شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اسلام و جهانی شدن


اسلام و جهانی شدن
در مورد ماهیت پدیده جهانی شدن نگرش‏ها و رویکردهای متفاوتی وجود دارد. جهانی شدن به عنوان یک پروسه و جهانی شدن به عنوان پروژه دو نگرش کاملا متفاوت و نسبتا رایج در مورد این پدیده است. هر یک از دو نگرش مزبور در مورد پیشینه تاریخی، مبانی نظری، ویژگی‏ها و لوازم و آثار «جهانی شدن» تفسیرهای متفاوتی را مطرح می‏نمایند. علیرغم تفاوت دیدگاه در مورد تعریف جهانی شدن و به عنوان نقطه اشتراک هر دو رویکرد، جهانی شدن دارای دو چهره ایدئولوژیک و تکنولوژیک می‏باشد. به عبارت دیگر جهانی شدن چه به عنوان پروسه و چه پروژه در هر حال دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خاصی است. این ابعاد را از منظر فکری و تئوریک در دو حوزه کلی با عنوان «بُعد ایدئولوژیک» و «بُعد تکنولوژیک» می‏توان طبقه‏بندی کرد. این تقسیم‏بندی از منظر روش‏شناسی در بحث حاضر می‏تواند حایز اهمیت باشد، زیرا فرضیه این نوشتار موضع اسلام را در قبال هر یک از دو بُعد مذکور تفکیک می‏کند. براساس فرضیه مطرح شده، اسلام و تعالیم دینی با رویه تکنولوژیک جهانی شدن بیشتر می‏تواند تعامل و سازگاری داشته باشد، اما در بعد ایدئولوژیک تعارض اسلام و جهانی‏شدن بیشتر از درجه انطباق و سازگاری آندو می‏باشد. اما این سوال در اینجا به صورت جدی مطرح خواهد شد که آیا با توجه به درهم‏تنیدگی ابعاد مختلف زندگی جدید تا چه اندازه می‏توان میان پدیده‏ها از این منظر جدایی انداخت؟ و آیا اساسا می‏توان تکنولوژی را فاقد بار ارزشی و فرهنگی دانست؟
البته با توجه به اینکه امروزه بیش از هر زمان دیگر شاهد نوعی تداخل و تلفیق در حوزه‏های حیات بشری هستیم و اساسا نمی‏توان میان فرهنگ و سیاست، اقتصاد و سیاست و بالاخره تکنولوژی و ایدئولوژی تفکیک مطلق انجام داد، در اینجا لازم است مقصود خود از رویه ایدئولوژیک و تکنولوژیک جهانی شدن را روشن سازیم و در نتیجه منطق این تقسیم‏بندی را توضیح دهیم. این بحث با توجه به پیوستگی ابعاد مختلف جهانی شدن که خود نوعی رهیافت جامع و عام را می‏طلبد از اهمیت جدی برخوردار می‏شود، زیرا به گفته رابرتسون جهانی شدن یک پدیده چند بُعدی است که دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‏باشد.
باری اکسفورد با عنایت به همین نکته از ضرورت یک رهیافت عام و چند بعدی یاد نموده، می‏گوید:
«فهم درست پیامدها و ماهیت جهانی شدن، مستلزم رهیافت چند بعدی است؛ رهیافتی که نسبت به روابط میان ویژگی‏های نظام جهانگیر در حوزه‏های سیاست، اقتصاد و جامعه‏پذیری و نسبت به تعامل باز اندیشنامه میان تنوع فزاینده‏ای کارگزاران و ساختارها و صورتهای فرهنگی که به شکلی فزاینده گستره جهانی پیدا می‏کند، حساس باشد، به بیان دیگر به همان اندازه که به امر جهانی توجه دارد به امر شخصی نیز توجه داشته باشد.»
چارچوب مفهومی گیدنز برای تبیین مساله جهانی شدن نیز تلاش می‏کند تا ابعاد مختلف جهانی شدن را مورد توجه قرار دهد. گیدنز جهانی شدن را در چهار حوزه جداگانه اما به هم مرتبط مطالعه می‏کند، وی این موضوع را چنین توضیح می‏دهد:
«من برخلاف والرشتاین بر پایه طبقه‏بندی چهار بُعدی نهادهای مدرنیست که پیش از این یادآور شدم، اقتصاد جهانی سرمایه‏داری را یکی از چهار بُعد فرا گرد جهانی شدن می‏دانم، نظام دولت ملی بُعد دوم، سامان نظامی جهان و تقسیم بین‏المللی کار از دیگر ابعاد آن محسوب می‏شود.»
مانوئل کاستنر معتقد است که همه جهان جدید به صورت شبکه‏ای درآمده است که بافت اصلی و تاروپود آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الکترونیک تشکیل می‏دهد. سرمایه مدرن از رهگذر نظام شبکه‏ای در نقطه اوجی است که در آن سرمایه بر سرمایه‏داری حکومت می‏کند و تقابل تازه‏ای را در قالب تقابل میان هر دو شبکه ایجاد کرده، در درون شبکه به استثنای یک گروه از نخبگان جهان وطن دیگران کنترل خود را بر زندگی خویش و محیط اطراف از دست داده‏اند یا به سرعت از دست می‏دهند.
ریشه و عوامل شکل‏گیری جهان نو یا «جهان شبکه‏ای» خود موضوعی است که با مناظرات علمی مبسوطی همراه است. اما آنچه که تا اندازه‏ای مورد اجماع نظر نسبی قرار دارد این است که در شکل‏گیری جهان نو عوامل متعددی مدخلیت داشته است. بنابر یکی از پژوهش‏ها جهان نو در حدود اواخر دهه ۱۹۶۰ و نیمه دهه ۱۹۷۰ بر اثر تقارن تاریخی سه فرایند مستقل پدیدار شد؛ انقلاب تکنولوژیکی اطلاعات، بحران‏های اقتصادی سرمایه‏داری و دولت‏سالار و تجدید ساختار متعاقب آنها و شکوفایی جنبش‏های اجتماعی و فرهنگی همچون آزادی خواهی، حقوق بشر، فمنیسم و طرفداری از محیط زیست، بنا به عقیده کاستنر تعامل میان این فرایندها و واکنشهایی که به آن دامن زدند، یک ساختار نوین اجتماعی مسلط؛ یعنی جامعه شبکه‏ای، اقتصاد نوین (اقتصاد اطلاعاتی ـــ جهانی) و فرهنگ نوین (فرهنگ مجازی ـــ واقعی) را به عرصه وجود آورد. منطق نهفته در این حوزه‏ها زیر بنای کنش و نهادهای اجتماعی در سرتاسر جهانی به هم پیوسته است.
یکی از ویژگی‏های مهم جهانی شدن تکنولوژی اطلاعات، سرعت و شتاب بی‏سابقه‏ای آن است که از این نظر سپرهای طبیعی، فرهنگی و معنوی جوامع در سراسر سیاره هستی در همه ابعاد در معرض تحولات بنیادین واساسی قرار داده است. تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات امکان ظهور جامعه شبکه‏ای را فراهم آورد که افراد و جوامع را در درون قالب‏های تازه هویت‏های تازه می‏بخشد و تعاریف جدیدی از انسان عرضه می‏کند. در عین حال خود این شبکه تحت‏تاثیر دینامیسم داخلی دستخوش تغییرات دایمی و در نتیجه ایجاد الگوی جدید زیست و حیات در نقاط مختلف است.
● اسلام و رویه تکنولوژیک جهانی‏شدن
مقصود از رویه تکنولوژیک جهانی شدن به صورت کلی عبارت است از توسعه و گسترش تکنولوژی ارتباط جمعی و به ویژه تکنولوژی اطلاعات. جهانی شدن تکنولوژی اطلاعات اشاره به وضعیتی دارد که در اثر کشف و ساخت تکنولوژی‏های جدید ارتباطی، اطلاعات و نیازمندی‏های بازرگانی و تجاری کشورها از طریق شبکه‏های اینترنت، ماهواره و نرم‏افزارهای رایانه‏ای قابل تامین می‏باشد. به گفته یکی از پژوهشگران در عصر جدید شاهد جهانی بی مرز هستیم، دیگر مرزها اهمیت چندان ندارد و همگان به عنوان مصرف‏کننده شناخته می‏شوند. امروزه مردم در هر نقطه دنیا قادرند که اطلاعات مورد نیازشان را به صورت مستقیم از اکناف عالم به دست آورند و این امر را فهم نمایند که چه چیزی در زمره ترجیحات سایر کشورها قرار دارد. بنابراین جهانی شدن تکنولوژی عبارت است از توسعه ابزارهای جدید اطلاعاتی به منظور تبادل افکار، ایده‏ها و باورها.
برخی از صاحب‏نظران مسایل جهانی، جهانی شدن تکنولوژی اطلاعات را به عنوان چهره غالب و موثر جهانی شدن معرفی نموده و از جهان شبکه‏ای یا دنیای مک‏ها Mc warld یاد می‏نمایند.
تاثیرات و پیامدهای تکنولوژی جدید
فرض بر این است که قطع نظر از آثار و تبعات مثبت یا منفی تکنولوژی جدید، در عصر جهانی شدن تکنولوژی این پیامدها به طور وسیع و چشمگیری در سراسر جهان توسعه می‏یابد و از مرزهای ملی و قاره‏ای عبور می‏کند. تکنولوژی جدید با پیامدهای مثبت و منفی قابل شناسایی است. در اینجا به‏صورت خلاصه ماهیت تکنولوژی جدید مهمترین آثار و پیامدهای آن مورد طرح و بررسی قرار می‏گیرد.
▪ تجدید ساختار اجتماعی ـــ اقتصادی: همان‏گونه که نخستین انقلاب صنعتی غرب ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جوامع غربی را دچار تحول و دگرگونی نمود، انقلاب تکنولوژیک قرن بیستم نیز به صورت جدی ساختار اجتماعی و اقتصادی جوامع را دستخوش دگرگونی ساخت. پارادایم تکنولوژی اطلاعات نه به سمت فروبستگی خود به عنوان یک سیستم بلکه به سمت گشودگی خود به عنوان یک شبکه چند وجهی حرکت می‏کند این الگو نیرومندی و عینی بودن خود را تحمیل می‏کند اما در توسعه تاریخی خود باز و انطباق‏پذیراست. جامعیت، پیچیدگی و شبکه‏سازی کیفیات اصلی و تعیین‏کننده آن است... بعد اجتماعی انقلاب تکنولوژی اطلاعات ملزم به پیروی از قانون مربوط به رابطه تکنولوژی و جامعه است که ملوین کرانزبرگ پیشنهاد نمود؛ قانون اول او چنین است: تکنولوژی نه خوب است و نه بد و خلافش هم نیست.
بنابراین جهانی شدن تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، ساختار اجتماعی و اقتصادی جوامع سنتی را دچار دگرگونی نمود، زیرا «انقلاب تکنولوژی اطلاعات به ابزار اجتناب‏ناپذیر اجرای کارآمد فرایندهای تجدید ساختار اجتماعی ـــ اقتصادی تبدیل شد.نقش این تکنولوژی در فراهم آوردن امکانات توسعه شبکه‏سازی به عنوان شکل پویا و خودگستر سازمان فعالیت انسانی به ویژه حایز اهمیت بود. این منطق شبکه‏سازی فراگیر تمامی عرصه‏های زندگی اجتماعی و اقتصادی را دگرگون می‏سازد.»
عده‏ای رویه تکنولوژی یک جهانی شدن را با مفهوم «ظهور تمدن اطلاعاتی توضیح می‏دهند:
«پرتو تکنولوژی جدید قلمرو تازه‏ای برای تحقق توان بالقوه آدمی پدید آمده است و اگر تمدن‏ها بهترین عرضه‏گاه چنین تحققی باشند، پس تمدن تازه‏ای زاده شده است. برخلاف تمدن‏های پیشین که در حوزه جغرافیای خاصی از جهان بروز کردند، تمدن جدید جهان را فروپوشانیده و همه بشریت و هر تمدنی را در خود سهیم ساخته است.»
▪ تجدید ساختار سیاسی: تکنولوژی جدید که جهانی شدن جز از جهانگیر گردیدن آن می‏دهد، ساختار سیاسی جوامع را نیز دستخوش دگرگونی می‏سازد. این تاثیر را هم در روابط قدرت می‏توان ردیابی کرد و هم در سازمان بوروکراتیک حکومت. از طرف دیگر تکنولوژی جدید فرایند حمایت و تقاضا را تحت تاثیر قرار داده و از این طریق خواست‏های جدیدی را وارد سیستم سیاسی می‏کند. از سوی دیگر گرایش‏های عام و جهانشمول در کنار رشد ایده محلی‏گرایی و ناسیونالیسم، ساختار سیاسی را با نوعی شاخص همراه می‏کند. در جامعه شبکه‏ای شاهد وضعیت متناقضی هستیم. از یک سو گرایش‏های ملی‏گرایانه قوت می‏یابد و از سوی دیگر حاکمیت‏های ملی تضعیف می‏شود. در چنین هنگامه‏ای دولت‏ها و حکومت‏ها از یک‏سو در برابر فشارهای خردکننده فرایند جهانی قرار دارند و از سوی دیگر با مطالبات نهضت‏های بومی در قلمروهای خود مواجه‏اند که تحت لوای بنیادگرای یا دفاع از حقوق کارگران یا مصرف‏کنندگان خواستار مقابله با امواج تهدیدکننده جهانی شدن اقتصاد و الگوهای تازه فرهنگی هستند. به اعتقاد کاستنر این وضعیت نوعی بحران حاکمیت را برای دولت‏ها به وجود می‏آورد. دولت‏ها در شرایط جدید از حیات نهادهای برخوردار از حق حاکمیت به بازیگران فعالی در عرصه یک بده و بستان و همکاری گسترده در درون ساخت‏های فراـــ ملی بدل می‏شوند. این ساخت‏ها در همان حال که جوامع تازه‏ای را شکل می‏دهد، از میزان اقتدار دولت‏ها و حکومت‏های ملی در امور داخلی خود می‏کاهد و وادارشان می‏سازند در چارچوب نظمی حرکت کنند که ساختار فراملی بر آنها تحمیل می‏کند.
▪ تجدید ساختار فرهنگی: آن‏گونه که بیشتر پژوهشگران مسایل جهانی اشاره نموده‏اند، توسعه و گسترش تکنولوژی جدید و به ویژه تکنولوژی اطلاعات، هر چند به صورت غیرمستقیم، ساختار فرهنگی و هویتی جوامع را تحت تاثیر قرار می‏دهد. دگرگونی‏های ناشی از تکنولوژی جدید تغییرات بنیادینی را در عرصه‏های اجتماع به وجود آورده و به ظهور فرهنگ جدید منجر می‏شود. دقیقا به همین علت است که نبرد قدرت در عصر تکنولوژی اطلاعات ماهیت فرهنگی می‏یابد. قدرت در شبکه مبادله اطلاعات و به کارگیری ماهرانه نهادها نهفته است که کنشگران اجتماعی، نهادها و جنبش‏های فرهنگی را از طریق نهادها، سخنگویان و تقویت‏کنندگان فکری به هم مرتبط می‏سازد. بنابراین «زوال هویت‏های مشترک که مترادف با اضمحلال جامعه به عنوان نظام معنی‏دار اجتماعی است، نشانگر اوضاع و احوال حاکم بر عصر تکنولوژی است.»
در مجموع می‏توان گفت تکنولوژی جدید دارای ماهیت عام، فراگیر و انعطاف‏پذیر است و همین ویژگی‏ها موجب می‏گردد که سرعت گسترش و تعمیم آن افزایش یابد. بنابراین تکنولوژی به عنوان دستاورد بشری که در فرایند جهانی شدن به اقصی نقاط عالم انتقال می‏یابد، هر چند ظاهرا رنگ و بار فکری و ایدئولوژیک ندارد و بنابراین در ابتدای جذب و انتقال آن در دیگر کشورها با مانع خاصی روبرو نیست، اما با اندک تامل در ماهیت تکنولوژی جدید و با توجه به برخی آثار و تبعاتی که برای آن برشمرده شد، نمی‏توان گفت دارای ماهیت خنثی و فاقد جهتگیری است. به هر حال تکنولوژی جدید را نمی‏توان به صورت مطلق و کلی مورد مطالعه قرار داد؛ لازم است بین بخش‏های مختلف آن تفکیک شود در این حالت روشن‏تر به استخراج دیدگاه اسلام در برابر این رویه‏ای فراگیر جهانی شدن دست خواهیم یافت.
پاسخ اسلامی به رویه تکنولوژیک جهانی شدن همانند پاسخ اسلامی به رویه ایدئولوژیک آن پاسخ واحد و یکدست نیست. متفکران اسلامی هر یک از ابعاد و زوایای خاص به تحلیل این مقوله پرداخته و تلاش نموده‏اند تا نگرش اسلام را در این رابطه توضیح دهند. با توجه به مطالبی که در مورد رویه تکنولوژیک جهانی شدن، آثار و پیامدهای آن مطرح می‏باشد، رویکرد اسلام در مواجه با این پدیده چگونه است؟ آیا اسلام با رویه تکنولوژیک جهانی شدن انطباق و همآوایی دارد یا تعارض و مخالفت؟ احتمالا پاسخی یکدست به پرسش مزبور نتوان داد. بنابراین لازم است برای دستیابی به پاسخ معقول و مناسب نگرش‏های موجود در زمینه را مورد بازخوانی و بررسی قرار داد.
عمدتا سه رویکرد در این زمینه مطرح است:
۱) اسلام با بعد تکنولوژیک جهانی شدن سازگار است و آن را می‏پذیرد. در این رویکرد تکنولوژی به عنوان دانش فنی جهت دستیابی به اهداف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در حوزه روش‏ها جای می‏گیرد. روش‏ها بر بستر تجربیات جوامع انسانی بارور می‏گردند و در چارچوب مرزهای فرهنگی و ایدئولوژیک محصور نمی‏گردند. بنابراین جامعه اسلامی نیز می‏تواند این تجربیات و فنون را صرف‏نظر از رنگ و بوی فرهنگی آن به استخدام گرفته و در راستای بهبودی مدیریت حیات اجتماعی از آن بهره‏برداری نماید. طرفداران این رویکرد اساسا میان دو حوزه روش و ارزش یا هست‏ها و بایدها جدایی افکنده و بر این نکته تاکید دارند که حوزه روش‏ها از قلمرو دین و باورهای دینی خارج است و در نتیجه روش‏ها و فنون را نمی‏توان از لحاظ خاستگاه‏های فکری و فرهنگی به سنجش گذاشت. در این تلقی تکنولوژی به عنوان ابزارها و روش‏های جدید زندگی در ابعاد مختلف حیات اجتماعی یک پدیده کاملا فرادینی، فرافرهنگی [فراارزشی] و غیربومی است که مشروط به فرهنگ و اندیشه خاص نمی‏گردد. بنابراین از این منظر تکنولوژی دارای ماهیت خنثی و غیرارزشی است و همه انسان‏ها به‏عنوان یک تجربه می‏توانند از آن بهره‏مند شوند.
۲) نگرش دوم کاملا در جهت مقابل رویکرد فوق قرار دارد. در این تلقی دین به عنوان مجموعه‏ای از احکام، عقاید و اخلاق کلیه امور زندگی انسان را در حوزه خود قرار می‏دهد. بنابراین جامعه‏ای دینی ناگزیر می‏بایستی از روش و ابزارهای دینی استفاده نمایند. تکنولوژی جدید بر بستر فرهنگی و اجتماعی غرب روئیده و پیش‏فرض‏های ناسازگار با اسلام را با خود حمل می‏کند و بنابراین جامعه اسلامی نمی‏تواند از این روش‏ها و فنون استفاده نمایند. چنین برداشتی هر چند از نظر تئوریک محتمل است اما ازنظر علمی با مشکلات جدی روبرو است. عالمان وهابی با تاکید بر جمود بر نصّ و اصالة الحذر در اشیا به این نگرش تمایل نشان می‏دهند، زیرا کلیه ابزارها و روش‏های جدید زندگی که بر بستر تکنولوژی جدید غرب شکل می‏گیرد به حوزه مالانص فیه ارجاع داده می‏شود و حکم عدم استفاده بر آن بار می‏شود. در این چارچوب کلیه روش‏ها و فنون رنگ و بوی دینی و غیردینی بودن به خود گرفته و اسلام در تعارض با تکنولوژی جدید که در عصر جهانی‏شدن وجه غالب آن را تکنولوژی اطلاعات ترسیم می‏کند، توضیح داده می‏شود.
۳) نگاه میانه و معتدل‏تر از رویکرد فوق به پیامدهای ارزشی و فرهنگی تکنولوژی جدید اشاره نموده و این نکته را که روش‏ها و فنون از نظر فرهنگی دارای ماهیت خنثی و بی‏رنگ و بو است، مورد نقد و اشکال قرار می‏دهد. بر این اساس، تکنولوژی پیامدهای فرهنگی و ارزشی خاصی را با خود حمل می‏کند که نظام ارزشی اسلام را به چالش می‏گیرد. دغدغه اصلی این دسته از اندیشمندان مسلمان روی این نکته متمرکز است که تکنولوژی جدید ارزش‏های اخلاقی جدیدی را با خود حمل می‏کند:
«جهان اسلام در مسیر دستیابی به توسعه، به علم و فن‏آوری غربی نیازمند است، با این حال وارد نمودن علم غربی بدون ارزش‏های اخلاقی که زایده این علم است امکان ندارد. غرب در مسیر استعماری‏اش از فرهنگ و اندیشه‏ها برای استعمار جهان سوم بهره برده که نشانه‏اش شکوفایی شرق‏شناسی و... است.»
هر چند نسبت به بعد ایدئولوژیک جهانی شدن به دلیل تعارض‏ها و ناسازگاری‏های آن با باورهای اسلامی، حساسیت بیشتری وجود دارد، اما برخی از نویسندگان رویه تکنولوژیک جهانی شدن را به علت پیامدهای خاص خود دارای اهمیت بیشتری نسبت به بُعد فکری و ایدئولوژیک جهانی شدن می‏دانند. در این نگرش وجه مهم مدرنیته در جهان امروز وجه ابزاری آن است که عالمگیر بوده و جهان را تحت تاثیر دارد، اما وجه روشنفکری آن که همان وجه انتقادی مدرنیته است وجه کم‏اهمیت‏تر آن محسوب می‏گردد.
بنابراین اندیشمندان مسلمان در زمینه موضوعات مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به گفت‏وگوی فعالی پرداخته‏اند. از دهه‏های گذشته تاکنون دودسته فکری در سطح کلان در مقابل هم قرار داشته‏اند. گروهی که سنت‏گرایان نامیده شدند بر اصالت باورهای سنتی و استقلال فرهنگی تاکید نموده و متجددین را به خودباختگی و وابستگی و التقاط متهم نموده‏اند. از سوی دیگر، متجدّدین با نسبت‏دادن عقب‏ماندگی و ارتجاع به گروه دیگر، مسیر تجدّد و فرهنگ غرب را به عنوان تجربه موفق توسعه‏یافتگی مورد تایید قرار می‏دهند. در این میان برخی متفکران نیز تلاش نموده‏اند تا نوعی همسویی میان آن دو ایجادنموده و مکانیزی را جست‏وجو می‏کنند که از طریق آن جوامع اسلامی بتوانند ضمن بهره‏گیری از تجربیات و فنون جدید، از اصالت هویت دینی و فرهنگی خود نیز دفاع نمایند.
اما چنین مکانیزمی از نظر تئوریک و علمی چقدر ارایه شده است؟ اگر به قول کاستنر تکنولوژی جدید قابل تفکیک از الزامات و لوازم فکری و فرهنگی خاص خود نمی‏باشد، چگونه می‏توان تکنولوژی را با باورهای دینی و نظام ارزشی دین، دم‏ساز و هماهنگ نمود؟ پاسخ اینان به این پرسش دارای دو بخش حداقلی و حداکثری است. حداکثر پاسخ ناظر به همان رویکرد نخستینی می‏باشد که قبلا طرح گردید و بر این عقیده است که تکنولوژی و فنون در حوزه روش‏ها قرار می‏گیرد و روش. عاری از هر نوع رنگ و بوی ارزشی است. بنابراین تکنولوژی یک فرآورده عام و فرافرهنگی است و نمی‏توان آن را بر پیش‏فرض‏های فرهنگی جامعه خاصی استوار ساخت. پاسخ دیگر این نکته را مطرح می‏کند که هر چند تکنولوژی ماهیت خنثی و بی‏خاصیت ندارد بلکه برخی لوازم فرهنگی و ارزشی را با خود حمل می‏کند اما عمدتا در حوزه تکنولوژی چالش و تعارض فرهنگی و ارزشی کمتر مشاهده می‏شود، زیرا تکنولوژی و فنون جدید ابزاری است در دست جوامع که می‏توانند از طریق آن به بسط و تعمیق باورهای فرهنگی و ارزشی خویش نیز بپردازند. در این چارچوب، تکنولوژی از منظر اسلام به دو دسته کلان تقسیم می‏گردد؛
۱) تکنولوژی و فنون جدیدی که تعارض با مبانی دینی و تناقض آشکار با لوازم و نمودهای نظام ارزشی اسلام ندارد.
۲) تکنولوژی گاه ممکن است برخی از باورهای دینی را نفی یا بی‏رنگ سازد و یا اینکه تعارض آشکار با نظام اعتقادی و ارزشی اسلام داشته باشد.
در مورد دسته نخست دیدگاه اسلام واضح و آشکار است. بخصوص از منظر نگرش مبتنی بر اصل اباحه در اشیاء و روش‏ها، تا زمانی که یک ابزار یا روش تعارض آشکار با اصول و مبانی اسلام نداشته باشد بهره‏گیری از آن با محذوری روبرو نخواهد بود. اما در مورد دسته دوم استفاده از تکنولوژی با باورهای دینی را مورد نفی قرار می‏دهد. بنابراین بخشی از رویه تکنولوژیک جهانی شدن که با باورهای اسلامی تعارض آشکار ندارد مورد پذیرش قرار می‏گیرد و تنها بخش اندک آن که با اصول و مبانی دینی سازگاری ندارد کنار نهاده می‏شود. به علاوه اینکه در آن بخش اندک که به صورت ظاهر در تعارض با باورهای دینی است، عناصر دینی چون مصلحت، ضرورت و اضطرار از باب احکام ثانوی می‏تواند در بیشتر موارد مشکل را حل نماید.در واقع در اینجا است که پویایی و توانمندی اسلام و ظرفیت انطباق‏پذیری آن به کار آمده و پاسخگوی ضرورت‏ها و نیازمندی‏های زمانه است.
● دین در عرصه «جهانی شدن تکنولوژی»
آیا نیازمندی‏های بشر به دین در عصر تکنولوژی اطلاعات و جهانی شدن هم‏چنان به عنوان یکی از خواسته‏ها و نیازمندیهای عمومی باقی است؟ گسترش و ترویج اندیشه‏های لیبرال دمکراسی غربی تا اندازه‏ای نقش و جایگاه دین را کمرنگ می‏کند، اما به هر حال رفاه اجتماعی انسانها مقوله‏ای است عام و دارای ابعاد مختلف و تردیدی نیست که بخش عظیمی از رفاه عمومی انسانها با مفاهیمی چون عدالت و مسولیت‏های اخلاقی انسان گره می‏خورد. بنابراین در آینده بشر نیز دین عنصر مهمی در حیات جوامع بشری خواهد بود.
برخی در توضیح سرنوشت دین در عصر جهانی شدن می‏گویند که عدالت جهانی و صلح جهانی وظایفی‏اند که به تمام انسان‏ها مربوط می‏شود و این وظایف نباید تنها به عهده سیاستمداران و اقتصاددانان گذاشته شود. در عصر جهانی شدن اقتصاد، اینترنت و بازارهای پولی، دین‏ها مسوولیت ویژه‏ای به منظور رفاه عمومی انسانها به عهده دارند، زیرا انسانها برخی پرسشهایی را مطرح می‏کنند که پاسخ آنها از عهده اقتصاددانان خارج است... در آینده بشر یک دین وجود نخواهد داشت و ما نباید در پی از بین‏بردن تفاوت‏ها باشیم.
● اسلام و رویه ایدئولوژیک «جهانی شدن»
مقصود از رویه ایدئولوژیک جهانی شدن آن است که جهانی شدن مشتمل بر مجموعه‏ای از بایدها و نبایدهای مرتبط با زندگی عملی جوامع انسانی است. به عبارت دیگر از آنجایی که جهانی شدن حداقل از منظر فرهنگی، برخی ارزش‏ها و آرمانها را به جوامع می‏آموزد و مواضع آنان را در برابر حوادث و پرسش‏های جاری روشن نموده و راهنمای عمل ایشان قرار می‏گیرد، دارای بعد ایدئولوژیک می‏باشد.
به نظر می‏رسد بعد ایدئولوژیک جهانی شدن نسبت به رویه تکنولوژیک آن تعارض بیشتری با اسلام و باورهای دینی دارد. زیرا غربی‏شدن سیاست، فرهنگ و اقتصاد برخی ارزش‏ها و آموزه‏هایی را با خود همراه دارد که عمدتا در تعارض با باورها و ارزش‏های اسلامی است. این تعارض بخصوص در رویکردی که جهانی شدن را مترادف با غربی شدن «Weternization» یا غربی‏سازی تفسیر می‏کند از وضوح آشکاری برخوردار می‏باشد. به هر حال، حتی تفسیر خوش‏بینانه از جهانی‏شدن که آن را به عنوان یک پروسه طبیعی می‏داند، باز هم نوعی تعارض فرهنگی و ارزشی میان «جهانی شدن» و آموزه‏های اسلامی مشاهده می‏شود. این تعارض ناشی از ماهیت زندگی جدید و جامعه مدرن است که در فرایند «جهانی شدن» توسعه می‏یابد. گیدنز این نکته را چنین توضیح می‏دهد:
«در جامعه رهایی‏یافته از قیدوبندهای سنتی چگونه باید زندگی کرد؟ لزوما پای مسایل و پرسش‏های دیگری به میان کشیده می‏شود که از سنخ پرسشهای اخلاقی و وجودی است. مباحث مرتبط به سیاست زندگی را باید هموارکننده راه بازگشت پرسش‏های سرکوب‏شده دانست. این گونه مباحث در عمل خواهان اخلاقی‏کردن زندگی اجتماعی و نوسازی حساسیت‏ها نسبت به پرسش‏هایی هستند که نهادهای دوران تجدد به انحلال آنها کمر بسته بودند.»به گفته گیدنز، سیاست زندگی به مفهوم سیاست تصمیم‏گیری‏های مربوط به زندگی است. این تصمیم‏گیری‏ها کدام‏اند و چگونه باید آنها را به صورت مفاهیم درآوریم؟ طبعا پاسخ عصر جهانی شدن به این پرسش و نظایر آن بر مفروضات و پیش‏فرض‏های ارزشی، اخلاقی و حداقل فرهنگی استوار است که احتمالا در تعارض و ناهمآوایی با باورهای اسلامی و نظام ارزشی اسلام می‏باشد.
نوام چامسکی، اندیشمند معروف امریکایی بر این باور است که جهانی شدن به مفهوم جهانی سازی فرهنگی، چیزی جز تحول ماهوی در تاریخ تبلیغات نیست که هدف از آن تقویت سلطه‏ای امریکا بر پیرامون؛ یعنی سراسر جهان است. وی بر این باور است که جهانی شدن به صورت جدی جهان عرب و اسلامی را تهدید می‏کند، زیرا یهودیان سلطه کامل بر دستگاه‏های اطلاع‏رسانی داشته و از این طریق حقایق را تحریف کرده و مظاهر تمدن اسلامی و میراث مسلمانان را از افکار عمومی جهان محو می‏کنند.
به‏نظر چامسکی نه تنها میان باورهای فکری ـــ فرهنگی جهانی شدن با فرهنگ اسلامی تعارض و ناسازگاری وجود دارد بلکه یک رابطه تعارض و تضاد کامل میان این دو تفکر و دو حوزه تمدنی وجود دارد که فرایند جهانی شدن در پی استیلای یکی به سود استیلای دیگری می‏باشد.
هانس پیتر مارتن و هارولد شومان نیز بر این باوراند که جهانی سازی فرایند یکسان‏سازی در هر گونه تغییر، خوراک، پوشاک و اداب و سنن مردم جهان است. بنابراین دگرگونی باورها و ارزش‏های فرهنگی جوامع که عمدتا در سنن و اداب تاریخی ریشه دارد در معرض دگرگونی و تغییر قرار می‏گیرد و جهانی شدن الگوهای خاصی از زندگی را در عرصه‏های مختلف حیات بشری مطرح می‏کند و به صورت طبیعی با بایدها و نبایدهای چندی نیز همراه خواهد داشت.
حسن حنفی بر این عقیده است که جهانی شدن پرداخت هزینه‏ای برای تحقق منافع دیگران از حساب خودی و افزایش توان دیگران به قیمت ضعف خود ایجاد وحدت میان آنان به قیمت فروپاشی است. وی هم‏چنین معتقد است که در اثر جهانی شدن کشورهای مرکز و شمال به شکوفایی بیشتر دست می‏یابند و ملل حاشیه‏ای و جهان سوم هم‏چنان در عقب‏ماندگی جدی‏تر گرفتار می‏شوند.
محمد عابدالجابری اهداف جهانی شدن را تخریب سه مقوله اساسی حکومت، امت و اخلاق برشمرده و می‏گوید جهانی شدن فرهنگ‏ها و مقدسات ملل، زبان، حکومت‏ها، کشورها و ادیان آنان را مورد تجاوز قرار می‏دهد.
روژه گارودی در باب جهانی شدن می‏نویسد:
«وحدتی که حاکمان امریکایی و اربابان آیپاک (AIPAC) و سیاستمداران اسرائیلی پدید آوردند، بیش از هر زمان دیگر بر پایه هدف واحد یعنی ستیز با اسلام و آسیاست، زیرا در حقیقت آندو گردونه‏هایی هستند که مانع روند سلطه‏جویی‏های امریکا و صهیونیسم می‏باشند.»
اینکه چرا این دسته از پژوهشگران لبه تیز جهانی شدن را متوجه اسلام و فرهنگ اسلامی می‏دانند، خود بحث دامنه‏داری است که در جای خود نیازمند بررسی است. اما آنچه در اینجا مورد نظر است اینکه بالاخره جهانی شدن از نظر ایدئولوژیک با فرهنگ اسلامی و اندیشه دینی تعارض دارد. برخی از نویسندگان دلایل توجه جدی غرب نسبت به اسلام را که به نحوی در فرایند جهانی شدن عمدتا فرهنگ و تمدن اسلامی مورد هدف قرار می‏گیرد، در محورهای زیر مطرح نموده‏اند؛
▪ کشورهای اسلامی دارای مواد اولیه عظیمی چون؛ نفت، گاز و دیگر منابع طبیعی می‏باشند.
▪ برای قدرتمندان و شرق‏شناسان به انحای مختلف، چه از طریق مراکز تحقیقی و یا دانشگاهی به اثبات رسیده که این امت با حفظ هویت اسلامی‏اش، غیرقابل شکست است. بنابراین تنها راه شکست آنها بی‏هویت‏کردن و حذف دینی است که روح انقلاب و اعتراض علیه اشغال و سلطه‏جویی را در آنان می‏دهد.
▪ تمدن اسلامی با همه ابعاد عقیدتی خود، مشتمل بر شریعت، نظام اخلاقی و دستاوردهای تاریخی، تنها واقعیتی است که درست در نقطه مقابل فلسفه، دین، نظام‏ها و ارزشهای جهانی شدن قرار می‏گیرد.
ادوارد سعید در زمره پژوهشگرانی است که جهانی شدن را منفی می‏بیند زیرا در این تلّقی، جهانی شدن رسانه‏ها و ارتباطات باعث سلطه هر چه بیشتر سرمایه‏داری خواهد شد. نابرابری دسترسی به اطلاعات در جهان کنونی امکان دسترسی فرهنگ‏های غیرمسلط جهان سوم را ناممکن کرده و جریان اطلاعات در نظم جهانی به صورت یک‏سویه است که جهان سوم و کشورهای پیرامونی مصرف‏کننده صرف هستند. ادوارد سعید در چارچوب مارکسیستی جهانی شدن را نوعی امپریالیسم فرهنگی می‏نامد. او می‏گوید:
«ما شاهد یک نوع امپریالیسم فرهنگی هستیم که درصدد است تا از طریق گسترش رسانه‏های جمعی، فرهنگ کشورهای عقب‏مانده وضعیت را تحت سلطه خود قرار دهد.»
این دیدگاه کاملا در نقطه مقابل نگرش لیبرال قرار دارد که نسبت به جهانی شدن رسانه‏ها نگاه خوش‏بینانه داشته و آن را زمینه‏سازی قدرت‏یابی افراد در برابر سازمانها و دولت می‏داند. هم‏چنین نگاه لیبرال از نظر فرهنگی نه تنها جهانی شدن را با استیلای فرهنگ واحد مترادف نمی‏داند، بلکه افراد موجب افزایش نوعی آگاهی جمعی نسبت به ارزش‏های مشترک می‏داند.
به هر حال هر چند بیشتر اندیشمندان مسلمان نسبت به پدیده جهانی شدن نگرش انتقادی دارند، اما کلیه تفاسیر جهانی شدن به نحوی فراگیری و چندوجهی بودن آن را مورد تاکید قرار داده‏اند. جهانی شدن هر چند در آغاز بیشتر با رشد و توسعه تجارت آزاد و حرکت به سوی یک اقتصاد واحد جهانی مطرح گردید، اما به تدریج دیگر ابعاد آن نیز خود را نشان داد. اینک نمی‏توان از جهانی شدن اقتصاد بدون مورد توجه قراردادن حوزه‏های سیاست و فرهنگ یاد کرد. اگر جهانی شدن را به عنوان یک پروژه غربی تلقی کنیم و آن را معادل با غربی‏سازی بدانیم، آن‏گونه که چامسکی، سعید و علوانی، گفته‏اند، تعارض و چالش جدی جهانی شدن با اسلام واضح‏تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. این تعارض را با تحلیل محتوای درونی جهانی شدن، فرهنگ و آموزه‏های‏سیاسی، اقتصادی و ارزشی که در فرایند جهانی شدن عالمگیر می‏گردد، می‏توان توضیح داد. سوال این است که در فرایند جهانی شدن کدام الگوی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهانی و عالمگیر می‏شود؟ احتمالا برخی چنین می‏اندیشند که جهانی شدن ظرفی است عالمگیر که در اختیار کلیه جوامع گذاشته می‏شود تا در درون آن مظروف خاص و مورد نظرشان را جای دهند. یا به عبارت دیگر از این منظر آنچه جهانی و عالمگیر می‏شود برخورداری از تکنولوژی اطلاعات، ارتباطات و توانمندی‏های ابزاری است که ملل دنیا با استفاده از این امکانات می‏توانند پیام تمدنی و صدای فرهنگی خود را منعکس سازند. گفته‏اند جهانی شدن شرایطی را ایجاد می‏کند که صداهای ضعیف قدرت انعکاس یابند و ندای خویشتن را به گوش ملل جهان برساند.
اما آیا به راستی جهانی شدن، صرفا به مفهوم عالمگیر شدن تکنولوژی غربی است؟ و آیا این تکنولوژی یک ظرف توخالی، خنثی و بی‏رنگ‏وبو است، یا این‏که باورها و ارزش‏هایی خاص را با خود حمل می‏کند؟ اگر تکنولوژی دارای رنگ و بوی فرهنگی و ارزشی است. کدام الگوهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در فرایند جهانی با عالمگیرشدن تکنولوژی، جهانی و فراگیر می‏شود؟ و تا چه اندازه این الگوها با نظام ارزشی اسلام و باورهای دینی سازگاری و تلائم دارد؟ در بخش قبلی گفته شد که رویه تکنولوژیک جهانی شدن نیز بی‏ارتباط با باورهای فرهنگی و نظام ارزشی نبوده و برخی از لوازم و پیامدهای ارزشی و فرهنگی را با خود حمل می‏کند. بنابراین تکنولوژی فرهنگ و نظام ارزش خاصی را ایجاب می‏کند که در بیشتر موارد در تعارض با ارزش‏های بومی و اسلامی است. از طرف دیگر در فرایند جهانی شدن، عالمگیرشدن فرهنگ، سیاست و اقتصاد واحد و مشترک را در سطح جوامع بشری داریم و بنابراین به صورت منطق کلیه الگوهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهانی نمی‏شوند زیرا در این حالت دیگر مفهوم جهانی شدن به معنای ترویج و تسلط الگوی واحد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نخواهد بود. حتی بنابر استدلال کسانی که جهانی شدن را ظرف بی‏محتوا و ابزاری در اختیار همه فرهنگ‏ها و ادیان می‏دانند، باز هم این نکته واضح است که بالاخره همه جوامع و فرهنگ‏ها بهره‏ای برابر از این ابزار یا ظرف ندارند طبعا برخی از وضعیت برتر نسبت به دیگران برخوردار بوده و به میزان برتری از امکانات بیشتر برای عالمگیر ساختن الگوها و فرهنگ خود برخوردار می‏باشند. بنابراین دنیای صنعتی غرب بیش از سایرین از توان جهانی‏نمودن باورهای فرهنگی و ارزشی خود برخوردار می‏باشد و در نتیجه آنچه همراه با توسعه جهانی تکنولوژی جهانی و عالمگیر می‏شود، دمکراسی لیبرال، اقتصاد آزادو فرهنگ و تمدن غربی است. بنابراین هر چند بنا بر برخی تفاسیر جهانی شدن دارای ماهیت اقتصادی و در پی گسترش اندیشه اقتصادی لیبرال در نمودهایی چون بازار آزاد و تجارت جهانی است، اما از آنجایی که تفکیک سیاست از اقتصاد و تاثیر تحولات اقتصادی بر حیات سیاسی جوامع را نمی‏توان پذیرفت، از این رو گسترش اقتصاد لیبرال با تعمیم لیبرالیسم سیاسی و دمکراسی غربی همراه خواهد بود.
برخی از نویسندگان غربی، ضمن یادآوری چالش‏های اجتماعی جهانی شدن، این نکته را مورد تاکید قرار می‏دهد که مشکلات عصر جهانی شدن از جهانگیرشدن دمکراسی لیبرال ناشی نمی‏گردد بلکه ریشه مشکلات در عدم توسعه دمکراسی است و بنابراین مواجه عقلانی با فرایند جهانی شدن تعمیم و گسترش دمکراسی است و در واقع مشکلات دمکراسی را با گسترش دمکراسی می‏توان پاسخ داد. به هر حال جهانی‏شدن قبل از هر چیزی بیانگر عالمگیرشدن ارزش‏های فرهنگی، مدیریت سیاسی و الگوی اقتصادی غربی است و این امر دیگر جوامع را با چالش‏های هویتی و سیاسی مواجه می‏سازد که در این میان جوامع اسلامی، با توجه به تعارض باورهای اسلامی با آموزه‏های لیبرالیسم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از وضعیت خاصی برخوردار می‏باشد. مهمترین محورهای تعارض اسلام با جهانی شدن را از منظر ایدئولوژیک در محورهای زیر می‏توان مطرح کرد؛
۱) تعارض هویت اسلامی و جهانی شدن: جهانی شدن بنا به تفسیر گیدنز هویت جدیدی را مطرح نموده و به تعمیم‏سازی آن می‏پردازد. جهانی شدن از نظر فرهنگی اشاره به وضعیتی دارد که در پرتو آن سنن و فرهنگ بومی و local تخریب می‏گردد و نوعی همسان‏سازی فرهنگی ترویج می‏گردد. بنابراین در فرایند جهانی شدن در چارچوب اندیشه گیدنز آموزه‏های تجدد عالمگیر و جهانی می‏شود که در این میان عناصر و مولفه‏های جدیدی به عنوان تشخّص و هویت جهانی مطرح می‏گردد. هویت یاد شده بر بستر باورهای لیبرالیستی غرب و در چارچوب اندیشه لیبرالیسم تعریف و ارایه می‏گردد. به نظر آنتونی گیدنز این بُعد جهانی شدن را چنین توضیح می‏دهد:
«جهانی شدن عملا این مفهوم را القا می‏کند که لااقل از لحاظ عواقب مترتب بر تکه‏برداری‏ها هیچ‏کس قادر نیست از تحولات ناشی از گسترش تجدد در امان بماند یا برخلاف آن گزینشی به عمل آرد... بسیاری دیگر از وجوه نهادهای امروزین از جمله آنهایی که به مقیاس‏های کوچک عمل می‏کنند، حتی مردمی را که در سنتی‏ترین سکونت‏گاههای ممکن خارج از بخش پیشرفته جهان به سر می‏برند، تحت‏تاثیر قرار می‏دهند. از طرف دیگر در همان بخشهای پیشرفته جهان نیز ماهیت زندگی روزمره به طور مستمر تحت‏تاثیر وصلت بین عناصر محلی و جهانی تحوّل می‏یابد.»
بنابراین جهانی شدن حتی در هویت شخصی افراد دگرگونی ایجاد نموده است به گونه‏ای که این تغییرات آنچنان وسیع و گسترده است که وجوه بسیاری زندگی خصوصی افراد نیز دچار تحول می‏گردد و به قول گیدنز سطح و ابعاد فاصله‏گیری‏های زمانی ـــ فضایی دوران تجدد کنونی چنان گسترش یافته که برای نخستین بار در تاریخ نزدیک‏شدن و برخوردکردن با این قضایا خواه‏ناخواه مفاهیم و راهبردهای ناشی از محیط‏های غیرغربی را نیز باید در برگیرد. بحث مورد نظر در این فراز از نوشتار گیدنز شکل‏گیری صورتبندی جدید از حیات اجتماعی است که در چارچوب آن مرز میان خود و غیر یا خودی و بیگانه وجود ندارد. این صورتبندی جدید آنچنان هویت کلان و عام به جوامع می‏بخشد که همگی در یک ردیف «خودی» محسوب می‏شوند و اساسا مفهوم غیریت و «بیگانه» را برنمی‏تابد. آیا چنین هویتی بر مبنای چه ارزش‏های عام و فراگیری شکل می‏گیرد؟ از طرف دیگر آیا در درون گفتمان دینی چنین هویتی تا چه اندازه قابل پذیرش می‏باشد؟
پاسخ اسلامی به پرسش‏های فوق را نمی‏توان در یک طبقه‏بندی مورد اجماع‏نظر مطرح کرد، هر چند ضرورت صورتبندی جدیدی از فرهنگ و باورهای دینی با توجه به تحولات جدید به ویژه در فرایند جهانی شدن نکته‏ای مورد اتفاق همگان است اما تاکنون پاسخ قطعی و نهایی که قابل قبول کل جهان اسلام باشد، به این پرسش‏ها داده نشده است. «کشورهای اسلامی سخت برای صنعتی‏شدن تلاش می‏کنند، بدون آنکه پیامدهای جهانی شدن را از بُعد فرهنگی و مذهبی مورد توجه قرار دهند. این پرسش‏ها ضرورت صورتبندی بشیریت خود و جامعه در محیط جهانی با یکدیگر به تعامل می‏پردازند.
البته گیدنز بین جهانی شدن و غربی‏شدن جهان تفکیک قائل است، هر چند این نکته را مورد اذعان قرار می‏دهد که جهانی شدن نوعی هویت جدیدی را ایجاد می‏کند. اما اگر جوهره و محتوای جهانی شدن را، آنگونه که او تحلیل می‏کند، عالمگیر شدن تجدد بدانیم، در این حال ناگفته، جهانی شدن را برابر با غربی شدن دانسته‏ایم. وی در این زمینه می‏گوید:
«جهانی شدن چیزی متفاوت از اشاعه نهادهای غربی در سرتاسر جهان و خردشدن فرهنگ‏های دیگر بر اثر آنهاست. جهانی شدن که فراگردی با تحول ناهموار است و ضمن هماهنگ‏کردن تفرقه نیز ایجاد می‏کند، صورت‏های تازه‏ای از هم وابستگی جهانی را به بار می‏آورد که در این صورتها «دیگران»ی وجود ندارد... این پدیده نمی‏تواند غربی باشد زیرا در اینجا محبت از صورت‏های نوپدید هم‏وابستگی جهانی و آگاهی سیاره‏ای است. روش‏های جدید تلقی اسلامی از تکنولوژی و فرهنگ غرب را مطرح می‏کند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد درک عمیق از غرب است در حالی که عمیقا از غرب تاثیر پذیرفته‏اند. امواج آراء و ارزش‏های غربی همچنان بی‏وقفه از طریق رسانه‏های جمعی و سایر طُرق انتقال اطلاعات به طرف جهان اسلام سرازیر است، اما آنچه لازم و موجود نیست اطلاع درباره غرب و درک روشن از ریشه‏های فکری و فرهنگی غرب از نقطه نظر اسلامی است و تنها چنین معرفتی می‏تواند ابزارهای ضروری مواجه و مقابله با معارضه‏های غرب جدید و تدارک پاسخ اسلامی بدان را در اختیاز مسلمانان قرار می‏دهد.»
بنابراین تعارض هویتی برآمده از فرایندهای جهانی شدن با هویت اسلامی را می‏توان چنین تلخیص کرد: در جوامع اسلامی باورهای دینی و نظام ارزشی اسلام بخش مهمی از هویت مسلمانان را شکل می‏دهد. این هویت خواه‏ناخواه در درون مرزهای اعتقادی و دینی تعریف می‏گردد و نوعی خط‏کشی و مرزبندی بین خود و بیگانه را مطرح می‏سازد. هر چند تفاسیر و قرائت‏های مختلف از اسلام در این زمینه دارای تفاوت‏های جدی است اما این تفاوت‏ها صرفا پررنگ‏شدن یا کم‏رنگ‏شدن مرز خودی و بیگانه خود را نشان می‏دهند، هر چند در اصل اینکه بالاخره دین و باورهای اسلامی بخشی از هویت جوامع اسلامی را تشکیل می‏دهد اجماع نظر وجود دارد. با پذیرش این نکته هر چند تفسیر پلورالیستی مطلق از اسلام را اتخاذ نماییم. باز هم نوعی تعارض با هویت مطرح در فرایند جهانی شدن و زدودن مرزهای اعتقادی و مذهبی که جوامع را بخودی و بیگانه تقسیم می‏نماید، مشاهده می‏شود. زیرا به هر روی افراد مستلزم به قوانین و تعالیم اسلامی، مسلمان‏اند و این اعتقاد را بخشی مهم از «هویت»شان تلقی می‏نمایند، در حالی که جوامع غیردینی چنین نیستند و بنابراین در زمره، بیگانه محسوب می‏گردد. هر چند در جای خود نحوه تعامل با بیگانگان از منظر دینی به بحث گذاشته شده و الزاما تقسیم جهان به دو بخش خود خودی و غیری به مفهوم تعارض خودی‏ها با بیگانگان نیست، بلکه ضمن اذعان بر این مرزبندی که ناشی از تعالیم و باورهای دینی است، بر همزیستی خودی‏ها و بیگانگان تاکید می‏شود.
۲) تعارض فرهنگ اسلامی و «جهانی شدن»: احتمالا چالش‏آورترین بخش جهانی شدن نسبت به اسلام و اندیشه دینی، خود فرهنگ و اندیشه است. این امر ناشی از نقش زیربنایی فرهنگ نسبت به دیگر ساختارهای اجتماعی است و از سوی دیگر بخش مهمی از فرهنگ متشکل از نظام ارزشی، هنجارها و باورهای دینی جامعه است. گفتیم جهانی شدن فرهنگی با سه تغییر عمده روبرو است. هر یک از تفاسیر یاد شده از جهانی شدن فرهنگ به گونه‏ای تعارض با فرهنگ اسلامی داشته و اندیشه دینی را به چالش می‏طلبد، با این تفاوت که در برخی تفاسیر این تعارض عمیق، همه جانبه و گسترده است و بنا بر برخی تفاسیر دیگر کم‏رنگ‏تر و ناملموس‏تر است. برای تبیین مساله به اختصار قرائت‏های سه گانه جهانی شدن فرهنگ را مرور می‏کنیم:
▪ استفاده از تکنولوژی و شبکه‏های مختلف اطلاع‏رسانی تبلیغ، جهت ارایه فرهنگ‏های ملی، مذهبی و قومی در سطح جهانی،
▪ گسترش فرهنگ مسلط از طریق بازارهای جهانی و شبکه‏های ارتباطی،
▪ بین‏المللی‏شدن و همسان‏سازی فرهنگی براساس ارزش‏های فرهنگی کشورهای صنعتی و ملل توسعه یافته.
تفسیر دوم و سوم در واقع همان است که برخی از نویسندگان از آن با عنوان غربی‏سازی، امریکایی‏سازی و یا امپریالیسم فرهنگی یاد نموده‏اند. براساس این دو تفسیر از جهانی شدن فرهنگ تعارض به وضوح مشاهده می‏شود، زیرا چه جهانی شدن را همراه با توسعه گسترش فرهنگ مسلط غرب بدانیم یا بین‏المللی شدن فرهنگ و ارزش‏های غربی، در هر حال این جریان فرهنگ دینی و نظام ارزشی اسلام را تضعیف نموده و درصدد حذف و جایگزینی آن می‏باشد. اما بنابر تفسیر اول به ظاهر چندان تعارضی مشاهده نمی‏شود، اما در واقع نمی‏توان یک نوع تعارض نامرئی و غیرملموس را از نظر دور داشت، زیرا حتی اگر جهانی شدن فرهنگ به مفهوم استفاده از شبکه‏ها جهت جهانی‏سازی فرهنگ‏های قومی، مذهبی و بومی باشد، این سوال مطرح می‏شود که آیا همه فرهنگ‏ها و کلیه جوامع از دسترسی برابر با تکنولوژی برخوردارند؟ به عبارت دیگر آیا حاملان کلیه فرهنگ‏ها در کنار هم فرایند جهانی شدن را شکل می‏دهند و یا آن را هدایت می‏نمایند؟ طبعا پاسخ منفی خواهد بود، زیرا سهم برخورداری کشورهای غربی از شبکه‏های ارتباطی به مراتب افزون‏تر از سایر جوامع است. در این حالت تفسیر نخست به نوعی به تفسیر دوم و سوم از جهانی شدن فرهنگ باز می‏گردد. در نتیجه تعارض فرهنگی و ارزشی خود را نشان می‏دهد. رشد فزاینده گرایش‏های محلی‏گرایی، قومی و ناسیونالیستی در درون فرایند جهانی شدن نشان از تعارض جهانی شدن با هویت‏های ملی و مذهبی دارد. این نکته را برخی از نظریه‏پردازان جهانی شدن با عنوان پارادوکس «جهانی ـــ محلی‏شدن» یاد نموده و چنین توضیح می‏دهند: جامعه اطلاعاتی شبکه محور با یک تضاد درونی مواجه است، زیرا همزمان با ظهور جامعه شبکه‏ای جهانی، هویت‏های مذهبی، قومی و ملی نیز در حال اوج‏گیری و مقاومت در برابر جهانی شدن است و در اثر این مقاومت‏ها جنبش‏های مذهبی، قومی و ملی شکل می‏گیرند. بسیاری از گروه‏های هویتی برای ابراز هویت خود از همان ابزارهای جهانی شدن استفاده می‏کنند و از همین رو روند جهانی ـــ محلی‏شدن شکل می‏گیرد که خود یکی از نمودهای شرایط پست مدرن می‏باشد.» از این رو در فضای پست مدرنیزم روایتهای کلان ایدئولوژیک و هویت‏های بزرگ به نقد کشیده می‏شود و نوعی عبور از ماکرو ایدئولوژی به میکرو ایدئولوژی، یا گذار از هویت‏های بزرگ به هویت‏های محلی و کوچک صورت می‏گیرد.
برخی از نویسندگان، باز تولید بنیادگرایی در کشورهای اسلامی را از این منظر به بحث گذاشته و رشد بنیادگرای جدید را واکنشی در برابر تمامیت‏طلبی غرب که از طریق فرایند جهانی‏شدن تلاش می‏کند تا هژمونی خود را تثبیت نماید، ارزیابی می‏کنند. در این چارچوب بنیادگرای آنها گزینه معقول در برابر جهانی شدن فرهنگ و سیاست غربی است که از سوی برخی از مسلمانان اتخاذ و دنبال می‏شود. بنابراین تنها راه جلوگیری از بنیادگرای اسلامی نیز تجدیدنظر در برخورد غرب با جهان اسلام و تعدیل ماهیت جهانی شدن می‏باشد.
بنابراین در واکنش به جهانی شدن حرکت‏های ملی، محلی و مذهبی ظهور و گسترش می‏یابد و این خود بیانگر ماهیت تعارض جهانی شدن و تعارض آن با هویت‏های ملی و مذهبی است. یکی از پژوهشگران در این زمینه می‏گوید: جهانی شدن از غرب برخاست و اصولا با توسعه اندیشه‏ها، ارزش‏ها و شیوه‏های زندگی و تکنولوژی غرب ارتباط دارد. دو نوع واکنش مهم در قبال این فرایند قابل ردّیابی است؛
۱) مقاومت محلی که برای دفاع از هویت قومی در چارچوب اندیشه ناسیونالیستی شکل گرفت
۲) بنیادگرایی اسلامی که در پی احساس خطر حذف هویت اسلامی در فرایند جهانی شدن باز تولید گردید. ارنست گلنر یادآور می‏شود که نوعی ناسازگاری میان ادعاها و آموزهای غرب که در فرایند جهانی شدن عالمگیر و جهانی می‏شود با آموزه‏های اسلامی وجود دارد و این ناسازگاری موجب می‏گردد که هر دو به نفی یکدیگر بپردازند. او می‏گوید: بنیادگرایی جایگزینی است برای فرهنگ غرب که به وسیله قدرت‏های سیاسی و اقتصادی غرب تبلیغ و ترویج می‏گردد، اما همزمان برای تولیدمثل و توسعه‏ی پیامش از تکنولوژی غربی بهره می‏جوید. اسپوزیتو نیز نکته فوق را تائید می‏کند. او معتقد است که تقلید کورکورانه از غرب و غربی‏کردن نسنجیده جوامع مسلمانان، وابستگی و همبستگی فرهنگی آنان را که تهدیدی نسبت به از دست‏رفتن هویت اسلامی خود دارند، ایجاد نموده است. هر چند بنیادگرایی به عنوان یک مقوله نسبت به جوامع اسلامی از نظر محتوی و ماهیت و رویکردی که نسبت به جهان، انسان و سیاست دارد و در جای خود مورد تامل است و از برخی جهات با نقد جدی تئوریکی و عملی روبرو می‏باشد، اما آنچه در اینجا مورد نظر است، صرف‏نظر از ماهیت بنیادگرای، این نکته است که «جهانی شدن» به مفهوم «غربی‏سازی» به دلیل آنکه فرهنگ و باورهای فرهنگی خاصی را در جوامع اسلامی و دیگر جوامع گسترش می‏دهد به شکل‏گیری حرکت‏های ملی و جنبش‏های مذهبی می‏انجامد که یکی از نمودهای آن مقوله «بنیادگرایی» است. نیل مارنیست از نظریه‏پردازان جهانی شدن در پژوهشی که در زمینه مذهب و جهانی شدن دارد، این نکته را مورد تاکید قرار می‏دهد که رشد بنیادگرایی و ظهور حرکت‏های تجدیدطلبانه در جوامع دینی بیش از هر عاملی بازتاب‏دهنده افکار و ایده‏های غرب در جوامع اسلامی است. حتی از نظر پیشینه تاریخی نهضت اصلاح و احیای اندیشه اسلامی در جوامع اسلامی عمدتا در واکنش با گسترش استعمار و ایده‏های غربی در جهان شرق به وجود آمده است.
منبع : طوبی


همچنین مشاهده کنید