یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


عقب گرد!


عقب گرد!
«زن دوم» آخرین و ضعیف ترین ساخته «سیروس الوند»، کارگردان قدیمی و کهنه کار سینماست.
فیلمسازی که کارنامه بسیار پر فراز و نشیبی دارد. البته اگر فیلمی مثل «یک بار برای همیشه» را به عنوان بهترین ساخته وی در نظر بگیریم. در گذشته حتی در فیلمهای متوسطی مثل «مزاحم»، «چهره»، «رستگاری در ۲۰:۸ دقیقه» و «برگ برنده» نقاط قوت ساختاری لااقل در حد سینمای تفننی و سرگرمی ساز در کارهایش حس می شد و این فیلمها حداقل از یک چهارچوب و ساختار روایی برخوردار بودند، ضمن اینکه نوعی نقد اجتماعی کمرنگ هم در آنها حس می شود. اما متأسفانه «زن دوم» از هیچ منظری یک فیلم قابل دفاع نیست و این موضوع از فیلمسازی با سابقه مثل الوند بعید است.
به نظر می رسد درونمایه «زن دوم» قابلیت لازم برای یک درام پر فراز و نشیب را داراست و فیلم، خط اولیه داستانی مناسب دارد. ولی فیلم به جای یک رود خروشان مثل باتلاقی راکد عمل می کند.
یک نویسنده پس از سالها بی خبری از همسر اول و دخترش، به دلیل مهاجرت به خارج، در حالی که ازدواج مجدد کرده، به ناگاه حضور دوباره آنها را در پیش روی دارد. اما با کمال تعجب در حالی که منتظر یک ملودرام پر تنش هستیم، با یک فیلم بسیار کند و کشدار و یکنواخت رو به رو می شویم و نکته جالب اینجاست که اتفاقاً همیشه در کارهای الوند، نقاط عطف فیلمنامه ای زیادی وجود دارد و فیلمهای وی پر از شوکهای ساختاری و حوادث پیش بینی نشده است.
با نگاه به فیلم «مزاحم»، یکی از مشکلهای اساسی این فیلم، نبود پرداخت درست و منطقی روابط آدم های داستان و شخصیت پردازی آنهاست که باعث همراه نشدن تماشاچی و عدم همذات پنداری آنها با مشکلات و مصائب قهرمانهای اصلی فیلم یعنی «بهرام» و «مهتاب» می شود. بدین ترتیب این سؤالهای اساسی مطرح می شود که، به چه دلیل (بهرام فروتن) با داشتن یک زن و بچه و پیش بینی از بازگشت آنها دل به «مهتاب کسرا» (نیکی کریمی) می بندد و با او ازدواج می کند؟
چرا رابطه بین «مهتاب» و «علی» با وجود پس زمینه عشق عمیق بین آنها به راحتی به هم می خورد؟
و چرا بعد از آن دوباره شکل می گیرد؟ آیا «کتی» (آناهیتا نعمتی) از اول بازگشتش تغییر رفتار «بهرام» و سرد مزاجی اش را نسبت به او نمی فهمد؟ بعد که می فهمد چرا اینقدر دیر واکنش نشان می دهد؟ و...
اگر این سؤالها در فیلم با تمهیدات منطقی پاسخ داده می شد، یقیناً فیلم برای مخاطب قابل قبول تر می نمود. با وجود بودن حجم زیادی تنش بالقوه در مضمون فیلم که می توانست آن را به یک ملودرام پرسوز و گداز تبدیل کند، ریتم حوادث فیلم بسیار کند است و در عمل هیچ اتفاق مهمی در آن نمی افتد و همین مسأله باعث ایجاد کسالت در مخاطب می شود.
یکی از گره های فیلمنامه ای پس از جدایی «مهتاب» از «بهرام» و رفتن او به اصفهان ایجاد می شود که در آنجا وی متوجه باردار شدن خود می شود؛ این تمهید می توانست کمی تحرک ساختاری به فیلم ببخشد تا فیلم یک تکانی بخورد، اما آن هم در ادامه روند یکنواخت فیلم خنثی می شود و الوند نمی تواند از آن بهره لازم را ببرد.
اما مشکلات فیلم به اینجا ختم نمی شود و متأسفانه بازیهای فیلم هم مشکلی اساسی دارد. «محمد رضا فروتن» که اتفاقاً به تازگی نوآوریهایی هم در بازی اش دیده می شود یکی از بدترین بازیهای خود را به نمایش می گذارد که البته این بخش به شخصیت پردازی ناقص و نارسای او برمی گردد. وی که یکی از اضلاع اصلی مثلث ملودرام فیلم است، نقش نویسنده عاشق پیشه ای که بین یک دوراهی گیر کرده را بسیار تصنعی و نچسب ایفا می کند. درعکس العملها، ری اکشن ها و پرخاشهای عصبی اش نوعی غلو آماتورگونه دیده می شود که از بازیگری با تجربه چون او بعید است.
همچنین فروتن خیلی از دیالوگ های فیلم را با مکث فراوان می گوید و آکسانهایش روی بعضی کلمات آنقدر غلیظ است که با ضرباهنگ گفتارش کاملاً تصنعی جلوه می کند. مشخص است که وی نقش را باور نکرده و آن را سرسری بازی کرده است.
حال آنکه اتفاقاً نقش، کشش لازم برای بازی خوب را دارد.
«نیکی کریمی» در نقش «مهتاب» بازی همیشگی خود را ارایه می دهد و چیز جدیدی در حسهایش نمی بینیم، البته نقش آفرینی اش آزار دهنده نیست و نسبت به دیگر بازیگرها قابل قبول تر است.
«آناهیتا نعمتی» بازی سرگردانی از خود به نمایش می گذارد و تسلط کامل برای حفظ راکوردهای حسی اش ندارد و معصومیت لازمه این کاراکتر در بازی اش کمرنگ و آمیخته با نوعی لج بازی کودکانه است. «امیر آقایی» در نقش یک جوان شیمیایی زمان جنگ، در ابتدای حضورش با توجه به مناسب بودن فیزیک چهره اش بازی پر حس و حال و تأثیرگذاری دارد. اما او هم پس از مدتی جنس بازی اش مونوتون و یکنواخت می شود و آن طراوت اولیه حضورش در اثر تکرار از بین می رود.
مرگ وی در پایان فیلم هم که باز به نظر می رسد می توانست بسیار دردناک باشد که اصلاً تأثیرگذار نیست و فیلم مجدداً ریتم یکنواخت و کسالت آور خود را ادامه می دهد.
اما موسیقی فیلم بیش از سایر عوامل آن آزار دهنده است و در جاهای مختلف با حجم زیاد روی اعصاب مخاطب راه می رود. یک ملودی کوتاه سنتی گونه تکراری که دایماً بی ربط و با ربط در سکانسهای عاطفی فیلم شنیده می شود.
لابد فیلمساز می خواسته بار دراماتیک و احساسی فیلم را با این موسیقی افزایش دهد، ولی موسیقی آنقدر در جاهای غیرضروری به کار گرفته شده که در همان ۱۵ دقیقه اول فیلم، تأثیر خود را از دست می دهد و بعد در دور تسلسل و تکرار غیرقابل تحمل می افتد. در پایان باید گفت «سیروس الوند» به یک بازنگری کلی در ساختن فیلمهایش نیاز دارد تا بتواند از تجارب ارزنده و قابلیتهای فراوانش بهره بیشتری بگیرد.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید