دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زخم‌هایی کهنه‌ و لاعلاج


زخم‌هایی کهنه‌ و لاعلاج
● ( یادداشتی برای فیلم گیلانه )
گیلانه، فیلمی است زائیده‌ی جنگ ‌٨ ساله، بمباران و موشك باران شهر‌ها و زخم‌هایی كه شلاق جنگ بر پیكر ایرانیان برجای گذاشته است. زخم‌هایی كهنه‌ و لاعلاج كه گرده‌ی طبقه‌ی خاصی از جامعه، پس از گذشت سال‌ها همچنان از چركاب و خون‌شان سرخ است.
آنچه گیلانه را از دیگر فیلم‌های هم قبیله‌ی خود جدا می‌كند، داستانی واقع گرایانه، عمیق و دوری از كلیشه‌هایی است كه همیشه یار و یاور سینمای جنگ بوده و هست. با این حال به نظرم، درخشان‌ترین نقطه‌ی فیلم، پایان تلخی است كه لبخند را برای ساعاتی از بیننده‌ی درگیر شده در فیلم می‌رباید. چراكه گیلانه، از طاعون «پایان خوش احمقانه» جان سالم به در برده است. با آن كه محور داستان جنگ است، اما در فیلم نه نشانی از خاكریز، توپ و تانك است و نه خبری از شعارها و تبلیغات گندیده. تماشاگر این بار از پنجره‌ی چشم زنی به جنگ می‌نگرد كه آرزو‌هایش با انفجار خمپاره‌ها در خط مقدم نابود شده، اما این تمام ماجرا نیست. چراكه او محكوم است تا پایان عمر تكه‌های شكسته‌ی چینی آرزو‌های زندگیش را نوازش كند.
از شهیدان، تنها پلاك‌های آبی رنگ زنگ‌زده‌ای بر دیوار‌های شهر باقی است، چه فایده؟ همگی فراموش شده‌اند مانند همه‌ی شهیدان جهان و تمامی كشته‌شدگان جنگ‌های تاریخ، اما این زخم خوردگان جنگ‌اند كه هم فراموش می‌شوند و هم تا پایان عمر محكوم به زجر كشیدن هستند، خودشان و اطرافیان‌شان. این واقعیتی گریز ناپذیر است.
به راستی كدام ملت در جهان، اشعار و نوحه‌هایی را كه چه خوب و چه بد، یادآور فرزندانش در لحظاتی سوزناك و پیش از تكه تكه شدن در جبهه‌هاست را با كلمات سخیف به لجن می‌كشد؟

منبع خبر علی قدیمی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید