پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

از مهربانی حکومت تا دستان ملت


از مهربانی حکومت تا دستان ملت
چندی است كه سران جبهه مشاركت ساعت ها را به دیدار با سران نظام و احزاب مختلف كشور می گذرانند تا به بحث و تبادل نظر در خصوص مسایل مهم مملكتی بپردازند؛ از هاشمی رفسنجانی تا سید محمد خاتمی، از آیت الله صافی گلپایگانی تا آیت الله موسوی اردبیلی و از سازمان مجاهدین انقلاب تا هیات موتلفه، افراد و احزابی بودند كه جبهه مشاركت جلسات مختلفی را با آنها برگزار كرد. افرادی كه در دو ویژگی تشابه زیادی دارند؛ اول آنكه در راس قدرت هستند یا زمانی بودند و دوم چهره ای مذهبی دارند. و این درحالی است كه تقریباً در اكثر مصاحبه ها و جلسات پرسش و پاسخ با سران مشاركت دو سئوال انتقادی جزء لاینفك سئوالات مطرح شده است؛ انتقاد از نداشتن پایگاه اجتماعی جبهه مشاركت و رابطه قهرآلود این حزب با نیروهای سكولار (سكولاریسم نه به معنای بی خدایی آنگونه كه بعضی ها القا می كنند بلكه به معنای دنیوی و به روز كردن دین و دولت و استقلال نسبی آنها از همدیگر) مانند دانشجویان كه زمانی جزء جبهه دوم خرداد بودند. اما كمتر پیش آمده كه پاسخ دهندگان جبهه مشاركت این نقدها را بپذیرند.
بیایید از ابتدا شروع كنیم. از جایی كه هرگاه سئوالی انتقادی از اصلاح طلبان می شود در خصوص عملكرد گذشته، با این پاسخ یا پاسخ هایی از این دست روبه رو می شویم كه «ما انتقادات را می پذیریم اما انتقادات علمی را و انتقاد شما را نیز وارد نمی دانیم» یا «دوستان ما در جبهه اصلاحات كم لطفی كردند» و یا «جناح مقابل كارشكنی كرد» و كلاً پاسخ هایی مشابه موارد فوق الذكر. به عنوان یك خبرنگار، پس از انتخابات سوم تیرماه شاید بالغ بر ده ها مصاحبه با سران اصلاح طلب داشتم؛ از سازمان مجاهدین انقلاب تا مجمع روحانیون مبارز. اما همواره نقدهایم مورد قبول مصاحبه شوندگان واقع نمی شد. به عبارتی پاسخ دهندگان به نقدها قصور و ضعفی در كارشان نمی دیدند _ اگرچه خود نقدهایی را مطرح می كردند در رابطه با عملكردشان- اما اگر اینگونه است پس چرا اصلاحات به این حال و روز درآمد و از دل دولتی اصلاح طلب دولتی اینچنینی سربرآورد. این از این. حال به نقد مهمی كه این روزها همواره پیشاروی اصلاح طلبان مطرح می شود بپردازیم.
نقد مهم تر همانا نداشتن پایگاه اجتماعی است. یك ماهی قبل از انتخابات ریاست جمهوری بود كه در جلسه ای مطبوعاتی از جناب تاج زاده پرسیدم: «جبهه مشاركت نه پایگاه اجتماعی دارد و نه كاندیدایش شعارهای اقتصادی كه درد مردم است می دهد. پس چه امیدی است به كسب آرای مردم؟» فارغ از پاسخ آقای تاج زاده این سئوال همچنان در رسانه ها و نشست های سیاسی مطرح است. سئوالی كه تاكنون نه تنها جواب قانع كننده ای به آن داده نشده است بلكه شواهد نشان از آن دارد كه تمایل احزاب اصلاح طلب به جذب در هرم قدرت بسیار بیشتر از جذب نیروهای اجتماعی است؛ آن هم در روزهایی كه نشنیدن توصیه عباس عبدی مبنی بر «خروج از حاكمیت»، «اخراج از حاكمیت» را در پی داشت.
ابتدایی ترین راه ارتباط با مردم انتشار نشریه است (توجه داشته باشید منظور از نشریه یك رسانه چند صدهزار تیراژی است نه یك خبرنامه داخلی چند هزارتیراژی یا یك سایت مادام الفیلتر). وقتی از سران اصلاح طلب پیشرو در این خصوص انتقاد می شود هرچند انتقاد را می پذیرند اما با توجیهی از كنارش به سادگی می گذرند: «ما به عنوان حزب بیانیه هایمان را منتشر كرده ایم و حرف هایمان را هم زده ایم.» (محمدرضا خاتمی، روزنامه شرق، دوشنبه ۲۱ فروردین ۸۵) یا «اصلاح طلبان بعد از انتخابات سكوت نكردند. [...] مواضع سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و بیانیه های این سازمان در مورد مسایل مهم كشور مواضع خیلی صریح آنها بود.» (محسن آرمین، سایت روز، ۲۱ اسفند ۸۴) انگار فعال بودن یك حزب پرمدعا و تاثیرگذار با انتشار چند بیانیه و یك خبرنامه داخلی سنجیده می شود. آیا می شود با چنین فعالیت های شجاعانه ای ! به پایگاهی اجتماعی دست یافت؟ اما حقیقت آن است كه احزاب در كشور ما بیش از آنكه چشم در آرا و حمایت های مردمی داشته باشند دل به كرم و خوش رفتاری حاكمیت بسته اند. پایگاه اجتماعی از نظرگاه آنان چیزی جز آرای چند سال به چند سال توده مردم نیست كه می شود به آن شكل داد با هجمه ای از تبلیغات موثر و بعضاً عوامفریبانه، آن هم در كشوری مانند ایران كه معترضان به نحوه برگزاری انتخابات كم نیستند. پس چه بهتر كه اگر نیم نگاهی به دستان پرمهر مردم داریم، هوش و حواسمان را هم جلب عطوفت و مهربانی قدرت كنیم. چنین دیدگاهی است كه می گوید: «در مورد تجمع مردمی و حضور در خیابان ها هم صریحاً می گویم كه ما با این كار مخالف بودیم و هنوز هم مخالف هستیم.» ( محمدرضا خاتمی، همان) با این اوصاف پایگاه اجتماعی چه به درد احزاب می خورد وقتی كه فقط به چشم ماشین رای دهی به آن نگریسته می شود، در عوض باید دم كسانی را دید كه در شراكت در قدرت می توانند نقشی ایفا كنند. بدین جهت است كه آنها لقب «اصلاح طلبان حكومتی» می گیرند و چون تصوری یگانه از پایگاه اجتماعی دارند تحصن شان نه حمایت دوست را پشت سر دارد و نه دشمن را؛ دشمن به لعن و نفرین برمی خیزد و دوست هم بزرگترین محبتش سكوت و نگاهی طعنه آمیز است. با این اوصاف پایگاه اجتماعی چه به درد احزاب ما می خورد؟ احزابی كه تصورشان از اعتصاب آرام، انقلاب است و از حامیان مردمی همان ماشین رای جمع كنی. مگر نه اینكه در دموكرات ترین كشورها هم مردم وقتی مجلس و دولت را بی توجه به خواسته هایشان می بینند از طریق احزاب اپوزیسیون به اعتصاب و اعتراض برمی خیزند تا خواسته شان را به كرسی بنشانند. اعتصابی كه نه در پی دگرگونی قدرت است و نه آشوب طلب می كند. حتی در قانون اساسی كشور ما هم تجمعات اعتراض آمیز پیش بینی شده است و به رسمیت شناخته شده است اما ظاهراً از دید برخی، اصلاح طلبی همان چانه زنی است و وارد شدن در ساختار قدرت به هر شكلی اصلی ترین وظیفه حزبی.
حال به بحث دوم برسیم. وقتی در مصاحبه ای از آقای محسن آرمین پرسیدم: «چرا اصلاح طلبان پیشرو بعد از انتخابات ریاست جمهوری بیش از آنكه به نیروهای سكولار كه در این ۸ سال جزیی از جبهه اصلاحات بودند و هزینه ها دادند نزدیك شود به طرفداران هاشمی نزدیك شده است» در پاسخ، مرزبندی های سیاسی و ایدئولوژیك را به میان آورد. مرزبندی هایی كه ناشی از نوع تعریف این جریان ها از رابطه نظام و رای مردم و رابطه سیاست و دیانت بود. اگرچه مصطفی معین كاندیدای اصلاح طلبان پیشرو در تبلیغات انتخاباتی اش وقتی در رشت با سئوالی درخصوص انتخاب بین مصالح نظام و مصالح مردم مواجه شد بی هیچ مكثی جواب داد كه مصالح مردم را بر مصالح نظام ترجیح می دهد اما سران اصلاح طلب بارها و صراحتاً از انتخاب مصالح نظام سخن گفتند و در عمل هم اینگونه كردند. مانند آقای خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب ایران كه همواره از ترجیح مصالح نظام سخن می گفت. از همین جنس بود كه آقای هاشمی رفسنجانی _ اگرچه جزء اصلاح طلبان محسوب نمی شود _ بعد از انتخابات به یك اعتراض كوچك بسنده كرد و آقای كروبی هم دنباله نامه هایش را نگرفت. این شاید اساسی ترین مرزبندی سیاسی اصلاح طلبان حكومتی با اصلاح طلبان غیرحكومتی باشد و به همین دلیل است كه جبهه مشاركت ترجیح می دهد با هیات موتلفه دیدار كند اما حتی دیدار با دفتر تحكیم وحدت را هم جزء برنامه هایش نمی گنجاند و یا مهدی كروبی در زمان انتخابات چند عضو طیف شیراز تحكیم را مسئولان ستادش می كند. علاوه براین، دلیل دیگر جدایی، اختلاف ایدئولوژیك بر سر تعریف جمع سیاست و دیانت است. اصلاح طلبان دوم خردادی سیاستشان را عین دیانتشان می دانند و اما اصلاح طلبان سكولار صحبت از جدایی نسبی و نه كامل حوزه های دینی و دولتی می كنند. اختلافی كه منجر به طرد اكبر گنجی توسط دوستان سابقش می شود و موجب عدم تحقق جبهه دموكراسی خواهی با حضور تمام گروه های اصلاح طلب از سازمان مجاهدین انقلاب تا دفتر تحكیم وحدت و طیف چپ ملی _ مذهبی ها و روشنفكران عرفی می گردد.
•••
بعد از انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، صف بندی های سیاسی و عقیدتی هم در هم شكسته شدند و اكنون رقابت در بین سه گروه است؛ عمل گراهای اصولگرا، میانه روهای مذهبی و رادیكال های سكولار. اولی جناح حاكم است و دومی نیروهایی گسترده و غیرمتحد كه متشكل از راست های سنتی است تا چپ های مذهبی مدرن و سومی روشنفكران سكولاری كه هیچ گاه سهمی از قدرت نداشتند. از خاكستر نزاع های اصلاح طلبی و محافظه كاری، بذر اختلافات ایدئولوژیك جوانه زده است. یكی در راس هرم قدرت است و صحبت از برتری اسلامیت بر جمهوریت می كند و دیگری هر دو را به یكسان می خواهد و برابر، و آن یكی هم جمهوریت را بر مشروطیت ترجیح می دهد. هر سه گروه به موازات یكدیگر در حركت اند. شاید یكی آزادانه هرچه می خواهد می كند اما آن یكی هم محكم تر از گذشته گام های لرزانش را برمی دارد. اصلاح طلبان پیشرو اما در این میان مانده اند؛ از یك رو با قدرتی روبه رو می شوند كه سعی در حذفشان دارد هرچند كه همچنان دل به ورود به قدرت بسته اند و از یك سو هم با جامعه ای روبه رویند كه تفاوت ها دارد با جامعه اول انقلاب كه خود خالقش بودند. جبهه مشاركت و احزاب همانند آن نه بی مردم به قدرت می رسند و نه بی قدرت معنای حزب پیدا می كنند. حزب هدفش كسب قدرت است و وسیله اش حمایت مردم. كسب قدرت حمایت مردم را می خواهد همانگونه كه حمایت مردم عملكرد مطلوب در قدرت و خارج از آن را نیاز دارد. مردم هم كه عوض شده اند و اكثریت آرا با نسل سوم است. نسل جوانی كه اكثریتشان در دانشگاه ها هستند. با این اوصاف آیا فقط دیدار با چهره های شاخص نظام و احزاب راست گرا و مذهبی می تواند ضامن حمایت مردم و در نهایت كسب قدرت باشد؟
بابك مهدیزاده
منبع : روزنامه شرق