شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تفکر و وضعیت واقعاً موجود


تفکر و وضعیت واقعاً موجود
نوشتن با لبه تبر تیزشده نقد۱ درباره یک سوژه (فرضاً شخص) به معنای سایش با شخصیت شخص نیست، بلکه عمل نقد مستلزم کنشی ریشه یی تر است. بنابراین برندگی نقد زمانی معنا دارد که نه به خود سوژه بلکه به جایگاه آن سوژه در نظم نمادین بپردازد. این نظم نمادین خواه ناخواه به یک وضعیت واقعاً موجود گره خورده است که با رویکردی تاریخی- انتقادی می توان ریشه یی تر نقد را عملی کرد. هرچند گاهی سوژه در مقام نامی خاص مورد التفات قرار می گیرد، که به واقع از آن گریزی نیست چون بدون یک نام خاص پرداختن به یک جایگاه تهی از معنا می شود، اما این نکته تنها ناشی از خطایی صوری است. برای همین است که سوژه مورد بحث، اغلب نقد را شخصی می کند، به عبارتی به خود می گیرد بی آنکه توجه کند آنچه بریده می شود نه پای او بلکه پایگاه اوست. نقد غیر از این کاملاً مستعد آن است که بدل شود به عملی سلیقه یی، شخصی و در نهایت خنثی یا تبدیل می شود به وسواس فنی بیمارگونه ور رفتن با چیزی به نام «متن» صرف، به عبارتی مرگ به اصطلاح مولف، بدون لحاظ کردن امر تاریخی در آن. بدین ترتیب، آنچه تحت عنوان ویژه نامه برای دکتر رضا داوری در پیش روست نه داوری به عنوان چهره ماندگار یا مفاخر فرهنگی که باید از تجلیل شود بلکه جایگاه او در نظم نمادین است. از این حیث داوری تحت عنوان یک نام خاص تا جایی در این امر مداخله می کند که متصل و متعلق به جایگاه خود اوست. هرچند کلیه مقالات، یادداشت ها و گفت وگو ها، سمت و سوی عامدانه یی به این جایگاه ندارند اما مجموعه آنها به عنوان یک کل معطوف به جایگاه است. از آنجا که در همین روزنامه حدود دو سال پیش (۲۰ اردیبهشت ۸۶)، به بهانه چاپ کتاب «فلسفه، خشونت و سیاست» در شکل مقاله یی تقریباً مفصل به داوری پرداخته شد، در اینجا تنها به ذکر نکته یی تکراری اشاره می شود. تاکید بر اینکه سیاست ذیل فلسفه است، تنها مفری برای تفکر باز می کند که در ظاهر فراخ بالی خود را حفظ کند. حال آنکه وقتی گفته می شود تفکر- سیاست قطعاً منظور از سیاست، سیاستی است که در بیرون از حوزه سیاست حکومت یا سیاستمداری قرار می گیرد.
در واقع این سیاست نافی آن سیاست در مقام دستگاه ایدئولوژیک است. (در اینجا مسامحتاً تفکر و فلسفه یکی گرفته شد. در واقع باید نسبت آنها با تعقل، حقیقت و دانش روشن شود.) حال وقتی جایگاه یک فکر در دستگاه ایدئولوژیک قرار می گیرد یا خود بدل به آن می شود، همواره این مساله را به وجود می آورد که تفکر در مقام نقد چه نقشی دارد، وقتی با سیاست رایج و رسمی گره خورده است؟ در واقع آن تفکری که در کنه خود، فرضاً مهندسی سازی فرهنگ یا مهندسی اجتماعی به مثابه چیزی که هیچ ربطی به تفکر ندارد را زیر سوال می برد، چگونه خود می تواند در جایگاهی واقع شود که مبلغ مهندسی و سازماندهی کردن چیزها به منزله نظارت است. امروزه این مهندسی کردن فرهنگ و فرهنگی کردن چیزها چنان قوتی دارد که در کنار دیگر مقولات، برای زباله گذاشتن در کوچه نیز احساس نیاز به فرهنگ سازی می شود و البته لابد چنین امری نیز معنای تفکر به خود می گیرد. به قول آدورنو، امروزه هنر نیز بدل فرهنگ شده است. البته نفس سازماندهی برای زندگی راحت که قبح ندارد، اما سویه مهم تر مهندسی کردن در اینجا متوقف نمی شود و در تحلیل نهایی، به قول مارکوزه، تخیل را هم می خواهند سازماندهی کنند. از قضیه دور نشویم. چرا تفکری که مدعای غیرسیاسی بودن می کند یا به فلسفه اصالت می دهد، از قضا درست در سیاست رسمی جای می گیرد؟ حال آنکه این فلسفه طبق مدعای خود باید در سیاستی بیرون از سیاست رایج و حتی در مقام نقد وضعیت واقعاً موجود قرار گیرد.
