دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


لزوم آموزش نقد هنری


لزوم آموزش نقد هنری
پرویز تناولی مجسمه ساز معاصر و از نخستین پیشگامان مدرنیسم در هنر كشور است. این هنرمند كه خود به عنوان به وجود آورنده جریان ها و رویدادهای بارزی در تاریخ هنر معاصر كشور محسوب می شود، با نگارش كتابی به عنوان «آتلیه كبود» به ثبت خاطره این رویدادها پرداخته است.
ثبت رویدادهای هنری كشور در قالب چنین كتاب هایی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا كه گوشه های ناپیدای تاریخ هنر كشور را نمایان می كند، اما نكته اینجاست كه در كشور ما این گونه كتاب ها نوشته نمی شوند مگر به دست خود هنرمندان، در حالی كه در كشورهای دیگر مخاطبان به راحتی به سیل نوشته های مختلف تاریخی و تحلیلی در مورد هنرمندان دسترسی دارند.
همین امر انگیزه ای برای گفت وگو و تدقیق در علل این كمبود در هنر كشور با این هنرمند شد.
* شما یكی از پیشگامان مدرنیسم در مجسمه سازی ایران بوده اید و بسیاری بنیانگذاری این شیوه را مدیون تلاش های هنری شما می دانند. سیر رشد و توسعه مدرنیسم در هنرهای تجسمی كشور در سال های گذشته، پیشینه ای پیوسته را به نمایش می گذارد كه می توان از آن به عنوان تاریخ هنرهای تجسمی مدرن ایران یاد كرد و ادعا كرد مدرنیسم در شاخه های گرافیك، نقاشی و مجسمه سازی در كشور صاحب تاریخ مستقل خود است؛ اما در برابر آن جست وجو و تحقیق در زمینه «نقد هنرهای تجسمی» به شكل گیری «تاریخ» منجر نشده است.
هنرهای تجسمی بدون وجود جریان «نقد هنر» چگونه در كشور رشد كرده است؛ با توجه به این كه منتقد با نوشته خود به هنرمند در یافتن راه هنری اش كمك می كند.
- در سال های آغاز مدرنیسم در هنرهای تجسمی كشور كه به سال های آغاز دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بازمی گردد، گزارشگرانی در عرصه نوشتار هنرهای تجسمی فعالیت خود را آغاز كرده بودند و با درج ستون ها و صفحاتی در روزنامه ها و مجلات آن زمان به فعالیت اطلاع رسانی در زمینه هنرهای تجسمی می پرداختند.
بسیاری از مجلات و روزنامه های آن زمان با توجه به اهمیت اطلاع رسانی در عرصه هنر خود را ملزم به انعكاس اخبار و رویدادهای هنری كشور می دانستند و این اخبار در دامنه وسیعی از جراید كشور، از مجلات وزین و معتبری مانند «سخن» گرفته تا روزنامه هایی مانند كیهان و اطلاعات چاپ می شد.
در روزنامه ها ستونی با عنوان «در شهر چه خبر است»، وجود داشت كه به انعكاس رویدادهای هنرهای تجسمی از جمله اعلام زمان و مكان برگزاری نمایشگاه های هنری در كنار دیگر رویدادهای مهم فرهنگی می پرداخت.
در این میان شاید بتوان «كریم امامی» را به عنوان یكی از نخستین فعالان عرصه نقد هنرهای تجسمی كشور معرفی كرد. وی به شكل جدی و مستمر به بازدید و بررسی نمایشگاه های هنری می پرداخت و نقدهای خود را در نشریات مختلف آن زمان در اختیار علاقه مندان قرار می داد. در واقع واژه هنری «مكتب سقاخانه» از ابداعات این منتقد است كه به یادگار در تاریخ هنر این كشور برجا مانده است.به علاوه در همان زمان چند نفر از نقاشان كشور نیز به نوشتن نقد در كنار فعالیت هنری خود روی آوردند.
منصوره حسینی یكی از همین افراد است كه برای مدتی به عنوان منتقد هنری روزنامه كیهان در آن زمان فعالیت می كرد و با توجه به دانش و آگاهی كه نسبت به هنر غرب داشت، به ریشه یابی جریان ها و رخدادهای هنری كشور می پرداخت.
* فعالیت های مستقل هنرمندان و هنرشناسانی كه از آنها یاد می كنید با شكل گیری «جریان نقادی» در عرصه هنرهای تجسمی كشور متفاوت است. این فعالیت ها تلاش های جسته گریخته افرادی واجد حس مسئولیت است و به تجربه می توان گفت هنگامی بارز می شود كه عرصه فاقد یك جریان مشخص و سالم است.
- نمی توان كتمان كرد كه هنرهای تجسمی كشور همواره از نظر وجود منتقد در مضیقه بوده است و علت آن هم در دستگاه آموزشی كشور نهفته است.
دستگاه آموزشی ما امكان تحصیل در رشته های عملی هنر همانند نقاشی، گرافیك و مجسمه سازی تا سطح كارشناسی ارشد را هموار كرده است، اما برای ایجاد فضای آموزشی در رشته های تحقیقی و نظری همانند «تاریخ هنر» و «نقد هنر» هیچ تدبیر بارزی چاره نكرده است.
برای رشد همه جانبه و صحیح هنرهای تجسمی كشور باید به اهمیت تربیت منتقد و مورخ هنر پی ببریم و زمینه ای فراهم كنیم تا افرادی كه علاقه مند به نوشتن نقد هنرهای تجسمی هستند، بتوانند در سطوح بالای دانشگاهی كشور به فراگیری این كار بپردازند.
با گذشت سال های متمادی از جریان هنرهای تجسمی كشور، هنوز افرادی كه به شكل جدی در عرصه نوشتار هنرهای تجسمی كشور فعالیت می كنند از میان خود نقاشان برمی خیزند.
در شرایط فعلی تنها خود هنرمندان به فعالیت های تحقیقی و علمی به شكل جدی در زمینه هنرهای تجسمی می پردازند. برای مثال نگارش دایره المعارف هنر در كشور توسط روئین پاكباز انجام می شود كه خود یكی از هنرمندان عرصه نقاشی در دهه های گذشته بوده است.
از این منظر در عرصه مطبوعات و نوشتار كشور دچار كمبود شدید وجود منتقدان حرفه ای است.
* با توجه به فقدان جریان نقد هنرهای تجسمی در كشور این عرصه دچار چه مشكل و كمبودهایی شده است؟
- فقدان جریان نقد هنری در كشور باعث شده است تا روند تشخیص هنرمند و چرخه فعالیت هنری معیوب شود. در واقع در شرایط كنونی مجالی برای ظهور و بلوغ «نقادان كاشف» وجود ندارد و به این ترتیب هنرمند باید منتظر بماند تا در سفر یكی از هنرشناسان اروپایی به كشور آثار خود را عرضه كند و پس از تایید آثارش توسط این هنرشناسان موقعیت خود را در سطح ملی تثبیت كند.
در وضعیت كنونی هنرمند باید منتظر بماند تا هنرشناس اروپایی آثار هنری ما را ببیند و بر اهمیت آن صحه گذارد و تا ما متوجه شویم یك هنرمند برجسته در سطح جهانی در كشور خود پرورش داده ایم.
نمونه این آسیب در عرصه سینما با عباس كیارستمی به خوبی شناخته شده است. این هنرمند را ابتدا هنرشناسان اروپایی كشف كردند و سپس هنرشناسان داخلی به تایید وی پرداختند در حالی كه این وظیفه منتقدان داخلی است كه هنرمندانی مانند كیارستمی را كشف كنند و به جهان معرفی كنند.
* با توجه به ضرورت ظهور جریان نقد كاشف در كشور، یك منتقد از این نوع باید واجد چه خصوصیات و ویژگی هایی باشد؟
- نقاد كاشف فردی است كه تسلط جامع و كاملی نسبت به مبانی روز هنرهای تجسمی جهانی داشته باشد و از حوادث و اتفاقات مهم هنری جهان به خوبی آگاه باشد. چنین فردی همچنین باید نسبت به تاریخ هنر آگاهی كافی داشته باشد و سیر وقایع و رویدادهای هنری و نحله های فكری آن را به خوبی درك كرده باشد.
اما آنچه در این میان اهمیت بسیار بالایی دارد این است كه چنین فردی باید نسبت به ساختار هنر كشور و گذشته آن نیز واقف باشد كه البته چنین افرادی در كشور ما نادرند.
در واقع با پرورش چنین افرادی در كشور می توان امیدوار بود كه توانایی عرضه صحیح هنر كشور به جهانیان و همچنین هموطنان را به دست آورده ایم.
* ورود مدرنیسم در هنرهای تجسمی كشور با آغاز تدریس دانشگاهی هنر همراه است. در چنین شرایطی چگونه تربیت منتقد هنری به فراموشی سپرده شد؟
- از همان سال های ابتدایی تاسیس دانشگاه ها و مدارس هنری در كشور مسأله كمبود افراد متخصص در مسائل نظری هنر منجر به بروز این مشكل شد. در آن زمان برای تدریس مسائل عملی و تكنیكی می توانستیم از میان افرادی كه مشغول به فعالیت در زمینه خلق آثار هنری هستند عده ای را انتخاب كنیم و زمینه انتقال مهارت های آنان را فراهم كنیم، اما هنگامی كه قصد برنامه ریزی برای تدریس مبناهای نظری هنر و یا تاریخ هنر را داشتیم، افرادی شاخص در این زمینه ها وجود نداشتند كه بتوانند گره گشای مسائل باشند. در واقع در آن زمان از وجود نویسندگانی كه آشنایی مختصری با مقوله های نظری و تاریخی هنرهای تجسمی داشتند استفاده می كردیم. برای مثال از وجود فردی مانند «پرویز مرزبان» كه به زبان های خارجی مسلط بود و در آن زمان آشنایی مختصری هم با مقوله هنرهای تجسمی داشت برای تدریس استفاده شد. افراد دیگری همانند خانم آل احمد و سیمین دانشور نیز در این زمینه در دانشگاه های ما به خدمت گرفته شدند. به این ترتیب مشخص است كه در آن زمان با این مشكل روبه رو شدیم و این روال همچنان ادامه یافت.
* به نظر می رسد با بروز چنین مشكلی در هنگام پی ریزی مدرنیسم در كشور باید تاكنون نسبت به رفع معضل اقدامات مهمی صورت می گرفت، اما گذشت سال ها نشان می دهد، در سطح دانشگاهی كوششی برای رفع مشكل تدریس مبانی نظری صورت نگرفته است و مشكل به قوت خود باقی است.
- به نظر می رسد كه مشكل برخاسته از بطن جامعه است و مردم یا به عبارتی فرهنگ ما جریان نقد هنری را جدی نگرفته است و این كار را به شكل یك شغل به رسمیت نشناخته است. در واقع به باوری گمان دارد كه منتقد حرفه ای در این كشور از گرسنگی محكوم به مرگ است، زیرا در نهایت كه هنرمند با برپایی یك نمایشگاه اقدام به فروش آثارش می كند، اما جامعه محصول كار منتقد را نمی شناسد و به آن باور ندارد.
در شرایط فعلی مشخص نیست كه منتقد در كجا باید مطالب خود را ارائه كند و از كجا می تواند مزد كار خود را دریافت كند. در واقع مطبوعات ما نیز از استحكام و چارچوب شناخته شده و معتبر جهانی تبعیت نمی كنند و برای نشر نقد احترام لازم را قائل نیستند.
مسأله نقد و مبانی نظری هنر در گذشته در كشور مورد توجه قرار نگرفته، مهجور باقی گذاشته شده است و امروزه نیز تلاشی برای بهبود آن صورت نمی گیرد و به این ترتیب هنرهای تجسمی به شكل كلی از آسیب آن بی امان نمانده است.توجه به نقد هنری در كشور گره گشای برخی از مشكلات است و با گسترش عمومی هنر بر ضرورت آن افزوده می شود.
پریس تنظیفی
منبع : روزنامه همشهری