شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سرمایه‌داری و سوسیالیسم


سرمایه‌داری و سوسیالیسم
بحث و جدل بین سوسیالیسم و سرمایه‌داری هم‌چنان باقی است و به واقع جنگ بین جهان بینی‌ها تشدید شده است. سازمانهای بین‌المللی، از جمله سازمان ملل متحد، سازمان بین‌المللی کار، سازمان خواربار جهانی، سازمان بهداشت جهانی و متخصصان اقتصادی در سطح ملی شواهد و دلایل کافی برای تداوم این بحث و جدل فراهم می‌کنند. مقایسه بین کشورها و مناطق قبل و بعد از آغاز سرمایه‌سالاری در اروپای شرقی، روسیه و اروپای مرکزی، هم‌چنین مقایسه بین کوبا و کشورهای کمونیستی سابق، شرایطی فراهم آورده که نتیجه‌گیری را آسان کرده است. پانزده سال «گذار به سرمایه‌داری» کافی است تا بتوانیم در باره شیوه‌ و پی‌آمد عملکرد سیاستمداران سرمایه‌داری، خصوصی سازی، سیاست‌های بازار«آزاد» و دیگر سیاست‌های بازسازی سرمایه‌سالاری بر اقتصاد جامعه، و رفاه عمومی قضاوت کنیم.
عملکرد اقتصادی، رشد اشتغال و فقردر نظام کمونیستی تصمیمات اقتصادی و مالکیت عمومی بود. در دوره‌ی ۱۵ ساله گذار به سرمایه‌سالاری تقریباً همه صنایع پایه، انرژی، معادن، ارتباطات، زیرساخت‌ها و تجارت عمده فروشی، یا به مالکیت شرکت‌های فرا‌ملیتی اروپایی و آمریکایی و اعضای مافیای میلیاردرها درآمد و یا این که تعطیل شدند. نتیجه‌ی این گذار، بیکاری چشمگیر، اشتغال موقت، رکود نسبی، مهاجرت گسترده، فرار سرمایه از اقتصاد از طریق نقل و انتقال غیر قانونی، پول شویی و غارت منابع بود.
در لهستان، کشتی سازی گدانسک، جایی که سازمان اتحادیه کارگری همبستگی متولد شد، تعطیل شده و به صورت یک موزه درآمده است. بیش از بیست درصد از نیروی کار این کشور برای بیش‌تر از ده سال گذشته، بیکار بودند(تایمز مالی ۲۲ فوریه ۲۰۰۴). ۳۰% دیگر نیروی کار در کارهای حاشیه‌ای، مشاغل با درآمد ناچیز(تن فروشی، قاچاق، مواد مخدر، دست فروشی و اقتصاد غیر قانونی) مشغول‌اند. در بلغارستان، رومانی، لتویا و آلمان شرقی، اگر وضعیت بدتر نباشد، به همین بدی است. متوسط رشد درآمد سرانه در ۱۵ سال گذار به سرمایه‌سالاری از متوسط در ۱۵ سال آخر اقتصاد کمونیستی بسیار کم‌تر است (به ویژه اگر منافع دیگر شامل خدمات بهداشتی، مسکن با سوسید و بازنشستگی را نیز در نظر بگیریم). از آن گذشته، نابرابری اقتصادی بطور حیرت‌آوری افزایش یافته است، ۱% اغنیاء ۸۰% اموال خصوصی و بیش از ۵۰% درآمدها را در اختیار دارند و درصد فقرا، ۵۰% و حتا بیش‌تر شده است. در جمهوری‌های شوروی سابق، بخصوص در جمهوری‌های آسیای جنوب مرکزی مثل ارمنستان، گرجستان و ازبکستان، سطح زندگی ۸۰% سقوط کرده و تقریباً یک چهارم جمعیت از این مناطق مهاجرت کرده، یا فقیر شده‌اند و صنایع، اموال عمومی و منابع انرژی غارت شده‌اند. نظام‌های علمی، بهداشتی و آموزشی همه منهدم شده‌اند. در ارمنستان، شمار پژوهش‌گران علمی از ۲۰۰۰۰ نفر در ۱۹۹۰ به ۵۰۰۰ تن در سال ۱۹۹۵ کاهش یافت و این روند کاهش یابنده ادامه دارد.)۲۰۰۴March National Geographic ( ارمنستان از حالت کشوری که مرکز تکنولوژی در سطح بالا در نظام شوروی بود، امروز کشوری است که به وسیله دسته‌های تبهکار اداره می‌شود و اکثریت جمعیت فاقد برق و شوفاژ هستند.
در روسیه، غارت و سقوط اقتصادی حتا بیش‌تر است. تا اواسط دهه ۱۹۹۰ بیش از ۵۰% جمعیت در فقر زندگی می‌کردند. بی‌خانمانی به شدت افزایش یافته و نظام بهداشتی و آموزشی سراسری و کلی از بین رفته است. در تاریخ بشر، هرگز کشوری در زمان صلح در این فاصله کم زمانی به این میزانی که در روسیه‌ی سرمایه‌داری اتفاق افتاد، از نظر رفاه اقتصادی سقوط نکرده است. اقتصاد را «خصوصی» کردند، یعنی اقتصاد در اختیار یک دسته گانگستری که شامل ۸ سوپر میلیاردر است، قرار گرفت که بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه را به خارج از روسیه، به بانک‌های نیویورک، تل‌آویو، لندن و سوئیس، فرستادند. قتل و ترور ابزارهای مورد استفاده در «رقابت اقتصادی» هستند و نتیجه آن، ویرانی همه بخش‌های اقتصادی و علوم بود. پژوهش گرانی که اعتبار جهانی داشتند از حداقل درآمد و منابع محروم شدند. برندگان اصلی اجرای این سیاست‌ها، بورکرات‌های نظام شوروی سابق، سران مافیا، بانک‌های آمریکا و اسرائیل، دلالان اروپایی زمین، شرکت‌های آمریکایی، جنگ‌طلبان و شرکت‌های فراملیتی بودند. بوش(پدر) و کلینتون نیز حمایت لازم سیاسی و اقتصادی را برای رژیم‌های گورباچف و یلتسین که به واقع معماران اصلی این غارت و چپاول بودند، فراهم کرده بودند، غارتی که با کمک اتحادیه اروپا و اسرائیل انجام گرفت. نتیجه این غارت عظیم- بیکاری و فقر ناشی از آن – افسردگی و افزایش چشم‌گیر خودکشی، بیماری‌های روانی، الکلیسم، اعتیاد، و شیوع بیماری‌هایی بود که در زمان شوروی سابق ریشه‌کن شده بودند. امید به زندگی در میان مردان روسی که در آخرین سال سوسیالیسم ۶۴ سال بود، در ۲۰۰۳ به ۵۸ سال تنزل یافت (وال استریت جورنال ۲ آوریل ۲۰۰۴) که نه فقط از امید به زندگی در بنگلادش هم کمتر است بلکه در مقایسه با کوبا که متوسط زندگی مردان ۷۴ سال است ۱۶ سال کسری دارد ( آمارهای ملی کوبا، ۲۰۰۲). گذار به سرمایه‌سالاری باعث ۱۵ میلیون مرگ زود رس در روسیه شد (مرگ‌هایی که اگر امید به زندگی در همان حدی که در زمان سوسیالیسم بود باقی می‌ماند، اتفاق نمی‌افتاد). این مرگ‌های از نظر اجتماعی «تشویق شده» تحت سرمایه‌سالاری در حال ظهور، با بدترین کشتارهای دوره تصفیه در سال‌های ۱۹۳۰ قابل مقایسه است. جمعیت شناسان پیش‌بینی می‌کنند که در دهه‌های آینده جمعیت روسیه حدوداً ۳۰% کاهش خواهد یافت (۲۰۰۲، ۴ Wsj Feb. ).بدترین پی‌آمدهای این گذار به سرمایه‌سالاری مورد حمایت غرب در سال‌های آینده بروز خواهد کرد. گذار به سرمایه‌سالاری، بطور کامل نظام بهداشت عمومی را منهدم کرده و باعث انفجار بیماری‌های کشنده‌ای شده است که در گذشته تحت کنترل بوده‌اند. برنامه‌ی مشترک سازمان ملل متحد در باره‌ی HIW/AIDS به نام UNAIDS در گزارش تحقیقاتی که منتشر کرده، نشان داد که در اروپای شرقی و آسیای میانه «میزان ابتلا به بیماری از هر کجای دیگر سریع‌تر رشد می‌کند و در ۲۰۰۴، بیش از ۵/۱ میلیون تن به این ویروس‌ها آلوده‌اند. در ۱۹۹۵ تعداد کسانی که به ویروس ایدز آلوده بودند تنها ۳۰۰۰۰ تن بود» (در دوره سوسیالیسم این تعداد تنها ۱۰۰۰۰ نفر بود). میزان آلودگی در فدراسیون روسیه حتا بسیار بیشتر است. میزان آلودگی به ایدز در میان جوانان که در دوره گذار به سرمایه‌سالاری مورد حمایت غرب به جوانی رسیده‌اند، یعنی در فاصله ۲۰۰۴،۱۹۹۸ از همه جای جهان بیش‌تر است.
یکی از عوامل عمده گسترش ایدز، گروه‌های تبهکار در روسیه، اروپای شرقی، منطقه بالکان و کشورهای منطقه بالتیک هستند که به تجارت هروئین مشغولند و هر ساله حداقل ۲۰۰۰۰۰ «برده جنسی» را به فاحشه‌خانه‌های سرتاسر جهان تحویل می‌دهند. مافیای خشونت‌طلب آلبانیایی که در منطقه «تازه آزاد شده» کوزوا عمل می‌کند، بخش عمده‌ای از تجارت هروئین و بردگان جنسی در اروپای غربی و آمریکا را کنترل می‌کند. میزان قابل توجهی از هروئین تولید شده به وسیله اربابان جنگ‌طلب در افغانستان «آزاد شده» با گذر از دولت‌های کوچک شده یوگسلاوی سابق به اروپای غربی می‌رسند. اولیگارشی مافیای کلیمی «تازه آزاد شده» روسیه سهم عمده‌ای در تجارت مواد مخدر، فروش غیر قانونی اسلحه، زنان و دختران به منظور استثمار جنسی، پول شویی در آمریکا، اروپا و کانادا دارد. (رابرت فریدمن: مافیای سرخ، ۲۰۰۰). میلیاردرهای مافیا در همبستگی رسمی و غیر رسمی با سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و اروپا اغلب سیاستمداران و احزاب سیاسی را در به اصطلاح «دموکراسی‌های شرقی» خریده و به خدمت خویش گرفته‌اند.
معیارهای اقتصادی و اجتماعی به وضوح نشان می‌دهند که شرایط در «سرمایه‌سالاری واقعاً موجود» از اشتغال کامل و رشد متوسط دولت رفاه که در دوره‌ی سوسیالیسم وجود داشت، بسیار بدتر شده است. در عرصه‌های شخصی، در حوزه‌هایی چون امنیت خصوصی و عمومی زندگی، اشتغال، بازنشستگی و پس‌انداز، زندگی در نظام سوسیالیستی به مراتب از نظام سرمایه‌سالاری تحت کنترل مافیا که به جای آن نشسته امن‌تر و بهتر بود. از نظر سیاسی، نظام کمونیستی به تقاضاهای اجتماعی کارگران، به مراتب بهتر جواب می‌داد و مانع از افزایش نابرابری در سطح درآمدها می‌شد. درحالیکه منافع سیاست خارجی روسیه را حفظ می‌کرد، بخش عمده‌ی اقتصاد را در مالکیت خود داشت و برای صنعتی کردن اقتصاد می‌کوشید. در نظام سرمایه‌سالاری، سیاستمداران انتخاب شده، بخش عمده اقتصاد را به قیمت‌های بسیار نازل به انحصارات داخلی و خارجی فروختند و باعث رشد حیرت‌انگیز نابرابری شده و از پرداختن به منافع اشتغال و بهداشت کارگران غفلت کردند. در حوزه‌ی وسایل ارتباط جمعی، انحصار دولتی، به صورت انحصار داخلی و یا خارجی درآمد که همان نتایج را در پی دارد. تردیدی وجود ندارد که یک بررسی عینی از آمارهای مقایسه‌ای در تقریباً همه عرصه‌های کیفیت زندگی نشان می‌دهد که ۱۵ سال آخر نظام سوسیالیستی، به مراتب از ۱۵ سال «گذار» به سرمایه‌سالاری بهتر و انسانی‌تر بوده است.
اجازه بدهید که سوسیالیسم کوبا را با وضعیت موجود در سرمایه‌سالاری‌های در حال ظهور روسیه، اروپای شرقی و جنوب مرکزی آسیا مقایسه کنیم.
سوسیالیسم کوبا، از گذار شوروی سابق و اروپای شرقی به سرمایه‌سالاری، ضربات سهمگینی خورد. تولیدات صنعتی و تجارت ۶۰% کاهش یافت و کالری مصرفی روزانه کوبایی‌ها حدوداً به نصف تقلیل یافت. با این وصف، نرخ مرگ و میر نوزادان در کوبا به سیر نزولی خود ادامه داد و از ۱۱ به اذای هر ۱۰۰۰ نوزاد در ۱۹۸۹ به ۶ در سال ۲۰۰۳ (که از مرگ و میر نوزادان در آمریکا کمتر است) رسید. روسیه فقط ۸/۳% از تولید ناخالص داخلی را صرف بهداشت عمومی می‌کند و ۵/۱% هم صرف بهداشت خصوصی می‌شود، کوبایی‌ها ۷/۱۶% تولید ناخالص داخلی را به مصرف بهداشت عمومی خود می‌ر‌سانند. امید به زندگی در میان مردان روسی به ۵۸ سال کاهش یافته است، در کوبا، امید به زندگی به ۷۴ سال افزایش یافت. درحالیکه نرخ بیکاری در لهستان سرمایه‌سالاری شده به ۲۱% نیروی کار افزایش یافت، میزان بیکاری در کوبا ۳% کاهش یافته است. در حالیکه دسته‌های تبهکار گانگستری در میان کشورهای سرمایه‌سالاری شده‌ی اروپای شرقی فراوان‌اند، کوبا برای جوانان بیکار برنامه‌های آموزشی و کارآموزی در پیش گرفته، به آنها مزد می‌پردازد وآنها را برای بازگشت به بازار کار تربیت می‌کند. کوبا به پیشرفت‌های خود در بیوتکنولوژی ادامه داده و علم پزشکی‌اش به واقع همتراز با سطح جهانی است درحالیکه زیرساخت‌های علمی کشورهای کمونیستی سابق در روسیه و اروپای شرقی فرو ریخته و منهدم شده است و بسیاری از پژوهشگرانشان اگر مهاجرت نکرده باشند، در حال حاضر فاقد منابع لازم برای انجام پژوهش‌های خویش‌اند.
