائوستی تمدن غربی داشت. غرب توانسته بود در گذر زمان - نه چندان طولانی- نه تنها در بعد نظری و نرمافزاری، انقلاب علمی و صنعتی خود را به ثمر برساند بلكه در آخرین حلقه از این فرایند به انقلابهای سیاسی رسیده بود. روایت استعلایی غرب به این معنا که غرب حامل ارزشهای برتر انسانی است و از اصالت برخوردار است، نتیجه این نگاه جدید بود که آنرا رویکرد رسمی دنیای غرب میدانند. غرب مداری یا جهان شمولی آن ریشه در همین عقلانیت غربی دارد. نتیجه طبیعی این نگاه نمیتواند چیزی جز عقلانیت ابزاری، سرمایهسالاری، سکولاریسم، داروینیسم اجتماعی، نژادپرستی و ... در عرصههای فرهنگ، اقتصاد و سیاست باشد. سرعت تحولات پنج قرن اخیر آنچنان بالا بود که هرگز نمیتواند با هزاران سال حیات اجتماعی بشر مورد مقایسه قرار گیرد. عمق حوادث به گونهای بود که آزادی اباحی او را از هویت مسیحی نتیجه گرفت. آزادی از قیود مختلف از جمله مذهب واتیکانی و شریعت کاتولیکی درهمین مسیر تعریف میگردد.
مباحثی نظیر حقوق بشر، آزادیهای فردی و اجتماعی، حقوق اساسی و ... در همین مرزها معنا و هویت پیدا میکنند. نظامات مدرن از جمله مشروعیت بخشی به جامعه مدنی و دموکراسی بورژوایی برآمده از مدرنیته در دستورکار نظامهای سیاسی جدید قرار گرفت و اقوام دیگر و بویژه قوم شرقی میبایست با تفکری اصلاحی از جمله رفرم در مذهب، همان مسیر غرب را طی نمایند. بدینسان غرب مثل اعلایی است که شرق باید جهت برونرفت از عقب ماندگی و برای پیشرفت و توسعه به آن اقتدا کند.
لازمه حصول به چنین نگاه مکانیکی توجه تام به امری مقدس به نام غرب است. اگر بین شرق و غرب فاصلهای وجود دارد، که حقیقتاً اینچنین است، باید همان مسیری را که دنیای غرب جدید پیمود با تمام اجزای آن مدنظر قرار گیرد. پیمایش چنین مسیر غیر قابل اجتنابی است که به توسعه و نوسازی اقوام شرق میانجامد. چنین الزاماتی از همان واپسین سالهای مواجهه ایرانیان با تمدن جدید غرب مدنظر قرارگرفت. گسترش معیارهای زندگی غربی و توسعه مناسباتی از این دست و از سویی انطباق با آنها ذهن و دماغ بخشی از جامعه ما را که از آنها در ابتدا به منورالفکران یاد میکردند فراگرفت و گسترش نهادهای مدنی مطابق با الگوهای مدرن در تعقیب همین مفروض بود. طیف فوق بر آن بود که روند جدید در مناسبات مغرب زمین روندی است اجتناب ناپذیر و از این نظر دیر یا زود ما را نیز فراخواهد گرفت.
لذا مقاومت در مقابل آن بیهوده است و از سویی عدم پایبندی به الزامات غربی و مقتضیات دنیای مدرن ما را از پیشرفت باز میدارد. بنابراین نه تنها نباید مقاومت ورزید بلکه باید به استقبال آن نیز رفت (مجله کاوه، س ۵، ش ۱، ص۳) ولی در اینکه تا چه حد باید این الزامات را پذیرفت، اختلاف وجود داشت. چه کسانی که ایرانی را از سر تا پا فرنگی میخواستند و چه آنهایی که برخی از شئون مدرنیته را پذیرا بودند، در یک امر اشتراک داشتند و آن اینکه بین ما و غرب فاصله است. سئوال اینجاست كه تکلیف ما در برابر این فاصله چیست؟ اگر برای کم کردن این فاصله باید تجربه غرب را بکلی مدنظر قرار داد، این گرتهبرداری تا چه حد میتواند در تسریع حل معضل کمک نماید؟ اما آیا با تاریخ میتوان با نگاهی مکانیستی برخوردکرد؟ آیا با رعایت تمام اجزاء تاریخی بدون توجه به خصلتهای بوم شناختی تجربه آن تاریخ و آن قوم قابل تکرار است؟
از سویی دیگر، براستی ریشههای فکری و معرفتی این فاصله را در کجا باید جستجوکرد؟ وجه تمایز در کجاست؟ چرا یک غرب داریم و یک شرق؟ آیا این تمایز ریشهای بسیارکهن دارد و یا آنکه حاصل همان نگرش جدید است؟ همانگونه که اشاره شد همه اینها حاصل نگاه جدید و فضای گفتمانی نوین منبعث از آن است. نگاه بشر جدید غرب به شرق نگاهی سوبژکتیو بود که شرقی را به مثابه ابژه مورد مطالعه خود قرار داد و اعلام کرد که در حال مطالعه آن است. او اعلام کرد که تاریخ شرقی مرده است و در جریان احراز هویت خود آنگونه که داعیه دارد از آنروی که در متن تاریخ بسر میبرد قادر به شناسایی خود نیست. لذا به مطالعه تاریخی میپردازد که دوران آن سپری شده و این تاریخ چیزی جز شرق نیست. سپس با این شناسایی غیر خود را میشناسد و در مقابل شناخت خویش میسر خواهد شد. تنها این غیریتسازی – otherness – است که به احراز هویت او منجر میگردد.
بنابراین هویت شناسی غربی به عنوان خاستگاه اصلی شرق شناسان مورد توجه قرار میگیرد. این مفروض کلیه شرق شناسان است که در دوران اخیر یا به تعبیری دویست ساله اخیر شکل گرفته است. جالب آنکه بعدها این مفروض با مستحیل شدن ما شرقیها در انگارههای فکری غربی مورد پذیرش واقع شده است. نتیجه نهایی این شرق شناسی چیزی جز حقارت، زبونی و خواری دنیای شرق نبود. چرا که غرب غیریتی مصنوع و غیر واقعی و از طرفی ذلیل و حقیر را معرفی میکرد. بالاخره برای ارائه هویتی والا و دست و پا کردن تشخص کاذب از غرب باید به تعریفی مصنوع از دنیای شرق روی آورد.
● روایت استعلایی غرب و رعب شرق
رعب در مقابل تمدن استعلایی غرب و همچنین القای تعریفی حقارتآمیز از قوم شرق از دستاوردهای مهم چنین نسبت سنجی به شمار میرود. پیامد سیادت فکری و تسلط تکنیکی غرب چیزی جز خودباختگی و ایجاد روح سرخوردهٔ شرقی نبود. در ارتباط با ما آنگونه که تاریخ معاصر شهادت میدهد به دنبال شکستهای ممتد در جریان جنگ با روس و پی بردن به نابسامانیهای متعدد در حوزههای مادی و معنوی نوعی انقطاع تاریخی با گذشته خود یافتیم و هر چقدر به مدنیت مدرن بیشتر معرفت یافتیم به همان نسبت مفهوم قومیت سنتی و عرق ملی در ما رنگ باخت. از آن پس در صدد بودیم هویت خود را در ارتباط با غرب تعریف نمائیم وکم نبودند نخبگانی از ما که در صدد برآمدند در تعقیب چنین برداشتی، تاریخی نو برای خود جعل نمایند. با تحلیل رفتن خودآگاهی تاریخی ایرانی ـ اسلامی و مسلم انگاشتن انگاره غربی اروپا مداری به سوی یوتوپیای ـ آرمانشهرـ ارزشهای جهانی غربی آنگونه که پذیرفته بودیم، به حرکت افتادیم. گر چه سرعت ما به نسبت باورداشتهایمان متفاوت بود. تاریخ همچنان جملات عیسی صدیق را در احساس حقارت خود نسبت به تمدن مشعشع و شگفتآور مغرب زمین آنگونه که خود میآورد: (عیسی صدیق، یادکار عمر، جلد اول، تهران: کتابفروشی دهخدا، ۱۳۵۱، ص ۵۰.)از یاد نمیبرد. صفحات بسیاری از نشریات و رسالههایی همچون فرنگستان و کاوه که روح آن را تقیزاده شکل میداد و از تمدن پیر و ضعیف و علیل! ما سخن میگفت، مملو از چنین تعابیری است (مجله کاوه، س ۵، ش ۳۶، ص ۲). در روزگاری ملکمخان در رساله دفتر قانون، با عجز و لابه آرزو میکرد که کاش اولیای دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد مینمودند و آن اصولی را که فرهنگیها با این همه علم و تجربه یافتهاند کمتر تغییر میدادند.... (میرزا ملکمخان ناظمالدوله، مجموعه آثار، تدوین و تنظیم محیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۸، ص ۴۹.) رسالههایی که با نام حیرتنامه در همان سالهای آغازین تجدد نوشته شد امروزه موردتوجه تاریخ نگاران و جامعهشناسان ایرانی است.
