پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا
هم ولایتی
<آمین / آمین / من از سرزمین آوازها / از کشتگاهان تکلم / آمدم / پیش از آن که / خون / بر دامنهی شیههاش بیفزاید / پیش از آن که / شعله سبز / در بگیرد...( >تو کجاست، ص ۸۸)بهار سال ۱۳۷۶ خورشیدی. بهار عجیبی است. التهاب سیاست تمام عرصهها و آینهها را فرا گرفته است. جناحهای سیاسی چنان بر طبل تخاصم میکوبند که آواها و نواهای دیگر را در سایه میبرند. از همه سو سنگ دشمنی و درشتی و دشنام میبارد و تا به خود بیایی، سرشکستهترین و دلشکستهترین آینههایی.
توی گریخته از غوغای بیانعطاف و دلآزار پایتخت - چونان همه آدمها - به جبر اجتماعی بودن از انتخاب ناگزیری و سر در سودای لبخندی از جنس فیروزه داری اما نه از موضع روزمرگیهای طبق معمول اهل سیاست و نه از موقف تعصبهای ایل و عشیره و قبایل کهنه و نو، که از چشمانداز فرهنگ و آیین. دو سه دهه تجربه نزدیک تماشا و لمس سیاست به تو آموخته که اگر فرهنگ و معرفت مغلوب سیاستورزان و سیاستبانان شود، هیچ گرهی از فروبستگیهای این مملکت نخواهد گشود، سهل است که از قضا سرکنگبین بر صفرا خواهد افزود.
اما ماجرا از همین نقطه آغاز میشود، همین که از موضع فرهنگ با سیاست گفتوگو کنی، به ارتکاب خبطی عظیم نواخته خواهی شد؛ که میشوی. در وادی سیاست آدمها را قالب میزنند، هر آدمی را باید در قالبی ریخت، طیفبندی و طیفسنجی کرد؛ یا با ما یا بر ما و دیگر هیچ. و اگر به ظاهر در هیچ قالبی نگنجیدی، کاسهای زیر نیمکاسته است، لابد نیمه پنهانی داری، نیمه پنهانت را کشف میکنند و رسوای خلایقات میکنند...
القصه، در بهار ۷۶ گیلان، عاشورا چونان نسیمی روحنواز از سمت دریاهای دوردست بر جان و جهان میوزد، و تو دلخسته و گریزان از صداهای طبق معمول به جستوجوی حنجرهای برآمدهای از جنس نینوا، دیلمانی و گیلک. <م.موید> با سوز صدای غریباش - به همنفسی یاران شاعر - میهمان رادیو گیلان است و تا عاشورا دوازده وادی نثری شعرگون پیش روست، در مایههای زیستن و گریستن بر سید و سالار عاشقان جهان.
و بدینگونه سبزهای سرخ میآیند، دستان م.موید را میگیرند، تا آغاز گردد تجلی تازهای از <حسین علی-> درود خداوند بر او باد.
□□□
باز هم بهار سال ۱۳۷۶. <حسین مهدوی> در کوچه پسکوچههای شهر چنان آمد و شدی دارد که جز تنی چند از یاران کسی از سر و سرش با <م.موید> باخبر نیست. راستی را <م.موید> کیست؟ گویا شاعری است که <حسین مهدوی> خوب میشناسدش؛ مرد میانهسال صمیمی، آشنای کوچههای رازآمیز لاهیجان.
<م.موید> سالها در پرده زیسته است به جبری از سر اختیار یا اختیاری از سر جبر و چنان با <حسین مهدوی> رفتار میکند که انگار او دیگر است و البته پس از سالها مصاحبت - با هر دو - باید به روشنی دریافته باشی که <م.موید> دیگر است، بیهیچ تردید، و نیز این را که شعر برایش ساحتی نیایشگون دارد، بود و نبودی نیایشوار و متعال با خوانشی متفاوت چونان ترنم عاشقانه واژگان مقدس، بگذریم!
پریرو تاب مستوری ندارد، هرچند خلوتگزیده را به تماشا حاجتی نیست. مجموعه آن ده، دوازده برنامه نینوایی پژواکی شایان مییابد در گوشه و کنار گیلان و استانهای همجوار که با صدای گیلان مانوسترند. خوب یادم هست، حصری آرام، شاید بر آستان غروب تابستان، در نشیب باغهای چای که سرازیر میشوند از کوه سبز غنوده بر چشمان لاهیجان... باز یاران شاعر از <م.موید> میطلبند تا آن نثر شعرگون و شگفت نینوایی را بازآفریند و در هیئتی پیراسته آماده نشر کند تا به یادگار بماند آن خطوط سبز سرخ... و بدینگونه سرازیر میشوند کلمات چون عطر عصرهای دلنواز کوهستانهای مرطوب و <م.موید> باز با <حسین مهدوی> تنها میشود؛ تن تنها... و کلمات نخست میآیند، دستان کلمات سپس را میگیرند و قصه برگها و بارانها به درازا میکشد، انگار پنج سال تمام... و باز ماییم و یاران شاعری که در پرسه فصلهای نو به نو میهمان کلمات <م.موید> میشویم و وادی به وادی با <حسین علی> در خلوت آن خانه سرشار از عطر گل یاس میباریم و <رحمت حقیپور> شاعر مهربانیهای بیانقطاع همسفر همیشه آن عصرهای در یادماندنی است.
□□□
زمستان ۱۳۸۶، تهران. ده سال از آغاز آن آوازهای نینوایی میگذرد و <حسین علی - درود خداوند بر او باد >- منتشر است.
هر آنکه را با شعر <م. موید> اندکی انس و آشنایی است، از همان سطرهای نخست درمییابد که این نثر خویشاوند نزدیک شعر اوست، با قرابتها و نشانههای بسیار:
< -الله بود که روشنای دوست داشتخاندان تاباند و به سوگواره چشم و چراغشان حسین برخواند؛ تا آفریدگان کشش دیدند و بدان کوشیدند...>
من در این مجال پریشانی، بر آن نیستم که ویژگیهای شعر و نثر <م.موید> را برشمارم اما دوست دارم به اشارت و اجمال گفته باشم که غرابت <م.موید- > در شعر و نثر و در نگاهش- به دین و آیین و عرفان از آنجا سرچشمه میگیرد که در همان دقایقی که به شدت <مدرن> در چشمها مینشیند، بهشدت سنتی است و این وجه متناقضنما - به گمان من- برجستهترین ویژگی اوست. به دیگر سخن، آوانگاردیسم شعر و نثر شیعی <م.موید> به ژرفای فرهنگ و آیین ایرانی راه میبرد، گیرم غوغای از تهی سرشار بدعتیان بریده از فرهنگ و آیین ایرانی گوش فلک را کر کند.
اگر قیاس شاعران با یکدیگر امری منطقی بود، میگفتم که <م.موید> در شعر فارسی روزگار ما همسان و همپایه <الیوت> در شعر انگلیسی است. آنچه او را از تیاس الیوت مسیحی متمایز میکند، ذهن و زبان شیعی ایرانی اوست، این را حتی از اشاره زیبایی که در آغاز <حسین علی> آمده به روشنی میتوان دریافت:
< -گفتار ایرانی برگزیدم و بدان کوشیدم بر این پندار که ایرانی بر خاندان بگریم که خاندان خود با ما پارسی گفتند و شنفتند...>
حتی آرکائیسم زبانی او را که با فراروی مدام از نرمهای زبانی و هنجارشکنیهای نو به نو همراه میشود، منبعث از چنین رویکردی میتوان دید. همین <آرکائیسم غریب> البته پیچیدگیهای دامنهداری را در شعر او برانگیخته که در مواجهه نخست دافعهای را در رویه متن مینشاند و بی هیچ تعارفی مخاطب خوکرده با زبان سطحی معتاد را میرماند. در ورای این پیچیدگی- اما- رمزها و نمادها و رفتارهایی را میتوان تماشا کرد که گواهی میدهد پیچیدگی شعر <م.موید> برخاسته از گلآلود کردن متن نیست، ژرفایی در عین زلالی در ورای واژگان پیداست.
بیشک، کشف م.موید برای نسل امروز شعر ایران- اگرچه دیر دست داد- مغتنم و راهگشاست، برای نسل تشنه نو شدن و تنفس رها در هواهای تازه، برای نسل گریزان از غلبه سیاستزدگی مفرط و مزمن دهههای ۴۰ و پنجاه یا شعر فارسی که دامنههای آن به بخش مهمی از شعر دهه شصت نیز میکشد. از این نیز بگذریم، اتفاقی که با <حسین علی> افتاد، گره خوردن نگاهی اصیل، نابگرا و دست اول در ناحیه تماشای آن واقعه شگفت و جاودانه است با ذهن و زبانی شاعرانه، از سرمایههای پرارج <م.موید> در این راه آشنایی عمیق اوست با زبان عربی که یادگار زاده شدن و زیستن در چشمرس مولاعلی(ع) است. در <حسین علی> پژوهشی پربار و مستند با نثری یگانه و ممتاز تلفیق میشود، این اتفاقی است که در کمتر نوشتهای از معاصران میتوان سراغ گرفت و این نقطه تمایز و برجستگی تلاش <م.موید> شاید متفرد و مبدع روزگار ماست به تغزل حماسه ناب نینوا.
< -ظهر روز دهم / رویاروی کمال تشنگی آب / ای گلیپوش / ای سبز گلیپوش
دست چشم مرا / بگیر / نه چون آب...( >تو کجاست، ص ۳۷)
□□□
اینک تابستان ۸۷. <م.موید> ۱۲ سال از تغنی بهاری آن سال پرماجرا سپیدتر شده است، چونان خود ما؛ به بازخوانی <واشتعل الرأس منی شیبا>، همچنان مدرن مدرن و همچنان سنتی سنتی و همچنان آینه تماشاهای غریب، دور از قالبهای تنگ فضیلت سوز...
باز جاری در آن کوچه پرخاطره قدیمی، با آجرهای سرخ و سفالهای سردریها و انبوه یاس مهربان فروریخته بر دیوار و دل، و آواز دستفروشان خیابان مجاور...
پژواک عاشقی سرانگشتان <م.موید> را از فرسنگها فرسنگ میتوان شنید، هر چند <حسین مهدوی> در افق لبخندهای قلندرانه ملامتیگری پیشه کند و خیره در چشمانت به طعن و انکار بانگ بردارد که: <ای فلانی! با تو ام! موید را چه رسد که حسین علی بنویسد>!
عبدالرضا رضائینیا
<مهیار دیلمی>
<مهیار دیلمی>
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت انتخابات دولت سیزدهم روز دختر انتخابات مجلس رئیس جمهور مجلس شورای اسلامی رافائل گروسی حجاب رهبر انقلاب سید ابراهیم رئیسی
قتل سلامت شهرداری تهران تهران وزارت بهداشت پلیس آموزش و پرورش بارش باران شهرداری فضای مجازی قوه قضاییه محیط زیست
قیمت خودرو قیمت دلار خودرو گاز نمایشگاه نفت مالیات مسکن حقوق بازنشستگان بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی سایپا
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون سینمای ایران سریال کتاب سینما تئاتر دفاع مقدس موسیقی
دانش بنیان اینوتکس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه رفح حماس حمله به رفح مصر نوار غزه ترکیه طوفان الاقصی
رئال مادرید فوتبال لیگ قهرمانان اروپا استقلال پرسپولیس بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
هوش مصنوعی عیسی زارع پور تبلیغات فیبرنوری اپل سامسونگ گوگل آب ناسا پارک فناوری پردیس
سرطان اعتماد به نفس سنگ کلیه هندوانه کمردرد بیماران خاص سبزیجات بیمه