کوبا استقلال سیاسی و اقتصادی‌اش را حفظ کرده است در حالیکه سرمایه‌سالاری‌های نوظهور به صورت دستنشاندگان نظامی آمریکا درآمده و برای کمک به امپراطوری آمریکا در بالکان، افغانستان و عراق، مزدور می‌فرستند. برعکس؛ شهروندان اروپای شرقی که به صورت مزدوران آمریکایی در کشورهای جهان سوم خدمت می‌کنند ۱۴۰۰۰ پزشک کوبایی در فقیرترین مناطق آمریکای لاتین و آفریقا در همکاری با دولت‌های ملی که تقاضای کمک کرده‌اند، به خدمت مشغولند. بیش از ۵۰۰ پزشک کوبایی در هائیتی کار می‌کنند. در کوبا، اغلب صنایع در مالکیت عمومی است، ولی بخش کوچک بازارهای خصوصی و یا واحدهای شراکتی با سرمایه‌ی خارجی وجود دارد. در کشورهای کمونیستی سابق، تقریباً همه‌ی صنایع اساسی و بخش عمده‌ی ابزارهای ارتباط عمومی در مالکیت خارجی‌ها درآمده‌اند. درحالیکه کوبا یک شبکه حمایتی اجتماعی مرتبط با غذا، مسکن، بهداشت، آموزش و ورزش را برای همگان حفظ کرده است. در کشورهای سرمایه‌سالاری نوظهور،«بازار» بخش عمده بیکاران و کسانی که درآمد کافی ندارند، را از دسترسی داشتن به این خدمات اساسی محروم کرده و آنها را کنار گذاشته است.
آمارهای مقایسه‌ای در باره اقتصاد و جامعه نشان می‌دهد که «سوسیالیسم رفرم شده» کوبا، به مراتب بهتر از سرمایه‌سالاری‌های نوظهور در اروپای شرقی و روسیه، در همه عرصه‌ها دستاورد داشته است. حتا با وجود پی‌آمدهای زیان‌بار بحران سال‌های اول ۱۹۹۰ و بخش توریستی رشد یابنده، فضای اخلاقی و فرهنگی کوبا به مراتب از آن‌چه که در نظام‌های به اصطلاح انتخابی ولی در سلطه اعضای فاسد مافیا وجود دارد- بی‌توجهی به گسترش مواد مخدر، بردگی جنسی، و سرسپردگی به امپراطوری آمریکا – سالم‌تر است.
از سوی دیگر، درحالیکه میلیون‌ها تن در اروپای شرقی و روسیه به بیماری ایدز مبتلا شده‌اند، نظام انسانی موجود در کوبا برای جلوگیری و کنترل بیماری ایدز در سرتاسر جهان نظیر ندارد. اگر چه در پیوند با گسترش صنعت توریسم و درآمد پایین به میزان محدود تن فروشی وجود دارد، ولی داروی مجانی برای مقابله با بیماری‌های مقاربتی، مداوای مجانی، برنامه بهداشت عمومی گسترده، آموزشی و بهداشتی گسترده موجب شده که میزان آلودگی به ایدز در کوبا در میان کشورهای در حال توسعه از همه جا کمتر باشد.
آن‌چه که بعد از سقوط نظام شوروی سابق به جای آن در این کشورها نشسته است، و در همه زمینه‌ها به مراتب بدتر عمل کرده است و قرائن نشان می‌دهد دستاوردهای کوبا به مراتب از آن‌چه در این کشورها شاهدیم بیشتر است. در آمریکای لاتین، جنبش‌های نوظهور اجتماعی درک کرده‌اند، که برخود حکومت کردند (زاپاسیستا)، دموکراتیزه کردن مالکیت زمین(ام اس تی در برزیل)، و کنترل منابع طبیعی (بولیوی) به مراتب از آن‌چه که امپریالیسم آمریکا و یا سرمایه‌سالاری محلی ارایه می‌دهد، بهتر است.
سوسیالیسم نوظهور ترکیب تازه‌ای است که دولت رفاه گذشته را با برنامه انسانی- اجتماعی و معیارهای امنیت اجتماعی نظیر کوبا و تجربه خودگردانی زاپاتیست‌ها و ام اس تی، ترکیب می‌کند.
نوشته : محسن منافی
پانوشت: مقاله فوق برگرفته از ماه‌نامه «سرزمین آریایی» است که در شماره چهارم مهروآبان ۱۳۸۴ آن مجله چاپ شده است.
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه