یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


بررسی عوامل موثر بر قانون گریزی در میان شهروندان جامعه


بررسی عوامل موثر بر قانون گریزی در میان شهروندان جامعه
۱) کمرنگ کردن مرز عمومی و خصوصی: در زیر چتر اصطلاحات مبتنی بر بازار، هنجارها و استانداردهای منحصر به فرد خدمات عمومی نظیر شهروندی، نمایندگی، پاسخ گویی، برابری، بی طرفی و ... با هجوم هنجارهای بازرگانی نظیر رقابت، کارایی، بهره وری و سودآوری به حاشیه رانده می شود.
۲) محدود کردن ترکیب دریافت کنندگان خدمات: بر اساس سیاست های مدیریت دولتی نوین و بر خلاف اصل رفاه عمومی همگانی یا رفاه همه شهروندان، برنامه های طراحی شده برای افراد کم درآمد در بیشتر کشورها محدود شده است و گاه شهروندان عادی از جرگه تدارک خدمات دولت محروم شده اند. این بازنگری در ترکیب دریافت کنندگان خدمات بیانگر کاهش مردم سالاری در مدیریت دولتی نوین است.
۳) تضعیف بخش دولتی: تضعیف نقش موثر اجتماعی/ اقتصادی فعالیت های مدیریت دولتی جامعه یکی از روندهای مدیریت دولتی نوین است که به افول مردم سالاری و مخدوش شدن رفاه عمومی می انجامد. در واقع با انتقال بخش عظیمی از دارایی های عمومی به بخش خصوصی و فروش بنگاه های عمومی سودآور دولت، ظرفیت خدمات عمومی دولت نیز کاهش می یابد.
۴) تضعیف پاسخگویی عمومی: با حاکمیت منطق بازار به شیوه مدیریت دولتی نوین، چالش های جدیدی در زمینه های زیر فرا روی پاسخگویی عمومی قرار گرفته است: الف- نوع روابط فزاینده دولت با شرکت های پیمانکاری خصوصی در راستای سیاست های آزاد سازی و ضعف کنترل دولت بر این پیمانکاران ب- استقلال مالی مدیران دولتی و پیامدهای آن
۵) مدیریت دولتی نوین، تهدید اعتماد عمومی: احساس روزافزون عدم امنیت شغلی ناشی از سیاست کوچک سازی و از میان بردن استخدام تمام وقت به شکاکی و فقدان اعتماد کارکنان خدمات عمومی نسبت به دولت منجر شده است. از سوی دیگر تجسم مدیران دولتی به عنوان برگزیدگانی پست و فاسد از جانب سیاستمداران و سایر ذینفعان نیز اعتماد عمومی را مخدوش کرده است.
سایر انتقادات وارد بر مدیریت دولتی نوین در شماره آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
● عوامل قانو گریزی
موانع و راه کارهای نوآوری در سازمان های دولتی را مورد توجه قرار می دهد. این مطالعات بیانگر آن است که نوآوری در بخش دولتی با چالش هایی نظیر : تملک دستاوردهای نوآوری، عدم وجود سرمایه ریسکی، پاداش های مالی ارایه نوآوری، ریسک نوآوری، مراکز متعدد کنترل، ساختار سلسله مراتبی مبتنی بر سن و سال و عدم ساخت یافتن موانع انتقادی مواجه بوده اند. در ادامه این مقاله همچنین مهمترین عوامل درون سازمانی موثر بر نوآوری از جمله دانش و انگیزه های درونی نیروی انسانی، رهبری و مدیریت، ساختار سازمانی، فرهنگ سازمانی و ... مورد بررسی قرار گرفته است.
گزیده ای از کتاب دایره المعارف بازاریابی( ازA تا Z) تالیف فیلیپ کاتلرترجمه دکتر عبدالحمید ابراهیمی،دکتر هرمز مهرانی و احمد درخشان(ناشر : انتشارات آن با همکاری شرکت بازاریابی جهانی پایا تدبیر)
نویسنده در این کتاب ۸۰ مفهوم حساس و حیاتی بازاریابی را مطرح کرده و در مورد معانی و مفاهیم کاربردی آن در کسب و کار کنونی توضیح داده است. هدف او تعیین بهترین اصول و مهارت های عملی برای بازاریابی موثر و نوآورانه است. این کتاب برای مدیران عامل، روسا و اعضای هیات مدیره، مدیران بازرگانی، بازاریابی و فروش و کارآفرینانی که فرصت مطالعه کتاب های بازاریابی با حجم زیاد را ندارند، بسیار مفید خواهد بود. شماری از مفاهیم تعریف شده در این کتاب عبارتند از: تبلیغات، پیام، مزیت رقابتی، رقبای خوب و رقبای بد، روش های تمایز، نیازهای مشتری، بازاریابی تصویر ذهنی و عاطفی، دارایی های ناملموس، وفاداری و ...
این مقاله زندگی و اقدامات تیلور را در چهار بخش کودکی و جوانی، تالیفات، سیستم نوآفرینی و نقاط مبهم و اصول بنیادین مورد بررسی قرار می دهد. فردریک وینسلو تیلور مردی با ادعایی بزرگ، در مقام نخستین مشاور مدیریتی آمریکا، مهندسی از فرقه کواکر پروتستان بود که در ۲۰ مارس ۱۸۵۶ در جرمن استون پنسیلوانیا چشم به جهان گشود و در ۲۱ مارس ۱۹۱۵ درحالی که هنوز حرف های زیادی برای گفتن داشت در اثر بیماری ذات الریه درگذشت.
تیلور معتقد بود: دشواری وظیفه مدیران در آن است که کارگران خود را چنان برانگیزانند که آنان بهترین کوشش، سخت ترین تلاش، دانش، چیرگی و استادکاری، هوشمندی و نیک اندیشی خود را به کار بندند. به بیان دیگر نوآفرینی خود را بکار گیرند تا بیشترین بازده ممکن را برای کارفرمای خود فراهم آورند ...
● قانون
این مقاله گزیده ای است از گفتگوی انجام شده با دکتر علی بلوک باشی، مردم شناس، پژوهشگر و نویسنده که مطالعات و بررسی هایی درباره قهرمان گرایی در جامعه ایران انجام داده است. این گفتگو ضمن اشاره به پیشینه باستانی قهرمان گرایی در اساطیر و واقعیت های تاریخی/ اجتماعی کشور، به ریشه های پدیده قهرمان گرایی در جامعه، رابطه آن با ضعف مسئولیت پذیری و گریز از قانون در فرهنگ موجود و چشم اندازهای آتی این فرهنگ از دیدگاهی تاریخی/مردم شناسانه می پردازد. در ادامه مقاله مهمترین ریشه های قهرمان گرایی در نظام اداری کشور به شرح زیر تبیین می گردد:
۱) سلطه فرهنگ فرد گرایی
۲) سلطه فرهنگ انفعال
۳) سلطه فرهنگ تحقیر
۴) سلطه فرهنگ وابستگی
۵) سلطه فرهنگ مسئولیت گریزی
۶) ضرورت رهبری برای تحول سازمان
۷) مشاهدات و تجارب پیشین
چگونه می توان به دانشی دست یافت که فواید علمی و عملی آن برای مدیران کشور آشکار باشد؟ یکی از صاحب نظران با تاکید بر ضرورت تدوین تئوری مبتنی بر شرایط فرهنگی، اجتماعی کشور چنین می گوید: آنچه فقدان آن شدیداً به چشم می خورد و چنانچه در این باره چاره اندیشی نگردد، در آینده نزدیک مساله مدیریت در کشور را به صورتی حاد و خطرناک مطرح خواهد ساخت، غیبت یک چارچوب تئوری مناسب مبتنی بر ارزش های ایدئولوژیک و واقعیت های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه است ...
● شاخصهای شهروندی:
۱) حقوق شهروندی:در سنت لیبرال ،شهروندی اساسا به مثابه مجموعه حقوق فردی تعریف می شود.گفته میشود که این حقوق دارای چند کارکرد هستند.مهمترین کارکرد حقوق فردی این است که برخورداری ازآنها استقلال فردی رابه همراه می آورد.حقوق به افراد فضا می دهند تا منافعشان را توسعه دهند و نیروهای بالقوه شان را بدون دخالت افراد دیگر یا به طور کلی جامعه ،تحقق می بخشند.
تفسیر مارشال از توسعه تاریخی شهروندی نیزبرگسترش حقوق شهروندی به عنوان یکی از وجوه پیشرفت جامعه مدرن تاکید داشت.او گسترش این حقوق را دستاورد شهروندی جهانشمول و عام و حقوق برابر برای همه شهروندان ،صرف نظرازطبقه اجتماعی-اقتصادی می دانست.او مخصوصا به توسعه همزمان حقوق شهروندی به عنوان یک نظام برابری ،با توسعه سرمایه داری به عنوان یک نظام نا برابری علاقه مند شده بود.
حقوق شهروندی خود دارای چند بعد می باشند و هر یک از این ابعاد نیزدارای مولفه هایی می باشند.همانطوریکه گذشت مارشال سه نوع حقوق شهروندی را بیان می کند ،حقوق مدنی،سیاسی واجتماعی .او مولفه های حقوق مدنی را حق برخورداری ازآزادی بیان ،عقیده ،مذهب ،حق مالکیت شخصی ،حق انعقاد قراردادهای معتبروحق برخورداری ازعدالت می دانست .حقوق سیاسی مولفه های حق مشارکت سیاسی ،حق برخورداری ازرای و عضویت درگروهها و احزاب سیاسی را شامل می شد. حقوق اجتماعی نیز عبارتند ازحق برخورداری ازرفاه و تامین اجتماعی ،آموزش ،امنیت ،تامین اشتغال و خدمات بهداشتی می باشند.
۲) تکالیف شهروندی : مفهوم شهروندی حاوی یک تضاد است ،بدان معنا که این مفهوم علاوه بر حقوق ،دربردارنده وظایف وتعهدات نیزاست.جذابیت شهروندی صرفا به خاطر منافعی نیست که به فرد می رساند .شهروندی همواره یک ایده دوجانبه و بنابراین یک اجتماعی است.این ایده نمی تواند صرفا مجموعه حقوقی باشد که فرد را از تعهد به دیگران رها کند.حقوق همیشه به چارچوبی برای پذیرششان و مکانیسم های برای تحققشان نیاز دارند.چنین چارچوبی ،که شامل دادگاه ها ،مدارس ،بیمارستان ها و پارلمان ها می شود،بدان نیاز دارد که همه شهروندان وظیفه خود را درحفظ آن ایفا کنند.این بدان معنی ست که شهروندی علاوه بر حقوق بروظایف و تعهدات نیز دلالت دارد.
رویکرد لیبرالی به مقوله تعهد که معمولا فقط اطاعت ازقانون را ازما طلب می کند چنان محدود است که تنها نیم نگاهی به تعهد دارد.تعهدات ما ملزم می کنند که در قبال نهادهای سیاسی مان باقی بمانیم و به کسانی که از نظام بیگانه شده اند کمک کنیم که احساس تعهد به آن را در خود پرورش دهند.در این جا مفید است که میان انوع مختلف مسئولیت ها تمایز قایل شویم.می توان وظایف را آن دسته از مسئولیت ها یی تلقی نمود که به وسیله قانون مقرر می شوند وبرای عدم احترام فرد به آنها مجازاتهایی تعیین می گردد.بر عکس،تعهدات راباید داوطلبانه و تجلی همبستگی و پیوند ذهنی فرد با دیگران دانست
▪ مفهوم مشارکت یا مشارکت سیاسی زمانی به موضوعی جدی بدل شد که مفهوم ارتباط میان دولت و جامعه، مسئله روز آدمیان شد. تمام داستان عصر روشنگری برای تأکید بر این ارتباط است. این دوران، دوران برآمدن معنایی جدید از دولت (دولت مدرن) و نیز معنای جدیدی از فرد (فرد خودآگاه یا اندیویدوآل) بود. معنا و اصطلاح مشارکت، گویای اهمیت نحوه روابط بین این دو پدیدار سیاسی جدید است. به این ترتیب روشن است که مشارکت سیاسی [جدا از دوران نسبتا کوتاه دموکراسی آتنی ] نیز اصطلاحی جدید و متعلق به دوران جدید یا مدرن سیاست است. از آنجا که در آستانه انتخاباتی مهم و سرنوشت ساز قرارداریم، مطالعه متن حاضر می تواند بیان واضح و آشکاری از امر مشارکت سیاسی به ویژه در امر انتخابات تلقی شود.
● کالبدشکافی مشارکت و هویت
مشارکت سیاسی نوعی فعالیت اداری و داوطلبانه است که از طریق آن اعضای یک جامعه در امور سیاسی- اجتماعی خود شرکت می کنند و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در شکل دادن به حیات سیاسی- اجتماعی خویش سهیم می شوند. در قرآن کریم آمده است: ان الله لایغیروا مابقوم حتی یغیر و اما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان خود به تحول بخشیدن به زندگی سیاسی- اجتماعی همت گمارند.
همانطور که می دانیم طی قرون هفدهم و هجدهم متفکرانی همچون جان لاک و ژان ژاک روسو و... از حکومت دموکراسی دفاع کردند و سپس ایمانوئل کانت با اشاره به ضرورت شناخت انواع عقل نظری و عقل عملی و لزوم تبیین خود مختاری انسان موجب بالندگی عصر مدرنیته شد. وی درصدد بود تا دموکراسی را از طریق نهادهای دموکراتیک بسط دهد. در عصر حاضر، هابرماس متفکر معاصر آلمانی و از بازماندگان مکتب فرانکفورت در تلاش است که دموکراسی و مشارکت سیاسی شهروندان را از طریق مشارکت گفتمانی تقویت نماید. به نظر او، گرچه عقلانیت ارتباطی می تواند برای حکومت های دموکراتیک بهترین مفر از مناقشه های بنیادین جامعه باشد، خاطر نشان می سازد که هم تفویض قدرت به شیوه قانونی و هم ضمانت اجرایی قانون بواسطه قدرت باید هر دو به طور مؤثر حضور داشته باشند.
در غیر این صورت جامعه مدنی به طور مطلوب شکل نگرفته و یا در صورت تحقق، مسلماً با موانع ساختاری و کارکردی مواجه خواهد شد.
دکتر کاظم علمداری جامعه مدنی را «سازماندهی صنفی مردم برای دفاع از حقوق مدنی در مقابل تجاوزات دیگران و دولت» می داند.
در ارتباط میان مشارکت سیاسی و جامعه مدنی می توان جامعه مدنی را عرصه مشارکت فعالانه، قانونی و داوطلبانه افراد در امر سیاست جهت انتخاب نمایندگان و تأثیر نهادن بر روند اخذ تصمیمات سیاسی دانست. مشارکت سیاسی نیز از آنجا که تنها مفهوم واقعی خویش را در جامعه مدنی جستجو می کند، هرگز «یکسویه» نبوده فلذا امکان مشارکت فعال افراد و گروههای مختلف اجتماعی را فراهم می آورد.
«ماری لوین»، هنگام مطالعه انتخابات شهرداری ها در ایالت بوستون آمریکا جهت تبیین انفعال و بی علاقگی سیاسی مردم و نیز تشریح صور آسیب شناختی مشارکت که وی آنها را در انتخابات مزبور مشاهده و مطالعه کرده و سپس به کل جامعه آمریکا تسری داده است- از مفهوم بیگانگی سیاسی استفاده می کند. اقسام بیگانگی که لوین در نظر می گیرد عبارت است از:
۱) احساس بی قدرتی سیاسی
۲) بی معنایی سیاسی
۳) بیگانگی نسبت به فعالیت های سیاسی
۴) بی هنجاری سیاسی
«احساس بی قدرتی سیاسی»، اعتقاد فرد به این است که وی احساس می کند عمل او هیچ تأثیری بر تعیین سیر وقایع سیاسی ندارد. در این حالت، فرد به این باور رسیده است که جامعه به وسیله گروه کوچکی از افراد واجد ثروت و قدرت اداره می شود که این گروه نخبگان در نظر دارند به هر ترتیب ممکن قدرت خود را حفظ کنند. فردی که چنین احساسی دارد، در مواردی کل فرآیند سیاسی را نوعی توطئه مخفیانه می داند که هدف از آن فقط بهره برداری از مردم و بازی کردن با سرنوشت آنهاست.
صورت دیگری از احساس بیگانگی «بی معنایی سیاسی» بوده که معمولاً به دو طریق حاصل می شود: الف- فرد هیچ نوع تفاوت واقعی بین کاندیداها حس نکند ب- فرد احساس منفی نسبت به اتخاذ تصمیم عقلایی (منطبق با فرهنگ سیاسی مشارکتی ماکس وبر) داشته باشد.
حالت «بیگانگی سیاسی» هنگامی رخ می دهد که فرد از کنش سیاسی خود رضایت ندارد و نسبت به عمل سیاسی خویش احساس خوشایندی نمی کند که البته دو نتیجه از آن حاصل می شود.
۱) فعالیت های سیاسی افراد در جهت تحقق اهداف شخصی و سودجویانه قرار می گیرد.
۲) افراد ترجیح می دهند که فعالیت های اجتماعی نظیر مؤسسات خیریه، باشگاههای ورزشی و... را جایگزین فعالیت های سیاسی نمایند.
وضعیت «بی هنجاری سیاسی» نیز هنگامی حادث می شود که اخلاق سیاسی ارزشی، کارکرد خود را از دست می دهد و بدین ترتیب نوعی اخلاق سیاسی ماکیاولیستی جایگزین آن می شود.
براساس تحقیقات لوین، افزایش سن می تواند موجب تقویت بیگانگی سیاسی گردد و البته بیگانگی سیاسی یک مفهوم روانی- اجتماعی است که نمی توان بدون توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خاص جوامع گوناگون، آن را برای توضیح و تبیین رفتار سیاسی افراد مورد استفاده قرارداد. در سال های بعد تحقیقات گسترده و عمیقی پیرامون معنی دار نمودن همبستگی میان متغیرهای بیگانگی و مشارکت سیاسی- اجتماعی صورت گرفته که در حوصله این مقال نمی گنجد.
بدین ترتیب بیگانگی سیاسی ناشی از بی هویتی شهروندان است. هویت وجه تمایز بین «من و ما» با «غیر و دیگری» است. این هویت احساسی است که تعلق فرد به یک کشور، جامعه یا نهاد و مجموعه خاص را نشان می دهد. برخی معتقدند: تاریخ مشترک، منافع مشترک و سرنوشت سیاسی مشترک از جمله وجوه این هویت را تشکیل می دهد. صرف نظر از خود آگاهی شهروندان به این مقوله، این هویت موجب تمایز و شناسایی آنان از غیر نیز می شود. بنابراین هویت موجب پیوستگی و همراهی و چسبندگی اعضای یک جامعه نسبت به یکدیگر می شود.
در دوران معاصر، معمای هویت بیش از هر عصری آدمی را به خود مشغول داشته است.
انسان عصر جدید، نه تنها در هیئت یک سوژه (فاعل شناسا) بلکه در هیئت یک ابژه، (موضوع شناسا) تولدی دیگر یافته است و بدین سان، انسان مدرن با کوله باری از دانش و قدرت گام در راه شناخت «چیستی» و «کیستی» خود نهاده است.
از دیدگاه روانکاوانه، هر کسی در زندگی خود تجربیاتی می اندوزد و بر هسته اصلی شخصیت خود، لایه های جدیدی می افزاید، چنانکه افزایش و تثبیت این لایه ها سبب شکل گیری هویت آدمی می شود. «اریک اریکسون» از جمله روانشناسان بزرگی است که به مقوله احساس هویت توجه زیادی کرده است. به عقیده وی انسان در هر یک از مراحل رشد با یک بحران روانی- اجتماعی روبه رو است. چگونگی حل این بحران ها، اساس نظریه اریکسون را تشکیل می دهد. در صورتی که فرد توانایی حل این بحران ها را داشته باشد، امکان رویارویی با مسائل بزرگتر روانی را نیز می یابد و می تواند سلامت روانی خود را نیز تأمین کند. در غیر این صورت، سلامت روانی وی دچار مخاطره می شود. منظور از بحران، نقطه عطف مراحل زندگی یا دوره ای مهم از زندگی انسان است که در عین سختی و دشواری، امکان غلبه بر این سختی نیز وجود دارد.
گذشته از سطح فردی، هویت در سطح بالاتر و عام تر به مفهوم هویت جمعی Collective Identity)نیز قابل رؤیت است و منظور از آن عبارت است از حوزه ای از حیات اجتماعی که فرد خود را با ضمیر «ما» متعلق و منتسب بدان می داند و نسبت به آن احساس تعهد و تکلیف می کند.
از نظر دورکیم، تکوین بعد اجتماعی هویت ملی در عصر مدرن، به ایجاد فضای تقسیم کار اجتماعی و طولانی تر کردن زنجیره های همبستگی و همدلی بستگی دارد که با همبستگی ارگانیکی تحقق می یابد. یکی از شاخص ها ی ضعف یا عدم وجود بعد اجتماعی هویت ملی «بیگانگی اجتماعی» است. بسیاری از جامعه شناسان و روانشناسان همچون: شنگر، دیوید ریزمن، اریک اریکسون، فرید نبرگ و گودمی، بیگانگی را معادل «بحران هویت» تلقی نمود. برخی دیگر نیز احساس بی هویتی را به عنوان یک مؤلفه از بیگانگی به حساب می آورند.
