یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بی‌تفاوتی‌ها در آخرین گناه


بی‌تفاوتی‌ها در آخرین گناه
چند سالی است که پخش سریال های مناسبتی به خصوص در ماه مبارک رمضان به یک روال در شبکه های مختلف صدا و سیما تبدیل شده است. طبیعی است هم، برنامه ریزان و برنامه سازان تلویزیون علاقه دارند خود را در این مسابقه پنهان محک بزنند و شبکه آنها بهترین و پربیننده ترین را به خود اختصاص دهد.
در نگاه اول شاید این گونه به نظر برسد که چه فرصت خوبی و چه فراغ بالی برای تهیه این مجموعه ها وجود دارد، چیزی در حدود یازده ماه.
اما سریعا این نکته به ذهن هر ایرانی خطور می کند که اینجا ایران است و نتیجه این می شود که یکی از نویسندگان مجموعه آخرین گناه در مصاحبه با یکی از خبرگزاری ها در خصوص ویژگی نگارش همزمان متن و تولید می گوید: «کار بسیار دشواری بود. ما در این سریال به این شکل عمل می کردیم که زمان تولید سکانس ۱۴ سریال، بخش هایی از قسمت ۲۶ نوشته می شد... اگر وقت کافی داشتم، دوست داشتم فیلمنامه را از ابتدا بازنویسی و ایرادهای آن را برطرف می کردم».
گذشته از همه این مسایل ظاهرا حل نشدنی در تولیدات صداوسیما، اشکالات فراوان محتوایی در مجموعه های تلویزیونی، موجب شد تا به بحث و تحلیل برخی از آنها پرداخته و در این میان به سراغ «آخرین گناه» ساخته حسین سهیلی زاده بروم که گویی قصد دارد گوی سبقت را در مشکلات محتوایی از بقیه رقبا برباید.
داستان به قول سایت رسمی شبکه دو سیما با درون مایه های مذهبی(!) و اجتماعی روایت گر زندگی استادی است كه وصیت می کند، پس از مرگ، چشمش به كسی برسد، اما این اتفاق نمی افتد و چشم به شخص دیگری پیوند می خورد.
چشم استاد ویژگی های خاصی دارد كه داستان اصلی این سریال را شكل می دهد. مرگ گنهكاران در شهر كه یكی پس از دیگری و به صورت مشكوك اتفاق می افتد و سایر ماجراها.
از یک دید می توان گفت بعضی کوتاهی ها و اهمال ها در این مجموعه دست کمی از گناه های بر شمرده شده در آن ندارد! اتفاقا یکی از نکات مطرح درباره این سریال هم همین است که چه کسی گناهان کبیره را مشخص می کند. در قسمت هایی از سریال حاج صدوق که نقش روحانی سریال و دوست صمیمی استاد را به عهده دارد بر روی تعدادی از گناهان به عنوان کبیره صحه می گذارد و چیزهایی درباره آنها می گوید که معلوم نیست منبع و ماخذ آن کجاست. در هر حال برخی مشکلات محتوایی در مجموعه به صورت تفکیک شده در ادامه خواهد آمد که هر یک در حد خود کم از گناه در ساخت یک سریال با نام و داعیه «مذهبی» ندارد.
هر چند در تیتراژ سریال نام هایی را با عنوان کارشناسان مذهبی دیده ایم و هر بار از خود پرسیده ام «پس چرا چنین اشکالات فاحشی وجود دارد؟ »
یکی از نکات ضعف که اتفاقا خیلی از بینندگان هم متوجه آن شده اند الگوبرداری صرف از چند فیلم معروف سینمایی است. از جمله آنها می توان به فیلم «هفت» (Seven) ساخته دیوید فینچر اشاره کرد. داستان این فیلم بر مبنای ۷ گناه کبیره است که گویا در انجیل به آنها اشاره شده و مردی که به سراغ نمادهایی از این هفت گناه می رود و آنها را به قتل می رساند.
حائز اهمیت ترین نکته این است که چنین مفهومی در دین اسلام وجود ندارد که از روی آن کپی برداری شده و در جای جای سریال به آنها پرداخته می شود. از نگاه اسلام تعداد زیادی از گناهان به عنوان کبیره معرفی شده که در دو جلد کتاب آیت الله دستغیب به آنها اشاراتی شده و در نهایت در همان کتاب گفته می شود که اصولا سرپیچی از فرامین الهی گناه کبیره است و از دیدگاه عرفانی هم، کسی که به امر خداوند با اختیار عمل نمی کند و او را نادیده می گیرد و یا بر گناهی حتی کوچک اصرار می ورزد معصیتی بس بزرگ انجام داده و این گونه نیست که گناهش چون به اصطلاح صغیره است، کمتر مورد توجه خدای تعالی خواهد بود.
یا یکی از بزرگترین و اولین گناهانی که در آن کتاب مورد بحث قرار می گیرد یاس و ناامیدی است که در بعضی شخصیت های داستان مثل «آوا» بیش از اندازه به چشم می خورد، اما در زمره گناهان مورد توجه داستان قرار نمی گیرد.
با اینکه سریال، وجود گناهان دیگر را نفی نمی کند، اما با تاکید بر روی ۶ یا ۷ گناه خاص در مخاطبین خود این باور را می پروراند که گناهان بزرگ همین ها هستند. مخاطبینی که شاید خیلی هایشان هیچ گاه به سراغ کتب مذهبی نرفته اند و تمام اطلاعاتی که به دست می آورند، از این سریال ها باشد. صحبت های حاج صدوق و تفکر و تامل دکتر فرهاد مودت در جای جای سریال گواه این مدعاست.
یکی دیگر از فیلم هایی که از آن الهام بسیار زیادی گرفته شده فیلم ژاپنی است با عنوان «چشم». که در آن به صورتی کاملا مشابه چشمی از کسی به دیگری پیوند می خورد و او قادر به دیدن موجودات ماورایی می شود. جالب اینجاست که هر دوی این فیلم ها به تازگی از شبکه چهارم سیما پخش شده و مورد انتقاد و تحلیل صاحب نظران قرار گرفته است.
شخصیت کارآگاه داستان باز هم نمونه ای از این کپی برداری هاست که در فیلم دیگری کارآگاهی با مشکلات عصبی، روحی، درد و رنج گاه و بیگاه وجود دارد که همچون آقای کارآگاه نه چندان باهوش ما با نقش آفرینی آتیلا پسیانی، اغلب شب ها خوابش نمی برد و نور چشمش را می آزارد.
سوال بسیاری از بینندگان آخرین گناه اتفاقا به همین مساله بر می گردد که چرا کارآگاه این داستان چنین شخصیتی دارد و این حالات منحصر به فرد او به کجای داستان ارتباط دارد. غافل از اینکه انگار هر کدام از موضوعات و کاراکترهای این مجموعه از جای دیگری آمده اند و در کنار هم چینشی پیدا کرده اند که با هم و با ملاک های مذهبی ما متناسب نیستند.
جلوه های ویژه ماتریکسی در شلیک گلوله و همراه بردن روح بهروز پس از مرگش، توسط سایه های سیاهی که دستان او را گرفته اند، مانند آنچه در فیلم روح اتفاق می افتد، نمونه های کوچکتری از این گونه کپی برداری هاست. مشکل مطرح شده این نیست که از فیلم های دیگری الهام گرفته شده، که اگر فقط الهام و ایده گرفتن بود شاید از نکات مثبت به شمار می رفت.
اصلا آدم ها در مسیر ترقی و پیشرفت خود باید پا بر شانه های پیشینیان شان بگذارند و هربار بالاتر بروند. اما اتفاقی که افتاده ترکیب نه چندان حرفه ای چند فیلم با اندکی دخل و تصرف در آنهاست که برای یک سریال مذهبی که قرار است مفاهیم دینی را ترویج کند، شاید ایراد کوچکی نباشد!
این موضوع باعث شده تا واقعه اصلی که داستان بر پایه آن پیش می رود کاملا خلاف واقعیت باشد و ممکن نیست چنین چیزی رخ دهد. ماجرا از این قرار است که بر طبق آموزه های ما چشم برزخی یک نوع مقام معنوی است که به برخی از بندگان خاص خدا اهدا می شود که حتی هدف شان رسیدن به این گونه کرامات نیست. افرادی بسیار شایسته که جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشند و در صدد رشد و رسیدن به او و درک ذات الهی هستند، در مراحلی به بعضی مقام ها و کرامت ها می رسند که اغلب حتی برای دیگران بازگو هم نمی کنند.
یکی از این کرامت ها دیدن باطن افراد و تجسم گناهان در قالب چشم برزخی است که با اینکه ناگزیر از مجرای زمینی و با استفاده از چشم سر به تحقق می پیوندد، اما هرگز متصل به چشم ظاهری و قابل انتقال به دیگران از طریق پیوند قرنیه نیست.
چرا که این روح انسان است که حقایق پس پرده این جهان را درک و دریافت می کند و ناچار برای این درک از ابزارهای موجود جسم استفاده می کند. نه اینکه حقیقتا چیزی در قرنیه کسی قرار داده شود یا به آن اضافه شود و آنجا بماند و بعدا به وسیله پیوند در چشم دیگران انجام وظیفه نماید! چه برسد به اینکه آن فرد اصلا استحقاقش را نداشته باشد و از آن استفاده ناشایست کند و بعد صاحب اصلی چشم بصیرت هم که دلش از این وسیله ای که در
اختیار نااهلان قرار گرفته خون است، مدام به سراغ او بیاید و او را نصیحت کند و راه کارهای استفاده از آن را نشانش دهد.
طوری که خیلی از بینندگان آرزو کنند؛ ای کاش فرشته ای در هنگام اشتباه، با اشعاری از حافظ و مولانا به ما هم تذکر می داد که درست و غلط کدام است. این مفهوم بسیار پست و فرومایه است و به هیچ وجه قابل چشم پوشی و صرف نظر نیست. جای بسی تعجب و افسوس دارد که مشاوران مذهبی سریال و حتی برخی از افراد مذهبی تنها به این خاطر که اغلب سریال های صدا و سیما مستقیما درون مایه مذهبی ندارند، تن به این گونه مفاهیم می دهند و توجیه شان این است که همین ها هم مخاطبان را به خود می آورد و ترس از گناه در آنها ایجاد می کند.
هدفی متعالی با وسیله ای دروغین و غیر واقعی!
از همین جاست که برخی سکانس های خنده دار و تاسف برانگیز شروع می شود. فردی را در نظر بگیرید که به صورت اشتباه قرنیه استاد صاحب کمالاتی به او پیوند خورده و او هنوز نتوانسته است با دو چشم خود کنار بیاید. وقتی چشم راستش را می بندد همه چیز سر جای خودش است و وقتی چشم چپش را می بندد جهان را به شکلی می بیند سبز و سیاه و معنوی.
به شکلی خنده دار این کارش را تکرار می کند، همه اینها ناشی از آن است که چشم دل را به چشم دیده متصل کرده ایم و به نوعی توانسته ایم با یک پیوند قرنیه ساده تمامی مراتب کمال و دریافت ها و چشم دل را هم پیوند بزنیم. آن هم نه به یک نفر بلکه فقط به سمت راست یک نفر!
وقتی کپی برداری از چند فیلم خارجی صورت می گیرد که در فرهنگ و باور و دین دیگری ساخته شده است، همین می شود که فیلمی می سازیم که با باورهای ما اصلا تطبیق ندارد و تازه باز هم آنها را عوض نمی کنیم و به شکل درستش در نمی آوریم و به عنوان سریال مذهبی تحویل مردم می دهیم.
از نکات مثبت این مجموعه تیتراژ ابتدائی و پایانی آن است که شعری از مولانا با سبکی خاص خوانده می شود و احتمالا بسیاری از مخاطبان که از این اثر در عرصه موسیقی لذت برده اند. جای تاسف خواهد داشت که از همین قسمت مثبت هم در خبرها چیزهایی بشنویم و ناچار شویم موسیقی سریال را هم به خاطر کپی برداری غیر قانونی به مجموعه نقاط ضعف سریال اضافه کنیم.
