پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


پرواز بر فراز ابرها


پرواز بر فراز ابرها
نمایش «قدم زدن روی ابر با چشمان بسته» نوشته «محمد چرمشیر» است كه با كارگردانی، طراحی و بازخوانی «آروند دشت آرای» و بازی: هدی ناصح، رضا بهبودی، ستاره پسیانی، رزیتا فضایی، امیر جنانی و آناهیتا و انوشه دشت آرای در تالار قشقایی تئاتر شهر به صحنه آمده است.«قدم زدن روی ابر با چشمان بسته» آخرین قسمت از سه گانه ای است كه «محمد چرمشیر» آن را بر اساس یادداشت های روزانه «ویرجینیا وولف» نوشته است. در این نمایش با داستانی سرراست و كلاسیك كه در آن مقاطع و اتفاقات داستانی به صورتی خطی و تابع اصول قصه نویسی كلاسیك پیش می روند مواجه نیستیم.
در واقع می توان گفت كه با داستانی مواجه نیستیم، بلكه نمایشی می بینیم كه در آن فقط برش هایی كوتاه از زندگی، وجوهی از شخصیت این نویسنده زن انگلیسی و موقعیت هایی كه وی در زندگی با آنها مواجه بوده است، طرح شده اند.در «قدم زدن روی ابر با چشمان بسته» قصه پردازی جامعی صورت نگرفته، بلكه سعی شده است كه فضاها و موقعیت هایی از زندگی «ویرجینیا وولف» به نمایش درآید تا تماشاگر به شناختی از این زن نویسنده دست پیدا كند و هویت او را تا حدودی بشناسد.در این فضاها و موقعیت ها بر كنش ها و واكنش های این نویسنده در مقاطعی و یا جاهایی از زندگی وی تاكید شده است.
این نمایش از یادداشت های داستان واره و ادبی نویسنده ای درون گرا و ذهنیت پرداز اقتباس شده است كه دچار حالت های روانی و جنون آمیزی بوده است. حتی خود وی اعتراف كرده است كه صداهای وحشتناكی را بعضی وقت ها در ذهنش می شنود و اكثر اوقات سخنانی آشفته و بی معنایی هم بر زبان آورده و آن قدر این كار را ادامه داده است كه بی هوش شده است. در واقع زیستن «ویرجینیا وولف» در مرز میان واقعیت و رویا و رنج بردن های او از دریافت همین صداهای وحشتناك ذهنی بود كه موجبات اقدام های متعدد وی به خودكشی را فراهم آورد.«دشت آرای» تمهیدات چندی برای درآوردن فضای خودكشی كه اتفاق مهمی در زندگی «ویرجینیا وولف» بوده، اندیشیده است.
نایلونی به گستردگی عرض صحنه سالن قشقایی در طراحی صحنه اش به كار برده كه نشانه ای بصری از رودخانه ای است كه ویرجینیا وولف خودش را در آن غرق كرد. این نایلون در ابتدای نمایش توسط ویرجینیای نمایش با كاردی شكافته می شود و سپس «ویرجینیا وولف» وارد صحنه می شود كه در واقع بازسازی ورود «وولف» به رودخانه «اوز» است كه با این تمهید اجرایی شكل گرفته است؛ ضمن این كه این نایلون می تواند تصویری از ابر را تداعی كند؛ همان ابری كه «ویرجینیا وولف» در رویاهای خود روی آن قدم زده است.
به هنگام خودكشی جیب هایش را پر از شن های كنار رودخانه «اوز» كرد. حالا روایت حكایت یونس پیامبر در شكم ماهی بزرگ نیز بماند.قطعات دیگر این نمایش نیز برش های دیگری از زندگی «وولف» هستند كه شامل مواجه شدن های او با كشیش و دخترش «لوری» كه به عنوان خدمتكار در خانه «وولف» بوده اند، برخوردهای «وولف» با مرد پستچی، مرد ماهیگیر و زنی خشن و الكلی به نام «الویرا» می باشند. برخورد «ویرجینیا» با این آدم ها سبب خلق موقعیت هایی در نمایش می شود كه در آنها بر مبنای كنش ها و واكنش هایی كه «ویرجینیا» به هنگام برخورد با این آدم ها از خود بروز می دهد، شخصیت پردازی می شود و به این ترتیب تماشاگر تا حدودی هویت و خلق و خوی او را بازشناخته و به دریافتی از این آدم می رسد. در این موقعیت هاست كه تماشاگر به كشف وجوهی از شخصیت «وولف» می پردازد، حرف هایش را می شنود، با دغدغه ها، اندیشه ها و نوع نگرش اش به زندگی و آدم ها آشنا می شود و به این ترتیب است كه تماشاگر هم ذات پنداری و نزدیكی خاصی هم نسبت به این نویسنده مردم گریز پیدا می كند. در واقع كارگردان كه بر مبنای متن نویسنده نمایش عمل كرده است، با ایجاد این موقعیت ها و فضاها، بستری برای بروز رفتارها و خلق و خوی های درونی شخصیت «ویرجینیا وولف» پدید آورده و جالب آنجاست كه تمام عناصر اجرایی صحنه، از طراحی صحنه و میزانسن ها گرفته تا بازی بازیگران، همگی در جهت انتقال فضای موجود در زندگی «ویرجینیا وولف» به كار گرفته شده اند و هیچ عنصری از این عناصر نقشی اضافی ندارند.«آروند دشت آرای» از كارگردانان جوانی است كه سعی در اجرا و ارائه كارهای تجربی نمایشی داشته و همواره روی متون ادبی كار كرده و ساختار نمایشی دادن به متون انتخاب را مدنظر قرار داده است.
اجرای نمایش هایی چون: هشتمین خوان (برگرفته از داستان رستم و اسفندیار شاهنامه فردوسی كه توسط محمد رضایی راد نگاشته شده است)، رویای بسته شده به اسبی كه از پا نمی افتد (بر اساس یادداشت های كریستف كلمب كه محمد چرمشیر آن را نگاشته است) و پروانه و یوغ (كه باز محمد چرمشیر بر اساس نامه های ونسان ونگوك نوشته است) از جمله كارهای وی در این زمینه بوده اند. دشت آرای در تمامی این نمایش ها سعی كرده است كه به فضاها و شكل هایی جدید در اجرا از طریق بازشناسی و كشف ظرفیت های متون ادبی به كار گرفته شده دست بیابد و وجوهی زیبایی شناسانه نمایشی به این متون ادبی بدهد. در ضمن طراحی و اجرای میزانسن هایی كه انتقال دهنده پتانسیل ذهنیت گرایانه متون ادبی و تبدیل كردن این ذهنیت ها به عینیت از لحاظ نمایشی و همچنین نوعی بازی گرفتن از بازیگران در جهت پرداخت به فضای متن و انتقال حال و هوای موجود در فضای متن به مخاطب جهت همراه كردن وی با فضا و اتمسفر نمایش، از دیگر ویژگی ها و یا مسائلی است كه «آروند دشت آرای» در این نمایش و سایر كارهایش در نظر داشته كه البته در این نمایش اخیرش تا حدودی موفق تر عمل كرده است و به نظر می رسد كمی از فضاهای نامفهوم دوری كرده است.از «محمد چرمشیر» هم در مقام نویسنده ای كه در این سال ها فعال بوده است انتظاری بیشتر از این می رود، زیرا چندان خلاقیتی برای پرداخت زندگی «ویرجینیا وولف» انجام نداده است. به نظر می آید كه بیشتر به بازگویی قسمت هایی از یادداشت های او پرداخته است، البته نباید تلاش كارگردان این نمایش را در جهت خلق نشانه های بصری و نمایشی كردن متن و خلق موقعیت ها و فضاها، نادیده گرفت. درخشش بازی همه بازیگران، به خصوص بازی «رزیتا فضایی» در نقش خانم «الویرا» و انرژی ای كه در این بازی ارائه می كند تا وجوه مختلف شخصیت خانم «الویرا» درست منعكس و طرح گردد و همچنین بازی نسبتاً درون گرایانه «هدی ناصح» در نقش «ویرجینیا وولف» در جهت پرداخت به درونیات «وولف» و حس درون گرایانه وی، مقبول و پذیرفتنی است و البته تا حدی هم انتخاب درستی به لحاظ شباهت های فیزیكی از لحاظ چهره و قیافه می باشد. در پایان باید گفت كه اقتباس از متون ادبی ارزشمند بایستی بیشتر از این در برنامه های اجرایی مركز هنرهای نمایشی قرار گیرد. در واقع گسست و فاصله ای كه میان ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی موجود است، یكی از آفت های فضاهای هنری و فرهنگی است كه همواره در مورد آن غفلت و یا حداقل كم كاری شده است.
مختار شكری پور
منبع : روزنامه همشهری