یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دین از نگاه دورکیم‏


دین از نگاه دورکیم‏
در این مقاله، ابتدا آرای اصیل دورکیم در باب جامعه و نیازهای اصیل انسان و نسبت این دو با دین بررسی شده و سپس در سه بعد روش‏شناختی، تجربی و نظری این آرا مورد نقادی قرار گرفته است.
● مقدمه
دورکیم در کتاب صورت‏های ابتدایی حیات مذهبی اعلام داشت که مقصودش شناخت ابتدایی و ساده‏ترین دینی است که تاکنون شناخته‏ایم. دورکیم همچنین روش‏های بررسی‏اش را مشخص کرد و از نظریات مذهبی روزگارش، به‏ویژه تفکری که دین را پدیده‏ای ساختگی و موهوم معرفی می‏کرد، به شدت انتقاد کرد. او می‏پرسد که اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طی قرون و اعصار چیست؟ ما باید ادیان را با ماهیتی نمادین در نظر آوریم تا به کنه آنها دست یابیم. به گفته دورکیم اگر این کار را انجام دهیم، درخواهیم یافت که هیچ دینی ساختگی و عاری از حقیقت نیست. حتی ابتدایی‏ترین دین بیانگر نوعی حقیقت است؛ هرچند این حقیقت درست همان چیزی نباشد که باوردارندگانش تصور می‏کنند. دورکیم امیدوار بود در بررسی ساده و ابتدایی دین، پایدارترین و اساسی‏ترین ویژگی‏های آن را بیابد؛ زیرا در صورت‏های تحول‏یافته و پیچیده دین، روابط بین واقعیت‏ها را نمی‏توان پیدا کرد و خصوصا صورت‏های مذهبی این واقعیت‏ها گم می‏شود. به اعتقاد دورکیم از آنجا که دین یک پدیده اجتماعی است، پس مقولات بنیادی اندیشه بشری نیز باید از جامعه سرچشمه گرفته باشد.
او همچنین یادآور می‏شود که انسان‏ها نیز بهره‏ای از تقدس دارند. آنها به عنوان اعضای کِلان [clan] دارنده توتم مقدس هستند و کسانی که خودشان را از تبار یک توتم مقدس می‏دانند، خودشان را نیز مقدس می‏یابند؛ زیرا نوعی نظام طبقه‏بندی توتمی وجود دارد که هر کلان با طیفی از پدیده‏های طبیعی پیوند یافته و همه چیزها نیز ضمن اتصال با یک توتم کِلان، بهره‏ای از تقدس می‏برند. به زعم دورکیم، از آنجا که این نظام طبقه‏بندی توتمی، الگویی از سازمان اجتماعی است، سازمان اجتماعی کلان را باید قوه مولد مقولات بنیادین اندیشه دانست.
دورکیم این تقدس مشترک را به دلیل وجود ریشه‏ای مشترک بین توتم‏ها می‏داند که «مانا» نامیده می‏شود. مانا نیرویی بالقوه و کاملا غیرشخصی و بی‏نام و نشان است که پیوند مشترک تمام توتم‏هاست. در واقع توتم به جای دو چیز می‏نشیند: یکی همین نیروی شخصی و انتزاعی و یا اصل توتمی و دیگری کِلان. دورکیم از این مطلب نتیجه می‏گیرد که خدا و جامعه یکی هستند؛ زیرا یک توتم در زمانی واحد هم نماد خدا و هم نماد جامعه است. خدای کلان و اصل توتمی چیز دیگری جز خود کلان نیستند که در تخیل بشر به صورت مرئی حیوان یا گیاه توتمی تشخص می‏یابد و بازنموده می‏شود.
دورکیم جامعه را واقعیتی فی نفسه و تابع قوانین و نیازها و مقتضیات خاص خود می‏داند. او همیشه جامعه را بر فرد و هر چیز دیگری اولی می‏داند و آن را ماهیتا حائز شرایطی می‏داند که طی آن فرد را بدون توجه به علایقش در خدمت می‏گیرد و فرد هر لحظه ناچار به تسلیم در برابر قواعد ذهنی و رفتاری‏ای است که نه آنها را ساخته و نه به راستی مورد علاقه است؛ علایقی که گاه با اساسی‏ترین گرایش‏ها و غرایز او تعارض دارند. اما دورکیم این چیرگی جامعه بر افراد را بیشتر مبتنی بر اقتدار اخلاقی می‏داند تا فشارهای مادی و فیزیکی؛ از این جهت وی فرامین جامعه را پایه اخلاق می‏داند. اخلاق محصول جامعه و همه کسانی است که احکام جاری در آن را تأیید می‏کنند. در واقع افراد گوش به فرمان احکام افراد نیستند؛ بلکه مطیع امیال و فرامین جمع‏اند؛ لذا اخلاقی بودن کنش‏ها محصول گردن‏نهادگی جمعی است. دین هم چنین وضعیتی دارد. به نظر دورکیم، دین چیزی جز نیروی جامعه بر افراد نیست. دین نظامی فکری است که افراد، جامعه را به وسیله آن به خودشان باز می‏نمایند و روابط مبهم و در ضمن صمیمانه‏شان را با جامعه، از این طریق بیان می‏کنند؛ بنابراین دین نه یک توهم است و نه یک چیز اساسا ساختگی؛ بلکه واقعیتی است محصول جامعه.