علی بلبلی از آهنگسازان ایرانی در مصاحبه با یکی از خبرگزاری ها می گوید: «من حدود ۵ سال است كه مجموعه ای را با عنوان مولانا كار می كنم و بخشی از این مجموعه در یك فیلم آلمانی به عنوان موسیقی متن پخش شد. اما از ابتدای ماه مبارك رمضان همه دوستان با من تماس می گیرند كه موسیقی شما از سریال آخرین گناه پخش می شود. این اثری كه هم اكنون به آهنگ سازی فرد دیگری پخش می شود از نظر گام ها و ریتم ها خیلی به كار من نزدیك است و در واقع این اثر ایده من است و من سالهاست روی آن كار كرده ام اما وقتی خودم این اثر را شنیدم بسیار متعجب شدم كه در این جامعه برای ایده ارزش قائل نمی شوند. برای اینكه به فضای مجموعه مولانا برسم حدود ۹ سال تلویزیون نگاه نكردم تا بتوانم به فضای فكری مورد نظرم برسم و اکنون بسیار سخت است كه ببینم موسیقی بسیار نزدیك كار من از تلویزیون پخش می شود».
به نظر می رسد به جز اشکالات زیربنایی اشاره شده، در تولید این سریال مانند بیشتر ساخته های دیگر سیما دقت کافی به عمل نیامده و بعضا شاهد برخی سهل انگاری ها هستیم. به احتمال قوی تمام این گسیختگی و شلختگی ها در نتیجه دیر كلید خوردن كارهاست. مثلا در نمایی از سریال، بچه های یتیم خانه در حال قرآن سر گرفتن هستند و در عین حال دعای جوشن کبیر خوانده می شود که ربطی به آن ندارد.
یا کارآگاه و در مجموع نیروی پلیس بسیار کند و کم هوش ظاهر می شود و روال منسجم و منظمی در یافتن قاتل پرونده هایش ندارد. از این رو می بینیم که یک روز به سراغ حاج صدوق می روند و درباره اعضای خانواده و نزدیکان از او پرس و جو می کنند و روز دیگر تمام هم و غم و دغدغه کارآگاه این است که بفهمد این نقاشی مربوط به چه گناهی است.
شاید بتوان گفت نقش پلیس بسیار کم رنگ است و تنها وجود دارد چون باید پلیس در یک پرونده جنایی حضور داشته باشد و یا چون کسی آنها را مطلع کرده که بیایند و فقط شاهدان ماجراها باشند. بعد هم مدام تعجب کنند و هر روز فکر کنند که کلید حل معما را یافته اند. بی آنکه برای مضنونین ماجرا که از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند مراقبت ها و کنترل هایی بگذارند و لا اقل رفت و آمد و تلفن هایشان را کنترل کنند. در داستان نمونه ها در این بخش بسیار زیاد است که به علت زیر سوال بودن اصل ماجرا از آنها صرف نظر می کنیم.
در پایان باید گفت معلوم نیست اساسا چرا تلویزیون اصرار دارد از ماه رمضان و لحظات خوب و شیرین بعد از افطار که می تواند به صحبت و عبادت و کارهای مفید بگذرد، به این شکل بهره برداری کند تا از این ماه پر خیر و برکت برای مردم فقط خاطره سریال های آن بماند. تا جایی که حتی در میهمانی های افطار دوستان و آشنایان همه افراد مجبور باشند سریعا افطار کرده پای تلویزیون بنشینند و ساعت های با هم بودن خود را به دیدن سریال های ماه رمضان بگذرانند.
آیا بهتر نیست حداقل به این مسابقه دامن نزنیم و به تعداد کمتری از آنها رضایت دهیم. چیزی که هم اکنون اتفاق افتاده این است که بسیاری از منتقدان و صاحب نظران معتقدند سازندگان بسیاری از مجموعه‌های تلویزیونی سطح سلیقه مردم را پایین آورده‌اند و متاسفانه معلوم نیست این رویه در فیلم‌های سینمایی و تولیدات سیما تا کی ادامه خواهد داشت؟!
محمدرضا موذن‌زاده


همچنین مشاهده کنید