شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


در دو سمت خیابان


در دو سمت خیابان
دو قطبی "غرب و سنت"، همان طور که پرسشی اساسی را در اکثر پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی ایران پیش آورده، معماری را نیز بی نصیب نگذاشته است به طوری که فکر کردن به این دوگانه دغدغه ذهنی بسیاری از معماران را تشکیل می‌دهد.
متوقف شدن بر سر راه استفاده از آن چه میراث گذشته معماری ایران نام دارد و یا در عوض آن چه که آن را معماری غربی می‌نامند، از حدود سال‌های ١٣١٠ آغاز شد. یعنی ریشه این بحث‌ها و ریشه به وجود آوردن این تقابل دوگانه بین سنت و غرب به همان سال‌هایی باز می‌گردد که معمارانی با دانش نوین معمارانی به ایران آمدند. اما مشخص نیست چرا از یک طرف باید این دو گونه معماری در تضاد با یکدیگر باشند و از طرف دیگر کمتر کسی سعی می‌کند به این پرسش پاسخ دهد که چرا معمار نباید به جای ساختن تقابل‌های دوگانه میان سنت و مدرنیسم یا میراث ایرانی و معماری غربی (یا هر نام دیگر) به مساله مهمتری به نام خود "معماری" فکر کند و این که فضای ساخته او قرار است به چه پرسش‌هایی پاسخ دهد و بازتاب کدام یک از اندیشه‌های معاصر او و یا انسان‌هایی باشد که قرار است از فضای معماری استفاده کنند.
شاید در هیچ دوره‌ای به اندازه دوره معاصر این مساله به یک وسواس ذهنی تبدیل نشده است. در تاریخ معماری می‌بینیم چه طور معماری ایرانی در هر دوره‌ای با معماری سایر فرهنگ‌ها تعامل پویا داشته است. به عنوان مثال نمی‌توان منکر تاثیرات هنر بین میانرودان( بین النهرین) و مصری بر هنر هخامنشی شد. یعنی هرجا که تاثیر پذیری گره‌ای از کار را باز می‌کرده، از دیگران تاثیر گرفته شده و در درون اثر ادغام شده است.
اما در حال حاضر وقتی که مساله اصلی (البته بدون درنظر گرفتن استثناها) یک مساله دو قطبی است، در هر طرف این قطب، گرایشات افراطی رشد می‌کنند. گرایشاتی که اغلب نتایج تاسف بار و رقت آوری به همراه دارند.
در قسمت افراطی سنت گرایان، آن قدر برداشت‌های سطحی و نازل از تاریخ معماری ایران وجود دارد که در عمل، نتیجه کار به جسباندن کاشی‌های هفت رنگ و گچبری‌های سنتی و اضافه کردن حوض و حوضخانه به ساختمان‌هایی که از اساس هیچ ربطی به روح معماری ایرانی ندارند منجر می‌شود. مثال و نمونه در این زمینه بسیار فراوان است: از بازار صفویه مقابل پارک ملت تهران تا صدها مسجد بی تناسبی که درک معماران آنها از سنت و معماری ایرانی فقط علم کردن گنبدی بی قواره (نسبت به نمونه‌های پیشین) و تلفیق کاشی و آجر سه سانتی در نمای ساختمان است. از آنجا که نمونه معماری مذهبی خوب معاصر بسیار کم است، در این مورد می‌توانید به هر مثالی که خواستید مراجعه کنید. و جالب اینجاست که این برداشت سطحی از معماری ایرانی یعنی تقلیل دادن آن به یکی دو عنصر مشخص تزیینی مثل کاشی و گچبری و یا عنصر معماری مثل گنبد، اتفاقن در دوره‌ای بیشتر رخ می‌دهد که ایدئولوژی رسمی حامی و مروج "سنت" است.
اما در قطب مقابل، گرایش افراطی دیگری به ساده کردن صوت مساله وجود دارد و آن "کپی کاری" از روی نمونه‌های معماری جهانی است. و به این ترتیب می‌بینیم که حتا گاهی اوقات یک ساختمان، البته فقط تظاهر بیرونی و فرمال آن، بدون هیچ تغییری کپی می‌شود. یعنی برجی در شیکاگو یا نیویورک یا بانک مشهوری در هنگ کنگ با تغییر ابعاد و اندازه، عینن در تهران ساخته می‌شود. انگار دانش آموز تنبل و بی تخیلی، عکس برگردان‌هایی را از صفحات مجلات رنگی "خارجی" بریده باشد و روی مقوا چسبانده باشد. ساختمان‌هایی که به جز ظاهرشان هیچ شباهتی به نمونه‌های اصلی ندارند. یعنی تکنولوژی ساخت، کیفیت مصالح، عمر و داوم و فضاهای داخلی آنها با نمونه‌های اصلی، قابل مقایسه و برابر نیست.
و این سمت دیگر آن معماری کاریکاتوری یا عکس برگردانی را می‌سازد. یک سمت کاشی کاری‌های عاریتی و سمت دیگر برج‌های آب رفته و تغییر اندازه داده شده. در این بحث کلی البته نباید تلاش معمارانی که حاصل کارشان جزو نمونه‌های خوب و به یادماندنی معماری معاصر است نادیده گرفته شود، هرچند تعداد آنها کم و نفوذشان بر جریان مسلط ناچیز است.
به نظر می‌رسد ایستادن بر سر این دور راهی به جای تولید فکرهای معاصر، گرهی از معماری ما باز نکرده است.
منبع : پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر