جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

ذهن زیبا


ذهن زیبا
● استاد پرویز شهریاری، چهره ماندگار معلمی ریاضیات در روز ملی ریاضی
كسی كه ریاضی می خواند یا در این شاخه كار می كند، محال است نام استاد پرویز شهریاری را نشنیده باشد. كسی كه در جمع ریاضیدان ها و دانشجویان ریاضی اسطوره ریاضیات لقب گرفته است. استاد شهریاری حدود ۲۵۰ كتاب در زمینه ریاضیات نوشته و ترجمه كرده است، نزدیك به هزار مقاله برای مجلات معتبر نوشته و برای چند نسل معلمی كرده است. از زمانی كه ۱۵ سالش بوده معلمی كرده تا همین ۷ ، ۸ سال پیش. خودش می گوید: «در تمام عمرم معلمی كردم و به این كار افتخار می كنم.» او با اینكه ۸۰ سال سن دارد و چشمانش در حدود ۸ درصد بینایی دارد ولی كارش را رها نكرده و با عینك و ذره بین های قطور به كارش ادامه می دهد، می نویسد، ترجمه می كند و باز هم می نویسد.اخیراً عده ای از علاقه مندان وی به فكر تاسیس بنیادی به نام بنیاد شهریاری افتاده اند كه تمام آثار او را اعم از كتاب ها، مقالات و مجله هایی كه سردبیری كرده، یك جا جمع كنند و ریاضیات را آنگونه كه او مدنظرش بود گسترش دهند. خود او هم می گوید كه حدود ۴۰ هزار جلد كتاب و مقداری از لوازم منزلم را به این بنیاد اهدا می كنم.به نظر می رسد كسی به اندازه او شاگرد برای جامعه تربیت نكرده باشد؛ كسانی كه امروز هر كدام گوشه ای از دنیای علم را فتح كرده اند و هنوز هم انتخاب راهشان را به استاد شهریاری مدیون اند. دكتر فیروز نادری و دكتر مهرداد شهشهانی از آن دسته اند. در این گزارش كه به مناسبت ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت حكیم عمر خیام و روز ملی ریاضیات تنظیم شده، عین جمله هایی كه استاد در گفت وگو به كار برده است، آمده تا زیبایی شان حفظ شود و ادای دینی باشد به زحمت ها و تلاش های بی وقفه او...
•••
•چطور شد كه به سراغ ریاضیات رفتید و محیط خشك و كسل كننده آن را اینقدر جذاب و جالب بیان كردید؟
در حقیقت وقتی من می خواستم به كلاس ششم بروم، سال اولی بود كه از كرمان به تهران آمدم و به رشته ادبی رفتم. برای اینكه می خواستم فلسفه را ادامه بدهم ولی جمعیت رشته ادبی در حدود صد و سی _ چهل نفر بود و من هر وقت سركلاس می رفتم، با وجودی كه استادان برجسته ای مثل دكتر معین و دكتر هوشیار و... داشت اما چون جای من همیشه آخر كلاس می افتاد، به زحمت می توانستم از كلاس استفاده كنم. به همین دلیل عكس العملی در من پیدا شد كه به رشته دیگری بروم كه جمعیت كمتری داشته باشد. آن موقع رشته تجربی كه به آن طبیعی می گفتند، ۱۴ نفر شاگرد داشت و رشته ریاضی ۶ نفر. به همین مناسبت من به رشته ریاضی رفتم و بعد همان رشته ریاضی را ادامه دادم و در یك سال همزمان هم لیسانسه ریاضی شدم و هم لیسانسه دانشسرای عالی.
•كار نوشتن را از چه زمانی شروع كردید؟
از همان دوره دانشجویی سعی می كردم كه كارهای ترجمه و تالیف را آغاز كنم. مثلاً كتاب «تاریخ حساب» یكی از اولین كتاب هایی بود كه در دوره دانشجویی ام تنظیم كردم و همین طور كار را ادامه دادم. بعد هم كه معلم شدم ابتدا به شیراز رفتم و بعد آمدم تهران و در مجموع همیشه با نوشتن سروكار داشتم. در جریان نوشتن، كم كم راهكار را پیدا كردم و در یك دوره زندان من كه یك سال و نیم طول كشید، زبان روسی را در همان زندان و از روی یك خودآموز یاد گرفتم و از آن به بعد دیگر از كتاب های روسی ترجمه می كنم.اگر فكر می كنید این كتاب ها می تواند در دانش آموزان و دانشجویان اثر مفیدی داشته باشد، در اصل مال روس ها است. من فقط به زبان فارسی ترجمه كردم یا اینكه مجموعه تلاش هایم را در كار معلمی كه یادداشت می كردم، روی كاغذ آوردم كه نمونه آن «روش های جبر» است كه در دو جلد منتشر شده. به هر حال من كاری كه از دستم برمی آمده انجام دادم و كار فوق العاده ای نكردم.
•از دوران تحصیل چه چیزهایی در خاطرتان مانده است؟
آن زمان مواجه بود با جنگ جهانی و ایران هم اشغال شد. هر وقت كه یادم می آید، دچار كابوس می شوم. زندگی ها بسیار سخت بود و گاهی نانی كه می خوردیم، مخلوطی بود از چیزهای مختلف و تنها چیزی كه در آن پیدا نبود، آرد گندم بود. قیمت شكر و قند خیلی بالا بود، از قرار كیلویی ۴۰ تومان! و ما نمی توانستیم تهیه كنیم. من یادم هست كه در محله مان شاگردی داشتم كه پاسبان بود و من هفته ای دو شب می رفتم و چیزهایی به او یاد می دادم. چون دولت اعلام كرده بود كه كارمندان دولت از جمله پاسبان ها باید سواد داشته باشند. هر موقع كه منزل او می رفتم، یك چای قندپهلو می خوردم و این برای من خیلی جالب بود و همان هم مجموعه حق التدریس من بود!
•یعنی از همان ابتدا به كار معلمی علاقه مند بودید؟
وقتی خودم سال سوم دبیرستان بودم، یعنی سال نهم تحصیلی، زنگ های ورزش و درس هایی كه كمتر اهمیت داشت، معلم ریاضی و هندسه بچه های ششم ابتدایی همان مدرسه بودم. از همان زمانی كه ۱۵ سالم بود تا حالا! زمانی هم در دانشكده فنی، دانشسرای عالی و در مدرسه عالی پارس تدریس می كردم. حدود ۵ ، ۶ نسل شاگرد داشتم و هر سال یك ردیف جدید به شاگردهایم اضافه می شد. تا همین چند سال پیش هم درس می دادم كه به خاطر مسئله كنكور و تست كه به شدت با آن مخالفم، تدریس را كنار گذاشتم و فقط در خانه نشستم و كار نوشتن و ترجمه و تالیف را انجام می دهم ولی چون چشم هایم خیلی ضعیف شده، با عینك و ذره بین به زحمت می توانم بعضی متن ها را بخوانم ولی هنوز كارم را ادامه می دهم و اگر از من بپرسند كه مجموعاً در عمرت چه كار كردی، می گویم معلمی كردم و به این كارم افتخار می كنم.
•ظاهراً با كنكور و تست به شدت مخالفید...
من خیال می كنم یكی از موانع اصلی تفكر و اندیشه در زمان ما این كنكورها است. كنكور فقط به تست احتیاج دارد و روش ها تستی و دانش آموزان از زمانی كه پشت میزهای دوره راهنمایی می نشینند، فقط در خودشان می بینند كه تست كار كنند. اگر همین افراد تصادفاً دانشگاه هم قبول شوند، وقتی وارد محیط دانشگاه می شوند، می بینند وضع اصلاً آن جوری كه می خواستند نیست، در نتیجه در تمام دوران دانش آموزی نه كتاب می خوانند و نه به مفاهیم توجه دارند و هیچ چیز را هم عمقی یاد نمی گیرند و این می شود همان چیزی كه الان در مدارس و دانشگاه ها داریم. من هر وقت كه فرصت كردم، راجع به ضررهای این نوع كنكور كه فقط و فقط در ایران نمونه اش را داریم، صحبت كردم. سازمان های زیادی هم هستند كه از این فرصت استفاده می كنند و من نمی دانم كشوری مثل ایران كه سابقه درخشانی در ریاضیات و سایر علوم داشته، حالا چرا به این وضع افتاده؟!
•خود شما كلاس های درستان را چطور برگزار می كردید؟
معمولاً و عموماً كلاس های درس را با پرسش از شاگردان شروع می كردم. كار من سركلاس همیشه این بوده كه سركلاس هر چیزی كه می گویم، از خود دانش آموزان دربیاورم. مثلاً شاگرد را می فرستادم پای تخته و صورت مسئله را می گفتم و دیگران هم كمك می كردند و بالاخره پاسخ آن مسئله از خود دانش آموزان درمی آمد. هیچ وقت هم مثل یك سخنران سركلاس صحبت نكردم و بنابراین آنچه كه الان هم باید رعایت بشود، این است كه از خود شاگردها كار بكشند و آنها را به فكر كردن وادار كنند.
•یكی از كلاس هایتان را به یاد می آورید كه تبدیل به خاطره جالبی برایتان شده باشد؟!
یادم هست در سال ۱۳۵۶ - كه برای شما ماقبل تاریخ است! _ سركلاس هشتم بودم. مسئله ای دادم و شاگردها را سه نفر _ سه نفر با هم شریك كردم و گفتم مسئله را با كمك هم حل كنید چون بسیار معتقدم كه كار گروهی در یادگیری تاثیر دارد. آن موقع آخر كلاس سه نفری بودند كه می دیدم اصلاً حواسشان به مسئله نیست و كار خودشان را می كنند. گفتم چرا مسئله حل نمی كنید، گفتند: آقا عقلمان نمی رسد! گفتم خوب عقلتان را بگذارید روی هم. گفتند عقل ما گرد است، روی هم جا نمی شود!
ولی بقیه با هم كار می كردند و پیشنهاد می دادند و من هم راهنمایی شان می كردم و بالاخره مسئله را خود بچه ها حل می كردند. تقریباً همیشه با كمك بچه ها مسئله ها و حتی قضیه های هندسه و یا جبر را درس می دادم و معتقدم این بهترین راه برای جلب توجه شاگردها و تدریس است.
•در بین كارهایی كه انجام دادید، بسیار دیده شده است كه به دنبال زندگینامه افراد موفق و دانشمندان بزرگ رفتید. دلیلش چیست؟
من از همان ابتدا معتقد بودم كه تاریخ ریاضیات می تواند به ما كمك كند. برای اینكه می تواند سرچشمه ها را به ما نشان بدهد. مثلاً در فاصله سده سوم هجری تا سده نهم، دانش جهان به دست ایرانی ها بود. از هیچ كس در هیچ كجا هیچ نشانه ای نیست. اگر هم كسی هست، باز هم تحت تاثیر ایرانی ها بوده. آدم هایی مثل ابوریحان بیرونی، ابوالوفای بوزجانی، كوشیار گیلانی همه در دوره ای زندگی می كردند كه خیلی هم وضع ساده نبوده. آنها با سختی ولی به فراوانی كتاب نوشتند. من از حدود ۱۲ _ ۱۰ سال پیش تقریباً فقط به تاریخ ریاضی پرداختم. كتاب هایی تهیه كردم كه الان زیر چاپ است. «ریاضیدانان ایرانی» و كتابی در زمینه كوشیار گیلانی و كتابی هم در مورد ابومحمود خجندی و... برای اینكه یك مقداری به خود بیاییم. ما كه چنین سابقه ای داشتیم، حالا چرا باید در درجه ده - پانزده جهان باشیم؟ ببینیم چه كارهایی می توانیم انجام دهیم كه یك مقداری به خودمان بیاییم!•به نظر شما این به «خود آمدن» وظیفه چه كسی است؟ و چه كسی باید كمك كند؟
به هیچ كس نمی شود امید داشت. مثلاً ابوالقاسم قربانی كتاب های زیادی در مورد ریاضیدان های ایرانی نوشته، در مورد ابوریحان بیرونی و بسیاری كسان دیگر، ولی در پایان عمرش با وجودی كه بینایی چشم هایش را هم از دست داده بود و در فقر زندگی می كرد، هیچ كس به یاد او نبود تا مرد. كسی را هم نداریم كه در زمینه تاریخ ریاضیات كاری انجام داده باشد. به ندرت چیزهایی هست...
•یعنی باز هم برمی گردیم به «تاریخ ریاضیات»؟
برای هر كسی كه ریاضی می خواند تاریخ ریاضیات پایه كار است. به یك رابطه برمی خورید، اگر ندانید ریشه اش چیست؟ چه كسی آن را كشف كرده و اصلاً چرا؟ خود آن رابطه را هم نمی فهمید. مثلاً پایه های رشته مثلثات از قرن سوم تا قرن نهم هجری در ایران ریخته شده. تمام زوایای كار مربوط به مثلثات را در ایران بررسی كردند، حتی مثلث كروی و روابطش را هم توانستند پیدا كنند. اروپایی ها بعد از قرن ۱۲ میلادی به تدریج از روی نوشته های ایرانی ها با مثلثات آشنا شدند و توانستند آن را ادامه بدهند وگرنه تمام پایه های اصلی مثلثات به وسیله ایرانی ها ریخته شده. اگر ما این را می دانستیم، باز هم اینقدر مثلثات را به هیچ می گرفتیم؟ در كتاب های درسی، مثلثات به صورت جزیی و ناهماهنگ گذاشته شده و توجهی هم به آن نمی شود، در حالی كه پایه محاسبات، اخترشناسی و نجوم است.
•هیچ وقت تصمیم نگرفتید به یك كشور دیگر بروید كه با سختی های كمتری كارتان را دنبال كنید؟
هیچ وقت تصمیم نگرفتم كه برای همیشه از ایران خارج شوم. برای دیدن بچه هایم رفتم، پانزده _ بیست روزی بودم و بعد برگشتم. همیشه جای خودم را در ایران دانستم و عقیده دارم كسی كه می خواهد برای مملكتش كاری بكند، باید همین جا بماند.
•نظرتان راجع به آنهایی كه وارد دانشگاه می شوند و بعد از دانشگاه های خارجی پذیرش می گیرند و می روند و برنمی گردند، چیست؟
به نظر من اشتباه می كنند. الان شما چند نفر ایرانی خارج از كشور می شناسید كه كاری كردند و مشهور شدند؟ خیال نمی كنم از تعداد انگشتان دست خارج باشد. در حالی كه میلیون ها ایرانی در خارج زندگی می كنند و من معتقدم كه اگر كسی بخواهد كاری برای بشر انجام دهد، در وطن خودش با همه مشكلات موجود این كار را انجام بدهد.
•آنهایی كه امكانات را بهانه می كنند چطور؟
اولاً این جوری نیست كه آنهایی كه خارج رفتند امكانات بیشتری به دست آورند، در خارج آنها به عنوان عضو درجه سوم یا چهارم محسوب می شوند و نمی توانند امكانات چندانی را در اختیار بگیرند، مگر افراد كمی. آنها هم كسانی هستند كه حالا شناخته شده اند و عرض كردم كه تعدادشان از انگشتان دست هم تجاوز نمی كند. هیچ كس را نمی توانید پیدا كنید كه از اینجا رفته باشد، سال ها خارج مانده باشد و حالا از زندگی اش راضی باشد.
قضیه ای در ریاضی هست به اسم قضیه خرما كه در قرن ۱۷ طرح شد. این را كسی كه استاد دانشگاه های آمریكا بود اثبات كرده كه البته من معتقدم این هنوز اثبات نشده! چون اثبات آن نزدیك به ۴۰۰ صفحه است و با كمك گرفتن از حاشیه ها ثابت شده! ولی جالب این است كه آن فرد اصلاً در آمریكا اعلام نكرد چنین كاری كرده، چون ریشه اش انگلیسی بود، مرخصی گرفت، رفت انگلیس و در دانشگاه كمبریج اعلام كرد و آنجا به نام یك انگلیسی ثبت شد. حتی افرادی كه موفق می شوند، استاد دانشگاه های خارج شوند، باز هم به عنوان نفر درجه سوم و چهارم شناخته می شوند و هیچ كار اساسی به آنها داده نمی شود. من معتقدم هر كسی با همه سختی ها، مشكلات و دشواری های موجود باید بسازد و اگر كاری از دستش برمی آ ید همین جا انجام بدهد.
•می خواهم از سختی های طول دوران تحصیل و یا بعد از آن بگویید.
همین نمونه فعلی كه دو مجله (چیستا و دانش و مردم) را منتشر می كنیم، سختی ها را به خوبی نشان می دهد. مجله چیستا با وجودی كه ۲۳ سال دارد، ولی باز هم شماره های آخر كه می رسد، كسری داریم و مجبوریم خودمان رویش بگذاریم. دولت هم هیچ كمك یا حمایتی نمی كند. اگر مجله جالب است كه باید حفظ بشود! در زمینه های دیگر هم به این ترتیب است و این خیلی ناراحت كننده است. لااقل كاغذ را با قیمت دولتی به ما بدهند.
