یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


تلویزیون، ابزاری ایدئولوژیک‏


تلویزیون، ابزاری ایدئولوژیک‏
بدون توجه به نوع برنامه‌‏ای كه از تلویزیون پخش می‌‏شود، مثلاً بولتن‏‌های خبری، موسیقی، مسابقه‌‏ی تلویزیونی، نمایش یك مجموعه (سریال) و غیره، این وسیله‏‌ی ارتباطی در هر حال ملزم به ارائه یك پیام ایدئولوژیك است. تعدد و گوناگونی اَشكال، روش‌‏ها و فنونی كه به وسیله‌‏ی برنامه‌‏سازان به كار گرفته می‌‏شود، در واقع، بیانگر مجموعه‌‏ای از اصول و گرایش‌‏های ایدئولوژیك تلویزیون و یا به سخن دیگر، مبین آن وظایف اصلی است كه در زمینه‌‏ی ایدئولوژی تلویزیون از سوی طبقه‌‏ی حاكم برای این رسانه ارتباط جمعی تعیین می‌‏شود. «بدیهی است كه هر سازمان تلویزیونی، صرف‏‌نظر از این‌‏كه در كدام كشور سرمایه‌‏داری عمل می‌‏كند و بدون توجه به این‌‏كه آیا تلویزیونی است تجارتی، غیرتجارتی یا دولتی، ایدئولوژی خاص خود را كه مُهر آن سازمان را برخود دارد، دارا می‌‏باشد. این ایدئولوژی منعكس كننده وضع ملی، فرهنگی و سیاسی خاص آن كشور و همچنین بیانگر وضع خود سازمان (تلویزیون) است. مشخصات اساسی در تمام سازمان‏‌های تلویزیونی یكی است. به عنوان مثال، برنامه‏‌های شبكه‏‌های تجارتی ایالات متحده آمریكا برنامه‌‏های تلویزیون‏‌های دولتی فرانسه، برنامه‌‏های بی‌بی‌‏سی (غیرتجارتی) و برنامه‌‏های تلویزیون آموزشی ژاپن، همه و همه به صورت ابزار ایدئولوژیك كه معرف تمام رسانه‌‏های خبری بورژوازی است عمل می‌‏كنند.
در سال ۱۹۷۶ تلویزیون‌‏های ایالات متحده آمریكا و چند كشور دیگر سرمایه‌‏داری ترتیبی دادند تا آن سال را به مناسبت دویستمین سال استقلال آمریكا به عنوان «سال آمریكا» ارج بنهند. سال‏‌ها پیش از آن تاریخ، شبكه‏‌های تلویزیونی ایالات متحده برنامه‌‏هایی را تهیه و پخش كردند كه در آن‏‌ها آمریكا به عنوان یك «سرزمین موعود» تصور می‌‏شد. این برنامه‌‏ها، تاریخ آمریكا را به صورتی آرمانی و رمانتیك‌‏شده عرضه می‌‏كردند و روش زندگی آمریكایی را می‌‏ستودند.
نخستین برنامه از این نوع ـ كه تا آن زمان یكی از شورانگیزترین برنامه‌‏هایی بود كه توسط تلویزیون غرب تولید شد ـ در تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۹۷۰ از تلویزیون بی‌بی‌سی پخش شد. این برنامه كه «علائق آمریكایی‌‏ها»۱ نام گرفت، به مدت یك‏ ساعت بدون آن‏‌كه در خلال آن آگهی‌‏های تجارتی نشان داده‏ شود، ادامه یافت. مسئولان ایدئولوژیك این برنامه بر محتوای آن به چشم یك تبلیغ سیاسی نگریستند. سازندگان این برنامه، شهر كلمبوس واقع در ایالت اوهایو را كه نام كاشف آمریكا را بر خود داشت برای ساختن علائق آمریكاییان انتخاب كرده بودند. آن‌‏ها این كار را كردند تا به عنوان مشت نمونه خروار را نشان دهند كه اقدام متهورانه‌‏ی آنان چه منافعی را نصیب آمریكایی‌‏ها می‌‏كند. ترفند ظریف‏‌تری به وسیله‌‏ی ان بی سی به كار گرفته شد و آن تهیه‌‏ی یك مجموعه‌‏ی فیلم با عنوان «آمریكا، یك تاریخ خصوصی از ایالات متحده» بود این برنامه را بی‌بی‌‏سی سفارش داده بود تا در بریتانیا و سپس در تلویزیون سایر كشورهای انگلیسی زبان، به نمایش درآید. آلیستركوك۲ تبلیغاتچی سرشناس بریتانیایی كه سی ‏سال اخیر را در ایالات متحده آمریكا به سر برده بود، همراه گروه تلویزیونی‌‏اش كران تا كران آمریكا را پیمودند و در مجموع ده‏‌ها هزار كیلومتر را در نوردیدند و براساس اطلاعات مندرج در كتابچه‌‏های تبلیغاتی در ۸۷ مُتل اقامت گزیدند. در این مجموعه فیلم، رویداهای عمده و برجسته و همچنین حوادث ناگوار تاریخ آمریكا نشان داده می‌‏شد. مهاجرت، مستعمره ‏ساختن قاره آمریكا در طی قرن هفدهم و هجدهم میلادی توسط انگلستان، جنگ‌‏های استقلال آمریكا، سر و سامان گرفتن غرب، جنگ داخلی، شكوفایی در دهه‏‌ی ۱۹۲۰، ركود اقتصادی در دهه‌‏ی ۱۹۳۰، ورود آمریكا به جنگ جهانی دوم، توسعه‌‏ی پس از جنگ، اعتراض‏‌های مدنی سیاهپوستان و وقایعی از این قبیل از آن جمله بودند.» (حفاظی، ص ۱۱۴)
تلویزیون بورژوازی، نظام سرمایه‏‌داری را به عنوان یك ایدئولوژی و یك «روش زندگی» ارج می‌‏نهد. در این زمینه همواره نمونه‌‏های بارزی در تلویزیون‏‌های ایالات متحده آمریكا عرضه می‌‏شود. برنامه‌‏های مربوط «جنگ سرد» در سال‏‌های پس از جنگ جهانی دوم، با راه یافتن نخستین دستگاه‌‏های گیرنده‏‌ی تلویزیون به خانه‌‏ی آمریكایی‌‏ها به منصه‌‏ی ظهور رسید و در دوره‌‏ی اقتدار سناتور مك‌‏كارتی در دهه‌‏ی ۱۹۵۰ بخش اعظم برنامه‏‌های تلویزیونی را تبلیغات علیه خطر نفوذ كمونیسم تشكیل می‌‏داد. این برنامه‌‏ها بر اساس مطالبی تهیه می‌‏شد كه توسط «كمیته‌‏ی مجلس نمایندگان ویژه تحقیق درباره اقدام‌‏های ضد آمریكایی»۳، سیا، اف بی آی، روزنامه‌‏ها و خبرنگاران شبكه‌‏ها فراهم می‌‏آمد.
بیشتر مجموعه‏‌های جاسوسی براساس كتاب «فن‏ جاسوسی» نوشته‏‌ی آلن دالس۴ كه در سال ۱۹۶۳ منتشر شد، تهیه می‌‏شد. در ضمن سازمان سیا كه كودتاهای نظامی، سرنگونی دولت‌‏های مخالف، ترورها، سوءقصدها و تحریكات را سازماندهی می‌‏كرد (و می‌‏كند)، یكی از تهیه‌‏كنندگان پرو پا قرص متون (سناریو) برای مجموعه‌‏های جاسوسی تلویزیونی بود. صحنه‌‏های این فیلم‏‌ها از نظر جغرافیایی ـ سرزمین‏‌های دوری چون كوبا، اندونزی، لائوس، مالزی و سایر كشورهایی بودند كه عوامل سیا در آن‏‌ها فعالیت داشتند. مجموعه‌‏های جاسوسی «نظیر مردی از آنكیل»۵، «به هوش‏ باش»۶، «مردی كه هرگز نبود»۷ و... تنها بدان منظور تهیه و طراحی می‌‏شدند تا بیننده‏‌ی آمریكایی را درباره لزوم اعمال رذیلانه‌‏ای كه در آن «هدف، وسیله را توجیه می‌‏كند» متقاعد كنند.
در مجموعه‌‏ی «سان ست استریپ ۷۷»۸ به مأمور مخفی ایالات متحده مأموریت داده شده بود تا به منظور آزمون هشیاری، قدرت و دفاع «سازمان ضد اطلاعات آمریكا» اسرار نیروی دریایی آن كشور را بدزدد. دستوراتی كه به او داده شد بدین شرح بود: «تو می‌‏توانی دروغ بگویی، دزدی كنی، تقلب كنی و آن‏‌چه را كه دشمن ممكن است انجام بدهد، انجام بدهی.»
«مجموعه‏‌های جاسوسی كه در تلویزیون‏‌های ایالات متحده آمریكا نمایش داده می‌‏شود در واقع از «گنگستریسم بین‌‏المللی» تحت پوشش جنگ سرد، ستایش و تحلیل می‌‏كردند. در یكی از قسمت‏‌های مجموعه‌‏ی «بالاتر از خطر» به عوامل جنگ آمریكا دستور داده می‌‏شود تا یك كامپیوتر را به نحوی دستكاری كنند كه پیروزی یك دیكتاتور را در انتخابات بر حزب آزادیخواه تضمین نماید. در مجموعه‌‏ی «من جاسوسی می‌‏كنم»، از جانب وزارت امور خارجه ایالات متحده‏‌ی آمریكا به قهرمان فرمان داده می‌‏شود تا به دیدار یك دیكتاتور بركنار شده در آمریكای لاتین برود و دریابد كه او برای بازگشت به قدرت به چه كمكی نیازمند است. اما دیكتاتور كه دیگر نمی‌‏تواند از حمایت ایالات متحده بهره‌‏مند شود به وسیله‏‌ی عوامل دشمن ربوده می‌‏شود. در بعضی از مجموعه‌‏های جاسوسی، بازیگران سرشناس هالیوود شركت داشتند. برای مثال، در مجموعه‌‏ی «به هوش باش» یك داستان عشقی عامه‌‏پسند با بازیگری دون آدامس و باربارافیدون عرضه شد. اما نه استفاده از «حقه‌‏ها و جلوه‏‌های ویژه»۹ سینمایی و فنون عجیب و غریب و نه به كارگیری ستاره‏‌های برجسته‏‌ی هالیوود، توانست محتوای مبتذل مجموعه‌‏های جاسوسی را جذاب جلوه بدهد و ماهیت ضد بشری و تحریك‏‌آمیز آن‏‌ها را بپوشاند.
تبلیغات مربوط به «وجود یك دشمن خیالی» در ایالات متحده آمریكا، با سرلوحه قرار دادن این شعار نظامی‌‏گرایان كه «همیشه باروتت را خشك نگه‌دار» یا به اصطلاح، «همیشه دست به اسلحه باش» موجب می‌‏شود كه انسان‏‌ها همواره در انتظار یك «كشاكش جهانی» به سر برند. شبكه‌‏های تلویزیونی این كشور، بهترین اوقات پخش و سرمایه‌گذاری‌‏های كلان را به برنامه‌‏هایی اختصاص می‌‏دهند كه قدرت نظامی آمریكا را تبلیغات كند و همه‏‌جا جار زند. حتی تدریس زبان خارجی و یا زبان ملی به علاقه‌‏مندان از طریق تلویزیون‏‌های بورژوازی، یك گرایش شدید تبلیغی نیز به همراه دارد. به عنوان مثال، تدریس زبان انگلیسی برای دانشجویان خارجی كه توسط «اداره‌‏ی اطلاعات ایالات متحده آمریكا» تهیه و در بسیاری از كشورها توزیع می‌‏شود، در واقع مجموعه‌‏ی هیجان‏‌انگیزی از جنبه‏‌های گوناگون «روش زندگی آمریكایی» است.
اشخاص ثابتی كه در تمام درس‌‏ها شركت دارند عبارت‌اند: معلم (یك آمریكایی سفیدپوست) و سه شاگردش (یك آفریقایی، یك آسیایی و دختری از آمریكای لاتین). آنان به مراكز خرید، به سینما و سایر مراكز تفریحی و به هر جا كه فراوانی، كامیابی، آرامش و شادمانی وجود داشته باشد می‌‏روند. بدین‌‏ترتیب تدریس زبان انگلیسی به تبلیغ تلویزیونی درباره «روش زندگی آمریكایی» تبدیل می‌‏شود. در كشورهای سرمایه‌‏داری، نقش تلویزیون، به عنوان وسیله‌‏ای برای دفاع از «نظام سرمایه‏‌داری» به هنگام مبارزه‌‏های انتخاباتی اعضای قوه‏‌ی مقننه، مجریه و قضائیه دولت بورژوا به بهترین وجه نمایان است. نقش تلویزیون در سلسله مبارزه‏‌های انتخاباتی در ایالات متحده‏ ی آمریكا به تلاش تلویزیون این كشور در انتخابات ۱۹۴۰ باز می‌‏گردد، یعنی زمانی كه بی‌بی‌‏سی بر آن شد تا انتخابات ریاست‏ جمهوری را به‏‌طور آزمایشی پخش كند. پخش زنده و مستقیم «مجمع جمهوریخواهان»كه وندل ویلكی۱۰ را برای مقام‏ ریاست جمهوری نامزد كرده بود به وسیله‏‌ی كابل از فیلادلفیا به نیویورك عملی شد. تعداد كسانی كه آن مراسم را از تلویزیون تماشا كردند، حدود ۱۰۰ هزار نفر بود.» (همان، ص ۱۲۰)
نخستین انتخابات ریاست جمهوری آمریكا پس از جنگ، به سال ۱۹۴۸ صورت گرفت كه با پخش مستقیم تلویزیونی از مجمع جمهوریخواهان و دموكرات‏‌ها همراه بود و از طریق ۱۸ ایستگاه تلویزیونی دایر در ۹ شهر، واقع در ساحل شرقی این كشور پخش شد. هر دو حزب عمده، مبلغ ۱/۷ میلیون دلار صرف هزینه مبارزه‌‏های انتخاباتی از طریق رادیو و تلویزیون كردند. تعداد بینندگان نیز به ۴ میلیون نفر افزایش یافت.
«پخش تلویزیونی سراسری انتخاباتی ریاست جمهوری تا سال ۱۹۵۲ عملی نبود؛ اما در این سال ۷۵ تا ۸۰ میلیون نفر آمریكایی توانستند كاندیداهای مقام ریاست جمهوری را در تلویزیون خانه‌‏هایشان تماشا كنند و صدایشان را بشنوند. به دنبال ظهور ژنرال آیزنهاور بر صفحه‌‏ی تلویزیون، چهره‌‏ی ریچارد نیكسون كه آن زمان سناتور جوانی بود و برای كسب مقام معاونت ریاست جمهوری فعالیت می‌‏كرد برای نخستین بار نشان داده شد. در سال ۱۹۵۶ آیزنهاور از حزب جمهوریخواه مجدداً انتخاب و در كاخ سفید ماندگار شد. در همان سال بینندگان تلویزیون را ۹۰ درصد از كل جمعیت رأی‏دهندگان تشكیل می‌‏داد و مجمع احزاب جمهوریخواه و دموكرات به وسیله‌‏ی ۴۰۰ ایستگاه تلویزیونی واقع در ۲۷۰ شهر در سرتاسر آمریكا پخش شد.
انتخابات سال ۱۹۵۶ كارآیی بالقوه و كامل تلویزیون را به عنوان یك وسیله‌‏ی عمده‌‏ی خبری آشكار ساخت. دو حزب رقیب و كاندیداهایشان برای كسب مقام ریاست جمهوری علاقه‏‌ی مفرطی به بهره‌‏گیری از تلویزیون در تمام مراحل مبارزاتشان ابراز داشتند. در یك مورد كه به علت نقص فنی، پخش مراسم مبارزه انتخاباتی دموكرات‏‌ها (با كاندیداتور آدلای استیونسن)۱۱ از شبكه سی‌بی‌‏اس قطع شد، نمایندگان دموكرات به سوی دوربین‌‏ها برگشتند و با تحقیر و مشت‏‌های گره كرده بر سر گروه فنی داد زدند.تلویزیون با توانایی بالقوه‌‏ای كه از نظر روانشناسی و اجتماعی دارد، می‌‏تواند در پیروزی یا شكست كاندیداهای مقام ریاست جمهوری مؤثر باشد. انتخابات ریاست جمهوری آمریكا در سال ۱۹۶۰ نمونه‌‏ای بارزی در این زمینه است. این مبارزه‏‌ی انتخاباتی «مناظره‏‌ی بزرگ تلویزیونی» نام گرفت. جدال لفظی میان كندی و نیكسون از حدود یك ماه پیش از انتخابات آغاز شده بود. قبل از «مناظره بزرگ تلویزیونی»، افكار و آرای عمومی‌ به سود نیكسون به عنوان سیاست‌مداری سرشناس‌‏تر و با تجربه‌‏تر بود، اما بعد از نخستین جدال تلویزیونی بین دو كاندیدای یاد شده، كفه‏‌ی ترازو به طور فزاینده‌‏ای به نفع جان كندی پایین آمد. این برتری تنها به دلیل موقعیت شخصی كندی در جدال تلویزیونی نبود، بلكه عامل مهم و یاری‌‏كننده‌‏ی دیگر در پیروزی او، انتقاد حزب دموكرات از اشتباهات فاحش در قضاوتی بود كه كابینه‏‌ی جمهوریخواه در مورد سیاست داخلی و خارجی‌‏اش ـ به ویژه در ناكارایی سیاسی دایر بر ایجاد روابط بهتر با شوروی ـ مرتكب شده بود.» (همان، ص ۱۲۰)
در بسیاری از كشورهای سرمایه‏‌داری، «تصویرسازی» از سیاستمداران و شناساندن آنان در جهت شكل ‏دادن به افكار عمومی‌ و گرایش‏‌های مردم، وظیفه‌‏ی اصلی تلویزیون به شمارمی‌‏رود. با وجود این، تحلیل‌گران تلویزیون بورژوازی مصّر هستند كه تأثیر تلویزیون بر نظر و تصمیم رأی‌‏دهندگان، مستقیم نیست و آن‏‌ها عقیده دارند كه تلویزیون، تنها یكی از چند عامل مؤثر در این فرایند است. به عنوان مثال، آن‏‌طور كه سنجش افكار عمومی‌ نشان داد، در تمام مراحل مبازره انتخاباتی سال ۱۹۶۸ در ایالات متحده آمریكا، همواره ۴۲ درصد از رأی‌دهندگان به حمایت از نیكسون تمایل داشتند. بی. چستر۱۲ جامعه‏‌شناس آمریكایی ـ در كتابی كه در سال ۱۹۶۹درباره‌‏ی تأثیر رادیو و تلویزیون برای شناساندن و محبوب ساختن رهبران سیاسی منتشر كرد، نوشت كه آیزنهاور در انتخابات سال‏‌های ۱۹۵۲ و ۱۹۵۶ ادلای استیونسن را و جانسون در انتخابات ۱۹۶۴ گلدواتر را، با وجود تلویزیون یا بدون وجود آن شكست می‌‏دادند، در حالی كه كندی در صورت عدم استفاده از تلویزیون، به سختی می‌‏توانست نیكسون را در انتخابات ۱۹۶۰ شكست دهد.
بنابراین، «تصویرسازی» از كاندیداها و شناساندن آنان از طریق تبلیغات تلویزیونی به همان میزانی حائز اهمیت است كه عوامل دیگر، به‌‏ویژه هنگامی‌ كه آنان از نظر محبوبیت در یك سطح باشند. نویسندگان سختگیر بورژوا از جمله مورخ نامی‌‌ایالات متحده، آرتور شلزینگر جونیور، به حق عقیده دارند كه «تلویزیون غرب، سطح جدال‏‌ها و مناظره‌‏های تلویزیونی را تنزل می‌‏دهد، زیرا كاندیداها را وادار می‌‏كند كه در حد یك بازیگر عمل كنند.» او همچنین معتقد است كه «تلویزیون می‌‏تواند امتیازهایی اضافی را نصیب یك كاندیدای متشخص، فتوژنیك، متفاوت و آشنا به رموز جلب نظر مردم ارزانی دارد.»
اما تصور این‏‌كه در صورت بهره‏‌گرفتن از تلویزیون در نخستین سال‌‏های شكل‌‏گیری حزب جمهوریخواه، چه بر سر كاندیداهایی نظیر آدامزاها۱۳، جكسون (آندرو)، یا لینكلن می‌‏آمد، قدری چندش‌‏آور است.۱۴ در واژه‏‌نامه‏‌ی منتقدان تلویزیون ایالات متحده‏‌ی آمریكا، حتی‏ اصطلاح «تأثیر هاله‏‌ی نور»۱۵ درج شده است و معنای آن این است كه كسانی كه زیاد بر صفحه‌‏ی تلویزیون ظاهر می‌‏شوند تا احترام و تحسین عموم را نسبت به خودشان برانگیزانند، نوعی «هاله نور» پیرامونشان به وجود می‌‏آید كه هیچ ارتباطی به خصوصیات شخصی‌‏شان ندارد. در سال ۷۲ ـ ۱۹۷۱ سمینارهای ویژه‌‏ای در سراسر ایالات متحده‏‌ی آمریكا برگزار شد تا سیاستمدارانی كه در ارتباط با كاندیداتوری‌شان به منظور كسب مقام‏‌های گوناگون مایل بودند در تلویزیون ظاهر شوند، در آن شركت كنند در آن سمینارها بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر حضور یافتند كه از طرف شركت پخش صدا و تصویر كایزر در شهرهای بوستون، فیلادلفیا، دیترویت، كلیولند، سان‌فرانسیسكو و لوس‌‏آنجلس دعوت شده بودند. در سمینارهای یاد شده و همچنین در نشریه‏‌های ویژه در تعدادی از كشورهای سرمایه‌‏داری، چنین نتیجه‌‏گیری شد كه ظاهر شدن بیش از حد سیاستمداران در تلویزیون، نه تنها موجب ازدیاد محبوبیت آنان نمی‌‏شود، بلكه آن تصویری را هم كه مردم از ایشان در ذهن دارند خدشه‌‏دار می‌‏سازد. بنابراین در مورد تأثیر «ظاهرشدن‏‌ها در تلویزیون» دو عقیده ـ در دو قطب مخالف ـ وجود دارد: در یك سو، اعتقاد به «هاله ‏نور» و «تصویرسازی»؛ در سوی دیگر، عقیده به «بی‌‏اعتبار شدن تصویر كسی در ذهن مردم به علت ظهور بیش از حد او بر صفحه‌‏ی تلویزیون است».
اما این دو عقیده آن طور هم كه به نظر می‌‏رسند در دو قطب مخالف یكدیگر قرار ندارند، زیرا هر دو استفاده از تلویزیون، این وسیله‏‌ی مؤثّر و نیرومند را با تفاوت در مقدار به كارگیری آن توصیه می‌‏كنند. همان‏‌طور كه یك داروی واحد می‌‏تواند هم شفابخش و هم در صورت مصرف بیش از مقدار مجاز كُشنده باشد، افراط در تبلیغات به‌‏ویژه تبلیغات تلویزیونی نیز اغلب نتیجه‌‏ی معكوس به بار می‌‏آورد. مفهوم استفاده معقول و مؤثر از تلویزیون، طبعاً باید از نظر انگیزه و گرایش طبقه‌‏ای كه آن را به كار می‌‏گیرد ارزیابی شود. در جریان انتخابات عمومی‌ سال ۱۹۴۷ در بریتانیا، هر دو كانال بی‌بی‌سی و آی تی وی۱۶ جزئیات مربوط به مبارزه‌‏ی انتخاباتی تمامی‌ احزاب را پخش می‌‏كردند. احزاب محافظه‌‏كار، كارگر و لیبرال با در اختیار داشتن وقت تبلیغ در تلویزیون، توانستند فلسفه‌‏های سیاسی‌‏شان را به اطلاع ملت برسانند. اما حتی در بین همین سه حزب عمده هم محافظه‏‌كارها از امتیازهای ویژه‌‏ای در تلویزیون برخوردار شدند. به رغم این واقعیت كه محافظه‏‌كارها خودشان گرایش بیشتری به همكاری با تلویزیون تجارتی آی تی وی داشتند، تلویزیون بی‌بی‌سی این امكان را یافت كه به سود آن‏‌ها در برابر كاندیداهای حزب كارگر وارد عمل شود. در نتیجه، برنامه انتخاباتی محافظه كارها در ساعت ۲۱ از كانال اول بی‌بی‌سی پخش شد، در حالی كه حزب كارگر كانال دوم آی تی وی را آن هم در ساعت ۲۳ ـ یعنی زمانی كه اكثر بینندگان در خواب بودند ـ در اختیار داشت. مفسران سیاسی بی بی سی، آلستربرنت۱۷، دیوید دیمبلبی (پسر چارلز دیمبلی معروف) و روبین‌‏دی۱۸ بودند كه موضع و عملكرد حزب كارگر را درباره‌‏ی مسائل اجتماعی ـ با نظری نسبتاً مخالف ـ تفسیر كردند. این اقدام، موجب اعتراض‌‏های رسمی‌ از جانب رهبران حزب مذكور شد. بی‌بی‌‏سی ناگریز شد بپذیرد كه آن تفسیرها در زیر فشار سیاسی به عمل آمده است و در نتیجه آلستر برنت را اخراج كرد. وی بعداً به جمع كاركنان روزنامه دیلی اكسپرس، نشریه‌‏ای متعلق به حزب محافظه‌‏كار پیوست.
نمونه‌‏ای كه ارائه شد اهمیت نقش تلویزیون را به‏‌ویژه در مورد سیاست داخلی نشان می‌‏دهد. اما دامنه‌‏ی نقش اجتماعی تلویزیون در شكل ‏دادن به گرایش‌‏ها و افكار عمومی‌ و همچنین گسترش اصول ایدئولوژیك این وسیله، به حیطه‌‏ی سیاست خارجی (هرگاه كه تبلیغ این سیاست از سوی طبقه‌‏ی حاكم مقتضی باشد) نیز كشانده می‌‏شود. البته این نوع تبلیغ همیشه مستقیم و پوست كنده نیست، بلكه گاهی زیر پوشش انتقاد یا به صورت جدال‌‏هایی كه تصوری از بی‌طرفی را به‏‌وجود آورد به عمل می‌‏آید. اما تبلیغ به هر شكل و به هر طریق كه انجام شود، مسلماً حافظ منافع اصلی و طبقه‌‏ی بورژوازی انحصارگر است.
«فنون متعدد و گوناگون تبلیغاتی به بهترین وجه‌ هنگام پخش برنامه‏‌های تلویزیونی ایالات متحده آمریكا درباره‌‏ی جنگ ویتنام به كار گرفته شد. جنگ ویتنام بر بنیادهای اجتماعی زندگی آمریكایی و همچنین بر اوضاع نظامی‌ و اقتصادی آمریكا بر موضعش در دنیا، بر موقعیت بین‌‏المللی‌‏اش و در تحلیل نهایی، بر آرایش توازن قوا در دنیا، تأثیر زیادی به جا گذارد. جنگ آمریكا در ویتنام شكاف‏‌های موجود در جامعه‌‏ی آمریكایی را عمیق‏‌تر و تضادهای درونی آن ـ از جمله تضاد ایدئولوژیك ـ را تشدید كرد. اریك بارنو در كتاب «امپراطوری تصویر» می‌‏نویسد: از میان یكصد كمپانی، بیش از نیمی‌ از منظم‌‏ترین كمپانی‌‏هایی كه در زمان جنگ ویتنام از حكومت سفارش تجهیزات نظامی‌ دریافت می‌‏كردند مستقیماً با «شركت‏‌های پخش صدا و تصویر» از جمله با صاحبان ایستگاه‌‏های رادیو و تلویزیون، آژانس‌‏های تبلیغاتی و سازندگان آگهی، و یا با كارخانه‌‏های سازنده وسایل رادیویی ـ الكترونیكی بده و بستان داشتند. به سخن دیگر، طبقه بورژوازی انحصارگر ایالات متحده آمریكا، به هر صورت، نه تنها با منافع اقتصادی و نظامی مربوط به جنگ ویتنام، بلكه با منافع ایدئولوژیك آن نیز سر و كار داشت. در فاصله‌‏ی سال‏‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۷ شبكه‏‌های تلویزیونی تجارتی ایالات متحده، از سیاست كابینه‌‏ی جانسون در مورد اوضاع ویتنام و اداره‌‏ی امور آن به شدت جانبداری می‌‏كردند. بنابراین هر كوششی از سوی خبرنگاران تلویزیون برای تحلیل منتقدانه از جنگ ویتنام، مثلاً افشای مسائل پشت پرده‏‌ درباره‌‏ی پر و بال دادن به تبلیغات نظامی ـ وطن‏‌پرستانه‌‏ی قلابی، برجسته كردن خطوط مبهم طرح‏‌های آینده برای حل مسالمت‏‌آمیز مشكل جنگ، به وسیله‌‏ی صاحبان و مدیران شبكه‏‌ها مهار شد. استعفای فرد فرندلی از شبكه سی‌بی‌‏اس در سال ۱۹۶۶ نمونه‌‏ای بارز از درگیری برخی از مفسران و خبرنگاران با مالكان تلویزیون بود. در اواخر ژانویه و اوایل فوریه ۱۹۶۶ ـ وقتی كه وقفه‌‏ی اعلام شده توسط كاخ سفید در بمباران ویتنام به مناسبت ایام كریسمس رو به پایان بود ـ بخش اخبار سی‌بی‌‏اس به سرپرستی فرندلی یك سلسله گفت و شنودهایی را با رهبران مجالس سنا و نمایندگان درباره‌‏ی جنگ ویتنام ترتیب داد. در این برنامه سناتورهایی نظیر دبلیو مورس۱۹ و جی كلارك۲۰ به انتقاد از كابینه پرداختند.» (حفاظی، ص ۱۲۹)
شبكه‌‏های تلویزیونی آمریكا، سال‏‌ها در برابر پافشاری خبرنگارهای مترقی در مورد پخش واقع‌گرایانه تراژدی ویتنام پایداری كردند. جی. مك مالن۲۱ تهیه كننده كوشید تا در سی‌بی‌‏اس‏ برنامه‌‏ای را درباره‌‏ی مفسده‏‌جویی كسانی كه در سایگون عروسك و آلت دست بودند به معرض نمایش بگذارد، اما با شكست روبه‌‏رو شد. هر سه شبكه‏‌ی تلویزیونی از پخش برگزاری راهپیمایی اعتراض‌‏آمیز در اطراف پنتاگون (وزارت دفاع آمریكا) سر باز زدند. البته، نویسنده‌‏ای به نام نورمان مایلر۲۲ به خاطر گزارش جامعی از آن راهپیمایی جایزه‌‏ی پولیتزر را به دست آورد. یك برنامه‏‌ی تلویزیونی مستند هم درباره‌‏ی صنایع نظامی ایالات متحده كه به‌‏وسیله ژنه دوپوریس۲۳ تهیه شده بود، توسط مسئولان سی‌بی‌اس جرح و تعدیل شد و به صورت برنامه‌‏ای بی‌‏خطر در باره‌‏ی صنعت موشك‌‏سازی درآمد.ایستگاه‌‏های تلویزیون آموزشی ـ غیرتجارتی مانند پی‌ بی اس۲۴‏ كه گاه به پخش برنامه‌‏هایی حاوی مطالب تند انتقادی اقدام می‌‏كنند. در سال ۱۹۶۸ یك فیلم تلویزیونی ـ ساخته‏‌ی یك خبرنگار بریتانیایی به نام فلیكس گرین۲۵ درباره انهدام اهداف غیرنظامی در ویتنام‏ توسط نیروی هوایی ایالات متحده را به طور كامل نشان داد. پخش این فیلم قبلاً به سی‌بی‌‏اس پیشنهاد شده بود، اما مورد موافقت مسئولان قرار نگرفته بود.
نمایش عملیات جنگی، لشكركشی‌‏های انتقام‌‏جویانه، حمله‌‏های هوایی، رگبارهای منقطع مسلسل‏‌ها و سایر وحشت‌آفرینی‌های دیگر نیروهای آمریكا در جنگ ویتنام آن‏‌چنان در شمار عناصر ضروری برنامه‏‌های خبری و فیلم‌‏های داستانی و مستند درآمدند كه به‌‏تدریج عادی شدند، همانند نمایش فیلم‌‏های جاسوسی و آگهی‌‏های تجارتی كه پخش می‌‏شدند. در هیچ جای دیگر جهان، بیننده‏‌ی تلویزیون بیشتر از بیننده‌‏ی آمریكایی شاهد خشونت بر این صفحه نقره‏‌ای (تلویزیون) نبوده است. صحنه‌‏هایی از جنگ كثیف و شیطانی ویتنام به طور مشخصی به تصویر در می‌‏آمد و پخش می‌‏شد. زمانی سی‌بی‌‏اس برنامه‌‏ای در مورد عملیات موفقیت‌‏آمیز آمریكایی‌‏ها بر ضد جبهه‌‏ی آزادیبخش در ویتنام‏ جنوبی را نشان داد كه طی آن سربازهای آمریكایی، اجساد دشمن را بر زمین می‌‏نهادند و شروع به تجسس آن‏‌ها می‌‏كردند و جنگ‌‏افزار، وسایل شخصی و هر چه را كه می‌‏یافتند برمی‌‏داشتند. سپس آن‏‌ها اجساد را مثله می‌‏كردند و در حالی كه وحشیانه می‌‏خندیدند، گوش‌‏ها را بریده و آن‏‌ها را به هوا می‌‏انداختند. مفسر سی‌بی‌‏اس فقط به این گفته اكتفا كرد كه جنگ از هر دو سو شقاوت‌‏بار است. در اوج جنگ ویتنام و زمانی كه بیش از نیم میلیون نفر از نیروهای آمریكا در آن سرزمین مستقر بودند، شبكه‌‏های تلویزیونی ایالات متحده جوّی از ترس و نظامی‌گری جنون‏‌آمیز به وجود آوردند. برنامه‌‏هایی با عنوان به اصطلاح «مجموعه‌‏های فضایی» بر صفحه‏‌ی تلویزیون ظاهر شد كه نمایانگر جنگ بر ضد موجوداتی از كرات دیگر بود كه در شرف حمله به كره‏‌ی ما بودند.
وقت زیادی به پخش انواع فیلم‏‌های تاریخی غیر مستند درباره‏‌ی جنگ جهانی دوم «دسایس دشمن» و غیره اختصاص داده شد. حتی در بسیاری موارد، اسباب‏‌بازی‌هایی كه از تلویزیون تبلیغ می‌‏شد به شكل جنگ‌‏افزار و تجهیزات نظامی بودند. همه‏‌ی آن تمهیدها به منظور مهار كردن افكار عمومی طرح‌‏ریزی شده بود. در بسیاری از فیلم‏‌های تلویزیونی، تحریف تاریخ به حدی رسید كه نویسندگان و برنامه‌‏سازان هم در مورد مفهوم «دشمن» دچار سردرگمی شدند. به عنوان مثال یك مجموعه‌‏ی ویژه كودكان و نوجوانان ـ با عنوان جریكو۲۶ از شبكه سی‌بی‌‏اس پخش شد كه در آن، عملیات سری متفقین را در آلمان و ایتالیا هنگام جنگ جهانی دوم نشان می‌‏داد. تهیه‌كنندگان این مجموعه عقیده داشتند كه دشمن دانستن این دو كشور، سودمند و به صلاح نیست، زیرا آن‏‌ها اكنون متحدان آمریكا در پیمان ناتو به شمار می‌‏آیند. به هرحال، بر اساس آن‏‌چه كه اریك‏ بارنو در كتاب «امپراطوری تصویر» نگاشته، بسیاری از بینندگان تلویزیون، «دشمن» را به مفهوم «كشورهای مخالف سلطه سرمایه‌‏داری» می‌‏دانستند. به همین علت، صاحب‏‌نظران در زمینه‏‌ی نظامی‌گری، به نیرنگ متوسل شدند و از ساده‏‌لوحی و ساده‌‏اندیشی مردم سوء استفاده كردند. تحلیل ما از موضع شبكه‌‏های تلویزیونی ایالات متحده آمریكا در پخش رویدادهای جنگ ویتنام و سایر مسائل مربوط به سیاست خارجی كامل نخواهد بود، مگر آن‏‌كه عنصر یا عناصر جدیدی را هم كه در فعالیت این شبكه‌‏ها برای پایان دادن جنگ به منصه‌‏ی ظهور رسیدند، ذكر و ارزیابی كنیم.
كابینه‌‏ی جمهوری‌خواهان به محض در دست گرفتن قدرت، برنامه‏‌های انتقادی را، به‏‌ویژه در مورد جنگ ویتنام كه مكرراً و حتی بیشتر از پیش از شبكه‏‌ها پخش می‌‏شد مورد توجه قرار داد. این تغییر مشی شبكه‌‏ها، در نتیجه‌‏ی ناخشنودی و نفرت مفرط مردم از سیاست خارجی تجاوزكارانه‌‏ای به‌‏وجود آمد كه توسط حكومت ایالات متحده اعمال می‌‏شد و به نحو بارزی در «قمار ویتنام» متبلور بود. تلفات و خسارات سنگین آمریكا در ویتنام، جنبش بی‌‏نظیر ضدجنگ در سطحی گسترده، مشكلات روزافزون اقتصادی به علت هزینه‏‌های سرسام‌‏آور نظامی و انزوای رو به رشد ایالات متحده‌‏ی آمریكا در صحنه‏‌ی بین‏‌المللی، بی‌‏ثمر بودن تلاش‌‏ها به منظور رفع كشاكش دراز مدت بین نیروهای مسلح و مقاومت فزاینده‌‏ی ویتنامی‌ها كه دردناك‌‏ترین ضربه‌‏ها را بر متجاوز وارد آوردند، همه و همه، توده‏‌ی مردم آمریكا را بر آن داشت تا در مورد یك دگرگونی بنیادین در سیاست خارجی كشورشان نسبت به استقرار صلح در ویتنام، نسبت به خلع‌‏سلاح و نسبت به گسترش روابط و همكاری با بلوك شرق پافشاری كنند. بنابراین، شبكه‌‏های تلویزیونی هم چاره‌‏ای نداشتند جز آن‏‌كه این خواسته‌‏ها را مد نظر قرار بدهند.
براساس ارزیابی نشریه واریته۲۷ در سال ۷۲ـ ۱۹۷۱تلویزیون‏‌های تجارتی ایالات متحده گرایش و خط‌مشی‌شان را نسبت به پخش برنامه‌‏های مربوط به جنگ ویتنام تغییر دادند. به عنوان مثال سی‌بی‌‏اس كه در سال ۱۹۶۸ از نمایش یك فیلم ضد جنگ، ساخته فلیكس گرین، خودداری كرده بود، در سال ۱۹۷۱ مجموعه فیلم‏‌هایی را كه نشانگر جنایات نیروی نظامی ایالات متحده‏‌ی آمریكا در ویتنام بود، پخش كرد.
شبكه‏‌های تجارتی در انتقاد از كابینه‌‏ی جمهوریخواهان و مهم‏تر از همه، انتقاد از عملكرد آن‏‌ها در جنگ ویتنام بین سال‌‏های ۱۹۷۲ـ ۱۹۶۹، انجام یك وظیفه سه بخشی را بر عهده گرفتند:
۱) دفاع ایدئولوژیك از منافع كلی بورژوازی انحصارگر، یا به سخن دیگر یافتن یك راه حل قابل قبول برای رهایی از سیاست خارجی ماجراجویانه و فاجعه‌‏آمیزی كه هر دو حزب، طی سال‏‌ها اِعمال كرده بودند.
۲) نواختن یك «تلنگر ایدئولوژیك» به حزب حاكم، یا همان كاری كه رسانه‌‏های خبری ایالات متحده به طور معمول و با در نظر داشتن منافع اساسی «سرمایه‌‏ی انحصاری» تاكنون انجام داده‏‌اند.
۳) ترغیب بیننده به این‏‌كه تلویزیون را به منزله‌ی یك منبع خبری «بی‌طرف و واقع‌‏نگر» بپندارد و آن‌گاه با شكل ‏دادن به افكار عمومی و با بهره‌‏برداری از این ترغیب، خواسته‌‏های بورژوازی را برآورده سازد.
نویسنده :یارمحمد بای
پاورقی:
۱. Causes of Americans
۲. Alistair Cooke
۳. Hause Commitee on Un-American Activities
۴. Allen Dalles
۵. The Man From U. N. C. L. E
۶. Get Smart
۷. The Man Who Never Was
۸. Sunset Strip ۷۷
۹. یا آن‌چنان‌كه در ایران مصطلح است تروكاژ، كه به معنی ترفندهای سینمایی از قبیل ناپدید كردن اشخاص و اشیاء، انفجار ساختمان‌هایی كه ممكن است ماكت باشند، آتش گرفتن افراد، و غیره ... است.
۱۰. Wendall Wilkie
۱۱. Adlai Stevenson
۱۲. B. Chester
۱۳. مقصود جان آدامز، دومین و جان‌كوئینسی آدامز، ششمین رئیس‌جمهور آمریكا می‌باشد.
۱۴. نقل از مطلبی با عنوان چگونه تلویزیون سیاست ما را قویاً تغییر داده است؟ مندرج در كتاب «تصویر، صدا و جامعه و تلویزیون در آریكا»، انتشارات بیكن، بوستون ۱۹۶۸، صفحه‌های ۳۰۷ و ۳۰۸.
۱۵. The Nimbas Effeet
۱۶. I T V
۱۷. Alestair Burnet
۱۸. Robin Day
۱۹. W, Morse
۲۰. J. Clark
۲۱. Jay Mcmullen
۲۲. Norman Mailer
۲۳. Gone Deporis
۲۴. P. B. S
۲۵. Felix Green
۲۶. Jerico
۲۷. Variety.
۲۸ ژوئن ۱۹۷۲، صفحه ۱.
این مقاله برگرفته ازكتاب چشم جهانی است.
منبع : www.islamicart-crc.org
منبع : خبرگزاری فارس