در عین حال از خلأیی که در هویت تاریخی احساس میکردیم در رنج بودیم. اصلاً دوره گذار به معنای رویاروئی سنت و تجدد یا کهنه و نو سبب رنجش ما بوده و هست. پذیرش جهان شمولی غرب و مطلق دانستن آن، دستاوردهایی را در عرصههای مختلف مادی برای ما به همراه داشت كه از جمله باید به تأسیس نهادهای اجتماعی، بنیان مؤسسات مدرن همچون بانکها، نهادهای مالیاتی، رسانههای جمعی، ارتش و تعلیم و تربیت جدید اشاره کرد. به همین سیاق باید به رویکردهای فکری و فلسفی و آشنائی با فلسفههای جدید هم توجه نمود. با اینحال همواره از ناکارآمدی و ناکامی پروژه تجدد و ترقی به معنای واقعی کلمه در ایران داد سخن دادهایم.
کم نیستند رسالههائی که از آغازین روزهای اقدامات و اصلاحات عباس میرزا در ابتدای قرن نوزدهم میلادی به سال ۱۲۲۹ هـ .ق که به منظور تقویت بنیه نظامی ایران صورت گرفت، به بعد از ناهماهنگی و محکومیت پروژه مدرنیته در ایران سخن گفته باشند.گر چه در مقابل، بسیاری نیز در طلب و تمنای تجدد و ترقی بودهاند.
منتقدین مدرنیته در ایران از ناکامی تحقق مدرنیسم در ایران و عدم ریشه دار شدن آن در خاکی که از سنت برآمده سخن گفتهاند. آنان از هدر رفتن فرصتهای بسیار و از دست دادن امکانات مادی و معنوی در این رهگذر گلایهها داشتهاند. ایشان از اینکه ما بدون تعمق به کنه الگوهای وارداتی و ناقص، فرصتهای تاریخی بسیاری را از دست دادهایم اظهار نگرانی کرده و میکنند. این دسته از نخبگان از اینکه مفروضات خاورشناسان جرأت علمی را از ماگرفته است و خودباختگی را در ایرانی نهادینه ساخته دل نگرانند و به دنبال آنند که این گسست تاریخی را به گونهای جبران سازند. چرا که این گسست را نتیجه بسط نظرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی غرب در حوزه سنت میدانند.
آنچه که در طول این مدت یکصد و پنجاه ساله به وخامت اوضاع انجامیده است تأثیرگذاری مفروضات خاورشناسان بر ساختار فکری بخشی از نخبگان ایران است، همانگونه که در سایر ملل در حوزه خاورمیانه اسلامی نیز اینچنین است. عمدهترین مفروض آن است که شرق باید خود را از دریچه نگاه غرب بشناسد. این انتظاری است که از صدر تا ذیل تاریخ شرق شناسی وجود دارد. در آثار متفکران غرب این موضوع به صورت برجسته همواره تکرار گردیده است.از جمله در آثار مونتسکیو (مونتسکیو، روحالقوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸). و مارکس به صراحت این مسأله بیان شده است. حتی هانری کربن که تلاشهای وی در حوزه شناسائی شیعه در دنیای غرب ارزشمند مینماید و زبانزد خاص و عام میباشد، در این اواخر همین فراز را تکرار میکرد. نتیجه چنین جزماندیشی، گرفتن اعتماد به نفس از ایرانی بود به گونهای که حتی جرأت شناسایی داشتههای خود را هم از دست داد. چنین جزمیتی نه تنها توان فکری را در حوزه صنعتی و فناوری از وی گرفت، بلکه توان شناسائی وی را از مواریث فکری خویش مصادره نمود. از جمله باید به مطالعه تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایرانی اشاره کرد که سهم ناچیزی از آن را به خود اختصاص داد. در همان سالهای ابتدایی تلاشهای شرق شناسی، این خاورشناسان بودند که یا خود به مطالعه آثار ادبی و فرهنگی ایرانی مبادرت میکردند و یا آنکه تنها شاگردان بومی و وطنی آنها بودند که میتوانستند دست به چنین تلاشهایی بزنند. کتابهای تاریخ ادبیات ایران نوشته ادوارد براون همچنان منبع عمده این درس در دانشگاههای ماست. موضوع دینپژوهی نیز دنبالهرو همین رویکرد است.خاورشناسان نقش عمدهای در مطالعات حوزه دینپژوهی دارند که البته با همان متدولوژی پوزیتیویستی اروپا و مطابق با قالبهای کلاسیک آن عصر توأم میباشد. از جمله باید به آثار کنت دوگوبینو متفکر و دیپلمات فرانسوی در ایران اشاره کرد که با تفسیرهایی کاملاً فیزیکالیستی و تجربی از حوزه دین و به طور مشخص از شیعه بسترهای لازم را برای فعالیتهای علمی از همین سنخ برای شاگردان بومی فراهم میسازد. او با مدرنیتهپذیرکردن اندیشه دینی نوعی اسطورهشکنی و افسون زدائی را از مفاهیم دینی بدست میدهد و از این طریق به قداست دین و امور قدسی خدشه وارد میکند و چهرهای کاملاً دنیوی و تجربی از آن فراهم میسازد. بخش قابل توجهی از آنچه که در طول یک قرن گذشته از ناحیه روشنفکران در این عرصه صورت پذیرفت وامدار اوست.
از همه مهمتر باید به بازتاب آرای جامعه شناختی شرق شناسان توجه بیشتری شود. از آنرو که خاورشناسان در چارچوب غیریتسازی تعاریفی را از شرق و بویژه ایرانیان ارائه نمودهاند، لذا خصائلی که از ایشان بدست دادهاند لاجرم میبایست در تضاد با ویژگیهای مورد پذیرش آنها باشد. ویژگیهایی که باید از اصالت و قداست و ارزشهای جهانشمول، آنگونه که بیان میکنند برخوردار باشد. از سویی دیگر چون خصائل شرقی و نوعاً ایرانی در پی آسیبشناسیها بدست آمده است، طبیعتاً از نابسامانیهای اجتماعی حکایت دارند. به همین لحاظ شرقی و به طور خاص ایرانی حائز سیمایی زشت و اوصافی مذموم میشود. به این ترتیب ارزیابی مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی امروزین آنان نیز در همین رهگذر صورت میپذیرد. چنین تفسیرهایی از اقوام شرق در تعقیب توهمات و پندارهایی ارائه میشود که متفکران مغرب زمین ارائه نمودهاند. در واقع سیمایی که از شرقی و یا ایرانی ارائه شده نه عین واقع بلکه مصنوع و ساختگی و به تعبیر دقیقتر جعلی میباشد. تفاسیری از این دست نوعاً مغرضانه و تمسخرآمیز است. برای مثال گوبینو فیلسوف و دیپلمات معروف فرانسوی در حکایات آسیائی خود اخلاقیات و مناسبات سیاسی، اجتماعی ایرانیان را توأم با خیالات خویش به رشته تحریر درآورده است. چنین رویکردی که بیشتر خود را در قالب رمانها و سفرنامهها به نمایش گذاشته بعدها دستمایه آثار هنری و فرهنگی ایرانیان واقع شد و به تقلید از آنان رمانهایی نوشته شد که تأثیرات خود را بر ذهن و فکر ایرانیان باقی گذاشت. با این وصف از شرقی و از آن جمله ایرانی موجودی مستبد، احساساتی و فاقد عقلانیت، خرافاتی و ... ترسیم گردید.
● دوره متأخر و پیگیری پروژه نظم جدید
در سالهای اخیرکه اروپا مداری با طرح یکجانبهگرایی آمریکایی به تدریج در حال رخت بر بستن است، آمریکا خود را منبع خیر و نیکی میداند، به گونهای که باید بر سراسر جهان حکمرانی کند. نومحافظهکاران آمریکایی در پی اقناعسازی تودهای برآنندکه ارزشهای آمریکائی بالاترین ارزشهاست و باید فراگیر شود و نهادینه سازی ارزشهائی از این دست در دستور کار آنهاست. در سال ۱۹۹۷م سازمانی با عنوان "پروژهای برای قرن آمریکایی نو" تأسیس گردید که در بیانیه آن بعنوان مانیفست این سازمان آمده است: با در نظر گرفتن سقوط شوروی و بلوک شرق باید چالشهای آینده را شناسائی و در مقابل تهدیدات آتی پیشدستی کرد. باید ارزشهای آمریکاییها را حاکم کرد. امروز آمریکا مسئولیت جهانی حفظ صلح و امنیت را در جهان بر عهده دارد. فوکویاما، برنالد لوئیس، دیک چنی، دنیس رایس، مارتین ایندیک و ... از امضاء کنندگان این بیانیه هستند.
برنالد لوئیس که او را پدرخوانده نومحافظهکاران هم میدانند بعنوان یک اسلامشناس، صاحب چندین جلد کتاب در باب تعامل غرب و اسلام و خاورمیانه است. او در کتاب اخیرش که به فارسی ترجمه شد، یعنی کتاب "مشکل از کجا آغاز شد؟( برنالد لوئیس، مشکل از کجا آغاز شد؟، تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴.)" با همان سیاق در پی ارائه دلائل عقب ماندگی کشورهای اسلامی و تجویز برای خروج از این وضعیت است. لوئیس باز از استبداد و عرفیگرایی میگوید. او احترام به ارزشهای آمریکائی از جمله دموکراتیزاسیون را جهت برون رفت جهان اسلام از عقب ماندگی تجویز مینماید. او مسلمانان را مردم مریض جهان میداندکه نیازمند یک پروژه بزرگ برای درمان با تزریق میزان زیادی دموکراسی میباشند.
تحولات سیاسی، اجتماعی دهه گذشته در سطح بینالملل که بیش از همه ملهم از عملکرد سیاسی ایالات متحده و شرکای غربی اوست ریشه در همین تلقی کلان دارد. کلان روایتی که تأثیرات شگرفی را بر خاورمیانه اسلامی بر جای گذاشته است و این به نوبه خود نظام بینالمللی را از خود متأثر ساخته و بدینگونه بخشی از تاریخ جامعه انسانی را رقم زده است.
● شرقگرایی ایرانی
با همه این تفاصیل نقادی فرهنگی و تاریخی ایرانیان که از سوی نخبگان منتقد مدرنیته از واپسین سالهای هجمه فرهنگی غرب به ایران آغازیدن گرفت، همچنان ادامه دارد. از میرزا محمد ابراهیم نواب تهرانی که آداب و رسوم غربی میرزا حسینخان مشیرالدوله را به نقد کشید و مجدالملک سینکی تا فخرالدین شادمان دهه بیست شمسی در تسخیر تمدن فرنگی و تا اندیشه سنتگرای دهه چهل و پنجاه شمسی همه حکایتگر نوعی مقاومت اسلامی و بومی در مقابل این رویارویی است. با آنکه اصالت نقدهایی از این دست و نسبت آنها با تجدد غربی خودجای تأمل و بحث دارد اما این روند حکایت از آن دارد که ایرانی خود شاهد این فاصله است ولی در عین حال در پی کم کردن آن میباشد. ایرانی فاصله با غرب را نمیپسندد، لذا همواره خودکاوی ملی و کسب هویت تاریخی برای او مسأله بوده است. گرچه در مقاطعی از تاریخ به نوعی خودآگاهی مبهم و التقاطی دست یافته است و در صدد جمع وآشتی بین داشتههای خود با برداشتهای غربی بوده است، در زمانهای از مارکسیسم مددگرفته و در عصری دیگر در پیوند با ایدئولوژی بورژوایی لیبرالی بسر برده است، با این حال در عصر بازگشت به خویش از اسلام بعنوان ایدئولوژی پیشرو استمداد جسته است.
● انقلاب اسلامی و دوره آگاهی
در جریان بازگشت تاریخی ایرانی و هویت طلبی آن و در همان مسیر رجعت به اصالت و سندیت ایرانی، انقلابی تحقق یافت که از دستمایه دینی برخوردار بود. شعاع ایدئولوژی اسلامی آنچنان وسیع بود که حتی آن دسته از روشنفکرانی را که از ایدئولوژی وارداتی بهره گرفته بودند و آنها را در راستای ترقیخواهی مؤثر میدانستند، نیز باخود همراه ساخت. ایشان نیزگرچه از مضامین فرهنگ وارداتی مدد میجستند ولی در عین حال متوجه سرکوب روحیه ایرانی در ادوار گذشته بودند. آنها نیز ایدئولوژی انقلابی را فقط در توسعه تک جانبه مدنظر نداشتند بلكه به تعبیری دل نگران استقلال ایرانی نیز بودند.
انقلاب اسلامی ایران با طرح احیای اندیشه دینی و نظام سازی اسلامی متناسب با آن و از سویی دیگر با طرح بازگشت به خویش فضای جدیدی را گشود که برپایه آن ایرانیان بیش از همه به استقلال خود در تمام اضلاع و جوانب آن ازجمله استقلال فرهنگی توجه نشان دادند. آنها نیک میدانستند که استقلال در حوزه اقتصاد و یا هر عرصه دیگری مستلزم استقلال فکری و فرهنگی است. برپایه این امر، انقلاب اسلامی هم به شالوده شکنی در عرصه فرهنگ غالب پرداخت و هم موجی از اسلامخواهی را در سطح خاورمیانه ایجاد کرد. این خیزش که به ظهور جنبشهای معنویتخواه منجر شد در جریان جهانی شدن، دو جریان سکولاریستی و جریان اسلامخواه را در مقابل یکدیگر قرار داد. بیداری اسلامی نیز از سویی بیش از هرچیز برنوع تعامل با مدرنیسم اثر گذاشت و به نوعی رویارویی با امواج حاصل از نگاه غرب که در طول یکصد و پنجاه سال اخیر بر عرصههای مختلف ایرانی اثرگذار بوده منجر شد. در جستجوی استقلالخواهی، نوعی اعتماد به نفس در مردم ایران ایجاد شد و طبقه نخبهسیاسی و فکری ما را هم به این گرایش سوق داد.
ازجمله مسائلی که در این زمینه ذهنیت نخبگان را به خود مشغول داشت عزم ملی برای توسعه فرهنگی و علمی کشور بود. موضوع این بود که کم کردن فاصله با غرب به معنای کمکردن فاصله در حوزههای علمی و فرهنگی است و لازمه استقلالخواهی نیز دستیابی به شرایط مطلوب علمی است. اگر قدرت از منابع مختلف مادی و معنوی سرچشمه میگیرد، در اختیار داشتن مغزهای متفکر و امکانات در حوزههای مختلف علوم از منابع اصلی قدرت است و اگر مصادیق قدرت در ادوار مختلف تاریخی تغییر میکند، امروز علوم و فناوری از مصادیق مهم قدرت است. توسعه اقتصادی بعنوان بخشی از مقوله نوسازی و ارتقاء کشور نمیتواند با صرفنظر کردن از علوم و فناوری تحقق یابد، ازاینرو عزت و اقتدار از دست رفته ما و بازیافت آن که مدنظر انقلاب اسلامی نیز بود صرفنظر از علل و عوامل مختلف ریشه در حرکتی فکری و نرمافزارانه دارد. چنین تفکری خود زمینه ارائه برنامههای راهبردی را برای رفع عقبماندگی و کاستن و امحای احساس حقارت و زدودن بهت در مقابل دستاوردهای فنی غرب و به تعبیری تمدن مدرن فراهم آورد.
تلاشهای علمی سالهای بعد از حدوث انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف جملگی معلول چنین هدف راهبردی بود. درهمین راستا و اهداف استراتژیک دولت جمهوری اسلامی ایران دستیابی به فناوریهای نو و علومی را که مجال پرداختن آن از سوی قدرتهای جهانی از ما سلب شده بود را ایجاب میکرد. بهمین دلیل دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای از جمله همین اهداف تلقی شد و با سعی و کوشش نخبگان و دانشمندان جوان به پیروزی نشست. صرفنظر از ارزش علمی این دستاورد، آنچه که حائز اهمیت میباشد احساس غروری است که به پشتوانه این فضای علمی نه فقط برای ایرانیان بلکه برای مردم خاورمیانه اسلامی بدست آمده و روحیه آنان را ارتقاء بخشیده است. وجد کشورهای اسلامی به سبب همپوشانیهای فرهنگی ما با آنهاست. آنان نیز سالهاست که از فزونخواهی و استیلا طلبی استکبار و از سویی احساس حقارت خود آزردهاند. امروز شکوفایی علمی در این نقطه از سرزمینهای اسلامی هم به دومنیوی بیدارسازی سایر ملل مسلمان انجامیده است و هم رعب حاصل از توانمندیهای مغرب زمین را میزداید و این خود میتواند راه مجد و عظمت دوباره جهان اسلام را فراهم سازد.
پژوهشگر: دکتر علیرضا ذاکراصفهانی
منابع و ماخذ:
۱. برنالد لوئیس، مشکل از کجا آغاز شد؟، تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴.
۲.. عیسی صدیق، یادکار عمر، جلد اول، تهران: کتابفروشی دهخدا، ۱۳۵۱،
۳. مجله کاوه، س ۵، ش ۱،
۴. : مجله کاوه، س ۵، ش ۳۶،
۵. مونتسکیو، روحالقوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸.
۶. میرزا ملکمخان ناظمالدوله، مجموعه آثار، تدوین و تنظیم محیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۸.
منابع و ماخذ:
۱. برنالد لوئیس، مشکل از کجا آغاز شد؟، تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴.
۲.. عیسی صدیق، یادکار عمر، جلد اول، تهران: کتابفروشی دهخدا، ۱۳۵۱،
۳. مجله کاوه، س ۵، ش ۱،
۴. : مجله کاوه، س ۵، ش ۳۶،
۵. مونتسکیو، روحالقوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸.
۶. میرزا ملکمخان ناظمالدوله، مجموعه آثار، تدوین و تنظیم محیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۸.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس انتخابات مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور رهبر انقلاب وزارت کشور رئیس جمهور دولت سیدابراهیم رئیسی
ایران تهران زلزله هواشناسی سیل شهرداری تهران پلیس سازمان هواشناسی بارش باران قتل آموزش و پرورش ازدواج
قیمت طلا قیمت دلار خودرو گاز قیمت خودرو بورس ایران خودرو بانک مرکزی هوش مصنوعی نمایشگاه نفت مالیات بازار خودرو
نمایشگاه کتاب فضای مجازی نمایشگاه کتاب تهران کتاب تلویزیون سینمای ایران رضا عطاران دفاع مقدس نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سریال نمایشگاه مهران مدیری
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه جنگ غزه آمریکا حماس سازمان ملل رفح اوکراین نوار غزه افغانستان
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران رئال مادرید هوادار لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ باشگاه استقلال
ایلان ماسک شفق قطبی طوفان خورشیدی اینترنت ناسا اپل فیبرنوری گوگل ماهواره
فشار خون چاقی آسم زایمان سرماخوردگی