دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به الگوهای فرزندپروری ونقش آن در شکل‌گیری شخصیت


نگاهی به الگوهای فرزندپروری ونقش آن در شکل‌گیری شخصیت
جلسه هنوز شروع نشده بود. آن روز یکی دیگر از جلسات آموزش خانواده بود که با عنوان ”شیوه‌های تربیت فرزند و تأثیر آن در شکل‌گیری شخصیت“ با شرکت اولیاء دانش‌آموزان در مدرسه برگزار شده بود. تک و توک مادران به جلسه آمده و به انتظار سخنران نشسته بودند. سه زن کنار هم نشسته و در خصوص موضوع و روش‌های تربیت بچه‌ها در خانواده‌شان با یکدیگر تبادل نظر می‌کردند. یکی از آنها که قیافه حق‌ به جانب گرفته و گویا خود را برتر از آن دو می‌دانست در مورد خانواده‌اش چنین گفت:
”در خانه ما آزادی مطلق برقرار است. کسی با کسی کاری ندارد. هیچ‌کس حق دخالت در کار دیگری را ندارد. از قوانین و قواعد و این‌ چیزها هم خبری نیست یعنی خودمان را پایبند مقررات و آداب و رسوم نمی‌کنیم خودتان می‌دانید که من دو بچه دارم، یک پسر ۱۶ ساله و یک دختر ۱۲ ساله. ظهر وقتی از مدرسه بر می‌گردند هر کدام به اتاق خودشان رفته و تا شب با انواع بازی‌های کامپیوتری، پلی‌استیشن، اینترنت و ... سرگرم هستند.
آخه ما برای رفاه و راحتی بچه‌ها برای هریک جداگانه این وسایل را فراهم کرده‌ایم، برای همین جنگ و جدال‌هائی که در خانه‌های دیگر به خاطر بازی بین بچه‌ها وجود دارد در خانواده ما به چشم نمی‌خورد. خلاصه ما از بچگی به آنها آزادی عمل داده و هرچه را خواسته و اراده کرده‌اند، برایشان تهیه کرده‌ایم.
هیچ‌وقت اجازه نمی‌دهیم محرومیت و ناکامی، بچه‌ها را دچار پریشانی و ناراحتی کند. پسرم گاهی شب‌ها ماشین پدرش را بدون اجازه بر می‌دارد و با دوستانش تا نیمه ‌شب بیرون می‌ماند. البته من از این که او گواهینامه ندارد و بدون اجازه ماشین را بر می‌دارد ناراحت می‌شوم! اما چه کنم؟ او در سن بلوغ و نوجوانی است، من حریف او در این سن نمی‌شوم. شوهرم هم چند بار بر سر این موضوع با او مشاجره کرده اما بالاخره تسلیم او شد، چون اگر به او اجازه ندهد، در جواب می‌گوید: من هم درس نمی‌خوانم و ترک تحصیل می‌کنم. البته بچه‌های من درست و حسابی درس‌خوان نیستند.
اما نزدیک امتحانات، یکی دو معلم خصوصی برایشان می‌گیریم و بالاخره درس‌ها را با نمرات ۱۴ و ۱۵ پاس می‌کنند. من و پدرشاان هم انتظار نمره ۲۰ نداریم و این را از کلاس اول به آنها گفته‌ایم.“
مادر آزاده، یکی از سه زن با گره‌ای بر پیشانی در حالی‌که سرش را به پائین گرفته و اضطراب درونی خود را با تکان دادن پایش نشان می‌داد، صحبت را به‌دست گرفت:
”وای خانم، شما باید به خانه ما بیائید تا ببینید بچه‌ها چه‌طور وقتی پدرشان به خانه بر می‌گردد، مثل موش می‌شوند و به اتاقشان می‌روند. حرف روی حرف او نمی‌زنند تصمیم گیرنده اول و آخر شوهرم است و در موقع تصمیم‌گیری نه از من و نه از بچه‌ها نظر نخواسته و مشورت نمی‌کند. نمی‌دانم شیوه زندگی ما درست است یا اشتباه رفتار می‌کنیم، اما دیگر عادت کرده‌ایم. هفته گذشته پسر ۸ ساله‌ من جامدادی می‌خواست، با وجودی که پول توجیبی می‌گیرد اما همیشه خریدها با خود شوهرم است، او به سلیقه خودش برای امید یک جامدادی گرفت، می‌دانم آن جامدادی به میل و سلیقه پسرم نبود اما قبول کرد و از ترس تنبیه هیچ شکایتی نکرد، یا دخترم که سال آینده به دوم دبیرستان می‌رود و باید انتخاب رشته کند، پدرش عقیده دارد که او حتماً رشته تجربی را انتخاب کند در حالی‌که آزاده به رشته‌های فنی و حرفه‌ای علاقه‌مند است. نمی‌دانید این روزها در خانه ما چه آشوبی به پا است.
تازه از الان برای رفتن او به دانشگاه ساز مخالف می‌زند و می‌گوید درس خواندن تا دیپلم کفایت می‌کند. همسرم در خانواده‌ای بزرگ شده که پدرش نیز همین رفتارها را داشته و او هم همان شیوه‌ها و اعتقادات را در زندگی کنونی الان پیاده می‌کند.
شوهر من اعتقاد دارد آزادی دادن به بچه‌ و نظر خواستن از او، افسار زندگی را از دست والدین خارج می‌کند و قدرت را از آنان می‌گیرد. من هم آن‌قدر جرأت و اعتمادبه‌نفس ندارم که مقابل او بایستم و این روش را تغییر دهم. من هم عادت کرده‌ام و از ابتدای ازدواج یاد گرفته‌ام روی حرف و عمل او حرف نزنم و همه کارها و تصمیم‌های بزرگ و کوچک زندگی را به عهده او بگذارم.“
مادر یاسمن که آرام نشسته با روئی گشاده به حرف‌های آن دو گوش می‌داد، کتابی را که گویا همان روز خریده بود، بر روی پاهایش جابه‌جا کرد و با اعتمادبه‌نفس و قاطعیت اظهار کرد:
”اما در خانواده ما نه آزادی کامل وجود دارد و نه دیکتاتوری.
برای هر کاری و تصمیمی چه از دخترم که به تازگی به مدرسه رفته و چه از دو پسرم که بزرگند و دبیرستانی، اظهار نظر خواسته و با آنها مشورت می‌کنیم. به بچه‌ها یاد داده‌ایم که در مورد مسائل و مشکلاتشان صحبت کنند و از طریق ارتباط کلامی و صحبت کردن به روش منطقی نه با دعوا و مشاجره، مسائل را بین خود حل کنند و اگر نتوانستند از ما کمک بگیرند. ما سعی می‌کنیم در ماه چند شب را به بحث در مورد مسائل و مشکلات بچه‌ها بعد از خوردن شام اختصاص دهیم.
بچه‌ها هیچ‌وقت تنبیه بدنی نشده‌اند، اما در خانه ما انضباط حکم‌فرما است. به خاطر همین، مقررات را معین می‌کنیم که همگی ملزم به اجرای آنها هستیم مثل صحبت نکردن با تلفن بیشتر از ۳۰ دقیقه یا استفاده نکردن از تلویزیون و کامپیوتر و بازی‌ها تا قبل ا زساعت ۶ بعدازظهر به خاطر رسیدگی بچه‌ها تکالیفشان و یا بیدار نماندن بعد از ۱۰ شب و در صورت رعایت نکردن قوانین خانه و کوتاهی کردن، خود می‌دانند که از امتیازاتی محروم شده و باید خطای خود را جبران کنند. پسران من با وجودی که دوران نوجوانی را سپری می‌کنند و گاهی‌ مخالفت و سرکشی می‌کنند و خواهان استقلال بیشتری هستند، با کنترل و نظارت ما آزادی‌هائی را در خانه و بیرون از خانه دارند اما محدودیت‌ها و مقررات تعیین شده را هم پذیرفته‌اند و به آنها احترام می‌گذارند.“
گفتگوهای سه مادر به این‌جا رسیده بود که کارشناس مدرسه به جلسه وارد شد و به بحث در خصوص موضوع موردنظر پرداخت و با تأکید بر این‌که خانواده اولین و مهمترین محیطی است که شخصیت و شکل‌گیری رفتارهای فرزندان را پایه‌ریزی می‌نماید و هدف از پرورش فرزند، آماده ساختن آنها برای ورود به جامعه است که با توجه به ارزش‌های جامعه، خانواده سعی می‌کند الگوهای پرورشی فرزند خود را منطبق با آرمان‌های خویش انتخاب کند، سخنان خود را ادامه داد:
” معمولاً وقتی شعار ”کسی را با کسی کاری نباشد“ حاکم بر فضای خانواده است، هرکس هرکاری را که میل دارد و مطابق دلخواه اوست انجام می‌دهد و دیگری حق دخالت در کارهای او را ندارد. در این‌جا به اصطلاح آزادی مطلق حکم‌فرما است.
افراد این خانواده براساس تمایلات خود زندگی می‌کنند، در نتیجه هرج و مرج و بی‌نظمی به وجود می‌آید. این افراد نه تنها مصالح و منافع جمعی را که در آن زندگی می‌کنند در نظر نمی‌گیرند بلکه متوجه منافع خود نیز نیستند. علاوه بر این‌که زندگی با آشفتگی و بی‌نظمی همراه است، افراد این خانواده مردمی بی‌بندوبار، لاابالی و سهل‌انگار، خودخواه و بی‌هدف هستند. میزانی حاکم بر اعمال و افکار آنها نیست، احساس مسئولیت نمی‌کنند و در زندگی اجتماعی خود نیز موفق نمی‌باشند. چراکه والدین سهل‌گیر به آموزش رفتارهای اجتماعی در فرزندان خود بی‌توجه‌اند.
در این‌گونه خانواده‌ها به‌طور کلی قوانین بسیار محدودی وجود دارد و افراد نسبت به اجرای قوانین و آداب و رسوم چندان تقیدی ندارند.
هم‌چنین دخالت در کارهای یکدیگر از نظر آنان معنا ندارد چراکه به تعداد اشخاص خانواده، نظر وجود دارد. گرچه کودکان خانواده‌های سهل‌گیر و آزاد، دارای استقلال فکری و عملی هستند، اما به سبب هرج و مرج نوعی تزلزل روحی در آنها به چشم می‌خورد و سبب می‌شود آنان نسبت به زندگی احساس مسئولیت نکنند. این بچه‌ها از رشد عاطفی و اجتماعی بسیار پائینی برخوردارند و قادر به همیاری و همکاری با همسالان و دیگران نیستند و در جامعه همیشه با مشکلات اخلاقی و اجتماعی مواجه می‌شوند.
اما خانواده‌ای که تابع اصول دیکتاتوری است، معمولاً رشد بچه‌ها را محدود می‌سازد. در خانواده مستبد، این قدرت والدین است که حرف اول را می‌زند. والدین برای اجرای دستورات خود، اطاعت بی‌چون و چرا می‌خواهند و لزومی برای ارائه دلیل نمی‌بینند. فرد مستبد که غالباً پدر است، تصمیم‌گیرنده و تعیین‌کننده وظایف اعضاء خانواده است و آن‌چه را که مطابق میل اوست به انجام می‌رساند.
فرزندان در این‌گونه خانواده‌ها کمتر به خود متکی بوده، خلاقیت کمی دارند و از این‌که بخواهند در چنین محیطی اظهار نظر نمایند دچار هراس می‌شوند. اینان فاقد حس کنجکاوی هستند و معمولاً مطیع و فرمانبردارند ولی در اکثر موارد رفتار آنها توأم با پرخاشگری است. کودکانی که در خانواده‌های سخت‌گیر بزرگ می‌شوند، احساس ناامنی می‌کنند و از خود استقلال کافی ندارند.
آنها در بین همسالان خویش محبوبیت چندانی به‌دست نمی‌آورند، در برابر انتقاد دیگران بی‌تفاوت‌اند و از ثبات عاطفی کمی برخوردار هستند.
این نوع کودکان معمولاً در کارهای گروهی شرکت نکرده و از قبول مسئولیت خودداری می‌کنند و غالباً در امر تحصیل نیز موفق نمی‌باشند. افرادی ضعیف‌النفس بوده و احساس حقارت و خودکم‌بینی را تا بزرگسالی باخود به دوش می‌کشد. این بچه‌ها اغلب در مقابل دیگران حالت خصومت و دشمنی به خود می‌گیرند و به بچه‌های همسن یا کوچک‌تر از خود آزار می‌رسانند. معمولاً چون افکار و عقاید خاصی را بدون چون و چرا پذیرفته‌اند. افرادی متعصب بار آمده و خود در پرورش فرزندانشان دچار مشکل خواهند شد.
اما بهترین شیوه فرزندپروری را والدین مقتدر پیاده می‌کنند. در این خانواده‌ همه افراد به تناسب سن، موقعیت و امکانات خود حق دخالت در اداره امور خانه و اظهار نظر درباره مسائل مختلف را دارند. حق هریک از اعضاء با مسئولیت همراه است. همان‌طور که همه می‌توانند در کارهای خانه دخالت کنند، باید تقسیم کار به عمل آید.
خصوصیت دیگر این خانواده مربوط به روش کار آنها است. پیروی از روش عقلانی و منطقی اساس کار را در این‌گونه خانواده‌ها تشکیل می‌دهد. تعیین مخارج، تقسیم درآمد، گردش و تفریح، ارتباط پدر و مادر و بچه‌ها با هم از روی سنجش و خرد صورت می‌گیرد. تصمیم‌گیری‌ها، رفت و آمدها و روش زندگی و دیگر مسائل براساس مشورت و بر مبنای مصلحت‌اندیشی انجام می‌گیرد. در یک خانواده مقتدر، پدر، مادر، خواهر، برادر، بچه‌های کوچک و بزرگ و مستخدم خانه همه مورد احترام هستند. باید توجه داشت که احترام به کودک، روحیه استقلال و اعتمادبه‌نفس را تقویت و به رشد سالم شخصیت او کمک می‌کند.
این امر، محبوبیت کودک را در میان همسالان خود به دنبال دارد و به‌تدریج، استعداد او را در پذیرش و ایفای نقش رهبری و مدیریت شکوفا خواهد ساخت.
سیموند در تحقیقات خود درباره خانواده مقتدر به این نتیجه رسید که نمرات درسی کودکان این خانواده و حتی بهره هوشی آنها نسبت به دیگر الگوها پیشرفت بهتری دارد. این بچه‌ها از حس کنجکاوی بیشتری برخوردار هستند. معین بودن هدف‌ها و نظم و ترتیب در امور خانوادگی، راه و رسم آنها را روشن می‌سازد، فرزندان می‌فهمند که چرا باید از انجام کاری خودداری کنند یا در مواقع معینی وظایف خاصی را انجام دهند.
فرصت کافی برای اظهار نظر به بچه‌ها امکان می‌دهد مشکلات خود را با والدین در میان گذاشته، نظر و عقیده خود را آزادانه بیان کنند. در چنین خانواده‌ای فرزندان به استقلال و آزادی فکر تشویق می‌شوند و در حالی‌که نوعی محدودیت و کنترل از طرف والدین بر آنها اعمال می‌شود.
آن روز روان‌شناس مدرسه صحبت‌های خود را با اشاره به این‌که این بچه‌ها در مدرسه به خوبی با همسالان می‌آمیزند و آماده برای همکاری با دوستان هستند و برای بچه‌های دیگر احترام قائل می‌شوند، به پایان برد، در حالی‌که معتقد بود: توجه به تجربیات و امکانات هر فرد در قبول مسئولیت، شرکت در اخذ تصمیمات و همکاری با دیگران، بسیاری از مشکلات را در وهله اول نتیجه این ارتباط به‌نظر می‌رسد، از میان بر می‌دارد.
منبع : ماهنامه کودک


همچنین مشاهده کنید