سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


صورتک عاشقی برای مرد خودشیفته


صورتک عاشقی برای مرد خودشیفته
حالا دیگر روزگاری رسیده است که می توان از سیامک گلشیری نه به عنوان یکی از نویسندگان نسل چهارم ادبیات داستانی، بلکه با نام یکی از رمان نویسان امروز ایران نام برد. گلشیری که پیش از انتشار «چهره پنهان عشق» تجربه انتشار چهار رمان دیگر را نیز در کارنامه خود دارد، در آخرین اثرش سعی دارد با نهایت اقناع کنندگی به خواننده خود بفهماند دوره رمان نویسی به سیاق داستان های کلاسیک ایران سر آمده است.
قصه «چهره پنهان عشق» با زنگ تلفن آغاز می شود. راوی مرد ماجرا از ابتدای رمان، به هر دری می زند تا اندکی آسوده از جهان پر شر و شور، خود را در گوشه یی پنهان کند. اما وارد شدن دو نفر در هیئت کارآگاهان اداره آگاهی، هست و نیست و اعصاب این آقای بدخلق را به هم می ریزد.
مرد اول «چهره پنهان عشق» خود را با معماهای فراوانی روبه رو می بیند. آیا سرایدارش زن دوم اختیار کرده که این طور زن اولش را به باد کتک گرفته است؟ آیا ماموران اداره آگاهی، بسته مواد مخدری را که بدخواهان در خانه وی پنهان کرده اند خواهند یافت؟ آیا این روز نحس، پایان خوشی خواهد داشت؟ داستان در ۱۵۲ صفحه خواننده را سر کار می گذارد تا بفهمد همه ماجراها کشک است، ماموری در کار نبوده و دزدانی با قیافه افراد اداره آگاهی، فقط به قصد سرقت این ماجراها را ساخته و پرداخته اند. ماجرای همسر دوم سرایدار نیز همچنان بی پاسخ می ماند و راوی اصلی کتاب، با نامزد پولدارش قهر می کند تا به خودش و مخاطب ثابت کند چهره عشق پنهان تر از این داد و ستدهای روزمره است. اما اساساً ۱۵۰ صفحه را در چند ساعت می توان خواند؟
ناگفته پیداست سیامک گلشیری (که همه مجبورند نام کوچکش را حتماً ذکر کنند تا با نهنگ مرحوم دریای ادبیات داستانی، هوشنگ گلشیری اشتباه نشود) در مجموعه داستان و رمان های خود دنبال ساده نویسی و روایت های خطی و بدون پیچیدگی بوده است. او تمام هم و غم خود را مصروف ایجاد ارتباط های انسانی بین آدم های داستان می کند تا در بستری از وقایع داستانی مبتنی بر گره افکنی و گره گشایی، داستانی رئالیستی و قرن بیستمی را ایجاد کند؛ رئالیسمی بر پایه فرم های دیالوگ محور ارنست همینگوی و طرح و توطئه های ریموند کارور. از سال ۷۷ که مجموعه داستان «از عشق و مرگ» توسط این نویسنده منتشر شده تا امروز، مسیر طی شده او به روشنی نشان می دهد سیامک گلشیری دنبال «ادیب شدن» نیست، همان گونه که کلماتش را برای کشف احساس های عمیق و ارتباطات افلاطونی حرام نمی کند. از همین روست که آدم های «چهره پنهان عشق» آدم هایی باورکردنی، محسوس و عادی اند. کسانی از جنس موجوداتی که فکر می کنیم می شناسیم؛ خودمان، نامزدمان، دوستان مان.
توجه به فضاسازی های سینمایی با عوامل تکرار شونده شنیداری مانند پارس سگ آقای خاقانی، هق هقی که از اتاق گل مریم می آید، زنگ لجوج تلفن حتی پا را از حد روایت دوربین وار ساده فراتر می گذارد تا سردردهای عصبی راوی داستان نیز در باور خواننده پذیرفتنی به نظر برسد. شاید به همین خاطر باشد که خواندن «چهره پنهان عشق» حوصله چندانی نمی خواهد. روان بودن و سیالی ماجراهای درهم تنیده که به نحوی کاملاً ساده با یکدیگر موازی شده اند، بدون اینکه ساختار روایت را به سمت پیچیدگی های رمان های روشنفکری ببرد، باعث شده است حتی خوانندگان جدی ادبیات داستانی فارسی هم تا آخرش تاب بیاورند و ماجرای عشقی پیام سپهری و رعنا را پی بگیرند. ماجرایی که مانند بقیه افت و خیزهای داستان نه ادعای پیامبرگونه یی برای شناخت آدم ها دارد و نه موریانه وار در لابیرنت شخصیت ها، افکار دست دهم آنها را می جود.
سیامک گلشیری هیچ گاه ادعا ندارد به شخصیت راوی و بقیه آدم های اصلی و فرعی داستان احاطه دارد. برای همین است شخصیت پردازی او بر پایه خودشیفتگی و نارسیسیسم ویرانگر راوی داستان، گنده گویی های سایکودرام های وطنی دهه ۵۰ را ندارد و کسی چه می داند، شاید همین بی ادعایی باعث موفقیت ظاهری «چهره پنهان عشق» شده است زیرا اگر اندکی نویسنده به سمت روشنفکربازی پیش می رفت یا به ورطه سانتی مانتالیسم در ترسیم ارتباط عاطفی پیام با دوستانش می افتاد، کار بیش از اینکه اکنون هست، بیخ پیدا می کرد.
اما مساله مهم دیگر، سوای بحث کلی فرم و ساختار رمان، موضوعی در حد شخصیت پردازی این اثر است. شخصیت پیام که پیرپسری پولدار و تنها تصویر شده، پر از تناقضات بی شمار است. این تناقضات باعث رفتار متناقض وی در موقعیت های مشابه شده است. نحوه ارتباط او با همشاگردی ها، خانواده سرایدار و دزدان پلیس نما، به خوبی روشن می کند وقتی نویسنده دیدگاه دقیق و روشنی برای شناخت آدم های خود ترسیم و تعبیه نکرده، لاجرم خواننده نیز از ورای روزن حقیری که به روی او گشوده شده است، تصویر دقیق و پرنوری از شخصیت ها و آدم های داستان را نمی تواند در ذهن بسازد. نارسیسیسم وحشتناک راوی کتاب، باعث می شود لحظه به لحظه خواننده در انتظار له شدن این ببر کاغذی، صفحات داستان را تعقیب کند، اما وقتی صورتک های عشقی متعدد بر چهره این فرد می نشیند، بی اختیار مخاطب به یاد چهره آبی عشق می افتد که پنهان است، ولی چاره خودشیفتگی نمی شود، زیرا گریز از سانتی مانتالیسم برای نویسنده هزینه دارد و گاهی این هزینه، پهلو به هزیان می زند. به راستی چرا نویسنده یی که آثار هوشمندانه یی مانند «نفرین شدگان» را آفریده، اندک اندک به وادی روایت های متناقض از صورتک های عشقی درمی غلتد؟ آیا ساده نویسی بیش از اندازه و رسیدن به حریم قصه های عامه پسند، در ازای توجه به شخصیت های خودمحور، راهی به سوی ترکستان نیست؟
شاید جای آن باشد خواننده یک بار پس از خواندن داستان، اندکی فکر کند و از خویش بپرسد آیا حاضر است یک بار دیگر برای خواندن همه آن ۱۵۴ صفحه، «چهره پنهان عشق» را در دست بگیرد یا کتاب در دفعه اول مصرف، هضم شده و دیگر هیچ جایی برای لذت ادبی -که می گویند پس از خواندن آثار در ذهن مخاطب حس می شود- باقی نمی گذارد؟ آیا بار دیگر با این رمان سیامک گلشیری به عصر کتاب های یک بار مصرف بازگشته ایم؟ پس از هم اکنون برای دفن بقایای کتاب های مصرف شده باید فکری کرد.
امید سلیمی
منبع : روزنامه اعتماد