چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا پرش از استراتژی به تاکتیک


آمریکا پرش از استراتژی به تاکتیک
اعلام خبر حضور ویلیام برنز معاون سیاسی وزیر امور خارجه امریکا در مذاکرات ژنو چندان غیر منتظره نبود. امریکایی ها سعی کردند با اعلام ناگهانی این خبر فضای دیپلماسی درباره ایران را با یک شوک مواجه کنند، اما برای کسانی که الگوی رفتار غرب و خصوصا امریکا درباره ایران را در ماه های گذشته به دقت زیر نظر داشته اند واضح بوده است که این اتفاق اگر نگوییم طبیعی، لااقل «مطابق برنامه» بوده است. مجموعه ای از اطلاعات وجود دارد که نشان می دهد بوش در حال اجرای برنامه ای خاص در روابط خارجی و سیاست های امنیتی دولت خود است تا در ماه ژانویه ۲۰۰۹ کاخ سفید را در موقعیتی آبرومندانه ترک کند.
زمان آغاز اجرای این برنامه ها به حدود دوسال قبل باز می گردد یعنی زمانی که بوش استراتژی جدید خود در عراق را اعلام کرد اما بعد ها به سرعت آشکار شد مورد عراق فقط تکه ای از یک نقشه استراتژیک بسیار بزرگتر بوده و مجموعه ای از بازنگری ها در حوزه هایی بسیار وسیع در راه است. درباره علت گرایش دولت بوش به سمت این بازنگری استراتژیک -که تعداد زیادی از رسانه های غربی طی روز های اخیر و پس از اعلام خبر اعزام برنز به ژنو گزارش هایی درباره آن منتشر کرده اند- بحث های بسیار مهم و مفصلی وجود دارد ولی در خلاصه ترین بیان ممکن باید به این نکته توجه کرد که استراتژیست های دولت بوش از حدود دو سال قبل، آرام آرام در حال پی بردن به این واقعیت بوده اند که زمان برای آنها به سرعت در حال از دست رفتن است و اگر نتوانند پرونده هایی را که از سال ۲۰۰۱ به این سو گشوده اند به نحو آبرومندانه ای جمع و جور کنند، نه فقط انتخابات سال ۲۰۰۸ را بی برو برگرد باخته اند بلکه جمهوری خواهان احتمالا تا سال های بسیار طولانی باید هزینه پروژه های شکست خورده بوش را بپردازند و به بازگشت به قدرت -که برای احزاب امریکایی مساوی است با همه چیز- امیدی نمی توانند داشت.
قلب این پروژه بازنگری استراتژیک فعالیتی است که می توان آن را «کارنامه سازی در سیاست خارجی» و«پوشاندن شکست های سیاسی با استفاده از عملیات رسانه ای» خواند. قبل از آن که به مورد ایران برسیم خوب است توجه کنیم که این پروژه بازنگری چگونه پرونده هایی مانند«عراق»، «کره شمالی» و«صلح اعراب و رژیم صهیونیستی» را در مسیرهایی جدید قرار داده است. در مورد عراق امریکایی ها در پی آنند که با متقاعد کردن دولت شیعه به امضای توافقنامه جامع سیاسی- امنیتی علاوه بر فراهم آوردن زمینه برای حضور طولانی مدت خود در این کشور، مورد عراق را از یک شکست مسلم در کارنامه خود به پیروزی ماندگار میراثی ارزشمند برای آیندگان بدل کنند. درباره کره شمالی موضوع اگرچه در مراحل ابتدایی خود قرار دارد اما کمی ساده تر است. امریکا بالاخره با اعطای امتیازاتی بی ارزش به کره که همواره مورد درخواست آن بوده، موافقت کرده و کره ای ها لااقل در مقام حرف پذیرفته اند در ازای آن برنامه هسته ای تسلیحاتی خود را از بین ببرند. حتی در مورد پرونده به اصطلاح صلح خاورمیانه هم روی میز قرار گرفتن دستورکارهای جدید واضح است. دولت بوش که تاپیش از این هیچ اعتنایی به زمینه سازی برای یافتن یک راه حل مذاکراتی نداشت، حالا به اصرار بخشی از دستگاه سیاست خارجی خود و مشخصا از زمان برگزاری کنفرانس آناپولیس به بعد، سعی می کند خود را طرفدار و پشتیبان نوعی مصالحه میان جناح سازشکار فلسطینی و دولت رو به زوال و عمیقا ناپایدار صهیونیستی نشان دهد.
حضور ویلیام برنز معاون کاندولیزا رایس در مذاکرات هسته ای با ایران و چند اتفاق دیگر از جمله بالا گرفتن بحث ها در امریکا درباره تقاضای دولت بوش برای اعزام دیپلمات به دفتر حافظ منافع خود در تهران را باید با ملاحظه چنین فضا و زمینه ای تحلیل کرد. امریکایی ها اگر از مواجهه چند ده ساله خود با ایران بویژه در مورد پرونده هسته ای یک درس گرفته باشند، آن درس این است که سرسختی بیش از حد فقط ممکن است به آبروریزی بینجامد. مورد کره همین را به امریکا نشان داد، اما نمونه ایران بسیار گویاتر است. از یک سال پیش تقریبا قطعی شده بود که متحدان امریکا درگروه ۶ تا ابد حاضر نخواهند بود هزینه کله شقی های بوش را بپردازند. تحریم ها بی اثر بودن خود بر اراده ایران را به خوبی نشان داده بودند و به تدریج این نکته هم در حال رخ نمودن بود که هیچ پروژه ای در ایران به این دلیل که امریکا خوشش نمی آید متوقف نشده و نخواهد شد و تحریم کنندگان ایران به تعبیر روز گذشته چاک هاگل در کنگره امریکا «فقط خود را تحریم می کنند». علاوه بر این نیاز روزافزون به تعامل با ایران به دلیل گرفتاری های منطقه ای به رشد این دیدگاه در بین سیاستمداران واقع گرای اروپایی و حتی امریکایی کمک کرد که نباید وقت خود را با طلب روزی ننهاده تعلیق تلف کرد و گفت وگو با ایران مهم تر از آن است که با امثال این دلایل متوقف بماند.
در این میان امریکایی ها همواره تلاش می کردند نوعی فاصله ایمنی را میان خود و این فرایندرا که روز به روز به سمت نرمش بیشتر با ایران پیش می رفت حفظ کنند. بازی کردن نقش پلیس بد یا به تعبیر برخی رسانه های امریکایی «چماقدار» در مذاکرات، از جانب امریکا دقیقا به این دلیل آغاز شد که اولا امریکایی ها تصور می کردند برای موثر شدن دیپلماسی و نافذ شدن کلامشان در مذاکرات، در کنار ارائه مشوق و تاکید بر دیپلماسی، به ابزارهای تهدید هم نیاز دارند و ثانیا آنقدر زمان دراختیار دارند که با جامعه بین المللی سر فرصت چانه بزنند و فشار ها بر ایران را تدریجا تا جایی اضافه کنند که تاثیر آن بر فضای داخل ایران نهایتا نتیجه مطلوب آنها یعنی تضعیف اجماع داخلی و سست شدن اراده ایران را در پی داشته باشد.
اکنون ظاهرا همه این توهمات به هم ریخته است. امریکایی ها دریافته اند در تعامل میان ایران و جامعه جهانی فرایندی آغاز شده که به صرف اوقات تلخی آنها متوقف نخواهد شد. در واقع ایران نشان داده است برای جامعه جهانی مهم تر از آن است که بخواهند صرفا به خاطر تبعیت از خرده فرمایشات امریکا خود را از امکانات و توانایی های آن محروم کنند. امریکایی ها پس از مدت ها کج خلقی دیپلماتیک حالا ظاهرا دریافته اند که جامعه بین المللی تصمیم خود را برای نزدیکی به ایران گرفته و نا همراهی امریکا این بار فقط به منزوی شدن آن خواهد انجامید و حتی ممکن است معادله چند ساله «همه منافع مال ما، همه ضررها مال آنها» را به سرعت معکوس کند. این شیوه نگاه به موضوع، احتمالا کوتاه ترین مسیر و برای دست یافتن به تحلیلی اصولی از عقب نشینی اخیر امریکا است. امریکا با اعزام برنز به ژنو در واقع می خواهد بگوید بخشی از فرایند تازه آغاز شده با ایران است و در همراهی با بقیه جامعه بین المللی برای پیمودن این راه جدی است. اگر چه امریکایی ها سعی می کنند بگویند تا آنجا که به اصول مربوط می شود چیزی تغییر نکرده و آنها همچنان خواستار توقف برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران هستند اما نباید فراموش کنیم که تا همین یک هفته پیش مقام های کاخ سفید از عدم مذاکره با ایران تا زمان اعمال تعلیق قابل راستی آزمایی به عنوان یک «اصل» یاد می کردند ولی در زمان کوتاهی آن را تعدیل کردند و نام چرخش خود را هم «انعطاف تاکتیکی» گذاشتند. حالا هم هیچ بعید نیست مجموعه عواملی که امریکا را تا اینجا به عقب نشینی واداشته از این به بعد هم کارگر بیفتد و «اصول استراتژیک» را به «انعطاف های تاکتیکی» بدل کند.
حضور برنز در ژنو مستقیما ناشی از نیاز دستگاه سیاست خارجی بوش و همچنین حاکی از وجود اختلافات مهم در میان اعضای گروه ۶ است. بنابر این بایدمواظب بود که دوباره ماجرای «جا زدن نیاز به مثابه امتیاز» که زمانی امریکایی ها در مورد گفت وگوهای خود با ایران درباره عراق درصدد انجام آن بودند تکرار نشود. امریکا دیگر در موقعیتی نیست که بتواند حضور خود پای میز مذاکره را به کسی بفروشد.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان