شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


مقایسه فرهنگ موسیقی دو قوم کولی و بلوچ


مقایسه فرهنگ موسیقی دو قوم کولی و بلوچ
● کولیها:
در این مبحث ما می خواهیم ریشه دو موسیقی و تشابهات نوع زندگی آنها را بیان کنیم.
۱) موسیقی که در حال حاضر از موفقترین هاست (موسیقی اصیل کشور اسپاینا).
۲) موسیقی که در حال حاضر در مراحل اولیه میباشد (موسیقی اصیل بلوچستان). یکی از سبکهای پیچیده موسیقی دنیا فلامنکو می باشد که بحث مان را با این سبک آغاز میکنیم.
فلامنكو ، بیان هنری آگاهی كامل از شرایط وجودی آدمی است. در میان مردمی كه احساس مهجوریت و تنهایی در این دنیای لایتناهی آزارشان می داد و پشتیبانی پروردگار ، حامی دلسوز و مهربان و مقتدر را حس نمی كردند، وجود این طرز فكر، بدیهی به نظر می رسد كه : « ما همه انسانهایی ترسان و بی پناه ، در جایی به سر می بریم كه با آن بیگانه ایم ». این طرز فكر گویای آن است كه موجود برتر دیگری وجود ندارد. حقیقت فلامنكو آنست كه باید زندگی كرد و در نهایت سر به دامان مرگ سپرد. در این سیر هر كس باید مسئول اعمال خود باشد و تلاش نماید تا صفات نیكی مانند شجاعت، وقار و شوخ طبعی را جزء ذات خود كند و در این تلاش دست دیگران را نیز بگیرد. این هنرِ زندگی است و هنر صادقانه این است.
در فرهنگ فلامنكو ، مرگ همیشه قرین آدمی است و این نزدیكی دایمی، در تقابل با حیـات، به زندگی افراد معنا می بخشد. غصه و ماتم فقط در تراژدی مرگ یك كودك در اثر گرسنگی یا مهاجرت اجباری كشاورزان تهی دست به شهرهای بزرگ متجلی نمی شود. این مفهوم جزئی از زندگی و یكی از مراحل آن است كه با هم ارتباط متقابلی دارند و برای هر شخص درهر لحظه و در هر نقطه ای از سفرش در این دنیا، باید ارزشمند تلقی شود.
هنرمندان كولی یا جیپسی Gipsy به دلیل اینكه از نزدیك و برای مدتهای طولانی ، تمامی این مفاهیم را لمس كردند، این آگاهی شان بسیار عمیق شد و باعث شد تا به قدرت بیان سحر انگیزی دست یابند. برای كولیهایی كه هیچ وقت تحت حمایت نبودند و زندگیشان همیشه در گذار و عبور از مكانی به مكانی دیگر می گذشت ، مفاهیم مدونی همچون قانون ، مذهب ، ملیت ، پرچم و دنیا طلبی، جایی در فرهنگ شان نداشت. ایشان مجبور بودند نسل به نسل، مفهوم تنازع برای بقای فیزیكی و رقابت برای دست یابی به پایه های حیات را انتقال دهند تا اجتماع و هویت شان، دوام یابد.
در اسپانیای دههٔ ۱۹۶۰ و اوایل دههٔ ۱۹۷۰ میلادی، تمام این مفاهیم در بیان هنری كولیها تجلی یافت و محققاً با مذهب و كلیسای كاتولیك، كه برای ایشان تحمیل فرانكوی اسپانیا بود، تجانسی نداشت. كولیها كه مهاجرانی از هند و پاكستان امروزی محسوب می شوند، برای خود سنن عقلانی كاملاً متفاوتی از كلیسای كاتولیك دارند . هنر فلامنكو هستهٔ مركزی فرهنگ شان است و كاملاً به این موضوع معتقدند كه این فرهنگ از نسلی به نسل دیگر و بصورت سینه به سینه ، به عنوان علامت مشخصهٔ خانوادگی و اجتماعی شان ، حفظ می شود. در این فرهنگ، موسیقی و رقص و آواز، مذهـب شان شد.
▪ فلامنکو در حقیقت از ۳ قسمت :
ـ رقص فلامنکو
ـ آواز فلامنکو
ـ موسیقی فلامنکو تشکیل شده.
▪ فلامنكوی اولیه
همانطور كه انتظار می رود – با فلامنكویی كه ما می شناسیم، تفاوتهای بسیار دارد. شروع شكل گیری هنری بنام فلامنكو را به سالهای بین قرن هشتم تا پانزدهم میلادی نسبت می دهند. در این دوره در جنوب اسپانیا در ناحیه ای بنام َاندَلُس Andalusia هنری خلق شد كه امروزه ما بنام فلامنكو می شناسیم و جزء فرهنگ مردم آن منطقه محسوب می شود. این هنر ساختار پیچیده و عمیقی دارد كه ناشی از تركیب اجزای فرهنگی گوناگونی است. تا قرن هشتم میلادی در كلیساهای بیزانسی كوردوبا ، موسیقی و سرود یونانی با سیستم گرِگوریان Gregorian System وجود داشت.
در حدود قرن نهم میلادی زریابZyryab كه موسیقیدان ایرانی بود و در دربار خلیفه عباسی در بغداد به سر می برد، به كوردوبا Cordoba رفت. در آنجا یك مدرسه موسیقی تأسیس كرد و در رواج و توسعه موسیقی در این ناحیه تأثیری مهم ، بلكه مهمترین تأثیر را داشت. به هرحال اصول علمی موسیقی و رگه هایی از فرهنگ شرقی و اسلامی از حدود قرن هشتم میلادی تا قرن پانزدهم میلادی، یعنی حدود هفتصد سال كه مسلمانان بر اسپانیا و پرتغال مسلط بودند، با موسیقی و فرهنگ اندلس آمیخته شد و آن را دگرگون نمود. بطوریكه حتی پس از فتح مجدد این مناطق توسط فردیناند و ایزابلا Ferdinand and Isabella در سال ۱۴۹۲ میلادی و رانده شدن مورها Moors از این سرزمینها، این تاثیرات حتی تا امروز نیز دیده می شود. این وضعیت چندان عجیب نیست، زیرا در زمان تسلط اعراب و مسلمانان بركوردوبا، این شهر مركز علمی و فرهنگی و هنری و سیاسی در غرب بود.
از جانب دیگر در همین دوران یهودیان نیز در اندلس حضور داشتند و با اینكه از لحاظ اجتماعی در حاشیه بودند، ولی اصول موسیقی و آوازهای مذهبی غنی ای داشتند كه به سهم خود تاثیر به سزایی در پرورش و غنای موسیقی اندلس داشت. در این میان نمی توان كولیها را نادیده گرفت، چون مهم ترین نقش را در شكل گیری و توسعه و تداوم هنر فلامنكو داشتند. این مردم از اهالی نواحی شمال هند و پاكستان بودند كه محل اقامتشان را ترك كردند و برای زندگی بهتر به مسافرت پرداختند جهت حركت این قوم، شمال غربی به سمت شبه جزیره بالكان در اروپا بود. كولیها در این خط سیر در تمام اروپا پخش شدند و هر كشور و ناحیه ای مورد توجه و پسند یك گروه از آنها قرار گرفت. عده ای نیز پس از سفر به شمال آفریقا و مصر به ناحیه اندلس در جنوب اسپانیا رفتند و در آنجا سكنی گزیدند .
البته برای چنین فرضیه ای هیچ مدرك مستند و قاطعی وجود ندارد. در فرهنگ لغات كولیهای اسپانیا هیچ لغتی نیست كه ریشه عربی داشته باشد. مبنای ارائه چنین نظری احتمال همراهی كولیها با اعراب هنگام حمله ایشان در قرن هشتم میلادی به مغرب می باشد. چون هیچ مدرك مستندی جهت شفاف سازی ریشه كولیها وجود نداشت، كولیهای مصر مدعی شدند كه از تبار فراعنه هستند. این افسانه كه در بسیاری از آوازهای ایشان به آن اشاره شده است، باعث شد تا در زبان انگلیسی كولیها را Egyptians یا Gypciansبه معنای مصری و در زبان اسپانیایی قدیمی، جیتانوGitano كه مختصر شده همان Egyptian است، بنامند.
یكی از قدیمی ترین و اولین مدارك مستند موجود در مورد ریشه كولیها در شاهنامه فردوسی (قرن چهارم هجری، معادل دهم میلادی) آمده است. البته باید توجه داشت كه تا قرن دهم میـلادی كولـیها را بـه نامهای دیگری از قبیل زُت Zott، جـات Jat ، لـوری Luri ، نـوری Nuri ، دام Dom ، سینتی Sinti ، دومارای Domarai و آتِنگانی Athengani می نامیدند. در داستانی از شاهنامه آمده است كه شنگول شاه ، سلطان هندوستان در حوالی سالهای ۴۲۰ هـ . ق . ، مقارن بهرام گور پنجم، پادشاه ساسانی در ایران بود. شنگول شاه براساس تقاضای بهرام، دوازده هزار نوازنده لوری را به ایران فرستاد تا برای مردم سخـت كوش و رنج كشیده این سامـان، شادی و نشاط را به ارمغان آورند و با نواهای سحرانگیز خود، گرد اندوه و بدبختی را از زندگی شان بروبند.
بهرام شاه برای گذراندن زندگی و آسایش لوری ها، اسباب زراعت و كشاورزی را فراهم كرد. ولی طرح وی از ابتدا با شكست مواجه شد. چون لوری ها مردمی تنبل و بیكاره بودند كه تن به سختی و كار و زراعت نمی دادند. شاه هم ایشان را به روم تبعید كرد و از حمایتشان دست برداشت تا به سختی روزگار بگذرانند. بدین ترتیب لوریها به گدایی و دزدی و قاچاق روی آوردند. به روایتی دیگر، در حدود پنجاه سال پس از این واقعه نیز مردم دیگری در ایران وجود داشتند كه زُت نامیده می شدند. ایشان كولیهایی هندی تبار بودند كه از ثابت ماندن و كشاورزی كردن متنفر بودند و به جای خــاصی تعلق خــاطر نداشتنـد . با نوازنـدگی و دوره گـردی روزگـار مـی گذرانیدند و برخی از ایشان نیز به گدایی و دله دزدی ارتكاب می كردند و زندگی شان حالت چادرنشینی و بدویت داشت.آنچه كه گفته شد، علیرغم اینكه از میان افسانه ها و داستانها پیدا شده ولی نكات ریزی است كه بصورت واقعیت های تاریخی در بین رویدادهای غیر واقعی و داستانسرایی ها ، قابل استخراج می باشد. ضمن اینكه اگر به شواهد و دلایل مبتنی بر تحقیقات زبان شناسی رجوع كنیم، می بینیم كه دستور زبان و فرهنگ لغات كولیها ، شباهت زیادی به زبانهایی مثل كشمیری ، هندی ،گََُجُراتی ، هراتی و نپالی دارد كه همه ، ریشه شان در زبان سانسكریت است.
بدین ترتیب، بر اساس روایات گوناگون مهم ترین كوچ كولیها در حدود قرن نهم میلادی با رفتن حدود ده هزار لوری از هندوستان به ایران انجام شد. این مهاجرت با سفرشان به فراسوی شبه جزیره بالكان در اروپا در حدود سالهای قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی ادامه یافت.
اولین باری كه در اسپانیا وجودكولیها به ثبت رسیده در سال ۱۴۲۵ م. در شهر ساراگوسا Zaragoza مركز ایالت آراگون Aragon است و اولین جایی كه ایشان جهت اقامت انتخاب كردند در سال ۱۴۴۷ م در اطراف بارسلون Barcelona دركاتالونیا گزارش شده است.
كولیها به هر كجا كه می خواستند سفر می كردند و با دلیل یا بی دلیل در برخی جاها می ماندند كه در بیشتر مواقع واقعاً دلیل خاصی برای انتخاب یك منطقه وجود نداشت. شاید یكی از دلایل عمده و همیشگی ایشان در آوارگی و خانه به دوشی، عدم وجود تأمین جانی و آرامش خیال برای زیستن در نقاط مختلف اروپا بود. دلیل این مدعا ، سخت گیریها و تنبیهاتی است كه توسط حاكمین و پادشاهان كشورهای مختلف در مورد كولیها وضع می شد و آنان را از حداقل امتیازات اجتماعی و حتی انسانی، محروم می كردند. گوشهای زنان و بچه های ایشان را می بریدند و مردانشان را به بردگی می بردند و به بهانه های واهی (و گاهی هم بی بهانه) ایشان را می كشتند. كولیها بطور سنتی به كف بینی و فال گیری، دست فروشی و دوره گردی، خوانندگی و نوازندگی و رقاصی می پرداختند تا اموراتشان را بگذرانند. شاید وجود برخی صفات نامطلوب از قبیل دزدی و قاچاق و تكدی و قتل و فحشاء در گروهی از ایشان، انعكاسی از مظالم و محدودیتهایی باشد كه توسط محیط به ایشان تحمیل شد. تقریباً تمامی كولیهای اندلس در روزگاران قدیم، فقط روزشان را می گذارنیدند.
آوازهای فلامنكو، منعكس كننده قرن ها رنج و ستمی است كه بر كولیها روا داشته شده. شاید با دانستن این پیشینه بتوانیم درك كنیم كه چرا برخی از آوازهای ایشان بدین گونه حزن انگیز و سرشار از فریادهای بغض آلود و دردناك است.
با توجه به مبحث بالا در می یابیم که هنری که اکنون یکی از پیچیده ترین سبکهای موسیقی به شمار می رود و در قدیم هیچ بهایی به آن داده نمی شد و حتی اگر در کوچه و بازار این موسیقی اجراء می شد بدون تردید مورد تمسخر عوام قرار می گرفتند.
● بلوچها:
حال اگر بخواهیم مختصری زندگی بلوچها را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه می رسیم که سرگذشت زندگی بلوچها هم دقیقا از زمان پیدایش شان مشابه به زندگی کولیها بوده با این تفاوت که کولیها در نهایت با تلاش و مبارزاتی که انجام دادند به پیروزی بزرگی دست یافتند، اما متاسفانه به نظر من هنوز بلوچها در مراحل اولیه کولیها بسر می برند.
موسیقی بلوچی تاثیر گرفته از موسیقی هند و پاکستان میباشد به دلیل ارتباطات اقتصادی که در زمانهای قدیم بین این دو منطقه وجود داشته، البته در حال حاضر این موسیقی تاثیرات بسیار زیادی را از موسیقی هند گرفته و این روند باعث از بین بردن موسیقی اصیل این قوم می شود، و برای از دست ندادن این اصالت باید فرهنگ و ریشه این قوم را به مردم آموخت. البته حفظ برخی سنن قومی كه با موسیقی توأم است مثل مراسم ختنه سوران، عروسی، رقص گواتی و غیره، موجب شده است نمونه هائی از موسیقی اصیل این منطقه برجای بماند. بعلاوه در گوشه و كنار بلوچستان معدودی از نوازندگان دوره گرد را می توان یافت كه به موسیقی سنتی خود وفادار مانده اند.
نوازندگان دوره گرد كه این حرفه را از نیاكان خود، نسل بعد از نسل به ارث می برند، در ابتدا لانگو (Lângo) نامیده می شدند و سپس لقب لوری (Luri) گرفتند و هم اكنون نیز به همین نام شناخته می شوند. مگرتنبورگ نوازان كه به پهلوان (Pahlowân) شهرت دارند لقب لوری را به هر دو قوم نسبت داده اند.
لوری ها در روستاها به گردش می افتند و از هر كس به فراخور حالش كمك نقدی یا جنسی دریافت می دارند. هر شش ماه یكبار هم به خانه بزرگان و خوانین مراجعه می كنند تا برای گذران زندگی مایه ی معاش گرد آورند.
رویهمرفته نوازندگان از موقعیت اجتماعی ممتازی برخوردار نیستند و در چشم بزرگان حقی می نمایند، فقط نلوگت (Nelu-gott) از این امر مستثنی است. اگر می بینیم نوازندگان به مجالس خصوصی راه می یابند و جزو محارم قلمداد می شوند این نه امتیازی است بلكه تازه از این حیث در ردیف غلامان و خواجگان قرار می گیرند، چرا كه اینان نیز اجازه دارند در مجالس خصوصی و حتی میان زنان رفت و آمد داشته باشند. زنان بلوچ در نوازندگی سهمی ندارند، فقط آواز و ترانه می خوانند. خواندنشان هم اغلب بطور دستجمعی است.
خطوط اساسی موسیقی بلوچ و كاربردهای مختلف آن: موسیقی بلوچ در طول حیات خود چند خط اساسی را برحسب كیفیت بیان و نحوه ی اجرا دنبال كرده است كه از آن میان یكی ‹‹ صوت›› (Sowt) است. ‹‹ صوت›› عبارتست از آهنگهای شادی آور و نشاط انگیزی كه با ترانه و آواز همراه می باشد. ترانه های ‹‹ صوت›› پیرامون مفاهیم عاشقانه و زیبائی های طبیعت درو می زند و حكایت از شور و نشاط و عشق و جوانی دارد. معمولا" مرد ترانه می خواند و گروهی از زنان هم بندهای آخر را تكرار می كنند. ‹‹ صوت›› با همراهی چند ساز كه قیچك به طور مسلم جزو آنهاست اجرا می شود. آهنگ ‹‹ صوت›› زیاد متنوع نیست، یك فرم است كه مرتبا" تكرار می شود و یكنواختی آشكاری از آن احساس می گردد. اما ترانه ی ‹‹صوت›› بر عكس آهنگ آن، متنوع است و مفاهیم آن پر معنا و بیانگر شور و حالی است كه سروده طبع لطیف و شاعرانه ی بلوچ و انعكاس تخیلات زیبای وی می باشد.
بنابراین میتوان گفت در صوت، ترانه بیش از آهنگ اهمیت دارد و در بیان نیازهای روحی و كشش های عاشقانه نقش مؤثرتری از آن دارد.
بلوچ، غمگین ترین احساسش اعم از غم هجران و درد غربت و شكوه از معشوق و شكایت از روزگار را در قالب نغمه های سوزناكی می نوازد كه ‹‹ زهیروگ›› (Zahirug) نامیده می شود. ‹‹ زهیروگ›› را به فارسی ‹‹ یاد عمیق›› ترجمه می كنند و تنها با قیچك(سرود) نواخته می شود. ‹‹ زهیروگ›› نغمه های كشیده و بدون ضربی است كه مثل یك بیت غمبار، با اندكی اختلاف، مرتبا" تكرار می گردد. وقتی ‹‹ زهیروگ›› را می شنویم احساس می كنیم در ساحل دریائی از اندوه نشسته ایم و تكرارهای غم انگیز ناله های قیچك (سرود) همچون امواج دریا یكی پس از دیگری ابتدا به خروش می آید و سپس در ساحل به آرامش می نشیند. ساز فریادی می كشد و نغمه های آن تا سرحد امكان اوج می گیرد و سپس از اوج به حضیض می آید و به خاموشی می گراید.
پس از سكوت كوتاهی مجددا" فریاد سر می دهد و همان فراز و نشیب عینا" تكرار می شود. ‹‹ زهیروگ›› ساز بدون آواز است ولی گاه با آواز همراه می گردد. در سرحد زمین، آهنگهای مشابه ‹‹ زهیروگ›› را ‹‹ لیكو›› (Liku) می گویند. ‹‹ لیكو›› همان ‹‹ زهیروگ›› است با ملایمت و كشش بیشتر.
بلوچها، موسیقی مخصوص مجالس رسمی و اعیاد و جشنها را اصطلاحا" ‹‹ شعر›› می نامند. در این نوع موسیقی، مضامین ترانه ها یا پیرامون داستانهای شورانگیز عشقی دور می زند مثل داستان ‹‹ شهداد و مهناز›› ، ‹‹ لالا گراناز›› (Lâlâ – gânâz) ، كیاو سادو (Kiyâvo – sâdu) و یا درباره داستانهای حماسی است، مثل چاكر و بهرام، بالاچ و نقیبو (Bâlâc – o – Naqibu). بعضی از این ترانه ها نیز حاوی وصف طبیعت است.
هنگام اجرای ‹‹ شعر›› لوری سعی دارد اشعار گیرا و جالب توجهی بخواند تا مجلسیان را هر چه بیشتر به وجد آورد و ‹‹ داد›› بستاند. در اجرای ‹‹شعر›› سه حالت مختلف معمول است كه یكی از آن سه حالت ‹‹ دبگال›› (Dabgâl) نامیده می شود. در این حالت خواننده كه معمولا" تنبورگ هم می نوازد سازش را در بغل میگیرد و با زبان محاوره به بیان داستان می پردازد. ‹‹ لوری›› حین ‹‹ دبگال›› دیگر تنبورگ نمی زند لكن سایر همكارانش كه قیچی حتما" جزو آنهاست، آرام آرام می نوازند. حالت دیگر به ترانه نزدیك است و آهنگ كلام ریتمیك می شود. خواننده، تنبورگ را به صدا می آورد و همه در هم می ریزند و شور و حالی ایجاد می شود. این مرحله را ‹‹ الحان›› (Alhân) گویند. حالت دیگری كه در اجرای ‹‹ شعر›› پیش می آید، جائی است كه لوری، یا اجرا كننده به مضمون غمگینی می رسد و به آوازی اندوهگین، شرح ماجرا را دنبال می كند. این حالت را زهیریگ (Zahirig) می نامند.
در پایان بلوچ تعلق خاطر شدیدی به موسیقی دارد. با موسیقی متولد میشود و به هنگام مرگ نیز از آن جدایی ندارد. زیبا ترین احساس و عمیق ترین دردها و شورانگیزترین داستانهای عشقی و حماسی را، نیمی به زبان گفتاری و نیمی به زبان موسیقی بیان می كند. آنجا كه احساس به ژرفای دریا و غمی به عظمت صحرا در قالب جسمش به حركت می آید. آنجا كه زبان گفتاری اش از بیان فرو می ماند، با زبان موسیقی به فغان میآید. آنجا كه از تشكر آمیخته با احترام و هیجان در برابر آفریدگاری كه فرزند به وی عنایت كرده عاجز می شود به موسیقی روی می آورد. آنجا كه غم از دست رفته ای بجانش چنگ می اندازد، سوزناكترین مرثیه را، نه با زبان شعر بلكه با بیان موسیقی می سراید.
حاصل آنكه موسیقی می سراید. حاصل آنكه موسیقی مقام خاصی در زندگی بلوچ یافته و با زندگی وی پیوندی عمیق خورده است. ولی آنچه امروز در این منطقه می شنویم با موسیقی اصیل بلوچ تفاوت دارد. در آوازه خوانی فلامنکو و در آوازه خوانی موسیقی اصیل بلوچی تشابهات زیادی را میتوان پیدا کرد و این به دلیل یکی بودن سرگذشت تاریخی این دو قوم میباشد
امیر طاهری لیسانس هنرهای زیبا
منابع:
کتاب: هنر مرموز فلامنکو
نوشته: محمد امین روحانی
نوشته: محمدعلی احمدیان
منبع : هنر و موسیقی