شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جدی‌ نگیرید جدی‌ نگرفتیم‌


جدی‌ نگیرید جدی‌ نگرفتیم‌
سریال‌ تلویزیونی‌ «برای‌ آخرین‌ بار» که‌ با دزدیدن‌ رییس‌ کارخانه‌ آغاز می‌شود از همان‌ ابتدا در پی‌ بیان‌ این‌ مطلب‌ است‌ که‌ پول‌ و ثروت‌ خوشبختی‌ نمی‌آورد. شعاری‌ بسیار تکراری‌ که‌ بارها و بارها در فیلم‌های‌ مختلف‌ به‌ اشکال‌ مختلف‌ ارایه‌ شده‌ چه‌ سریال‌های‌ آنچنانی‌ و چه‌ فیلمفارسی‌ و فیلم‌ هندی‌.
شاید در این‌ میان‌ تنها چیزی‌ که‌ به‌ سازندگان‌ این‌ سریال‌ کمک‌ کرد که‌ از دل‌ داستانی‌ تا این‌ حد تکراری‌ سریالی‌ بسازند که‌ تا یک‌ ماه‌ بینندگان‌ را با خودش‌ همراه‌ کند بیشتر مربوط‌ به‌ ماجرای‌ جالب‌ توجه‌ و البته‌ بازی‌های‌ قابل‌ قبول‌ بازیگران‌ فیلم‌ بود که‌ شخصیت‌ها را برای‌ بیننده‌ باورپذیر کرد.
با وجود اینکه‌ با کمی‌ دقت‌ و ظرافت‌ می‌توان‌ پذیرفت‌ که‌ شخصیتی‌ چون‌ آق‌ قندی‌ که‌ سال‌ها تنها در پی‌ پول‌ درآوردن‌ بوده‌ و حتی‌ در این‌ راه‌ از حق‌ بچه‌های‌ یتیم‌ نگذشته‌ است‌ با یک‌ حادثه‌ هر چند سخت‌ و دردناک‌ به‌ این‌ راحتی‌ و تا این‌ حد دچار دگردیسی‌ نمی‌شود. با این‌ حال‌ سازندگان‌ فیلم‌ از جمله‌ فیلمنامه‌نویس‌ فیلم‌ با افزودن‌ ماجرای‌ عشق‌ آقای‌ قندی‌ به‌ همسر متوفایش‌ فرشته‌ سعی‌ در باور این‌ تغییرات‌ در نزد مخاطب‌ دارند که‌ البته‌ تا حدی‌ در نزد مخاطب‌ عام‌ به‌ موفقیت‌ نایل‌ می‌شوند اما این‌ تمام‌ واقعیت‌ نیست‌.
قسمت‌های‌ مربوط‌ به‌ سکته‌ آقای‌ قندی‌ و بستری‌ شدن‌ او در بیمارستان‌ و اینکه‌ او ظاهراً دچار مرگ‌ می‌شود اما ناگهان‌ بدون‌ دلیل‌ نجات‌ می‌یابد و خیلی‌ زود هم‌ از بستر بیماری‌ برمی‌خیزد واقعاً این‌ تصور را ایجاد می‌کند که‌ سازندگان‌ این‌ فیلم‌ تا چه‌ حد شعور مخاطب‌ خود را دست‌ کم‌ گرفته‌اند. هرچند که‌ امسال‌ چنین‌ مراحلی‌ تقریباً در تمامی‌ سریال‌های‌ گذشته‌ وجود داشت‌ و به‌ نظر می‌رسد برنامه‌سازان‌ تلویزیونی‌ بهترین‌ راه‌ بازی‌ دادن‌ تماشاچی‌ را در بازی‌ با مرگ‌ و مردن‌ یافته‌اند و از این‌ به‌ بعد اگر شخصیت‌های‌ فیلم‌های‌ مختلف‌ را در سریال‌های‌ مختلف‌ دیدیم‌ که‌ مرتباص می‌میرند و زنده‌ می‌شوند تعجب‌ نکنیم‌. البته‌ باید پذیرفت‌ که‌ این‌ بخش‌ در این‌ سریال‌ کمک‌ چندانی‌ به‌ پیشبرد داستان‌ نمی‌کند و تنها وسیله‌یی‌ است‌ برای‌ ایجاد صحنه‌های‌ سوزناک‌ هنگام‌ توبه‌ بچه‌های‌ آقای‌ قندی‌ از کرده‌ خودشان‌.
جلوه‌یی‌ از واقع‌گرایی‌ که‌ بعد از توبه‌ فرزندان‌ قندی‌ نشان‌ داده‌ می‌شود و مشخص می‌شود که‌ آنها هنوز هم‌ به‌ دنبال‌ پول‌ پدرشان‌ هستند از نکات‌ مثبت‌ سریال‌ است‌ و تا حدی‌ فیلم‌ را از قالب‌ یک‌ ملودرام‌ هندی‌ خارج‌ می‌کند.
در این‌ میان‌ حضور دو شخصیت‌ آدم‌ربا که‌ از کارگران‌ کارخانه‌ هستند نیز نه‌ تنها باعث‌ خلق‌ صحنه‌های‌ کمدی‌ می‌شود در عین‌ حال‌ صمد و حبیب‌ را به‌ زوجی‌ هر چند ناهمگون‌ ولی‌ باور پذیر و جذاب‌ بدل‌ می‌کند و آنها تبدیل‌ به‌ یکی‌ از نقاط‌ قوت‌ در این‌ سریال‌ می‌شوند. هر چند که‌ شخصیت‌ صمد با بازی‌ یوسف‌ تیموری‌ بارها از این‌ بازیگر دیده‌ شده‌ و ظاهراً آقای‌ تیموری‌ نوع‌ دیگری‌ نمی‌توانند به‌ ایفای‌ نقش‌ بپردازند!
کشمکش‌های‌ حبیب‌ و مهتاب‌ نیز در فیلم‌ هر چند که‌ جذاب‌ است‌ و تا حد زیادی‌ در طول‌ سریال‌ سیر منطقی‌ را طی‌ می‌کند اما با پایان‌ خوشی‌ که‌ برای‌ این‌ دو در نظر گرفته‌ شد تقریباص تمامی‌ آن‌ نقاط‌ قوتی‌ که‌ در درگیری‌های‌ حبیب‌ و مهتاب‌ شاهد بودیم‌ فراموش‌ می‌شود. شاید این‌ عاقبت‌ سریالی‌ باشد که‌ اصرار دارد به‌ هر نحو ممکن‌ پایانی‌ خوش‌ داشته‌ باشد حتی‌ اگر این‌ زوج‌ با هم‌ اختلاف‌ زیادی‌ داشته‌ و هیچ‌ نکته‌ مشترکی‌ نداشته‌ باشند. البته‌ در این‌ میان‌ با پیش‌ کشیدن‌ موضوع‌ دانشگاه‌ رفتن‌ حبیب‌ و ترک‌ تحصیل‌ ناگهانی‌اش‌ تا حدی‌ سعی‌ می‌شود که‌ او پسری‌ شایسته‌ معرفی‌ شود و در ادامه‌ با شهادت‌ کارکنان‌ مبنی‌ بر کارآمد بودن‌ حبیب‌ و کار بلد بودن‌ سعی‌ می‌شود که‌ او را دامادی‌ مناسب‌ برای‌ خانواده‌ قندی‌ نشان‌ دهند که‌ البته‌ در مدتی‌ که‌ وظیفه‌ رسیدگی‌ به‌ کارهای‌ کارخانه‌ را به‌ عهده‌ دارد چندان‌ در عمل‌ این‌ مسائل‌ به‌ چشم‌ نمی‌آید و بیشتر تصویر آدمی‌ عقده‌یی‌ و تازه‌ به‌ دوران‌ رسیده‌ از حبیب‌ در ذهن‌ تماشاچی‌ تداعی‌ می‌شود نه‌ فردی‌ کارآمد و شایسته‌.
رقابت‌ عشقی‌ حبیب‌ و صمد که‌ در طول‌ فیلم‌ تاکید فراوانی‌ بر آن‌ می‌شود خیلی‌ سریع‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شود و خیلی‌ سریع‌ صمد از این‌ رقابت‌ خارج‌ می‌شود. برخی‌ شخصیت‌های‌ موجود در فیلم‌ نیز در پایان‌ فراموش‌ می‌شوند از جمله‌ پدر زن‌ و مادر زن‌ آقای‌ قندی‌ که‌ با وجود اینکه‌ در زندگی‌ مهتاب‌ نقش‌ مهمی‌ دارند اما در پایان‌ فیلم‌ فراموش‌ می‌شوند و هیچ‌ اشاره‌یی‌ به‌ آنها نمی‌شود و حتی‌ دیالوگی‌ هم‌ در رابطه‌ با آنها گفته‌ نمی‌شود.
در واقع‌ پایانبندی‌ فیلم‌ هم‌ آنقدر سر هم‌ بندی‌ شده‌ است‌ که‌ کارگردان‌ برای‌ گریز از این‌ ساده‌ انگاری‌ به‌ حربه‌ بچه‌دار شدن‌ تمامی‌ زوج‌های‌ موجود در فیلم‌ متوسل‌ می‌شود که‌ در پایان‌ پشت‌ صحنه‌ فیلم‌ امیر جعفری‌ بازیگر اصلی‌ فیلم‌ نیز به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ می‌کند. و از کارگردان‌ گله‌ می‌کند و در عین‌ حال‌ این‌ موضوع‌ را نیز گوشزد می‌کند که‌ آنقدرها هم‌ این‌ فیلم‌ را جدی‌ نگیرید. ولی‌ با تمام‌ این‌ توصیه‌هایی‌ که‌ از سوی‌ سازندگان‌ فیلم‌ صورت‌ می‌گیرد پایانبندی‌ این‌ فیلم‌ شاید هر بیننده‌یی‌ که‌ سریال‌ طنز شبکه‌ سه‌ و نیم‌ را دیده‌ باشد به‌ یاد بخش‌ سریال‌ بر آب‌ رفته‌ بیفتند که‌ در پایان‌ با سر هم‌ بندی‌های‌ الکی‌ همه‌ چیز به‌ خوبی‌ و خوشی‌ تمام‌ شد و همه‌ هر طوری‌ بود یک‌ زوجی‌ پیدا کردند!
به‌ هر حال‌ باید پذیرفت‌ که‌ سریال‌ تلویزیونی‌ برای‌ آخرین‌ بار با تمام‌ سیر منطقی‌ که‌ در قسمت‌های‌ میانی‌ خود طی‌ می‌کند و با تمام‌ خوش‌ ساخت‌ بودنش‌ در پایانبندی‌ با مشکلات‌ فراوانی‌ روبرو می‌شود بطوری‌ که‌ مخاطب‌ هرچه‌ هم‌ که‌ ساده‌ پسند باشد نمی‌تواند این‌ همه‌ اتفاقات‌ خوب‌ را برای‌ قسمت‌ پایانی‌ باور کند. باید پذیرفت‌ که‌ سازندگان‌ یک‌ برنامه‌ تلویزیونی‌ نباید تا این‌ حد مخاطب‌ خود را دست‌ کم‌ بگیرند و صد البته‌ این‌ نکته‌ را مشخص می‌کند که‌ یک‌ پایانبندی‌ معقولانه‌ برای‌ یک‌ سریال‌ تا چه‌ حد می‌تواند به‌ ماندگاری‌ یک‌ سریال‌ کمک‌ کند، اتفاقی‌ که‌ برای‌ سریال‌ تلویزیونی‌ «برای‌ آخرین‌ بار» نیفتاد.

نرگس‌ خرقانی‌
منبع : روزنامه اعتماد