بحران هویت به معنای تغییر و در معرض تهدید دائمی قرار گرفتن گریز ناپذیر است؛ از این جهت تلاش هایی برای باز تفسیر و بازسازی مستمر مؤلفه ها و اجزای هویت صورت گرفته، حال آن که باید اذعان کرد در حفظ هویت ها کاری از ما ساخته نیست حتی اقدام سیاسی نیز در این زمینه جوابگو نخواهد بود. معهذا، تغییر هویت و بحران هویت اجتناب ناپذیر است. مطلوب این است که در عرصه سیاست، بحث از بحران هویت را کنار بگذاریم. می توان آن را به عنوان یک بحث فرهنگی مطرح نمود ولی نباید آن را سیاسی کرد. از راه حل های سیاسی نیز نمی توان جهت رفع بحران هویت استفاده نمود چرا که منجربه تشدید آن می شود و نتیجتاً تبعات خشونت آمیزی را به دنبال می آورد.
البته شایان ذکر این که هویت ها جملگی ساخته می شوند و هر چند طبیعی به نظر می رسند ولی فی الواقع طبیعی و ذاتی نیستند. قدرت های هژمونیک همواره دست اندرکار هویت سازی بوده و برای حفظ آن از هرگونه کوششی دریغ نمی کنند. پس اگر هویت ها ساخته می شوند باید مصالح و منابعی برای آنها وجود داشته باشد.به بیان دیگر، هر جامعه باید منابعی هویت بخش و معناآفرین را در اختیار اعضای خود قرار دهد تا آنها بتوانند بدینوسیله هویت یافته و زندگی خود را معنا دار کنند. شرایط و چارچوب لازم برای ترکیب، پردازش و باز تعریف منابع هویت بخش هم توسط جوامع و گفتمان های مسلط فراهم می شود.
روانشناسان سیاسی بر این باورند که بحران هویت معمولاً موجب پدید آوردن نوعی «آنومی» در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خواهد شد. این پدیده را می توان خاص جوامع در حال گذار دانست. این گروه از نظریه پردازان معتقدند که جامعه بسته که فاقد هرگونه نهادهای واسطه بین دولت و ملت و همچنین فاقد هرگونه تحرک سیاسی باشد، آهسته آهسته به سوی نوعی «هراس اجتماعی» روان می شود. در صورتی که پدید ه شوم هراس اجتماعی در سطوح مختلف یک اجتماع سایه افکند، آنگاه باید مترصد جامعه ای بی هویت و همچنین منتظر شهروندانی باشیم که از خلاقیت سیاسی تنفر داشته و نسبت به مشارکت در تعیین سرنوشت خود و حساسیت سیاسی بی تفاوت هستند. پرواضح است که جامعه فاقد هویت جمعی و مشخص، معمولاً توانایی تحول در ارکان افقی و عمودی قدرت سیاسی را ندارد، زیرا شهروندان چنین جامعه ای اعتماد به مشارکت سیاسی و اجتماعی خود را از دست داده و نوعاً دچار بیهودگی و گسیختگی روحی- روانی شده اند.
اگر می خواهیم مشارکت سیاسی از حالت برانگیخته و توده ای به حالت خود انگیخته و عقلایی تحول یابد، بایستی فرایند باز تولید مؤلفه های فرهنگ سیاسی مشارکتی و فعال همچنان ادامه یابد. فرهنگ سیاسی، تولید کننده مشارکت سیاسی است. هرچه فرهنگ سیاسی از فرهنگ انقیادی و تبعی به سمت و سوی فرهنگ مشارکتی تغییر یابد، آنگاه میزان مشارکت سیاسی افزایش یافته و ماهیت آن نیز متحول می گردد: مدارس، دانشگاهها، رادیو و تلویزیون، مساجد و تریبون های عمومی نماز جمعه، مطبوعات و احزاب و تشکل های سیاسی مدنی به عنوان مهمترین منابع تولید کننده فرهنگ سیاسی به حساب می آیند. از این منابع و مکانیزم ها است که جهت گیری ها و ایستارها و گرایش های سیاسی- اجتماعی شهروندان تقویت می شود و نوع مشارکت سیاسی از حالت منفعلانه و تبعی (به تعبیر ماکس وبر) به مشارکت سیاسی فعالانه سوق پیدا می کند.
مشارکت سیاسی فعالانه مشارکتی است که حاکی از تصمیم خردمندانه، آگاهانه و داوطلبانه فرد یا گروه برای انتخاب موردی که منافع فردی یا گروهی را تأمین نماید، است.
مصادیق این نوع مشارکت سیاسی عبارت است از عضویت در تشکل ها و احزاب سیاسی، رأی دادن، کاندیداتوری و نامزد شدن به منظور تصدی مناصب مختلف حکومتی پارلمان و...
● نتیجه گیری :
انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در پیش است. «درنگ» جایز نیست؛ هر پدیده و رخدادی را در حال حاضر نباید «رنگ» سیاسی زد و بی علت، هرکسی را به نوعی «انگ» سیاسی متهم نمود و در کوی و برزن این دیار، بی مهابا «بانگ» انالحق سر داد، چرا که مطمئناً این وضعیت ویژه جامعه ای است که مردم هنوز در آغاز توسعه سیاسی قرار داشته و با الفبای سیاست چندان آشنا نیستند.
و البته نیک می دانیم که جمهوری اسلامی ایران طی ۲۵ سال گذشته، گام های مؤثری را در جهت توسعه سیاسی برداشته و با ایثارگری های وصف ناپذیر آحاد ملت ایران توانسته است چارچوب های اساسی مردم سالاری دینی را تحقق ببخشد. فلذا در این شرایط وظیفه هر شهروند مسئولی است که اوضاع بین المللی را درک نموده و صرفاً در جهت منافع شخصی و مصالح جناحی حرکت نکند و به خاطر پیروزی یکی بر دیگری، تفرقه افکنی نکرده و بیهوده آب به آسیاب دشمن نریزد؛ چرا که «کلکم راع و کلکم مسئول».
از سوی دیگر وظیفه هیأت حاکمه جمهوری اسلامی ایران است که در جهت تقویت و توسعه جامعه مدنی و نهادهای مشارکت قانونی کوشا باشد و زمینه های تحول از فرهنگ سیاسی سنتی به سوی فرهنگ سیاسی مشارکتی را فراهم آورد و مسلم است که قبل از هر چیز شهروندان این دیار باید به نقش خویش آگاهی یافته و به عبارتی نسبت به مشارکت سیاسی و حق تعیین سرنوشت خود احساس هویت کنند و جایگاه «خویش» را بشناسند و در پایگاه «غیر»، دوستی اختیار نکنند.
بدین ترتیب و براساس مطالب پیش گفته؛
۱) هویت به معنای «چیستی» و «کیستی» شهروندانی است که از طریق حضور فعال در هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی به نقش خویش واقف گشته و توانایی شناخت و ارزیابی وقایع و جریانات سیاسی را دارند؛
۲) هر چند که هویت ها طبیعی به نظر می رساند، اما باید خاطرنشان ساخت که معمولاً سیال می باشند و منابع هویت سازی جوامع نیز با توجه به شرایط زمانه متحول می شوند؛
۳) دولت ها معمولاً در تولید و باز تولید هویت ها نقش اساسی داشته و در «چیستی» و «کیستی» شهروندان نقش اساسی هویت ها نقش اساسی داشته و در «چیستی» و «کیستی» شهروندان نقش اساسی دارند؛
۴) با عنایت به انواع فرهنگ ها (اعم از فرهنگ سیاسی محدود، فرهنگ سیاسی تبعی و فرهنگ سیاسی مشارکتی به زعم ماکس وبر) و نتیجتاً انواع سلطه و اقتدار است که ماهیت حکومت ها و کارکرد آن تحول پیدا می کند؛
۵) در صورتی که حاکمان سیاسی جمهوری اسلامی ایران در صدد تحقق نظام مردم سالاری دینی باشند، بایستی الف- منابع هویت ساز را با توجه به منافع ملی و مصالح عمومی مد نظر قرار داده و عملاً از بی هویتی و گسیختگی سیاسی ممانعت به عمل آورند. ب- مشارکت سیاسی شهروندان در اول اسفند سال جاری را بر مبنای «چیستی» و «کیستی» آحاد مختلف اجتماعی و هویت بخشی به آنها قرار دهند.
منبع :
www.kavoshisp.coo.ir
منبع : شبکه اطلاع رسانی کاوش