دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

دین در ساحت‏سماحت و سهولت


چكیده مقاله حاضر حاوی چند نكته است. نخست اینكه: اسلام علاوه بر اینكه دارای شریعت‏سهل و مدارایی است و هیچ دستور شاق و فوق توان و تكلیف را بر پیروانش روا نمی‏دارد، همچنین نسبت‏به عقاید دیگر عالم دارای بردباری ویژه‏ای است و عقیده‏ای را بر كسی از راه جبر و اكراه، تحمیل نمی‏كند. دوم اینكه: دین در دوران قرون وسطی زیر سلطه و سیطره حاكمان كلیسا جامه خشن به تن كرد و تساهل و تسامح را، كه یك امر انسانی و نظری بود، زیر پا گذاشت و در نهایت‏با فرجامی تلخ روبرو گشت. سوم اینكه: برآمدن آفتاب تمدن اسلام به خاطر تسامح و تساهلی بود كه متفكران مسلمان در برخورد با دیگر متفكران ملل و نحل عالم داشتند. از پرسشهای عمده‏ای كه پیرامون ادیان رخ می‏نماید این است كه آیا در ذات ادیان الهی و بالاخص ادیان ابراهیمی، كه دین واحدی بیش نیست، تساهل و تحمل عقاید خارج از حوزه آن دین وجود دارد؟ و در صورت وجود داشتن آیا این تحمل یك روش است و یا یك ارزش؟ سوم اینكه آیا در تاریخ ادیان بالاخص اسلام، به عنوان دین خاتم، تحمل عقاید دیگران به دست متولیان دین و یا نهادهای دینی تحقق یافته است و یا جنبه های بی تحملی و خشونت‏بر جنبه های تحمل و تساهل غلبه داشته است؟ البته ممكن است پرسشهای دیگری در این زمینه وجود داشته باشد كه در این مقال موجز مجال طرح آن نیست. از آنجا كه این نوشتار به مناسبت‏بیستمین سالگرد ناپدید شدن سرو قامت آزاده و جاودانه تاریخ و از وارثان نامدار، پیامبران حضرت امام موسی صدر نگارش می‏یابد; همو كه با تساهل و مدارا صدای اسلام و تشیع را از سواحل مدیترانه به امواج هستی طنین افكند و امواج ناآرام زندگی را بر بزم در ساحل بی احساسی ترجیح داد و چونان ابوذر آن تبعیدی دیار لبنان، مستضعفین را حیاتی دوباره بخشید كه «مردم باید امامان و وارثان زمین باشند» ۱ و مجاهد مردی كه در راستای رسالتش فرجامی نامعلوم نصیبش گشت، كه البته غالب نیك نامان تاریخ در این جغرافیای هستی چنین جامهای ناگواری را در فرجام كار خویش سركشیده‏اند و سقراط وار جاودانگی خود را در این جامها و جریده عالم به ثبت رسانده‏اند، كه در آن جهان رضوان گوارایشان باد. به هر روی با این تناسب سزاوار یافتم تا دین در حوزه تساهل را به خامه تحریر آورم و بنگرم كه سلوك این دانشی مرد سر از پا نشناخته در برخورد با دیگر فرق عالم و سایر اصحاب ملل و نحل یك سلوك دینی و الهی بوده است. واژه های: «سمحه، سهله و یسر» و مشتقات آنها به عنوان اوصاف دین در آیات و روایات زیاد به كار رفته و پیامبر اسلام شریعت‏خود را با اوصاف فوق یاد كرده است. ۲ گفتنی است كه سماحت و سهولت هم یك دعوت درون دینی است و هم یك امر برون دینی. یعنی شریعت اسلام علاوه بر اینكه تكلیف شاق و مالایطاقی را بر پیروان خود تحمیل نمی‏كند، از امت اسلام نیز می‏خواهد در تحمل عقاید دیگران و در برابر افكار غیر مسلمانان وسعت نظر و سعه صدر داشته باشند و یاد كرد این مقاله بیشتر مربوط به سهولت در امر برون دینی است كه اسلام در برخورد با عقاید و افكار غیر مسلمانان چه واكنشی دارد و آنها را در چه مقام و منصبی می‏داند و می‏نشاند. ولی نسبت‏به بخش درون دینی تنها به چند آیه از قرآن اكتفا نموده و تفصیل مقال را به مجالی دیگر وامی‏گذاریم.
۱- (و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتبیكم و ما جعل علیكم فی الدین من حرج ملهٔ ابیكم ابراهیم...) ۳ در راه خدا چنان كه شایسته است جهاد كنید. او شما را برگزید و برایتان در دین هیچ تنگنایی پدید نیاورد كیش پدرتان ابراهیم است. در این آیه سهولت و سماحت‏با نفی حرج همراه است‏یعنی با اینكه جهاد و تلاش لازمه حیات و زندگی است و هر انسانی در بستر حیات خویش، به طور تشریعی و یا تكوینی، مامور به جهاد و مبارزه با موانع حیات و حقیقت است ولی نباید زندگی خود را با عسر و حرج همراه سازد. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه یاد شده می‏نویسد: «خدا از روی امتنان هر گونه حرج در دین را، چه حرج در اصل حكم باشد و یا به طور اتفاقی حرجی عارض شود، برداشته است. بنابراین شریعت آسان و ساده پدرشان ابراهیم حنیف است; كسی كه به خدایش ایمان آورد». ۴
۲- خداوند در ضمن نقل داستانهای قرآنی نكاتی را می‏آموزد كه روح پیام آن داستان را می‏نمایاند. (... قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه به عذابا نكرا و اما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول من امرنا یسرا) ۵ گفتیم:ای ذو القرنین [اختیار با توست] یا عذاب می‏كنی یا در میانشان [روش] نیكویی پیش می‏گیری. گفت: اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهیم كرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده می‏شود، آنگاه او را عذابی سخت‏خواهد كرد. و اما هر كه ایمان آورد و كار شایسته كند، پاداش نیكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كاری آسان واخواهیم داشت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏نویسد: «ظاهرا مراد به امر در امرنا امر تكلیفی است و معنای واقعی سخن این است كه به وی دستورات آسان خواهیم گفت; یعنی به چیزهایی كه برایش آسان باشد و موجب سختگیری نگردد مكلف خواهیم ساخت‏». ۶ با توجه به آیات دیگری كه در باره نفی «عسر و حرج‏» و ایجاد سهولت و سكونت، نازل شده است; اشعار به این معناست كه شریعت‏خداوندی از درون شریعتی آرام و سكونت‏بخش و فاقد هر گونه تكالیف شاق و مالایطاق است; تا انسانها در شریعتمداری خود گوهر دین را چون در دریابند و زیبایی و دلبردگی حقیقت دین را از دست رفته نبینند. باز می‏گردیم به امر تسامح در حوزه برون دینی و نوع نگاهی كه دین اسلام به سایر ملل و نحل دارد. واژه «تسامح‏» به معنای مدارایی و تحمل اخلاق و عقاید دیگران، كه مورد قبول مانیست، می‏باشد. به بیان دیگر: تسامح یعنی سیاست مدارای صبورانه در حضور چیزی كه مكروه و ناصواب می‏شماریم. برخی آن را معادل [ Tolerance] گرفته‏اند و «تولرانس‏» در غرب از زمانی آغاز شد كه به عنوان یك راه عقلی برای رفع مشكلات و اختلافهای ایجاد شده بین مسیحیت ارایه گشت. «جان لاك‏» نخستین كسی است كه در این زمینه كتابی را نگاشت و تولرانس را در ساحت دین برای ایجاد همزیستی و زندگی مسالمت‏آمیز بین پروتستان ها و كاتولیك ها به كار برد و فرق مختلف مسیحی را به تفاهم و سازگاری دعوت كرد.
لاك در رد كسانی كه می‏خواهند به زور و شكنجه و خشونت مردم را صحیح الاعتقاد كنند و با ترس و تهدید جامعه را دینی سازند، چنین نوشت: «سركوب سیاست كارآمد و مؤثری نیست. از زور می‏توان برای واداشتن به انجام دادن حركات عبادی به شیوه خاص مسیحی استفاده كرد، اما زور نمی‏تواند انسان را وادار كند كه در خلوتگه ضمیرش ایمان یا اعتقادی را بپذیرد. آنچه زور می‏تواند انجام دهد واداشتن انسان به تظاهر به ایمان و صحیح الاعتقاد بودن است. چنین سیاستی نه فقط بی فایده ست‏بلكه از جنبه اخلاقی زیانبار است، چون به پرورش نفاق می‏انجامد. بدین طریق لاك این استدلال كاتولیك ها را رد می‏كند كه زور تا چه رسد شكنجه و مرگ می‏تواند انسان را به فلاح و رستگاری برساند». ۷نكته‏ای كه ذكرش در اینجا ضروری است این است كه تساهل و تسامح بیش از آنكه یك امر دینی و یا اخلاقی باشد، یك مقوله انسانی است‏به این معنا كه انسانها از جهت فكر و فهم و سلیقه در درجات متفاوت هستند و كسی نمی‏تواند ادعا كند كه هر چه من می‏فهمم حق است و هر فهمی غیر از این باطل است و شاید سر اینكه قرآن كریم دین اكراهی را نكوهش كرده و آن را منتفی دانسته است، اشاره به همین باشد كه باید آدمها را در فهم و اعتقاد آزاد گذاشت. زیرا هر كس در چگونگی فهم باید آزاد باشد بنابراین تسامح به عنوان یك مقوله فرا دینی نخستین كاربرد آن این است كه آدمیان را در كشف حقیقت و پیدا كردن راه سعادت آزاد می‏گذارد و هر گونه استبدادی را در این راستا محكوم می‏كند، چون استبداد دشمن آشكار و آشنای عقیده و فكر و فرهنگ است و راه اندیشیدن را بر انسانها می‏بندد و علت اینكه رویكرد انسان امروز، بویژه در مغرب زمین، به تساهل بیشتر شده است، چون حاكمیت كلیسا راه را بر هر دگراندیشی بسته بود و حق مطلق را فقط از آن خود می‏دانست و هیچ حقیقتی ورای دیوارهای كلیسا مورد پذیرش واقع نمی‏گشت و بل صاحبان آن را به شكنجه و كشتار محكوم می‏كردند. بنابراین كلمه تسامح و تساهل پس از قرون هفدهم و هجدهم بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است تا هر نوع مطلق گرایی و جزمیت اندیشی را، هم در ساحت ادیان و هم در ساحت فرهنگ و سیاست، بزداید.
در فرهنگ تسامح اصل بر این نیست تا به همه اندیشه ها و عقیده ها صورت حقیقت‏ببخشد و یك نوع نسبی گری را در جامعه رواج دهد و بگوید هر كس به هر چه می‏اندیشد صواب است‏بلكه در فرهنگ تسامح بیشتر تحمل عقاید و افكار مورد نظر است نه تحمیل عقاید و افكار ولازمه تحمل عقاید و اندیشه دیگران دست كشیدن از ایمان خود نیست، بلكه می‏توان در عین اینكه عقیده‏ای را باطل شمرد و فكری را مردود دانست، ولی به صاحب عقیده باطل و فكر مردود احترام گذاشت و بر آن نشورید. و تعریف تسامح چیزی غیر از این نمی‏تواند باشد. انسان متسامح یعنی كسی كه در برابر اندیشه‏ای ناصواب، به زعم او، دارای سیاست صبورانه است. ممكن است‏برخی بر این گمان روند كه تسامح یعنی بی اعتنایی به عقاید و افكار خود و یا نسبت‏به افكار باطل حساسیت از خود نشان ندادن. داشتن چنین پنداری از تسامح غلط است و كسی نمی‏گوید دینداران باید نسبت‏به عقاید و افكار خود بی اعتنا و راه را برای ترویج افكار و عقاید مردود هموار سازند; بلكه سخن بر سر نوع و نحوه برخورد با افكار و عقاید دیگران است. ما اگر تسامح را در برابر خشونت قرار دهیم و معنی ضد این واژه را در یابیم مفهوم آن روشنتر خواهد شد. در قاموس خشونت‏یعنی هر فكری و عقیده‏ای را تحمل نكردن و آن را سركوب و محكوم كردن با تیغ ارتداد و الحاد سر هر متفكری و دگر اندیش، را بریدن. طرفداران تسامح می‏گویند سیاست‏سركوب در ساحت فكر و فرهنگ و اعتقاد كارآمد و موثر نیست‏بلكه از لحاظ اخلاقی اثرات زیانباری در پی خواهد داشت و فراتر از آن آنچه گذشت، تسامح یعنی پاسداشت‏حق اولیه انسان، یعنی آزادی و خشونت‏یعنی زیر پا گذاشتن این حق. اینكه در جوامع مدنی اصرار دارند تادین را از دست دولت‏خارج سازند و نهادهای دینی را از نهادهای دولتی جدا كنند برای این است كه دین اگر در چنبره قدرت قرار گیرد و لباس زور به تن كند این دیگر دین نخواهد بود چرا كه عطوفت و لطافت‏خود را از دست‏خواهد داد. از سویی اگر تساهل از دامن دین بر چیده شود و نهادهای دینی عقاید و افكار غیر خود را تحمل نكنند، كثیری از افراد جامعه را دچار محرومیتهای حقوقی خواهد كرد. و حتی ممكن است‏برخی خشونت طلبان تا مرز گرفتن حیات فیزیكی از افراد دگر اندیش پیش روند. لهذا مفهوم «تساهل‏» كه در غرب توسط «جان لاك‏» فیلسوف پرآوازه انگلیس مطرح شد، هدف پیشتیبانی از حقوق و آزادیهای كسانی بود كه در برابر گیوتین كلیسا ها و سلاطین تمامیت‏خواه، قرار داشتند و حقوقشان از دست رفته بود یا در شرف پایمال شدن بود. بشر غربی در مقابل قهر و خشونت كلیسا و نهادهای دینی و دولتی حقوق خود را مطالبه می‏كرد، لذا كسانی كه قایل به حقوق بشر نیستند، اعتقاد و علاقه‏ای به تسامح و مدارا نیز ندارند و همچنین در جامعه‏ای كه نقد و نقادی برنمی تابد و برخی افكار انسانهای غیر موصوم را پشت پرده عصمت می‏بیند و پیرامون آن خط قرمز می‏كشند، تساهل معنا پیدا نمی‏كند. زیرا ممكن است كسانی در راءس هرم قدرت باشند كه تحمل افكار مخالف را نداشته باشند و یكسره آن را باطل بدانند و باطل دانستن را با تحمل نكردن و به دنبال آن برخورد خشن كردن، یكی بدانند. غافل از اینكه دیگران از «حق‏» آزاد اندیشی و نقد به افكار و اعتقاد اكثریت‏برخوردارند. و می‏توانند هر كجا كه خواستند افكار خود را طرح نمایند، همچنانكه در تاریخ اسلام ملحدین افكار خود را با مداراه آفتابی می‏كردند و ائمه (علیهم السلام) با ادب و نزاكت پاسخ آنان را می‏دادند. ۸
نكته‏ای كه باید در اینجا یادآور شوم اینكه: تحمل عقاید دیگران و رواپذیری افكار دگراندیشان به معنای به سمیت‏شناختن آنها در فرهنگ جامعه نیست، معمولا هر جامعه‏ای در مقام پاسداری از فرهنگ رسمی خویش همه جا خواهد ایستاد و كمتر جوامعی بوده است كه گوهره فرهنگ خود را به خاطر پهن شدن سفره فكری عده‏ای، از ست‏بدهد، ولی اگر برخی افكار به خاطر بی‏تحملی آفتابی نشود و با احتجاجات محاجه‏گران روبرو نگردند، ممكن است در نزد عده‏ای صواب تلقی گردد و عده‏ای را به دنبال خود بشوراند كه در این صورت برای فرهنگ رسمی مردم تهدیدی خواهد بود. در اینجا سزاوار است‏به درون تعالیم دین، بالاخص قرآن راه یافته و در حد ممكن فرهنگ تساهلی قرآن را بنگریم.
تساهل از نگاه درون دینی
پیشتر گفته باشم كه خشونت از نگاه قرآن و كلام الهی یك حالت صد در صد نكوهنده نیست و در برخی موارد ابراز خشونت‏یك امر لازمی به حساب آمده است; كه با تاملی دقیق می‏توان آن را به برخی حوزه های اخلاقی و سیاسی بر گردانید. و همچنین مدارا و تساهل به پسندیده و ناپسند تقسیم شده است و نمی‏توان تساهل را یك پدیده ذاتا ارزشی و اخلاقی تلقی كرد و حسن ذاتی برای آن برشمرد. فی المثل به دو نمونه از آیات قرآن اشاره می‏كنیم: ۱- (یا ایها النبی جاهد الكفار و المنافقین و اغلظ علیهم); «ای پیامبر، با كافران و منافقان بجنگ و با آنان به شدت رفتار كن‏» ۹ ۲- (...و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك); «اگر تندخو و سخت‏دل می‏بودی از گرد تو پراكنده می‏شدند.» ۱۰ در این دو آیه، كه خطاب به پیامبر (ص) است، در آیه اول پیامبر را مامور به اعمال خشونت می‏كند، زیرا جریان توطئه علیه جامعه نو پای اسلامی در كار است و منافقان و كفار دست‏به هم داده تا ضربه‏ی كاری خود را برای نابودی اسلام وارد سازند. در اینجا تساهل و مدارا معنا ندارد. تساهل و بردباری مساوی است‏با نابودی جامعه نو پای اسلامی. در آیه دوم كه در مقام وصف پیامبر اكرم (ص) است. او را به تساهل می‏ستاید و رمز موفقیت او را در فرونشانی خشم و غلظت می‏داند، زیرا در مقام ابلاغ پیام و انجام رسالت و تحقق نبوت باید با توده‏های مردم مدارا پیشه كرد و شعله خشم را خاموش ساخت و مردم را در انتخاب دین و برگزیدن آیین آزاد گذاشت‏خصوصا آنجا و آنگاه كه دولت‏به عنوان یك نهاد قانونی بخواهد متولی دین و اعتقاد مردم شود. «لاك‏» در رساله خود (Toleyation) تاكید می‏كند، حكومت نباید مرجعیتی در عقاید دینی پیدا كند. دین امری مربوط به اعتقاد قلبی است و داوطلبانه پذیرفته می‏شود و بنابر ماهیت‏خود چیزی نیست كه بتوان آن را به زور و قهر در اذهان آدمیان فرو كرد یا به وسیله قوانین موضوعه بر مردم تحمیل نمود و اگر به حال خود گذاشته شود، كار كردهایش را بهتر می‏تواند نشان دهد. البته اگر به صورت طبیعی، راهی در اذهان و قلوب نگشاید و به قهر و تكلف باشد، خاصیت و اعتباری نخواهد داشت. بر حكومت نیست كه مناط اعتباری برای صحت و سقم عقاید مردم به دست دهد، بلكه تنها مكلف است‏سلامت و امنیت كشور و جان و مال هر یك از افراد را تامین كند، و زمینه‏های حفظ اعتقاد و شعایر دینی در جامعه را فراهم نماید. «از این رو اگر شهریاران، مردم را به بهانه آمرزش روحشان وادار سازند كه در قلبهای مورد نظر آنها حضور یابند، كار عبثی انجام داده‏اند [زیرا] چنانچه مردم به كلیسایی اعتقاد داشته باشند، با طیب خاطر در آن جا حاضر می‏شوند و اگر اعتقاد نداشته باشند، حضور آنان بر ایشان هیچ ثمری نخواهد داشت و تا هر میزانی هم كه نیت‏خیر، نوع پرستی و آمرزش ارواح، بهانه مطلوبی برای عمل فرمانروا باشد، تاثیری در آمرزیدگی درستكاری آنها نخواهد داشت و بنابراین بعد از همه اینها، باید مردم را آزادانه به وجدان خود واگذار كرد»۱۱ علت اینكه متولیان سیاسی جامعه نباید متولیان دین و اعتقاد مردم باشند این است كه حكومتها ساختار مذهبی از پیش تعیین شده دارند و در پی آنند تا انسانها را به جبر و زور وارد آن ساختار نمایند و كسی حق تخطی از آن ساختار را ندارد. در غیر این صورت نظام سیاسی به یك نظام توتالیتر تبدیل می‏شود كه جباریت و استبداد دینی را به بار می‏نشاند، بنابراین قرآن كریم وظیفه پیامبران را تنها ابلاغ پیام و انذار مردم می‏داند و اگر مردم هم دعوت پیامبران را برنتابند آنان حق تعقیب و تهدید و محاكمه را ندارند (...و ان تولوا فانما علیك البلاغ) ۱۲ ; و اگر رویگردان شدند، بر تو تبلیغ است و بس... (فان تولیتم فاعلموا انما علی رسولنا البلاغ المبین...) ۱۳ ; اگر رویگردان شوید بدانید كه وظیفه پیامبر ما رسانیدن پیام روشن خداوند است. نظیر آیات فوق زیاد است كه تصریح می‏كند دین با تهدید و ارعاب قابل رواج نیست و باید با عطوفت و مهربانی رواج پذیرد.
شگفت اینكه در تاریخ حكومتهای دینی این مساله به اثبات رسیده است كه هر گاه حاكمان مرجع عالی مذهب قرار گرفته‏اند، چگونه به حكومتهای توتالیتر تبدیل شده‏اند. گویاترین نمونه آن تاریخ قرون وسطی است. قرآن یادآور حاكمیت فرعون است كه مرجع عالی دینی مردم گشته و كسی نمی‏توانست‏خارج از ساختار مذهبی فرعون زندگی كند، زیرا قداست مذهب فرعونی یعنی قداست فرعون و زیر سؤال بردن مذهب فرعونی یعنی علامت‏سؤال روی فرعون گذاشتن. در نظام دینی فرعون تسامح و تساهل راه ندارد حتی اگر موسی هم از جانب خدا مامور می‏شود با «قول لین‏» با فرعون سخن بگوید (فقولا له قولا لینا) ۱۴ ولی جباریت فرعون به موسی اجازه نمی‏دهد كه دین مردم را دگرگون كند و ساختار مذهبی فرعون را در هم بریزد حكایت قرآن چنین است: (و قال فرعون ذرونی اقتل موسی و لیدع ربه انی اخاف ان یبدل دینكم او ان یظهر فی الارض الفساد); موسی را باید كشت زیرا بیم آن است كه دین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد و تباهی كند. ۱۵ در نهایت، اهرم تبلیغاتی فرعون این است كه موسی و هارون می‏خواهند امنیت ملی را به خطر انداخته و مردم را از سرزمین خود دور برانند و آیین موجود را براندازد. (و قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاكم من ارضكم بسحرهما و یذهبا بطریقتكم المثلی) گفتند: این دو جادوگرانی هستند كه می‏خواهند با جادوی خویش شما را از سرزمینتان برانند و آیین برتر شما را براندازند. ۱۶ در سراسر حكایت موسی و فرعون این نكته مستفاد است كه فرعون علاوه بر اینكه تاج حاكمیت‏سیاسی جامعه را بر سر دارد، جامه جباریت دینی را نیز بر تن كرده و هر نوع آزادی اندیشه و عقیده را از جامعه برگرفته است ولی آیینی كه موسی عرضه می‏كند منطبق با ملایمت و سهولت و منطق و بردباری است و در جایی كه موسی خشماناكانه برخورد كرد و فرد گمراهی را كشت، به درگاه خدا به استغفار افتاد، و گفت: (رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له انه هو الغفور الرحیم); گفت: ای پروردگار من، به خود ستم كردم. مرا بیامرز و خدایش بیامرزید. زیرا آمرزنده و مهربان است. ۱۷ و در جایی دیگر نزدیك بود موسی خشونت گذشته را تكرار كند; آنگاه به او چنین گفتند: (ان ترید الا ان تكون جبارا فی الارض و ما ترید ان تكون من المصلحین); [ای موسی] اراده كرده‏ای در این سرزمین جبار باشی و نمی‏خواهی از مصلحان باشی. ۱۸ لازمه مصلح بودن، تساهل و بردباری است و با ارعاب و خشونت نمی‏توان هیچ منطقی را حاكم كرد و اگر خشونت كار ساز بود انبیاء نخستین كسانی بودند كه این راه را می‏پیمودند. در تعالیم دینی آنگاه مردمان به خیر امیدوار و از شر در امانند كه خشمها فرو نشانده شود و فیض به جای غیض نشیند «... مكظوما غیظه. الخیر منه مامول، و الشر منه مامون‏»; غیظش فرو نشانده است. به خیر او امید می‏رود و از شرش ایمنی حاصل است (نهج البلاغه، خطبه همام).
یكی از درسهای اخلاقی كه تعالیم اسلامی، در اخلاق عملی، به ما می‏دهد این است كه: اگر كسی با شما بدی كرد و سیئه‏ای در جامعه مرتكب شد جزای او همان (جزاء سیئهٔ سیئهٔ مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله); جزای هر بدی بدیی است همانند آن. پس كسی كه عفو كند و آشتی ورزد مزدش با خداست. ۱۹ سعدی با الهام از این آیه می‏گوید: بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی احسن الی من اساء قرآن این برخورد مداراگونه را حتی با اهل كتاب، بویژه با بی‏دینان، توصیه می‏نماید. در سوره كافرون خطاب به كفار می‏فرماید: (لكم دینكم و لی دین) و در جای دیگر می‏فرماید: (و لا تلقوا لمن القی الیكم السلام لست مؤمنا); و كسی كه با شما از در تسلیم [و اسلام] وارد شود. نگویید كه مؤمن نیستی. ۲۰ در آیه دیگر برای اینكه پراكندگیهای خشونت‏زا را در جامعه جمع كند و تشتت‏ها را بزداید، با كمال تساهل همه را به گرد یك كلام [توحید] می‏خواند: (قل یا اهل الكتاب تعالوا الی كلمهٔ سواء بیننا و بینكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقو لوا اشهدوا بانا مسلمون); بگو ای اهل كتاب بیایید بر سر سخنی كه بین ما و شما یكسان ست‏بایستیم كه جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریكی نیاوریم و هیچ كس از ما دیگری را به جای خداوند به خدایی نگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویند شاهد باشید كه ما فرمانبرداریم. ۲۱ این آیات و امثال آن كه در اینجا نیامده است، نشان دهنده این است كه تساهل در امر اعتقاد و آیین یك ارزش اخلاقی تلقی می‏شود; مادام كه فتنه‏هایی جامعه را تهدید كند در غیر این صورت «غلظت‏» تا حد رفع فتنه امری ضروری خواهد بود.
تساهل در حوزه فرهنگ
ضرورت تساهل در حوزه فكر و فرهنگ از دیر زمان عرصه جنگ و جدال بوده است‏برخی از متفكران، هم در اسلام و هم در مسیحیت، بر این اصل پای می‏فشردند كه فكر در انحصار گروهی از انسانها است و فرهنگ جامعه باید در حصار خاص -كه ساختارش به دست ارباب قدرت است‏قرار گیرد، در غیر این صورت هجمه فرهنگی خواهد بود. در اینجا به نحو اجمال اشاره خواهم كرد كه رشد و پویایی فرهنگها در تعاطی و داد و ستد افكار بوده است و هیچ فرهنگی در حصار مخصوصی به بالندگی نرسیده است. از سایر فرهنگها كه بگذریم، فرهنگ اسلامی عالیترین نمونه برای ادعای فوق است. بالندگی تمدن اسلامی از نقطه‏ای آغاز شد كه متفكران اسلام، در برهه‏ای از تاریخ، افكار مخالفان خود را برتافتند و با آنها به گفت و گو نشستند و راههای تهدید و توبیخ به غیر خود را بستند و فرموده پیامبر را الحكمهٔ ضالهٔ المؤمن را به كار گرفتند و جدال احسن، كه دعوت قرآنی بود; (ادع الی سبیل ربك بالحكمهٔ و الموعظهٔ الحسنهٔ و جادلهم بالتی هی احسن) را بن‏مایه داد و ستدهای فرهنگی قرار دادند و اگر فكری را باطل می‏دانستند با قاعده (ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینك و بینه عداوهٔ كانه ولی حمیم); سیئه را به بهترین شیوه دفع كن آنگاه خواهی دید كه دشمنت، دوست همدل تو شده است.» ۲۲ را پاسخ می‏دادند. اساسا هرگاه دین در دست‏حاكمان متعصب بوده و سیاستمداران جامعه متولیان عقیده مردم بوده‏اند، حوزه‏های ماحت‏به تله‏های خشونت تغییر می‏كرده است. چرا كه قدرت، تسامح‏بردار نیست و تحمل عقاید دیگر را بر نمی‏تابد و تلاش می‏كند تا عقاید مورد پسند حاكمیت را بر مردم تحمیل كند و این زیان بزرگی است كه دامنگیر ادیان بوده است. شاید با لحاظ این زیان بزرگ بوده است كه خداوند همواره پیامبر را هدایت می‏كرد تا با جباریت و قهاریت عقیده‏ای را بر كسی تحمیل نكند و با فروتنی و خفض جناح مردم را بخواند. (و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنین)، بال خویش را برای پیروان مؤمن فرود آور. ۲۳ (و اخفض جناحك للمؤمنین); و در برابر مؤمنان فروتن باش. ۲۴ (فاصفح الصفح الجمیل); راه گذشت و گشاده‏رویی پیش گیر. ۲۵ این ارشادها و هدایت‏های الهی برای این است كه نمی‏توان باریسمان حكومت عقاید مردم را گز كرد و با شاقول سیاست افكار را تراز كرد و تكثرگرایی و حق انتخاب آزاد از حقوق طبیعی افراد است و عالمان دین به عنوان وارثان پیامبر تنها رسالت هدایت انسانها و بلاغ دین را به عهده دارند (و ما علی الرسول الا البلاغ المبین) ۲۶ قائمه ایمان انسانها عشق به خداوند است و بس.
ما ملك عافیت نه به لشكر گرفته‏ایم ما تخت‏سلطنت نه به بازو نهاده‏ایم تا سحر چشم یار چه بازی كند كه باز بنیاد بر كرشمه جادو نهاده‏ایم حافظ
پی‏نوشتها
۱- و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمهٔ و نجعلهم الوارثین. قصص/ ۵. ۲- بعثنی بالحنیفیهٔ السمحهٔ السهلهٔ. بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۲۶۴. ۳- حج/ ۷۸. ۴- تفسیر المیزان، ج ۱۴، ص ۱۲. ۵- كهف/ ۸۸. ۶- المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۲. ۷- ر.ك: نامه فرهنگ، ش ۲۸، ص ۶۶. ۸- ر.ك: احتجاجات طبرسی. ۹- توبه/ ۷۳. ۱۰- آل عمران/ ۱۵۹. ۱۱- لاك و...، خداوندان اندیشه سیاسی، ص‏۲۷۳ و مقصود فراستخواه، دین و جامعه، ص ۲۱۶. ۱۲- آل عمران/ ۲۰. ۱۳- مائده/ ۹۲. ۱۴- طه/ ۴۴. ۱۵- غافر/ ۲۶. ۱۶- طه/ ۶۳. ۱۷- قصص/ ۱۵. ۱۸- قصص/ ۲۰. ۱۹- شوری/ ۴۰. ۲۰- نساء/ ۹۴. ۲۱- آل عمران/ ۶۴. ۲۲- فصلت/ ۳۴. ۲۳- شعراء/ ۲۱۵. ۲۴- حجر/ ۸۸. ۲۵- حجر/ ۴۴. ۲۶- عنكبوت/ ۱۸.
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید