چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

استعمار تلفیقی؛ راهبرد جدید امریکا در عراق


استعمار تلفیقی؛ راهبرد جدید امریکا در عراق
۱) نادری
استعمار در شکل قدیمی آن، یعنی حضور مستقیم (فیزیکی) در کشور مستعمره مدتها بود که به فراموشی سپرده شده بود و شکلی کهنه و سنتی محسوب می شد.این اتفاق در نتیجه گسترش علوم اجتماعی مدرن و به طور خاص مردم شناسی بود.
مردم شناسی یعنی علم مطالعه فرهنگ ها، در ابتدای تأسیس خود در اواخر قرن نوزدهم در خدمت اهداف استعماری بود و در جهت شناخت فرهنگ مردم تحت استعمار کشورهای استعمارگر اروپا و تسهیل غلبه بر آنان گام برمی داشت. همین مردم شناسان بودند که به حاکمان استعمارگر توصیه کردند به جای شکل مستقیم حضور (حضور فیزیکی) در کشورهای جهان سوم به حضور غیر مستقیم روی بیاورند و این پروژه به دو صورت مطرح گردید:
الف) در برخی کشورها حاکمان بومی را نیروی خود کرده و از آنان در جهت پیشبرد اهداف و منافع خود و سیاست های کشور مبدأ استفاده می کردند.
ب)در برخی دیگر از کشورها (و البته در مرحله عالی آن) مردم و ذهنیت آنان را به سمت وابستگی سوق می دادند که این خود مرحله متکامل تر استعمار و استعمار نوین است. در این مرحله، به مدد رسانه های مدرن و استفاده فراگیر از آن،پروژه جهانی سازی فرهنگی و اقتصادی را که در آن تنها یک فرهنگ و اقتصاد به عنوان مرجع و مبدأ و تنها شکل ممکن مطرح می شود (همان فرهنگ و اقتصاد غرب) که در شکل سیاسی آن به لیبرال دموکراسی تعبیر می شود.لذا شکل نوین استعمار ، استعمار غیر مستقیم است.
۲) قدرت طلبی بی محابا و افسار گسیخته امپراطوری نوپای آمریکا که با اندیشه جهانی سازی و جهان گستری حاکمیت و فرهنگ خود پا به عرصه استعمار کشورهای جهان سوم گذارده،از ابتدای دهه ۹۰ به این سو، شکلی تلفیقی از شیوه های سنتی و مدرن استعمار است. بدین معنا که ما شاهد نوعی بازگشت به شیوه های منسوخ اشغال و استعمار در پایان قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم در سیاست های ایالات متحده آمریکا هستیم.
از بحث جهانی شدن و رقابت درون تمدنی اروپا و آمریکا و نظریه های جهانی شدن که بگذریم،شکی نیست که امروزه شیوه های کهنه و قدیمی استعمار دیگر در اذهان مردم دنیا جایی ندارد. این را مردم شناسانی می گویند که امروزه علم خود و گسترش آن را مدیون همین پروژه های استعماری می دانند (که البته خود و راه خود را از این پروژه جدا کرده اند).
اشغال مستقیم توسط یک قدرت بیرونی و یک "بیگانه" بر طبق نظریه "بیگانه ترسی" و شکل گیری انسجام اجتماعی (Social Integration) در برابر دشمن خارجی و اشغالگر موجب تنفر عمومی در جامعه مقصد،در سطح ذهنی می شود که نمود عینی آن در شکل گیری یک جبهه "مقاومت" و شکل گیری یک گفتمان واحد در لزوم دفاع از "ملت" و "کشور" در برابر بیگانه و اشغالگر و روی آوردن به شیوه های خشن در این راستاست.
۳) نمونه بارز بازگشت ایالات متحده آمریکا به شیوه های سنتی استعمار (وصد البته با ابزار مدرن)،اشغال افغانستان و عراق در قرن بیست و یکم میلادی است.اشغال افغانستان در اکتبر ۲۰۰۱ و اشغال عراق در مارس ۲۰۰۳ درنتیجه لشکرکشی گسترده به خاورمیانه و کشتن دهها تن از شهروندان این دو کشور، شاهدی بر مدعای فوق است.
۴) به نظر می رسد ایالات متحده امریکا در این بازگشت قصد دارد در هر پروژه استعماری، چرخه خطی استعمار را به صورت یکجا به اجرا درآورد تا از این طریق آبی بر عطش جهان گستری خود بریزد. حمله نظامی به بهانه های واهی و خود ساخته (با کمک رسانه ها که جایگاهی ویژه در پیشبرد این پروژه دارند) به کشور هدف، سرآغاز این پروژه است. مرحله دوم پروژه بر سرکار آوردن حکام وابسته (در وهله اول نظامی غیر بومی و در وهله دوم بومی غیر نظامی و ظاهراً دموکرات) است و در مرحله آخر تسخیر همه جانبه کشور مقصد با هژمونی قوی رسانه ها و تولیدات داخلی و خارجی در حیطه های مختلف و تغییر ذائقه ها و ساختن نیازهای کاذب و ترویج مصرف گرایی و ... مد نظر آنان است.
۵) اگر به موضوع عراق و پروبلماتیک آن از سال ۲۰۰۳ یعنی از زمان اشغال آن به این سو بنگریم، درمی یابیم که این طرح به عنوان طرح اصلی در دکترین سیاست خارجی و نظامی آمریکا مطرح بوده است.
عدم شناخت دقیق و صحیح از فرهنگ مردم عراق و خصوصیات و روحیات تاریخی و فعلی آنان، سبب اشتباه تاریخی آمریکایی ها در محاسباتشان شده که هم اکنون در پی جبران آن به هر شکل ممکن هستند. تشکیل حکومت شیعی با اکثریت تأثیرگذار در همه امور کشوری برای آنان کابوسی تلخ بود که به مدد همت شیعیان عراق و مرجعیت مقتدر شیعه در این کشور به وقوع پیوست و پس از آن، دامنه نفوذ روزافزون این دولت و گسترش اختیار آن در به دست گرفتن امور و نزدیکی با حکومت شیعی ایران (به دلیل روحیات تاریخی و فرهنگی مشترک)، خواب را از چشم حکام آمریکایی ربوده که بایستی به هر طریقی چاره ای برای آن اندیشیده شود.
۶) تشکیل "شوراهای بیداری" (صحوه) که در ابتدا برای مبارزه با القاعده در عراق و البته با کارکرد پنهانی مبارزه با شیعیان از میان سنی ها و عشایر سنی عراق و با پرداخت حقوق ماهیانه ۳۰۰ دلاری از سوی آمریکا به آنان، یکی از راهکارهای خروج آمریکا از بن بست موجود و وضعیت باتلاق گونه و دشوار آن است که در راستای پروژه مذکور شکل گرفت.به وجود آمدن یک ارتش شبه نظامی مردمی بدون وابستگی دولتی و مستقل از ساختار حاکمیت و حمایت همه جانبه از آن، برنامه جدید آمریکا برای مبارزه با دولت شیعی و شیعیان عراق است تا از طریق آن، هم به تکمیل پازل استعماری خود پرداخته و هم حیثیت و آبروی از دست رفته خود را در عدم تأمین منظور اولیه اعاده کند.لذا شوراهای بیداری چالشی جدی برای آینده دولت شیعی عراق است.
۷) اظهارات اخیر جلال طالبانی در مورد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و ملغی و غیرقابل قبول دانستن آن در شرایط حاضر، کاملاً همراستا با پروژه "استعمار تلفیقی" است که مدعای این نوشتار می باشد.
آمریکا درپی نا امیدی از براندازی دولت مردمی مالکی از طرق گوناگون،اینک به سراغ رئیس جمهور کرد و سنی عراق رفته است تا از طریق اظهارات نامربوط و غیرقانونی که کاملاً بوی غرض ورزی سیاسی می دهد (و یا در حالتی خوشبینانه نشان از ناآشنایی ابتدایی با قوانین و حقوق بین المللی و الفبای سیاست دارد)، جنجالی دیگر در راستای سرپوش گذاشتن بر شکست پروژه استعماری خود و فرافکنی آن به سوی ایران، به راه اندازد تا شاید این تیر جدید رها شده از چله کمان ضعیف،در تاریکی به هدف اصابت نماید.لذا جمهوری اسلامی ایران بایستی با حفظ هوشیاری هرچه تمام تر در راستای خنثی سازی توطئه اخیر گام برداشته و با تقویت نفوذ معنوی خود میان شیعیان عراق، شکست این پروژه را از درون عراق و با ایجاد نفرت مردمی از آن پیگیری نماید.
منبع : رجا نیوز