شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


فرهنگ پزشکی در اغما


فرهنگ پزشکی در اغما
فرهنگ تصورات پزشکی یعنی گفتمان یا فراروایتی که در قالب آن جامعه و افراد به بیماری های خود و به طور کلی به بدن خود می نگرند. این قالب خود نتیجه فرهنگی خاص در دورانی خاص و در زمانی خاص است. به بیان دیگر اگرچه کار طب، کاری علمی به معنای فرضی رهایی از ذهنیات است اما این رهایی تنها به شیوه یی آرمانی صورت می گیرد و در هر حال، به رغم خلوص علمی فزاینده همچنان درگیر ذهنیاتی (گاه حتی اساطیری) باقی می ماند.
این وضع در زادگاه طب مدرن هم به درجاتی وجود دارد اما در جوامع در حال توسعه فاصله عینیت و ذهنیت تبارز بیشتری می یابد و در این فرهنگ طبیب و بیمار نوعی اشتراک نظر نیز دارند. تحصیلات پزشکی نیز به معنای رهایی کامل از این فرهنگ نیست، گاه تحصیلات باعث می شود که همین تصورات و حتی بخش های غیرواقعی یا بسیار کهنه آن هم لباسی مدرن و ظاهری فریبنده بیابند مثل حجامتی که در یک مطب شیک و مدرن به واسطه طبیبی تحصیلکرده انجام می شود.
در دوران کهن که ترقیات جدید مدرن هنوز رخ ننموده اند و همه چیز با نگاهی تقدیرگرایانه تحلیل می شود فرهنگ غالب تصورات پزشکی، علت تمام بیماری ها را در درون بدن جست وجو می کند، مردم به انواع مختلف بلغمی و صفراوی و... تقسیم می شوند و بیماری ها عمدتاً تلاطم این اخلاط است و چرا هم ندارد. تقدیر چنین بوده است. در دوران مدرن که در عین حال دوران انسان محورانه نیز هست، تفکری مقبول می افتد که علت بیماری ها را عمدتاً در خارج از بدن جست وجو می کند.
انسان موجود پاکی است که عوامل محیطی و به خصوص اجتماعی بر او موثر افتاده و او را بیمار می کنند. این تفکر راضی کننده است چون آخرین سوال هم جوابی درخور می یابد. میکروب، ضربه، استرس و... مثل دیگر پدیده های مدرن که توانایی های انسان را می ستایند، خوش بینانه هم هست. بالاخره راه حلی وجود خواهد داشت. تقدیر تنها تحلیلی است با محاسبه تمام تلاش هایی که تو می کنی. از آن پس، وقتی که دوران مدرن بیشتر و بیشتر فرا می روید، فرهنگ تصورات پزشکی این امکان را می یابد که دیگر صرفاً با توجیهات ساده خارجی راضی نشود و ابهام موجود در آخرین سوال بی جواب در توجیه بیماری ها را با همان ابهامی که دارد، بپذیرد.
این تنها نمونه یی بود در تعریف فرهنگ تصورات پزشکی. این فرهنگ نه تنها نتیجه شرایط اقتصادی اجتماعی و تاریخی خاصی به شمار می رود بلکه خود عامل مهمی در تفاهم بیمار و پزشک و در یک کلام درمان بیماران وکیفیت حیات آنان محسوب می شود. در بسیاری از موارد تصورات پزشکی یی که از آخرین پیشرفت ها به شدت عقب مانده اند مهم ترین مانع در کار درمان بیماران به شمار می روند. فرهنگ تصورات پزشکی در کشور ما به موازات ترقیات پزشکی تغییر نیافته و درجه های مختلفی از دوران های برشمرده را در کنار هم شامل می شود.
از یک سو ترقیات و دستگاه های مختلف پزشکی آن درک کهن تقدیرگرایانه را متزلزل ساخته اند و از سوی دیگر کار پزشکی با تمام امکانات واقعی آن در نظر گرفته نمی شود و نوعی نگاه اساطیری به پزشک و کار پزشکی به حیات خود ادامه می دهد. نه تنها ناتوانی های طب مدرن به چشم نمی آیند بلکه توانمندی های آن هم از زاویه درستی مورد بررسی قرار نمی گیرند.
در واقع، اگرچه کار پزشکی هرچه بیشتر از یک کار فردی با توانایی های نامحدود به یک کار جمعی و تکنولوژیک با کارایی درخشان اما محدود تبدیل می شود، تلقی عمومی همچنان کار پزشکی را کاری خلاقانه با امکانات نامحدود مثل برداشت هایی از قبیل «دست طبیب» به شمار می آورد و در بهترین حالت به بیان «فوکو» این «عقل طبیب» است که تقدس می یابد. موضوع این نیست که طب مدرن بی نیاز از تلقی یا معنویت است. اتفاقاً بزرگ ترین نقیصه طب مدرن ناپختگی یا نقصان فاحش شیوه تلقی یا نگرش در آن است. اساساً تایید وجود «فراروایت» یا «گفتمان» در کار طب مدرن بیان دیگر ضرورت وجود تلقی یا «معنویت» است. در دهه های اخیر پیدایش روزافزون رسانه ها تاثیرات غیرقابل انکاری در فرهنگ تصورات پزشکی داشته اند.
در بسیاری از موارد ما به بدن و بیماری خود آنگونه می نگریم که از رسانه ها دریافت کرده ایم. نمونه بارز آن تعبیر دراماتیکی است که بسیاری از بیماران از بیماری خود ارائه می دهند. فلان فلج یا فلان بیماری به فلان حادثه تاثرانگیز استناد داده می شود و فوت ها و دعواها و ورشکستگی ها می شوند علت تمام بیماری ها. از آنجا که این موضوع توانایی بسیار بالایی را در اصلاح فرهنگ تصورات پزشکی مردم در اختیار رسانه ها قرار می دهد، مسوولیت آنها را هم صدچندان می کند
سریال هایی نظیر «اغما» را نیز باید از این زوایه مورد نظر قرار داد. باید دید آیا چنین سریالی قدم مثبتی در راه اصلاح این فرهنگ برمی دارد یا خیر. نقیصه بزرگ این سریال این است که چیزی نیست جز تکرار تصورات پزشکی کهنه که بی تردید به استحکام این تصورات خواهد انجامید و در نتیجه با این همه امکانات، یک فرصت بسیار مناسب برای یک هم اندیشی ملی پیرامون جنبه های معنوی اعمال جراحی مغز، لزوم عمل و چگونگی آن و نقش خانواده در آن از دست می رود. سناریو می توانست با بریدن از فرهنگ غالب تصورات پزشکی (که امکان پذیر نمی شد مگر با استفاده محتوایی و نه صوری از کارشناسان) به لحظاتی دست یابد که در آن لحظات، این توده میلیونی جلوی تلویزیون راهی درست تر برای اندیشیدن به بیمار محتضری که در خانه دارند، بیابند.
در اولین نگاه در فحوای داستان، بیننده باید اطلاعات خام، خیلی مختصر اما مفید و نه مضر درباره بیماری ها بیابد. در جریان داستان می تواند درباره راه های درست مراجعه به پزشکان و نحوه مکالمه با پزشکان و شیوه دادن اطلاعات به آنها اندیشه کند و البته سرگرم شود. این همان جنبه یی است که نامش را صوری گذاشتم. در مرحله بعد، داستان باید ما را به جایی ببرد که معضلات و ابهامات معنوی و فلسفی ما در برخورد بیماری ها هستند، جایی که تصورات پزشکی دوران ما یا احتیاج به بازسازی دارند یا اساساً باید دگرگون شوند. آیا گفتن تشخیص به بیمار ضروری است؟ زندگی پس از تشخیص چگونه است؟
چگونه می توان با وجود مرض همچنان زندگی کرد و از این زندگی لذت برد؟ اساساً مفهوم سلامتی چیست؟ در این وادی چند ده ساله، سالم کدام است و مریض کدام؟ جایگاه «ایمان»، «توکل» و «امید» در لابه لای این همه تجهیزات کجاست؟ چگونه می توان در تلاش روزمره مرگ و زندگی، ایمان و توکل را هم از دست نداد. به راستی چگونه می توان بهترین ساعت های رسانه، بزرگ ترین استاد مغز و اعصاب و قوی ترین هنرمندان را در اختیار گرفت، محور داستان را رشته مغز و اعصاب قرار داد، اما در رهگذر داستان به هیچ کدام از این موارد حتی نزدیک هم نشد؟ آن هم در شرایطی که تکنولوژی مدرن پزشکی به شدت نیازمند عبور از هاضمه فرهنگی مردم ماست. هیچ داستانی با این مخاطب میلیونی نمی تواند به عواقب کار خود و تاثیری که بر فرهنگ تصورات پزشکی می گذارد، بی تفاوت باشد.
بابک زمانی
منبع : روزنامه اعتماد