هرچند می توان از دو نحله فکری نام برد که یکی به راه های جنگلی می رود یا به طبیعت پاک و معصوم و دیگری، درست برعکس، به تنش شهر می رود.۲ برای همین است که اولی در مواجهه با سیاست دچار تناقضی آشکار می شود. تعریفی از تفکر می دهد که به شیوه یی مبتذل درست همان جایی که نباید باشد قرار می گیرد. اینکه از دل این تفکر، صیانت از امر توتالیتر و تثبیت آن برمی آید (به قول لیبرال های پوپری که وسواس ساده سازی و دانش دارند تا دغدغه تفکر یا اینکه غایت آنها اقتصاد بدون هیچ پیچیدگی در بدوی ترین شکلش یعنی در خصوصی سازی تجلی پیدا می کند)، چندان روا نیست، زیرا چنین تفکری به ادعای خود نیازمند خلوت و سکونتگاه خود است. برای همین آرنت به هایدگر خرده می گرفت که در دوره یی از زندگی خود ضمن تایید حزب نازی از سکونتگاه خود خارج شد. همچنین نمی توان گفت که موضع سیاسی فیلسوف ربطی به تفکر او ندارد. تفکر به خلوت رفتن، همچون شنا در قسمت کم عمق است. یا به قول آدورنو، بوکس بازی به تنهایی با خود در رینگ بوکس است. چنین تفکری معلوم است که برای پر کردن خود و جایگاه خود، باید متوسل به امر ثانوی و اولی یا تفاوت گذاری بین فلسفه خود و موضع سیاسی خود شود. البته آرنت پاسخ روشنی از به سکونتگاه بازگشتن و تفکر در مقام تمییزدهنده خیر از شر نمی دهد زیرا رفتن به آشیانه، مستلزم فاصله گیری ًهستی شناختی از وضع موجود و بنابراین نقد آن است. اما از قضا تفکر، جایی اتفاق می افتد که بتواند عدم اینهمانی در اینهمانی یک چیز را برملا کند و این درست گره خورده است با آن نوع سیاستی که بیرون از سیاست است. چنین تفکری نیازی به پر کردن فواصل نظر و عمل خود ندارد چرا که پیشاپیش نااینهمانی را محور کار خود قرار داده است.
بنا، بر این بود که این ویژه نامه (و همین طور ویژه نامه های بعدی) حامل طیفی از نقدها و تبیین ها باشد و صرفاً از به اصطلاح چهره ها مطلب گرفته نشود بلکه فرصت به ناچهره داده شود تا تجربه تازه، دور از حرف های تکراری صورت پذیرد. برخی شفاهاً نقد کردند اما لابد به خاطر ملاحظه کاری نخواستند بنویسند که مسوولیت ننوشتن با خود آنها است. برخی نوشتند اما همراه با ملاحظه کاری که باز مسوولیت نوشته شان نیز با خود آنها است. در هر حال تفکر با ملاحظه کاری جور در نمی آید. اما لابد مقتضای اینجا چنین تفکری می طلبد. مسوولیت ما نیز در حفظ و صیانت از مقالات و اقوال، به دور از شگردهای جذاب کننده ژورنالیستی است که امید است از عهده چنین کاری برآییم. توضیح آخر اینکه ویژه نامه بعدی به دکتر نصر تعلق دارد. در پایان باید از آقای محمد میلانی تشکر کنیم که عمده زحمت این ویژه نامه با ایشان بود.
امیرهوشنگ افتخاری راد
پی نوشت ها؛
۱- بنیامین گفته است لبه تبر تیزشده عقل
۲- منظور هایدگر کتابی به نام راه جنگلی است. نحله فکری دیگری مانند بنیامین و لوفور که به شهر و نقد آن می پردازند.
منبع : روزنامه اعتماد