دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


وزن کشی یک فیلمساز همیشه وزین


وزن کشی یک فیلمساز همیشه وزین
این یک یادداشت یا نقد فیلم یا هرچیز دیگری که اسمش را بگذارید نیست. فیلم تازه آقای "کمال تبریزی" باعث شده تا تمام تردیدها را کنار بگذارم و احساس شخصی ام را نسبت به چرخه ای که تبریزی در آن رشد کرده و به کارگردان فیلم بی ارزشی چون «همیشه پای یک زن در میان است» تبدیل شده است بیان کنم.
اول برویم سراغ فیلم، فیلمنامه «همیشه ...» را رضا مقصودی نوشته که نویسنده یکی از موفق ترین آثار کارنامه تبریزی نیز بوده است: «لیلی با من است». برای آنکه تمام سعیم را کرده باشم همین دیروز دوباره فیلم را دیدم و ادعا می کنم «همیشه...» دارای یکی از سردرگم ترین داستانهایی است که تا به حال در سینمای ایران نوشته شده است. واقعا داستان این فیلم چیست؟
آیا قصه یک زن و شوهر جوان است که در سراشیبی ازدواج افتاده اند و می خواهند از هم جدا شوند ولی در این مسیر اتفاقات تازه ای برایشان می افتد؟ یا داستان یک وکیل ضدزن مازوخیست است که یکدفعه به ارزش وجودی زنان پی می برد و متحول می شود؟ آیا نویسنده می خواهد مشکلات بزرگ اجتماع ما همچون ریاکاری و دورویی را در بستری طنزآمیز تعریف کند یا اینکه فیلم درباره خصوصیات همگرایانه زنان است که در مشکلات مشترک به کمک هم می شتابند و همه در یک مسیر قرار می گیرند؟ به راستی اگر کسی سیناپس فیلمنامه را طلب کند و از آقای مقصودی بخواهد داستان فیلم را در دوسه خط (یا حتی بیست سی خط!) تعریف کند پاسخی دریافت می کند؟ «همیشه...» نه گره داستانی دارد و نه نقطه عطف و نه حتی شوخیهای سینماییش خنده دارند. فیلم شبیه جنگی است که عده ای بازیگر توانا درآن جمع شده اند و بدون اینکه ملاط داستانی ای درکار باشد هنرنمایی می کنند و بیننده را می خندانند یا می گریانند.
کارگردانی نیز نکته قابل ذکر و اتکایی ندارد. واقعا کمال تبریزی در این فیلم چه کرده است؟ کدام میزانسن و دکوپاژ شاهکار را ارائه کرده است؟ گلشیفته فراهانی و حبیب رضایی و رضا کیانیان و مهران مدیری چه آیتم و تکه جدیدی از بازیگری را رو کرده اند که در کارهای قبلیشان ندیده ایم؟
حتی درست که نگاه کنیم تکیه فیلم روی المانهایی از بازیگران نامبرده است که پیش ازاین نمونه های بهترش را در فیلمهای دیگرشان دیده بودیم(نمونه اش دیالوگهای عصبی گلشیفته فراهانی در«بوتیک» و چهره آرایش کرده اش در «میم مثل مادر»، بازیگری اغراق آمیز و دور از خود رضا کیانیان در خیلی از آثارش و ادا اطوارهای بامزه مهران مدیری که شبیه حرکاتش در سریالهای نود شبی تلویزیون است)حتی به اعتقاد من بازی فراهانی در این فیلم یکی از ضعیف ترین بازیهای کارنامه درخشان این بازیگر خاطره ساز سینمایمان است.
آیا آقای تبریزی فکر می کند چون یک مدیر ظاهرالصلاح را در فیلمش به گند گشیده یا عکس معصومه ابتکار را قاطی عکسهای جی.کی.رولینگ و مهری مهرنیا قاب کرده و به دیوار چسبانده و نشان تماشاگر داده باید به عنوان کارگردان معترض اجتماعی برایش هورا بکشیم؟ «همیشه...» در بهترین حالت یک فیلم معمولی با بازیگران درجه یک است که به جز تیتراژ مبتکرانه و یک حسن معجونی خوب و کاربلد هیچ تفاوتی با فیلمی چون «مهمان» یا «کلاغ پر» ندارد. البته ساختن چنین فیلمهایی اصلا اشکالی ندارد ولی تمام حرف این یادداشت همانطور که در ابتدای آن هم آمد اعتراض به توهمی است که بعضی از آدم های معتبر سینمای ایران دچارش شده اند. آقای تبریزی خودش را یکی از ارکان کارگردانی ایران می داند، حالا این باور به خاطر فیلمهای معناگرایی چون «گاهی به آسمان نگاه کن» و «یک تکه نان» در ایشان پدید آمده یا به دلیل فیلمهای به ظاهر انتقادی ای چون «لیلی با من است» و «مارمولک» مشخص نیست، ولی باور مذکور چنان در ایشان قوی است که در خود فیلم به جایزه نگرفتن احتمالیش از جشنواره اعتراض می کنند، در جلسه مطبوعاتی فیلم ودر مراسم اختتامیه با طعنه و کنایه فیلمشان را برنده اصلی جشنواره می دانند و از همه عجیب تر و با عرض پوزش اعصاب خردکن تر در تیزرهای تلویزیونی فیلم اعلام می کنند: «نمایش در سینماهای وزین کشور». حرف اصلی اتفاقا سر همین وزانت ادعایی آقایان است که معلوم نیست به کدام پشتوانه صاحب آن شده اند و ظاهرا تا ابد هم مالکش هستند. اینکه یک فیلم ضعیف و بی ارزش(از نظر فنی) بفروشد و مردم را بخنداند هیچ عیبی ندارد، منتها اینکه دو فیلم با چنین خصوصیاتی ساخته شوند، هردو بفروشند ولی کارگردان و تهیه کننده یکی مزخرف ساز خطاب شوند و صاحبان دیگری فیلمسازان فاخر و فرهنگی و وزین جای تاسف فراوان دارد.
به راستی چرا؟ چون اسم آن کارگردان و تهیه کننده «شهرام شاه حسینی» و «حسین فرح بخش» است و اسم این گروه «کمال تبریزی» و «منوچهر محمدی»؟ یعنی انتظار دارید به صرف همین اسامی خودتان و فیلمتان را وزین بدانیم و حلوا حلوا کنیم آقای تبریزی؟ «مارمولک» به لطف فیلمنامه بی نظیر پیمان قاسم خانی و «یک تکه نان» هم به دلیل تب معناگرایی مسئولان سینمایی مانع از وزن کشی واقعی کمال تبریزی شد.
به نظرم سریال «شهریار» و فیلم «همیشه...» وزن واقعی این کارگردان را نشان داد. متاسفانه و تا اطلاع ثانوی تبریزی را باید از روی همین دوکار ارزیابی کرد. شاید اگر منتقدان با سابقه و تریبون دار هم وزین بودن و نبودن بعضی از اسمهای مقدس را ازروی فیلمشان تعیین می کردند این کارگردانان عزیز نیز به جای ادعاها و منزه طلبی های بی حاصل و بی مشتری می رفتند سراغ ساختن فیلمهای بهتر و بهتر. «همیشه...» یک فیلم شلوغ، بی ضابطه و به شدت ریاکارانه است ودلیلش هم این است که می خواهد خودش را چیزی غیراز آنچه که هست نشان دهد، آیا این همان چیزی نیست که ظاهرا فیلم در مذمت آن ساخته شده است؟ آیا به چنین فیلمی می توان اعتماد کرد؟ من که می گویم: نه.
امیرحسین جلالی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید