یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا
جوی بیآب، پاکت سیگار
با یک چرخدستی آوردندش. چارچرخهیی بود درب و داغان که چرخ عقب سمت چپاش افتاده بود. تعجب مرا که دیدند، مهرداد گفت: "همین نزدیکیا بود. نرسیده به میدان. تازهی تازهس. هنوز گرمه!" و روی سکوی سنگی دکان خودش را ول کرد. فرهاد خستهتر بود و نفس نفس میزد. چرخ را رها کرد، چرخ جلویی سمت راست به هوا بلند شد.
گفتم: "معطل نکنین ... کمک کنین بیاریماش تو."
من و فرهاد یک طرف چادر رنگ و رو رفته را گرفتیم و مهرداد طرف دیگرش را. نه سبک بود و نه زیاد سنگین، و به داخل کشاندیماش، روی سکوی موزائیکی وسط محوطه دکان.
قبلاً سکو سیمانی بود تا این که مأموران ادارهی بهداشت جفت پایشان را توی یک لنگه کفش کرده بودند که سکوهای همهی جگرکیها کاشی شدهاند، الا مال شما. ظاهراً دیگر نایلونهای سیاه و سفید دستی لبالب از دل و جگر و کله و پاچه زیاد کارساز نبودند که با یک درجه تخفیف سکوی ما شد موزائیکی خردلی رنگ.
فرهاد سیخها را کاردک میکشید و مهرداد کارد را با مصقل تیز میکرد. چادر را از روی لاشه کشیدم: سن و سال زیادی نداشت و دندانهایش که محکم و سالم به نظر میرسیدند از پشت کمی زرد شده بودند. مهرداد راست میگفت، هنوز گرم بود و تازه و حتماً ترد.
با ساطور قلمهی هر دو پا را قطع کردم و انداختماش توی وان نیمگرم. و بعد از روی پیشخوان مشغول جدا کردن گوشتهای قلمه شدم. فرهاد گوشتها را قطعه قطعه میکرد و مهرداد با مهارت سیخشان میگرفت. چند نفر از مشتریهامان فقط گوشت کبابشده ماهیچه را میخوردند. قلمهی دوم را که برداشتم احساس کردم لاشه انگاری تکانکی به خودش داد. خندهام گرفت. فرهاد دوباره رفته بود سراغ عوض کردن موج رادیو. گفتم: "مهرداد! مطمئنی این یارو کاملاً بیجان بود؟"
مهرداد گفت: "آره عمو! مادرش میگفت دور و بر دو و نیم سه تمام کرده، قسم میخورد مرضپرضی هم نداشته ... بابا یه جایی رو بگیر که ما هم حالیمون بشه ... میگفت نصف شبی بیدار شده یه لیوان آب خورده و تلپی افتاده." ظاهراً که سالم بود، هرچند ورزیده نشان نمیداد.
دستهایم را با لنگ پاک میکنم تا سیگاری روشن کنم. مهرداد به فرهاد میگوید: "یه خرده کوچیکتر بگیر. مرتضا اینا سیخاشون نصف مال ما نیس، ولی همون نرخ ما رو حساب میکنن. تازه چربیش هم نمیگیرن ... ولی لامصب عجب گوشتی دارهها با یه تکون تا ته سیخ میره!"
اولین مشتری سر و کلهاش پیدا میشود. میگویم یک چرخی بخورد، صبحانهاش آمادهس. تهسیگار را پرت میکنم که به جوی آب نمیرسد و لبهی شکاف موزائیکی جا خوش میکند تا آخرین دودهای کمرمقاش را با پیچ و تاب به هوا بفرستد. بیرون میروم و با نوک پا لهاش میکنم و هلاش میدهم توی جو.
ساطور را برمیدارم که بروم سراغ ران و بازوها که: ... لعنت بر شیطان! ... میبینم که نه! جدی جدی لرزش و تکانهایی خفیف! ... ترس برم میدارد. برمیگردم طرف مهرداد: "حالا چهقدری تموم شد؟" مهرداد سیخهای گرفتهشده را روی سینی مرتب میکند: "یادم باشه احمدی باز کرد یه مقدار جعفری بگیرم! ... صدوهفتاد تا هر چی زور زدیم، کمتر راضی نشد. میگفت برادر شوهرشو که هر دو پاش لب گور بوده دادن صدوپنجاه چوب." که خروخر نالههایی کمجان میان حرفهای مهرداد میدود. با هول و هراس هر سه برمیگردیم به طرف لاشه. جوان درازکشیده روی سکو چشمهایش را باز کرده، آن قدر که شده عین یک بیستوپنج تومانی. "ای ... این ... جا ... اینجا ... ک ... جاس! شـ ... شماها کی ... هسـ ... تین ... من کـ ... جام؟" و با بهت و ناباوری نینی چشمهای میشیاش را به طرف تکتک ما میلغزاند و بعد به پنکهی سقفی خیره میماند.
ساطور را آرام روی پیشخوان میگذارم. کارد از دست فرهاد سر میخورد و مهرداد خودش را حائل سیخهای روی سینی میکند ... صداهایی جیغمانند و نامفهوم فضای دکان را انباشته میکند ... با صدایی گرفته پر از التماس داد میزند: "آخه بیدینا ... من ... من که ... من که هنوز نمردم!" و هقهقاش شکل یک گریهی واقعی را پیدا میکند.
ماندهایم که چه کار کنیم. فرهاد سراسیمه میزند بیرون. مهرداد با پارچهیی روی سیخهای آماده را میپوشاند. جوان نیمخیز میشود و روی کمر میایستد. هر دو دست را به دو طرف سکو میگیرد و تلاش میکند از جا بلند شود که با سرو گردن به پایین سکو سقوط میکند.
تلاش می کند دوباره بلند شود که متوجه پایین پاهایش میشود. تمام تناش به رعشه میافتد. میدانم الآن است که با جیغهای دلخراشاش زمین و زمان و دکان و خیابان را به لرزه درآورد. ساطور را برمیدارم و با ته آن ضربه محکمی به پشت سرش میزنم. رعشهها کمجان میشوند. به مهرداد میگویم: "برو بگو فرهاد بیاد تو!"
پاکت سیگار را مچاله میکنم و پرتاب میکنم رو به پیادهرو. پاکت درست میافتد وسط جو
ایرج کیا
منبع : دو هفته نامه فروغ
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
شورای نگهبان آمریکا مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حجاب حسین امیرعبداللهیان جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی انتخابات مجلس دوازدهم عراق
تهران شهرداری تهران قتل سیل هواشناسی فضای مجازی سامانه بارشی شهرداری باران آموزش و پرورش یسنا سلامت
خودرو قیمت طلا بازار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو یارانه بانک مرکزی دلار مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران دفاع مقدس صدا و سیما سینما مسعود اسکویی صداوسیما کتاب موسیقی مهران غفوریان سریال
دانش بنیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین حماس جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان عربستان نوار غزه انگلیس
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر مهدی طارمی جواد نکونام سپاهان رئال مادرید بارسلونا بازی باشگاه استقلال لیگ برتر انگلیس
باتری اپل اینستاگرام آیفون گوگل عکاسی ناسا مایکروسافت
خواب بیمارستان کاهش وزن فشار خون چای توت فرنگی آلرژی کبد چرب