شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


آشوب شعر امروز


آشوب شعر امروز
وجه امتیاز مهم زبان ادبیات از زبان علمی این است که در زبان ادبی تکیه بر خود نشانه است و همه شگردها مانند وزن ، هماوایی و الگوهای صوتی برای توجه دادن بدان است. در زبان ادبی از مایه های زبانی منظم تری بهره گرفته می شود، زبان شعر به مایه های زبان روزمره سامان می دهد و استحکام می بخشد، اما در این میان نقش شعر و ادب منظوم معاصر ما در این استحکام بخشی چیست؟
این پرسش از آن رو مطرح می شود که به نظر می رسد در وادی ادب معاصر ما، زبان و بیان و در جاهایی مفاهیم القایی به خواننده تا حدی دچار آشفتگی شده و ما ناگزیر از آگاهی و مراقبت از آنیم.
هر اثر هنری بر مصالح خود نظم و سازمان وحدتی را تحمیل می کند . این وحدت گاهی سخت سست می نماید و در بعضی از اشعار به حدی به سازمانی ترکیب یافته و به هم پیوسته ارتقاء می یابد که شاید محال باشد در آن کلمه ای یا جای کلمه ای را بدون زیان رساندن به تاثیر کلی آن اشعار تغییر داد.
ماهیت هر شیء تابع کارکرد آن است و چنان چه استعمال نخستین آن منسوخ و یا فراموش شود، دارای کارکردی ثانویه می شود، چنان که یک دستگاه چرخ ریسی قدیمی به شیئی زینتی جهت قرار گرفتن در موزه تبدیل می شود، اما در مورد مقوله شعر باید گفت که نخستین وظیفه شعر آن است که به ماهیت خویش وفادار بماند. ماهیت ادبیات سنتی را باید در مفاهیم آثار غنایی ، حماسی، عرفانی و نمایشی جستجو کرد، اما ماهیت شعر امروز ما چیست؟
جدی گرفتن شعر ، هنر یا ادبیات معمولا بدان معناست که آن را به فایده ویژه ای موصوف کنیم. هنگامی که یک اثر ادبی وظیفه اش را درست انجام می دهد، دو ویژگی لذت و فایده را با هم به مخاطب خویش عرضه می کند، بنابراین آیا به واقع حقیقتی را که امروز در شعر معاصر ایران بازمی یابیم، همان حقیقتی است که در بیرون از شعر موج می زند و برای همگان قابل تجربه و آزمون است؟
با روبه رو شدن با این جایگاه شعر که" شعر بینشی هنرمندانه است" آیا شعر امروز ما و هنرمندان شاعر ما به مخاطبان خویش پدیده هایی را می آموزند که به رغم وجود همیشگی شان آنها را ندیده یا به نوعی از خاطر برده ایم؟
اگر ادبیات و زبان ادبی از طریق بینش زندگی و جهان بینی که هر اثر هنری منسجم از آن برخوردار است، داعیه دست یافتن به صدق را دارد، شعر امروز را بازتاب کدامین صدق و ویژگی خاص دوران خویش باز می یابیم؟
با سیر تحولی که هم اینک در ساختار شعر معاصر خویش روبه روییم، آیا باید نظریه مونتگمری بل جیون را بپذیریم که "شاعر و نویسنده را مبلغانی بی مسئولیت" می داند؟ (نظریه ادبیات، ص ۲۹).
این قبیل پرسش ها پیرامون ادبیات معاصر به ویژه در عرصه شعر و شاعری، سوالاتی اساسی و بنیادین است که به جهت علاقه مندی بدان و نیز دغدغه های خاطر در سیر آن، در ذهن و خاطر خوانندگان نقش می بندد و به نظر می رسد که تامل و دستیابی به پاسخ هایی اساسی در این باره، شاید بتواند ما را در طی طریقی که به آیندگان آن را وا خواهیم گذاشت، یاری نماید.
به تعبیربرخی این روند فرانوگرایی در عرصه شعر معاصر، بعضی از شاعران را به نوعی تنهایی و انزوا کشانیده و به آنان اجازه داده هر سخنی را عنوان کنند و خود آن را به عنوان اصلی بپذیرند.