اما دین از دیدگاه دورکیم نیز همانند نظر رابرتسون اسمیت فقط نظامی از باورداشت‏ها و مفاهیم نیست؛ زیرا دین نظامی کنش و در برگیرنده مناسک عملی نیز است. در واقع، این مناسک و مراسم مذهبی هستند که شور و شوق ایجاد می‏کنند و احساسات مذهبی را تقویت و تجدید می‏کنند. همچنین حس وابستگی به یک قدرت خارجی روحانی و اخلاقی را که در واقع همان جامعه است تشدید می‏کنند و موجبات حفظ و تحکیم همبستگی و انسجام اجتماعی را فراهم می‏آورند. از سوی دیگر، احساس عمیق سرخوشی و بهروزی‏ای که حاصل انجام مناسک دینی است، تصوری از تحقق حقیقی اغراض مناسک را در نظر شرکت‏کنندگان مراسم پدید می‏آورد که اتفاقا کاملا مجازی و غیرواقعی است؛ مناسکی که طبق پیش‏فرض باید وضعیت خوشایندی را به ارمغان می‏آورد، یا از وقوع وضعیتی ناخوشایند جلوگیری می‏کرد. به زعم دورکیم، آنچه شرکت‏کنندگان گمان می‏کنند اتفاق می‏افتد، در حقیقت اتفاق نمی‏افتد. از این دیدگاه، توجیه عملکردهای راستین مذهبی را نه در اهداف آشکار ادیان، که در صورت‏های نامرئی و ذهنی انسان‏ها باید جست. تبیین کارکردگرایانه مناسک و مذهب، دورکیم را از جهتی به مارکس شبیه می‏سازد؛ با این تفاوت که اولی دین را به مفهوم شیرازه اجتماعی در نظر می‏گیرد؛ در حالی‏که دومی از آن به عنوان تریاک اجتماعی یاد می‏کند.
● انتقادات‏
بر تبیین دینی دورکیم اشکالات متعددی گرفته شده است که به طور کلی به سه دسته اصلی تقسیم می‏شوند:
الف) اشکالات روش‏شناختی:
اول اینکه او سراسر بررسی‏اش را بر رشته محدودی از داده‏های مربوط به تعدادی از قبایل بومی استرالیا استوار ساخته بود. به نظر دورکیم کافی بود تنها یک دین به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا ماهیت اساسی دین به طور کلی شناخته شود. مسأله این است که نمی‏توان جوهر دین به معنای خاص را به جوهر دین به معنای عام تعمیم داد. برای تعیین ماهیت عمومی دین، بررسی طیف گسترده‏ای از ادیان بشری ضرورت دارد که دورکیم انجامش نداد.
دوم اینکه ادعای دورکیم مبنی بر ظهور ساده‏ترین صورت دین در جوامع بسیار ساده از جهت تحول فن‏آورانه قابل تردید است؛ زیرا از ساده بودن سطح فن‏آوری یک جامعه چنین برنمی‏آید که چیزهای دیگر مانند نظام‏های مذهبی و نمادین آن نیز ضرورتا ساده و غیرکامل باشند. به هر روی، اصطلاح «ساده» را نمی‏توان با اصطلاحات «اساسی» یا «بنیادی» یکی دانست. این مطلب با این واقعیت نیز تأیید می‏شود که نظام‏های مذهبی و نمادین جوامع شکارگر و گردآورنده‏ای چون جوامع بومیان استرالیا، از جهت درجه تکمیل و پیچیدگی با یکدیگر تفاوت نمایانی دارند. قضیه به این صورت نیست که همه این جوامع ساختارهای کِلانی یا توتمیسم دارند و همچنین میان توتمیسم و ساختار کِلان همبستگی وجود ندارد؛ بلکه مسأله در ایجاد رابطه‏ای همیشگی و لایتغیر میان عواملی چون سادگی و پیچیدگی یا ساختارهای کلانی ویژه است.
ب) اشکالات مردم‏نگارانه و تجربی:
۱) هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد که توتمیسم به همان‏سان که دورکیم تصور می‏کرد، پدید آمده باشد و سرچشمه نهایی دین‏های دیگر نیز همین توتمیسم باشد.
۲) تمایز میان امور مقدس و نامقدس در مورد بسیاری از نظام‏های اعتقادی مصداق ندارد.
ج) اشکالات نظری و تئوریک:
این بخش، مهم‏ترین و وسیع‏ترین حملات را متوجه دورکیم‏می‏کند:
▪ کشف این نکته که میان دین و جامعه پیوند نزدیکی وجود دارد، چندان شگفت‏آور نیست؛ اما آنچه در نظریه دورکیم جای بحث دارد، این است که او گامی فراتر می‏گذارد و موضوع دین را که همان ربانیّت است، عین جامعه می‏داند. آیا از مقایسه شباهت‏های مفاهیم مذهبی و ماهیت اجتماعی دین می‏توان به این نتیجه رسید که دین چیزی نیست مگر بازنمود نمادین جامعه؟ زیرا دورکیم تنها آن جنبه‏هایی از ویژگی‏های جامعه و ربّانیت را که با نظریه‏اش تطابق دارند، بر می‏گزیند. از این تقارن چنین برنمی‏آید که جامعه سرچشمه مفاهیم مذهبی و یا محرک قضیه مذهبی است.
▪ در مورد نیرو و فشاری که از سوی جامعه اعمال شده و به زعم دورکیم، «اخلاق» نامیده می‏شود و کنش‏های ما را تنظیم و هدایت می‏کند باید گفت اگر فشار اجتماعی می‏تواند کنش‏های قهرمانی را برانگیزد، پس توان برانگیختن کنش‏های بی‏رحمانه را نیز دارد. مفهوم اخلاق دورکیم، مفهوم شگفت‏انگیزی به نظر می‏رسد. بر مبنای بیشتر معیارهای اخلاقی، هیجان دسته‏جمعی تضمین‏کننده رفتار اخلاقی نیست. وانگهی آیا این حقیقت ندارد که قهرمانان بزرگ اخلاقی تاریخ، درست همان کسانی‏اند که در برابر اکثریت و یا صاحبان قدرت و اقتدار ایستادگی کرده و رنج آن را نیز چشیده‏اند؟
▪ پیدایش جنبش‏های فرقه‏ای و تکثر و گوناگونی مذهبی در یک جامعه، قضیه‏ای است که نظریه دورکیم بیشترین دشواری را در برخورد با آن دارد. همچنین تفاوت‏های مذهبی غالبا به تنش و کشمکش می‏انجامد؛ واقعیتی که پایه تبیین کارکردگرایانه دورکیم از دین را سست می‏سازد.
▪ نظریه دورکیم در قبال جهان‏گرایی دینی هیچ سخنی نمی‏گوید و از کنار آن به تسامح می‏گذرد؛ در حالی‏که یکی از مهم‏ترین جنبه‏های سنت‏های بزرگ دینی، همین بعد جهانی مذهب است که از تعلقات گروهی فراتر می‏رود و بشریت را مخاطب قرار می‏دهد.
▪ پیامد دیگر نادیده گرفتن اهمیت صورت‏های خاصی که مناسک به خود می‏گیرند، این است که برای تبیین صورت‏های خاص مناسک، هیچ‏گونه مبنای واقعی برای دورکیم باقی نماند. اگر آنچه که مردم انجام می‏دهند واقعا اهمیتی نداشته باشد، پس از چه طریق می‏توان اعمال آنها را تبیین کرد؟ آنها چرا این کار را انجام می‏دهند و کار دیگری انجام نمی‏دهند؟ در اینجا نیز دورکیم سخن نمی‏گوید. برحسب پیش‏فرض، اگرچه خاستگاه‏های مناسک به صورت نظمی اجتماعی، اشتراک در منافع و یا سنت‏های جامعه تبیین می‏گردند و مناسک برای تداوم و ثبات جامعه ضروری تشخیص داده می‏شوند، اما بدون وجود یک نوع نظم اجتماعی پیشینی، هیچ‏گونه منسکی نمی‏تواند به وجود بیاید. اشکال اینجاست که نظم اجتماعی (بنا به پیش‏فرض دورکیم) موجد مناسک می‏شود و نظام مذهبی هم بر انسجام همین نظم اجتماعی صحه می‏گذارد؛ اما اینها چگونگی تکوین نظام مذهبی و مناسکی را تبیین نمی‏کنند؛ زیرا از صرف وجود نظم نمی‏توان به اتحاد و همبستگی جوامع دست یافت. در کار دورکیم از این نوع تناقضات منطقی بسیار دیده می‏شود. مثال دیگر آن را در تبیین او از خاستگاه آرمان‏های مذهبی و اخلاقی و مفاهیم بنیادین اندیشه نیز می‏توان دید.
▪ آنچه دورکیم در کتاب صورت‏های ابتدایی گفته، با آنچه در قواعد روش جامعه‏شناختی بیان داشته متعارض است؛ چراکه در اثر دوم، در احتمال سرچشمه گرفتن واقعیت‏های اجتماعی از منابع روان‏شناختی تردید می‏کند. به نظر او دین بیشتر یک واقعیت اجتماعی است؛ اما آن را بر پایه «روان‏شناسی توده‏ای» یا «هیستری توده‏ای» قرار می‏دهد. این کار تنها کمی بهتر از آن است که دین را سرچشمه گرفته از توهم، خیال واهی و خطا بدانیم؛ یعنی همان تصوری که خود دورکیم آن را رد کرده بود.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم