شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پناهم می‏دهی آیا؟


پناهم می‏دهی آیا؟
دستانم را
كه به ریسمان محكم نام تو گره می‏زنم‏
احساس تلخ سقوط
در دلم محو می‏شود
چقدر با نام تو فاصله گرفته‏ام؟!
تو بگو...
می‏دانم...
دور شده‏ام...
به وسعت تمام ثانیه‏ها،
دقیقه‏ها،
ساعت‏ها
و روزهایی كه
غفلت كردم‏
دامان پرمهر تو را رها كردم...
و محو زیبایی‏های دنیا شدم‏
و گم كردم تو را...
و گم شدم...
در این بازار پر همهمه دنیا
و حالا
پس از گذشت روزهای از دست رفته‏
دوباره بازگشته‏ام‏
و بین من و تو به اندازه كوهی از گناه و غفلت‏
فاصله افتاده است‏
و تو خود می‏دانی‏
كه هیچ حاصلی از این فاصله نبردم‏
جز قلب و روحی زخمی و خسته‏
و كوله‏باری سنگین از گناه‏
اما حالا من برگشته‏ام‏
امیدوار به رحمت بی‏انتهای تو
می‏خواهم این فاصله‏ها را پر كنم‏
پناهم می‏دهی آیا؟
دستانم را این‏بار محكم‏تر به نام تو گره می‏زنم‏
و احساس تلخ سقوط در دلم محو می‏شود
چشمان گریانم را می‏بندم‏
و چیزی در دلم جاری می‏شود
چیزی شبیه صدای سبز دعا
«اَمَنْ یجیب» دلم در دل كوه، طنین می‏افكند
و صدای آمین را از تمام ذرات زمین و آسمان می‏شنونم‏
انگار تمام ذرات هستی در تكاپو هستند
تا مرا به تو برسانند
و من‏
دوباره نام تو را صدا می‏زنم‏
دستانم را محكم‏تر به نام تو گره می‏زنم‏
و دستان ناامیدی را می‏بینم‏
كه از قلبم فرو می‏افتد
حالا چقدر با نام تو فاصله دارم‏
تو بگو
ای خدای مهربان من!
منبع : پرسمان