اگر به راستی معتقدیم که ادبیات جز در زمینه ای اجتماعی و به عنوان بخشی از فرهنگ تبلور و تجلی نمی یابد و باز بر آن باوریم که ادبیات هر قوم و هر دوره بیانگر حال جامعه و نمودار آشکارترین و گویاترین راه ورسم ها، خواسته ها و امیال افراد آن جامعه است و در هردوره ای وضع موجود جامعه را منعکس می کند و هنرمند به گونه ای نماینده دوران و جامعه خود است و از آن می توان به عنوان سند اجتماعی و به دست آوردن نکات کلی تاریخ اجتماع بهره جست، آشوب شعر امروز و سردرگمی برخی از شاعران امروز را می توان بر اساس مبانی جامعه شناختی به بررسی و تحلیل نشست و آسیب شناختی جامعه را به نقادان این مهم هشدار داد.
آن چه که درحجم قابل توجهی از شعر امروز می توان سراغ گرفت، بی نظمی پر تب و تاب و سر درگمی است که خود نشان از یک بحران درونی و روحی در عرصه شعر دارد.
برای درک و دریافت معانی ومفاهیم آثار ادبی خلق شده، پژوهندگان می کوشند تا یک رشته از آفریده ها را به مخلوق آفریننده آن نسبت دهند و نتیجه می گیرند که از طریق شرح احوال و نفسانیات نویسنده باید به بررسی آن آثار پرداخت.
برخی نیز عوامل تعیین کننده آفرینش ادبی را در زندگی جمعی انسان ها یعنی در اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جستجو می کنند و برآنند که با تحلیل این شرایط می توان به چگونگی و مفاهیم موجود در اثر دست یافت.
گروهی نیز مبنای درک معانی آثار را بر پایه آفرینش های جمعی ذهن انسان قرار داده، مواردی از قبیل عقاید، ایدئولوژی و سایر مفاهیمی از این دست را در تبیین مفاهیم به یاری می جویند. برخی نیز روح زمان ، فضای عقلانی شخص و ارتباط این دو را در برخورد با درک مفاهیم به کار جسته ، به تاویل مطالب جهت درک و شناخت ، می پردازند.
آن چه که درحوزه شعر معاصر امروز ما به نیکی قابل تشخیص است ، با نظری خوشبینانه و از یاد بردن خود باوری ها و خود محوری های شاعران که خود از معضلات اخلاقی جامعه ماست، گستردگی حوزه مفاهیمی است که سرایندگان بر اساس باورها و عقاید ، میزان درک شخصی از هستی و واقعیات پیرامونشان ، علاقه و ذوق شخصی، حالات درونی و روحی گوناگون، خواسته ها و تمایلات، جهان بینی ها و ایدئولوژی های شخصی و.... بدان پرداخته اند و شاید پر بی راه نباشد اگر بگوییم که به تعداد شاعران ، شیوه سرایش، باور و اعتقاد، گونه های زبانی، منطق و استدلال، راه و هدف وجود دارد ، به گونه ای که کمتر قادر خواهیم بود تمامی آنها را در گروه بندی های احتمالی و تقسیم بندی هایی نظری از جهت قالب و محتوا بگنجانیم.
برخی بر آن باورند که آشکارترین علت هر اثر هنری "خالق" آن است از این رو توضیح اثر بر اساس شخصیت و زندگی صاحب اثر از بهترین روش های بازنمود مفاهیم آثار هنری است، اما با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ادبی که از یک سو با کثرث شاعران و هنرمندان روبه روییم و از دیگر سوی، به تعداد شاعران باسبک باورها و عقاید مختلف روبه رو هستیم و با آن که مطالعه پیرامون زندگی هنرمندان و آگاهی از چگونگی پرورش اخلاقی ، فکری و عاطفی آنها ارزش درونی خاص خود را دارد، آیا پرداختن به چنین امری در عالم واقع امکان پذیر است؟ آیا قادر خواهیم بود که مجموعه ای مدون و جامع را از روانشناسی شاعران برای درک آفرینش های ادبی آنان تولید نموده و از آن بهره جوییم، در حالی که در یک تقسیم بندی کلی می توان برخی از آنان را در زمره شاعران عینگرا یا به تعبیری برونگرا قرار داد که خود را ناظر بر جهان می دانند و بر آن باورند که باید شخصیت واقعی خود را فراموش نموده، به ترسیم پدیده ها بپردازند و گروهی را نیزمی توان از جمله شاعرانی دانست که ذهنگرا یا به تعبیری درونگرا هستند و هدفشان را از سرایش شعر، ترسیم شخصیت خود و حدیث نفس و بیان تجربه ها و عواطف شخصی می دانند ؟ آیا این امر در ذات خود هیچ بار ضروررتی را به همراه دارد؟
اگر چه در مورد برخی از شاعران می توان با بهره جویی از آثارشان و مثلا طبقه بندی نمودن مفاهیم رمانتیک که درباره خود و عواطفشان سروده اند و یا مفاهیم اجتماعی و.... به روانشناسی شخصیتی آنها پی برد، اما در مورد تعداد بیشتری از شاعران قلمرو شعر معاصر، ناگزیر از شناخت شاعر برای درک مفاهیم شعری آنانیم.
باز هم نباید از خاطر برد که چه بسا اثر هنری تجسم رویای فرد باشد نه زندگی واقعی او؛ شاید این اثر نقابی باشد که هنرمند در پس آن پنهان باشد یا تصویری از یک زندگی باشد که هنرمند می خواهد از آن بگریزد.
هنرمند ممکن است زندگی را در هنرش دیگرگونه احساس کند یعنی به تجربه های واقعی از لحاظ کاربردشان در ادبیات بنگرد و خود این تجربه ها پیش از آن که به ذهن وی خطور کند ، به واسطه تصورات قبلی و مطالعات و مواجهات پیشین در ذهنش قالبگیری شده باشد و این امر مطالعه روانشناختی صاحب اثر را به عنوان نوع یا فرد یا مطالعه سنخ ها و قوانین روانشناختی موجود در آثار ادبی دشوار می سازد.با نگاهی گذرا به تاریخچه شعر معاصر زبان فارسی می توان نتایج کلی پیرامون مضامین ارایه شده در هر دوره را به گونه ای تقسیم بندی نمود و به تعریفی نسبتا معین از خواسته ها و باورهای شاعران آن دوران دست یافت.
از آغاز جریان شعر سنت گرایی معاصر در سال ۱۲۹۷ ه.ش. به منظور" تجدید نظر در طرز رویه ادبیات ایران...، احترام گذاشتن به اسلوب لغوی و طرز ادای عبارات اساتید متقدم با مراعات سبک جدید واحتیاجات عمومی حال حاضر "(بهار، محمد تقی ، "مرام ما"، دانشکده، ص ۲) و به عبارت رشید یاسمی "ترویج معانی جدید در لباس شعر و نثر قدیم و شناساندن موازین فصاحت و حدود انقلاب ادبی و لزوم احترام به آثار فصحای متقدم و ضرورت اقتباس محاسن نثر اروپایی” ( ادبیات معاصر ، ص ۱۱۹ ) انقلاب ادبی با تعیین حد و حدود و مرز آن در ساختار شعر ایران پدید آمد، گو که با مرور زمان این چارچوب ها و حد و مرزها و حتی ساختار آن بر اساس ذوق شاعران و نیاز دوران تغییر یافت.
این ضرورت به جهت پیدایش اشعاری در جریان مشروطه بود که با وجود برخی مزایا ، از معیارها و موازین فنی و ادبی و بلاغی شعر سنتی فاصله گرفته بود و عامیانه و کوچه و بازاری شده بود، بنابراین باید تدبیری اندیشیده می شد که طی آن شعر فارسی صلابت ، استواری و طنازی پیشین خود را باز یابد. ملک الشعرای بهار و همراهانش در این پویه ، پیش گام شده، شعر سنت گرای معاصر را ترویج دادند.با پیدایش روند " تجدد ادبی " گروهی دیگر علاقه مند به تغییر ساختار و محتوا به گونه "همزمانی " گردیدند، امری که از جانب بهار و پیروانش به عصیان در شعر می مانست.با ظهور نیما در عرصه شعر معاصر، سه گروه یا ایسم شکل گرفت :
۱) نیما و طرفدارانش هم چون شاملو ، اخوان، کسرایی و ... که خواهان تغییرات اساسی در روند ساختار ، محتوا و مضامین شعر فارسی بودند که باورها و تلاش ها یشان منجر به پیدایش " شعر نو " یا " شعر آزاد " گردید.
۲) خانلری ، گلچین گیلانی ، فریدون توللی ، نادر نادر پور و ... که میانه رو بوده، حد واسط شاعران نوپرداز و کلاسیک سنتی محسوب شده که در قالب های سنتی با مضامین جدید به خلق شعر و اندیشه می پرداختند.
۳) معیری ، صورتگر، همایی، حمیدی شیرازی، شهریار و ... که عواطف و اندیشه ها ی خود را در قالب کلاسیک سنتی (عمدتا غزل) می سرودند و اعتقادی به تغییر قالب و ساختار صوری شعر فارسی نداشتند.
در این دوران پرداختن به موضوعات و مفاهیم متنوعی چون احساسات شخصی ، مفاهیم عرفانی و مذهبی ، مسایل سیاسی و اجتماعی ، طنز و فکاهی ، اخوانیه و شکواییه رواج دارد. حتی پس از آن در جریان شعر رمانتیک عاشقانه و فردگرا با مضامین معلوم و معینی از قبیل توجه به احساسات فردی و غفلت از اجتماع و مردم ، توجه به عشق های زمینی و فاصله گرفتن از عشق های آسمانی و عرفانی و به باور دکتر شفیعی کدکنی : درگیری شعرا با اخلاقیات حاکم بر جامعه و نفرت و دشمنی آ نها با نهادها و اصول سنتی اخلاق بر جامعه خواه در شکل دینی و خواه در شکل عرف اخلاقی حاکم بر جامعه است. ( ادوار شعر فارسی، ص ۶۷).
هم چنین مضامینی از قبیل مرگ طلبی ، تکیه بر آه و اندوه در اشعار و توجه بیش از حد به احساس و عاطفه در اشعار این دوران به نیکی نماد یافته است . فریدون توللی ، نادر نادر پور ، فریدون مشیری ، مهدی سهیلی ، فریدون کار از جمله شاعران رمانتیک عاشقانه و فردگرایی این دورانند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ه.ش. آن چه که در شعر فارسی رخ نمود ، نوعی رمانتیسم جامعه گرا یا انقلابی بود که طی آن شاعران به بیان احساسات ، تخیلات و رویاهای خویش نسبت به محیط ، اجتماع، ملت، میهن و مردم سرزمین خویش پرداختند. شمس لنگرودی از این جریان در شعر معاصر فارسی با عنوان " سانتی مانتالیسم" یاد می کند ( تاریخ تحلیلی شعر نو، ج۱ ص۵۹۹ ) و مشکل بزرگ آن را سطحی نگری آن می داند. شفیغی کدکنی آن را " شعر اجتماعی خطابی" می نامد. ( ادوار شعر فارسی، ص ۶۰ ).
در این روند توجه به مسایل و مفاهیم اجتماعی و سیاسی ، برخورد احساسی ، عاطفی و غنایی بامسایل و مباحث اجتمایی و سیا سی ، توجه به فقر ، فساد و نابرابری های اجتماعی در آثار شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج ، نصرت رحمانی ، سیروس پرهام و محمد کلانتری نمود یافته است.
در ادامه این روند جریان سمبولیسم اجتماعی که از آن با عنوان " شعر نوی حماسی و اجتماعی" نیز تعبیر می شود و بر خلاف جریان شعر نوی رمانتیک فرد گرا ، عمده توجه آن به مسایل سیاسی، اجتماعی ، مشکلات و آرمان های مردم است، در دهه چهل رواج می یابد که از پشتوانه نوعی درک و دریافت فکری و فلسفی برخوردار است که خو د عامل متمایز کننده شاعران این دوره از دوره پیشین است. نیما یوشیج، احمد شاملو، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ، منوچهر آتشی ، شفیعی کدکنی ، سهراب سپهری برترین شا عران این جریانند.
از نیمه نخست دهه چهل در مقایسه با شعر سنت گرا ،جریان شعر سنت گریز یا سنت ستیز با عنوان " موج نو " همراه با آثار احمد رضا احمدی رواج یافت . پیدایش این جریان مدلول عواملی هم چون خستگی و دلزدگی شاعران موج نو از تکرار نمادهای تکراری و تقلیدی شاعران سمبولیسم جامعه گرا ، مخالفت با هر گونه دخالت شاعر در مسایل سیاسی و اجتماعی ، توجه به اصل "هنر برای هنر" پیروی و یا تقلید از برخی مکاتب ادبی اروپایی هم چون سورئالیسم و دادائیسم و ... بود.
در ادامه این روند جریان " حجم گرایی " با حضور یدالله رویایی در تاریخچه شعر معاصر شکل می گیرد . این جریان مضامینی چون تعهد گریزی و فرد گرایی ، بی توجهی به معنا و محتوا و گرایش به خیال ، زبان و شکل وبیان را دنبال می کند .
در فاصله سال های پایانی دهه چهل تا سال ۱۳۵۷ اشعاری آکنده از خشم و خروش با مضامین سیاسی و انقلابی با عنوان شعر مقاومت در عرصه شعر معاصر فارسی پدید آمد. شاعران این دوران عملگرایی را سرلوحه خویش ساخته، تحرک و جوشش را خصیصه و عنصر اصلی شعر و کلام و اندیشه خویش می دانند:
وقتی با شکستن یک شیشه
مردابک صبوری یک شهر را
یکباره می توانی بر هم زد
ای دستهای خالی!
از چیست حیرانی؟!
(شفیعی کدکنی)
طاهره صفارزاده، علی موسوی گرمارودی و نعمت میرزاده از شاعران بنام این دورانند اگر چه از آغاز روند گرایش به شعر نو، در میان اشعار بسیاری از شاعران روحیه شعر مقاومت را می توانیم باز یابیم.
با شروع جنگ در ایران درفاصله سال های پایانی دهه پنجاه و شصت شاهد ادبیات انقلاب و جنگ و یا شعر انقلاب و جنگ در این عرصه می باشیم. نصرالله مردانی از شاخص های ادبیات این دوران به شمار می رود.
در ادامه این روند اشعار گوناگون با مضامینی گوناگون و متفاوت در عرصه شعر معاصر روی می‌نماید. شاعران خوش قریحه و تواتمند ما در این دو دهه گذشته، انگشت شمار نبوده و نام آورانی چون سپانلو، منوچهر آتشی، سیمین بهبهانی، ه.ا.سایه، قیصر امین پور، عمران صالحی، منصور اوجی و... در عرصه شعر خوش درخشیده اند.
چنان که درگونه های نوآوری در شعر معاصر ایران آمده است، شعر معاصر فارسی در دهه هفتاد به گونه ها و شکل های متفاوت ظهور یافت همانند: شعر های سنتی، نیمایی، سپید، شعر گفتار، شعر پسا نیمایی، شعر فرانیمایی، شعر پست مدرنیسم، شعر آوانگارد، شعر در وضعیتی دیگر، شعر متفاوت و...
" موضوع تعلیق معنا در شعرهای دهه هفتاد و از دیدگاه برخی از شاعران این دهه تا حد معنا گریزی و شکستن معنی پیش رفته است". (گونه های نوآوری در شعر معاصر ایران ص ۷۸). گویی " بخشی از شعر پیشرو ایران، دچار تکنیک زدگی افراطی است و در قفس تنگ معیارها و تعریف های از پیش تعیین شده خود گرفتار است".(همان).
با رجوع به شعر شاعران این دوران مقوله های پر بسامد افسردگی، اضطراب، غم، تنهایی، دلگیری، ، دل تنگی، جنون، خستگی، غربت، بیم، زوال، دل گرفتگی، نومیدی، حزن، اشک، گریه، مرثیه، خاموشی، تهی بودن، پوچی، عزلت و.... با قرار گرفتن در کنار واژگانی چون مرگ، گور، چاه، غرق شدن ، تنگی نفس، خلجان، دلهره، ترس و... مخاطب را به شدت به وادی موهوم افسردگی و دلسردی و نوعی بدبینی ره می نماید و پیش از آن که مخاطب، شعر را دریابد و با لذت و حس شاعرانه همراه شود، به او اصطلاحاتی وهم انگیز تلقین می شود. انگار که شعرهای امروز، مجموعه‌ای یک دست یا پریشان از عواطفی است که بر شاعر عارض گشته و او آگاهانه یا ناآگاهانه آن را به زبان خویش و هم‌سنگ با زبان پیرامونی‌اش نظم داده است.
باید كارهای بسیاری از شاعران دهه اخیر را در فضایی میان "شعر اعتراض" و "شعر نفرت" با ویژگی‌های عمده : خشونت و سردی در زبان و فضای كلی كار، بی پردگی ، ركاكت و عدم مصلحت اندیشی در كاربرد الفاظ، ساختار شكنی های تكنیكی وزبانی، وقایع نگاری اجتماعی و سیاسی با بیانی متعصبانه، خشم عنان گسیخته، بغض ، شلختگی و ولنگاری بیش از حد جای داد.
و سرانجام آن چه ما را به تامل برمی انگیزد، دغدغه ای است که ذهنمان را به یافتن پاسخ نکاتی بر می انگیزد که بازنمود آن خالی از نگرانی نیست:
آیا به راستی خودنمایی، عرصه هنرمعاصرمان را تخطئه و یا تسخیر نموده است؟ آیا به باور برخی "اثر هنری" دیگر نه توجیه یا دلیل موجودیت خود و نه غایت هیچ فعالیت خلاقی است، بلکه تنها بهانه ای ، فرصتی و وسیله ای برای کشف ناخودآگاه و تحریک خیال پردازی است که بیشتر می توان آن را حالتی انفعالی نامید تا فعالیتی برای ارتباط بین روان ها؟( انسان پاره پاره، ص ۶۴) .
اگر بپذیریم که هنر واقعی در هر عرصه ای که ظهور کند، آن است که ما را مخاطب قرار دهد چنان که گویی چیزی به ما می گوید و یا با ما سخن می گوید، در این شرایط نقش شعر معاصر را در قلمرو هنر و زندگی کنونی خود چگونه توصیف خواهیم نمود؟
به خاطر داشته باشیم که آرزوهایی که هنر در تجلی گاه خویش در عرصه های گوناگون، در وجدان انسان برمی انگیزد، توقعاتی که برآوردنش تا بی نهایت به تعویق می افتد، امیالی که هرگز برآورده نمی شود، امیدهای واهی مسحورکننده و... هیچ یک تا در ژرفنای دل انسان نباشد، قابل درک و ایجاد ارتباط نخواهد بود.
این همه بدان جهت است که وضعیت شعر معاصر اگر ما را دچار ناامیدی نکند، بی شک موجب تشویش خاطرمان می شود.
فرح نیازکار
منابع:
۱. آرین پور ، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، زوار، ۱۳۷۶.
۲. تسلیمی، علی، گزاره هایی در ادبیات معاصر ایران: شعر، تهران، اختران،۱۳۸۳.
۳. حسن لی، کاووس، گونه های نوآوری در شعر معاصر ایران، تهران، نشر ثالث، انتشارات دبیرخانه شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی، ۱۳۸۳.
۴. حسین پور چافی، علی، جریان های شعری معاصر فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۴.
۵. حقوقی، محمد، شعر نو از آغاز تا امروز، تهران، نشر ثالث، نشر یوشیج، ۱۳۷۷، ۲ج.
۶. رشید یاسمی، غلامرضا، ادبیات معاصر، تهران، ابن سینا، ۱۳۵۲.
۷. شفیعی کدکنی، محمد رضا، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، توس، ۱۳۵۹.
۸. شمس لنگرودی، تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷، ۴ج.
۹. شمیسا، سیروس، راهنمای ادبیات معاصر، تهران، میترا،۱۳۸۳.
۱۰. گریمالدی، نیکلا، انسان پاره پاره، ترجمه عباس باقری، تهران، نشر نی،۱۳۸۲.
۱۱. ولک، رنه،آوستن وارن، نظریه ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران، اندیشه های عصر نو،۱۳۷۳.