دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ولایت استعلایی


ولایت استعلایی
تعریف نبوت، رسالت و ولایت
در شرح مقاصد آمده: «نبوت بعثت انسان است از جانب حق به سوی خلق» . نبی انسانی است كه خداوند او را فرستاده است تا آنچه را كه به وی وحی كرده، به مردم برساند.
رسول هم اغلب بر همین معنی به كار رفته است، اما گاهی رسول فقط به كسی گفته می شود كه، دارای كتاب و شریعتی باشد و یا بعضی از احكام شریعت سابق را نسخ كند، بنابراین رسول اخص از نبی است. «در كلام برخی از معتزله آمده است؛» نبی كسی است كه از جانب خداوند خبر می دهد به واسطه كتابی یا الهامی یا تنبیهی در منامی. اما رسول كسی است كه فرشته وحی به وی نازل شده و وحی الهی را به این وسیله به وی می رساند. «(۱) اما برخلاف آنها قاضی عبدالجبار معتزلی هرگونه فرقی را میان نبی و رسول انكار می كند.(۲)میرحیدر آملی در تفاوت بین نبی و رسول و ولی می گوید: نبی و رسول به حسب ظاهر در خلق تصرف می كنند، لكن ولی به حسب باطن و حقیقت در مخلوقات تصرف دارد. و از این رو بزرگان گفتند: ولایت، بالاتر از نبوت است. و اگر چه ولی بالاتر از نبی نمی باشد، برای اینكه ولایت تصرف در باطن است و نبوت تصرف در ظاهر. فلذا اگر نبی ولی هم باشد جهت ولایت او بالاتر است. یعنی آن تصرف باطنی نه از حیث فصل بلكه از جهت معنوی بالقوه برایش حاصل است.(۳)
نظر ابن عربی و پیروان او در خصوص نبوت و رسالت
آنان میان نبوت و رسالت فرقی بارز می بینند و آن چنین است: نبوت اخبار از حقایق یعنی ذات و اسماء و صفات حق تعالی و معرفت احكام شریعت است از طریق وحی، بنابراین نبی كسی است كه از طرق وحی به حقایق مذكور و نیز به احكام شریعتش آگاه است، اما با این كه به ابنا و اخبار آن حقایق موظف است، به تبلیغ و تعلیم شریعتش مأمور نیست، بلكه وظیفه اش عدم تبلیغ آن است. نبوت به این معنی را كه نبوت تحقیق، مطلق نبوت و نبوت عامه نیز گفته اند پایان نمی پذیرد بلكه تا قیام قیامت دوام و بقا می یابد.(۴)اما رسالت همان نبوت است به اضافه تبلیغ شریعت و تعلیم احكام و تأدیب به اخلاق و تعلیم حكمت و قیام به سیاست. رسالت را گاهی نبوت تشریع نیز گفته اند پس رسول همان نبی است به اضافه حكم تبلیغ شریعت، رسالت واسطه میان مرسل، مرسل الیه و مرسل به است و آن حال رسول است نه مقام او، لذا برخلاف نبوت و ولایت انقطاع می یابد و به انقضای زمان تبلیغ احكام زایل می گردد.(۵)
معانی ولایت
ولایت در لغت به معانی قرب، نصرت، محبت، تملك، تدبیر، تولی و تصرف استعمال شده است(۶). در قرآن مجید نیز معانی مذكور به كار رفته است(۷). با توجه به این معانی است كه فقها پدر و جد پدری را اولیای اطفال یعنی یار و یاور و سرپرست آنان و نیز اولیای عقد یعنی متولی امور عقد و بازماندگان نزدیك مقتول را اولیای دم یعنی صاحبان خون و وارثان او و بالاخره فقیه عادل را ولی مسلمانان یعنی متولی و متصدی امور و حاكم آنان می خوانند(۸).
بیان حقیقت ولایت از نظر ابن عربی
از برای هر یك از نبوت و ولایت دو اعتبار است: لحاظ اطلاق و ملاحظه تقیید، كه از آن به ولایت و نبوت عام و خاص تعبیر كرده اند. ولایت عامه كه همه مؤمنان را است، كه همه آنان از بركت ایمانشان به حق تعالی نزدیكند و او یار و یاور و مدبر و متولی امور ایشان است و ولایت خاصه، كه مخصوص واصلان ارباب سیر و سلوك است و عبارت است از غنای عبد در حق و قیام عبد با حق یعنی عبد در این مقام از خود رها شده، در حق فانی گشته و با بقای او باقی مانده است. البته نیل به این مقام با تولی حق تحقق می یابد و ولی كه به این مقام نایل می آید، در وقت حصول فنا از معارف الهی آگاه می شود و در وقت بقای بعد از فنا از آن حقایق و معارف خبر می دهد.مقام ولایت به مقام نبوت و رسالت احاطه دارد یعنی هر كس كه به صفت نبوت و رسالت متصف است به ولایت نیز متصف است. به تعبیر دیگر ولایت عام، شامل و محیط است. پس هر نبی و رسولی ولی هست اما هر ولی نبی و رسول نیست، همان طور كه هر نبی رسول نیست، كه گفته شد نبی نسبت به رسول عام است و رسول نسبت به او خاص. ولایت انقطاع نمی یابد ولی نبوت و رسالت انقطاع می یابند، لذا خداوند خود را به اسم نبی و رسول ننامیده، اما خود را ولی نامیده است كه «الله ولی الذین آمنوا و هو الولی الحمید» ، لذا این اسم همواره در دنیا و آخرت در بندگانش جریان و سریان می یابد و ظاهر می شود كه، مظاهرش اولیاءالله اند كه جهان هرگز از وجودشان خالی نمی ماند(۹). مقام ولایت برتر از مقام نبوت و رسالت است.در عرفان ابن عربی این نكته كه ولایت برتر از نبوت و رسالت است، مورد تأكید قرار گرفته است و چنانكه خواهیم دید، در اثر سوء فهم باعث شده است، تا از سوی مخالفانش انتقادات شدیدی بر وی وارد آید. مخالفان چنین پنداشته اند كه ابن عربی مطلق ولایت را در هر كسی كه تحقق یابد، به نبوت و رسالت برتری می دهد، در صورتی كه این چنین نیست و نكته این است كه او ولایت نبی و رسول را به مرتبه نبوت و رسالت او برتری می دهد كه به عقیده او و پیروانش ولایت نعمت الهی است.(۱۰) و باطن نبوت و رسالت تصرف در خلق است به حق(۱۱) و حكمش متعلق به خدای تعالی است و در دنیا و آخرت دائم و باقی است.(۱۲)به علاوه چنان كه گفته شد ولایت نسبت به نبوت و رسالت عام است و هر رسولی و نبی دارای ولایت است. همان طور كه نبوت نسبت به رسالت عام است و هر رسولی دارای مرتبه نبوت است. به تعبیر دیگر مرتبه رسول برتر از مرتبه نبی و ولی است كه جامع مراتب سه گانه است، اما مرتبه ولایت او از مرتبه نبوتش و مرتبه نبوتش از مرتبه رسالتش بالاتر است، زیرا ولایت جهت حقیقت اوست(۱۳).هر یك از نبوت و ولایت، به اعتبار آنكه صفتی از صفات الهی است، مطلق است و به اعتبار استناد به نبی و ولی مقید است. مقید قائم و متقوم به مطلق و مطلق. مقوم مقید است. سریان مطلق در مقید. سریانی مجهول الكنه است. (سید جلال الدین آشتیانی شرح مقدمه قیصری ص ۸۹)نبوت جمع انبیاء و همچنین ولایت كافه اولیاء، از جزئیات و فروع و ظهورات و تجلیات نبوت و ولایت مطلق محمدیه است.انبیاء (ع) به اعتبار جنبه ولایت كه مقام باطن نبوت است به حضرت الهیه، راه پیدا می كنند. مقام باطن ولایت خاتم انبیاء «ع» مقام جامعیت اسم اعظم است.صاحب این مقام، واسطه بین حق و انبیاء و اولیاء است(همان).در فتوحات می نویسد: خداوند راخلیفه ای است كه موجود ظاهر می گردد و ظهورش در زمانی است كه دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا راپر از عدل و قسط فرماید و اگر از عمر دنیا نماند مگر یك روز خداوند آن را طولانی می گرداند تا آن خلیفه ولایت كند؛ او از عترت رسول الله(ص) و جدش حسن بن علی بن ابی طالب است
ختم ولایت
مراد ما از ختم اولیاء این نیست كه بعد از او ولی نباشد؛ بلكه مراد از خاتم اولیاء كسی است كه به حسب حیطه ولایت و مقام اطلاق و احاطه؛ محیط بر جمیع ولایات و نبوات باشد. نزدیكترین موجودات بحق را اصطلاحاً خاتم ولایت می نامیم، از این ولایت، تعبیر به ولایت خاصه نیز نموده اند.(۱۴)حقیقت محمدیه، به حسب باطن ذات و مقام كلی ولایت، محیط بر جمیع مراتب وجودی است. ولایت مطلقه محمدیه، به اعتبار سعه و كلیت، جامع جمیع شئون و مراتب و مبدأ جمیع تجلیات و ظهورات و متصف به كافیه اسماء حسنی و صفات علیا است. به این اعتبار، آن حقیقت مطلقه، همان اسم اعظم الهی است، ولایت محمدیه، به اعتبار روح جزئی و تعلق به بدن شخصی و ظهور در نشأه مادی به وجود خاص خود، متصف به ولایت مقیده و جزئیه است؛ اگرچه این روح متعلق به بدن جزئی شخصی، متصل و متحد با مقام كینونت الهی و ربوبی، ولایت كلیه او می باشد. حقیقت كلیه محمدیه، متجلی در مظاهر جمیع انبیاء و اولیاء و مقید به قیود ناشی از تعینات اعیان ثابته اولیاء و انبیاء می گردد. به همین لحاظ، ولایت انبیاء و اولیاء از مراتب و شئون و قیود ولایت كلیه حضرت ختمی است و جمیع انبیاء و اولیاء در اتصاف به كمالات ناشی از كمالات وجودی مقام ولایت، تابع آن حقیقت كلیه می باشند.(۱۵)
اضطراب عبارات ابن عربی در موضع ختم ولایت
در هیچ موضوعی مانند موضوع ختم ولایت عبارات وی مضطرب و متضاد به نظر نمی رسد. از پاره ای از عباراتش استفاده می شود كه او خود مدعی ختم ولایت بوده است .(۱۶)و همچنین بعضی از عباراتش دلالت دارد كه او حضرت مهدی موعود علیه السلام را خاتم اولیاء می دانسته است، چنانكه در فتوحات می نویسد:« خداوند را خلیفه ای است كه موجود ظاهر می گردد و ظهورش در زمانی است كه دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا را پر از عدل و قسط فرماید و اگر از عمر دنیا نماند مگر یك روز خداوند آن را طولانی می گرداند تا آن خلیفه ولایت كند؛ او از عترت رسول الله(ص) و جدش حسن بن علی بن ابی طالب است.(۱۷)
اما اكثر عبارات وی صراحت دارد كه عیسی علیه السلام دارای مقام ولایت مطلق است. از جمله در فتوحات می نویسد: «چاره ای نیست از نزول عیسی(ع) و حكم او در میان ما به شریعت محمد، خداوند شریعت محمد را بدو وحی می كند و او به تحریم و تحلیل چیزی حكم نمی كند مگر آن طور كه محمد(ص) حكم می كرد.» (۱۸)و گاهی ابن عربی با عبارت «واقرب الناس الیه علی ابن ابی طالب و سرالانبیاء» برتری علی(ع) و ختم ولایت توسط وی را بیان كرده است.(۱۹) همان طور كه در آغاز بحث اشاره شد عبارات و مقالات وی در این خصوص مضطرب و پریشان است و بلكه متضاد و متناقض. بعضی از تابعان و شارحان وی كوشیده اند تا به نحوی عباراتش را به هم نزدیك سازند و تضاد و تناقض را رفع كنند.مثلاً شیخ محمد خاكی تابع سنی وی كه از مدافعان جدی عرفان وی بوده در این مقام مطالبی گفته كه خلاصه ا ش این است:«ولایت بر دو قسم است، یا ولایت مطلقه است و یا ولایت خاصه محمدی. ولایت خاصه محمدی نیز بر سه نوع است، نوع اول ولایتی است كه جامع است میان تصرف در عالم، هم به حسب معنی و هم به حسب صورت و مقرون به خلافت نیز هست.نوع دوم ولایتی است كه جامع است میان تصرف در عالم به حسب معنی و صورت هر دو، ولی مقرون به خلافت نیست. نوع سوم ولایتی است كه حقیقتش فقط تصرف در معنی است. خاتم ولایت مطلقه عیسی(ع) است و او خاتم اكبر است و بعد از وی ولی نباشد.خاتم نوع اول ولایت محمدی، علی بن ابی طالب است و این خاتم، خاتم كبیر است.خاتم نوع ولایت محمدی دوم مهدی(ع) است كه در آخرالزمان ظهور فرماید و او خاتم صغیر است.(۲۰) محمدرضا قمشه ای تابع شیعی و استاد بلامنازع عرفان در ایران اسلامی در مقام رفع تضاد از عبارات ابن عربی در خصوص ختم ولایت در رساله ذیل فص شیثی فصوص الحكم مطالبی نگاشته است كه حاصلش این است: «ولایت بر دو قسم است؛ ولایت مطلقه یا عامه و ولایت خاصه. ولایت مطلقه و عامه همه مؤمنان را شامل است و آن را مراتب و درجات است بر حسب مراتب و درجات ایمان. خاتم این قسم ولایت عیسی علیه السلام است.ولایت خاصه مخصوص اهل دل است، یعنی اهل الله و صاحبان قرب الفرائض است كه در ذات حق فانی و به صفات او باقی اند. این قسم ولایت مختص محمد(ص) و محمدییین است و بر دو نوع است؛ مطلقه و مقیده.مطلقه در صورتی است كه عاری از جمیع حدود و قیود، جامع ظهور جمیع اسماء و صفات حق و واجد انحای تجلیات ذات او باشد. مقیده در صورتی است كه به اسمی از اسماء و حدی از حدود و نحوی از تجلیات محدود باشد. هر یك از این دو را خاتمی موجود است. خاتم ولایت مطلقه محمدی علی ابن ابی طالب و مهدی موعود است، مقصود این كه خاتمیت این نوع ولایت گاهی به صورت علی بن ابی طالب و گاهی نیز به صورت مهدی موعود ظهور می یابد. ولایت مطلقه به این معنی از ولایت مطلقه عامه به معنی اول برتر و خاتم آن یعنی علی و مهدی موعود علیهما السلام از خاتم آن یعنی عیسی علیه السلام افضل است. (۲۱)
*منابع در دفتر روزنامه موجود است.
دكتر صالح حسن زاده
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید