یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا


شناخت سینمایی


شناخت سینمایی
با آنکه در دنیای جدید هنر وانواع آن به خصوص سینما جایگاهی ارزشمند دارند، ولی هنوز در برخی کشورها با توجه به روش ها و دیدگاه ها ورفتارهای موجود این محدوده های جغرافیایی نیاز ضروری به شناختی عمیق و علمی نسبت به این بخش ها وجود دارد. شاید در نظر نخست این پیشنهاد غیرمنطقی به نظر برسد، ولی با بررسی سیر حرکت هنر و تعیین فاصله علمی و جایگاه آن با دنیای امروز، مسلما نظر مذکور مقبول صاحب نظران قرار خواهد گرفت و این مواجهه توصیه شده بر مبنای شناخت علمی هنر و سینما باعث خواهد شدکه برخلاف این روزگار تصمیم سازان فرهنگی و هنری کشورهایی خاص در راهبری فرهنگی به سویی نروندکه درست نقطه مخالف جهان و مهمتر علا قمندان این عناوین با آنها باشد و تضادهای نهان و آشکار سیاستگذاران هنری، فرهنگی بر رفتارها و روان جمعی اجتماع تاثیرهای مخرب نگذارد، چرا که بحران مدیریت در خیلی جاها قابل رفع و جبران خواهد بود و حتی اگر گاهی خسارات مادی هم به دنبال داشته باشد اما در مباحث فرهنگی و هنری ناکارآمدی به شکل خاص و مستقیم بر روح و روان جامعه به خصوص جوانان و نوجوانان تاثیری شگرف خواهد گذاشت .
چرا که مردم دنیای امروز که عصر ارتباطات است خود به امواج فرهنگی جهان وصل هستند و علیرغم همه وحشت ها و ترس ها از ایجاد این ارتباط ها، این دالان های ارتباطی به نفع فرهنگ های درونی نیز شده است، بسیاری از بینندگان که در ابتدا تصور می شد مجذوب و شیفته امواج ارتباطی شده اند، به سرعت به مقایسه این امواج و امواج فرهنگ درونی می پردازند و بخواهیم یا نخواهیم مجذوب امواج قوی تری خواهند شد.
براساس نظری که نوشته روبه روی شما دارد، سینما به عنوان کلیت هنری معاصر که تمام عناصر هنری را در خود وارد و به عنوان شاخصی مورد بررسی قرار می گیرد، خصوصا در کشور ما که یکی از کشورهایی است که در آن هنر، به خصوص سینما با اوضاعی بسیار بد و خطرناک دست به گریبان است.
هنر- صنعت سینما گرچه با بیماری های فراوانی روبه رو است اما برخورد ریشه ای با مشکلا ت این هنر ارزشمند نیازمند بحث های عمیق در کلیت این هنر است، که مواجه مدیران هنری و رضایت یا نارضایتی کارگزاران سینمایی و همچنین مخاطبان را شکل می دهد، در این نوشته با آنکه فرصت و مجال کافی برای تعریف و بررسی کامل این هنر نیست در حد توان و ظرفیت کمی در مورد آن سخن می گوییم تا شاید بهانه ای باشد تا متفکران و اندیشه ورزان هنری در جایگاهی وسیع تر به آن بپردازند.
در خصوص کشور ارزشمند و بزرگ ایران اسلا می باید با دو زاویه به مقوله هنر خصوصا هنر سینما که هم به لحاظ زاد و هم به لحاظ ماهوی هنری است جوان پرداخت، یک نگاه در مرکز تفکرات مدیران نگاه دینی است و نگاه دیگر به لحاظ اجتماعی و جامعه شناختی است، که گاه در این چند ساله صرفا نگاه دینی داشته و در مدت زمان بسیار اندکی نگاه اجتماعی بسیار پررنگ تر شده است.
گاهی نگاه دینی آنقدر حاکم بوده است که صرفا به سینما به عنوان سینمای دینی پرداخته ایم و سیلی از آثار دینی که هم عنصر دین و هم عنصر هنر را ابزار قرار داده اند را تهیه کرده ایم که جز یکی دو اثر از این سیل آثار، چیزی قابل طرح نبوده است و همه این نگرش ها صرفا به خاطر اختلاطی است که بین هنر و تعریف آن و دین تلقی شده است، با آنکه در بسیاری از گفتارهای شناختی هنر مقوله ای تعریف شده است که بازتابی از شهود هنرمند در قالب زبان و اثر هنری است که از سوی مبدا آفرینش بر وی الهام شده است و شاید به شکلی تمام کج فهمی و رفتارهای نادرست در مورد هنر به این تعریف برمی گردد، و چون این تعریف نیاز به حلاجی و تحلیل براساس علم و فلسفه دارد هر کسی سعی کرده به زعم خویش و از ظن خود با آن یار شود، در هر صورت باید پذیرفت که سینما نیز در ذیل این تعریف قرار می گیرد و از آن جا که به روز ترین هنر موجود است هنری است که در آن از تمام جلوه های ادبی، نمایشی، نقاشی و موسیقی و هنرهای شناخته شده بهره برداری می کند و در ضمن نوعی صنعت نیز محسوب می شود که ویژگی خاصی به آن داده و می دهد.
با این توجیه به راحتی می توان دریافت که مواجهه با هنر و سینما نمی تواند مبنی بر نفی یا سلبی بودن دیدگاه باشد که چنین نگاهی از هر زاویه که مورد توجه قرار گیرد خسارت های بی شمار و غیرقابل جبرانی را با خود خواهد داشت گرچه نوشته پیش رو هرگز تلاش ندارد هرگونه ساخت تصویری را در قالب هنر سینما جای دهد اما ضروری می داند که به آثاری که در این عرصه دارای ویژگی های اصیل هنری هستند توجهی خاص و براساس مفهوم شود.
سینما با توجه به توانایی هایی که در خود دارد و به طور کل واجد کلیه هنرهای موجود می باشد دارای قدرت تاثیرگذاری شگرفی است تا حدی که بعضی از فیلم ها زیر ساخت شخصیتی افراد را تشکیل می دهد و بازیگران سینما مدل های شخصیتی بسیاری شده و می شوند.
به نظر می رسد که برخوردها و سیاستگذاری هایی که در طول این سالها با این پدیده بشری صورت گرفته علاوه بر عدم شناخت واقعی از این هنر، مخاطبان وسیع آن، دچار بحران نظری در مواجهه با آن است با آنکه هم مردم مخاطب سینما و هم سازندگان سینما بارها و بارها ثابت کرده اند که می توانند فیلم های هنری بسیار ارزشمندی ساخته و از آنها استقبال کنند، باز هم ناباوری موجود در مدیریت های فرهنگی و هنری روز به روز تشدید شده است و به جایی رسیده که جاده تولید فیلم به بیراهه هایی کشیده شده که فیلم هایی تهیه می شوند (تحت عنوان هنر) با هزینه های غیرمنطقی درحالی که حتی فروش آنها به زیر یک درصد هزینه اشان نمی رسد و این نشان می دهد که خواست مخاطبی که هزینه تولید فیلم را به حساب وی از بیت المال پرداخته اند به هیچ شمرده می شود.
امروز در هر جایی که حضور قاطع و محکم هنر دیده می شود هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ فلسفه هنر مخاطب در درجه نخست اهمیت قرار دارد، مخاطبی که همگان هم هنرمند و هم سیاستگذاران به شعور او احترام می گذارند و دایم سعی بر آن دارند که به شعورش توهین نکنند و بدین لحاظ از بیان پیام های ساده و مستقیم پرهیز دارند او را اینقدر فاقد درک و شعور نمی دانند که به او صرف یک مصرف کننده آثار نگاه کنند که فکر نکرده مسخ آنها می شود و دایم به جای سیاستگذاری و سعی در عمل به خواست مخاطبان به نسخه دادن های بدون مداوا اکتفا کنند.