•شما از معدود كسانی بودید كه در رشته ریاضیات وارد كار ترجمه و تالیف شدید. دلیل دنبال كردن شما چه بود؟
یك مقدار علاقه بود ولی این طور هم نیست كه تنها كسی باشم كه وارد این مقوله شده ام. شما اگر لیست آدم هایی را نگاه كنید كه كتاب ترجمه و تالیف می كنند، زیادند. منتها شاید تعداد تالیف ها و ترجمه هایشان یك مقدار كمتر باشد وگرنه تعدادشان كم نیست.
•منظور ترجمه هایی است كه این قدر دل نشین و جذاب باشند!
خب، اینها را آدم باید تجربه كند و در جریان كار یك كم راهكار دستش بیاید و چون من زیاد نوشتم، یك مقدار حساب كار دستم آمده. اگر كتاب های اولیه ام را با كتاب هایی كه حالا منتشر می شود، مقایسه كنید، باز خیلی فرق دارد. به هر حال من آنچه كه از دستم برمی آمده كردم والا كار مهم را باید دید چه كسانی كردند.
•شما كه این قدر در زمینه ریاضیات مطالعه داشتید به خصوص تاریخ ریاضیات، كدام دانشمندان بودند كه جذابیت خاصی برای شما داشتند؟
وقتی در تاریخ ریاضیات می رویم، بیش از همه ارشمیدس در تاریخ یونان باستان است كه چشم آدم را می گیرد. این آدم كه خودش یك برده آزاد شده بود، كارهای زیادی كرد. نه تنها در ریاضیات محض بلكه ریاضیات كاربردی را هم بسیار پیش برد. اما اگر به دانشمندان معاصر بپردازیم، تنها كسی كه برای من جذابیت دارد، دكتر هشترودی است كه بسیار هم ناراحت مرد. او در مجله های ایرانی مطلب می نوشت، سخنرانی می كرد و در دانشگاه درس می داد. من خودم مستقیماً شاگرد او نبودم ولی در بسیاری از سخنرانی هایش شركت كردم. آدم بسیار جالبی بود و متاسفانه آخرین وصیت اش را هم عملی نكردند. او وصیت كرده بود كه او را در جلو در دانشگاه دفن كنند كه...
در تمام دوران شاه مغضوب بود اما كارش را می كرد اما بعد دیگر هیچ نامی از او برده نشد. مقاله های بسیار كمی درباره او نوشته شد و یكی از كارهای ما این است كه دكتر هشترودی را بشناسانیم.
•شما یك بازه زمانی طولانی مدت از تاریخ ایران دیده اید: دوره های مختلف، جنگ جهانی، مشروطه، انقلاب و بعد از آن... برای ما از روند ریاضی در این سال ها بگویید و اینكه چقدر افت و خیز داشته؟
عملاً هیچ فرقی نكرده و بهتر است از بحث بگذریم. هیچ كس به ریاضی توجهی ندارد كه این پایه علوم است و هر علم دیگری به ریاضی احتیاج دارد.
•چه كار كنیم وضع ریاضی كشورمان بهتر بشود و به آن سال های درخشش برگردد؟
پیگیری. هیچ راه دیگری نیست. از دانشگاه هیچ امیدی نداشته باشید. یك زبان دیگر یاد بگیرید و تا آنجا كه می توانید، خودتان را به مرزهای ریاضی كه وجود دارد، برسانید.
•ریاضی را كه دنبال كردید، چه تاثیری در زندگی خودتان داشت؟
در زندگی شخصی هیچی! اما در زندگی اجتماعی، خیلی خوشحالم كه از زبان شما این حرف را می شنوم كه تاثیر گذاشتم.
•چقدر دید ریاضی در زندگی شخصی پیدا كردید؟
دید ریاضی طبعاً به وجود می آید. آ دم وقتی ریاضی كار كند، ذهنش منطقی می شود و هیچ چیزی را بدون منطق نمی پذیرد.
•از زندگی خودتان تا به اینجای كار راضی بودید؟
آدم در تخیلاتش چیزهایی می خواهد كه من هم طبعاً به آنها نرسیدم اما از آنچه به دست آوردم، كاملاً راضی ام و فكر می كنم اگر دوباره می خواستم انتخاب كنم، همین راه را انتخاب می كردم.
هما كبیری
منبع : روزنامه شرق