این مدعا هرگز نافی ساخته شدن کارها و آثار ارزشمند در این بحث هنر هفتم نیست ولی همه آنها به طور عام مانند شهابی گذشته اند و چراغ های پرسویی بوده اند که لحظاتی اندک روشن نمایی کرده اند و به فراموشی سپرده شده اند بانهایت تاسف همچنان که بسیاری از مسوولا ن نیز بارها و بارها از اینکه در همه جا نوعی نگاه سیاسی و سیاسی کار وجود دارد اظهار ناخرسندی کرده اند، ولی باز هم دیده شده و می شود که در مقوله فرهنگ و هنر آنچه بیشتر و بیشتر از فرهنگ و هنر جلوه گری می کند سیاسی کاری است و با توجه به گفته های مسوولا ن، این عمل با روح هنر و فرهنگ چندان تناسبی ندارد این بدین معناست که اگر به روح کمال طلب هنر اعتقاد و ایمان داریم هرگز نباید برای آن خط و خطوط و حد و مرز نامرئی و خارج از چارچوب قوانین موجود تعیین کنیم و باید بگذریم که این هنر شفاف به راه خود به سوی کمال ادامه دهد و در این سیر هنردوستان را سیراب کند و اصول و قواعدش را خود به ما عرضه کند وگرنه هر عملی که خلاف این گفتار باشد به بیراهه رفتن است چرا که در هنر هفتم و همه هنرها که به شهود هنرمند از حقیقت وابسته است هر نوع دستکاری و سازه آنگاری منافی با روح آن است هنر هفتم قرار است آرمان ها، آرزوها و کمال انسان را پیش روی او به نمایش بگذارد و او، زندگی او و همه آنچه برای او است را مصور او کند و در نهایت مخاطب را با داشته های خود همدل و همراه کند طوری که وقتی مخاطب اثری را می بیند با آن همدلی و همزاد پنداری کند و پایان فیلم آغازی برای رجعت وی به خود و اعمالش باشد و لذا باید در یک اثر هنری - صنعتی سینما کلیه آنچه در دور و بر مخاطب و در خود وی جریان دارد در نگاتیو مورد توجه قرار گیرد و هنرمند دائم به مخاطب با زیباترین فرم تذکر دهد که این تویی، آن منم و اینها ما هستیم!
با اینکه در اینجا بحث به چیستی و ماهیت سینما رسیده، هنوز در جامعه ما بحث اینکه ما با سینما در حقیقت موافقیم یا نه؟ آیا با سینما و موجودیت آن با همه آنچه گفته شد می توانیم همراه شویم، اگر پاسخ آری باشد، آن وقت می توان گفت که هنرمندان قابل اعتمادند گرچه هرگز نیاز به اینگونه نگاه نیست، آنگاه می توان سینمای کشور را هم از بعد فیزیکی (سخت افزاری) و هم از بعد نرم افزاری به اوج رساند و این متضمن مطلبی است که در همین مقاله بارها آن را یادآوری کرده ام یعنی شناخت علمی و نیاز ضروری جوامع به سینما، آن وقت باید انتظارات خود را از سینما نه در کادری محدود بلکه به عنوان هنر تعریف و ارزشیابی کنیم.
در شرایطی که حال و روز سینمای ما بسیار غمبار است و ممکن است برای شناخت درست و علمی سینما مهلتی نباشد اما باز هم حکایت کفش کهنه و بیابان است، متاسفانه اگر سینما را از نقطه نظر هنری و سینمایی می شناختیم می فهمیدیم که آسیب شناسی سینمای ایران با سرآغازی اینگونه آغاز می گردد و تمام مشکلات مالی، امکانات و خصوصا غیرهنرمندانی که در این عرصه فعالیت می کنند، همه از این عدم شناخت پایه می گیرد، سینمایی که در کلیت دچار تزلزل فکری و اندیشه ای است و هر از گاه که مدیران بخش های فرهنگی ذره ای از این همه نزول را احساس می کنند سعی می کنند با عوض کردن یا حتی پاک کردن صورت مساله و عناوینی چون سینمای ملی و... توهمی را که در خود ایجاد کردند را در دیگران و اهل هنر نیز جاری کنند، حال آنکه همه غافلیم که حداقل یکی از گوشه های شناخت سینما ما را بر آن می دارد که اقرار کنیم سینما هنری است جهانی، اصولا در دنیا امروز هنرمندان باید تفکرات جهانی را با زبان های بومی بیان کنند چه برسد به سینما که زبانش زبان تصویر است و به شکلی ترکیبی از تضادهای ظاهری است، چنانکه همه جهانیان به راحتی بدون در نظر گرفتن مکالمات در آثار سینمایی می توانند مفاهیم را دریابند و به انتقال آنها بپردازند و از همین جاست که این هنر را می توان ارزشمندترین هنر دانست.
از مهمترین معضلات سینما در برخی کشورها آن است که کسانی در راس مسایل فرهنگی و هنری قرار گرفته اند که ذهنیت هنری اصلا ندارند و دراین نوع مدیریت ها در قید و بند مسایلی غیر مربوط هستند و با آنکه نمی توان هرگز نتیجه گرفت که قصد سو» دارند ولی حداقل توانایی مدیریت این بخش ها را ندارند و این کاملا به دلیل نبود تئوری های درست و کارهای کارشناسی است که در پایان این مقال امیدوارم که در همه کشورها این شناخت هر چه زودتر عملی شود و نابسامانی هایی که عدم درک هنر و سینما دراین کشور ها ایجاد کرده، رفع شود.
نویسنده : محمدعلی نوروزی نژاد
منبع : روزنامه مردم سالاری