سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مترجم(The Interpreter)


مترجم(The Interpreter)
▪ کارگردان: سیدنی پولاک
▪ فیلم نامه: آئورن سوکرین
▪ مدیر فیلمبرداری: داریوش خُنجی
▪ تدوین: ویلیام استینکمپ
▪ موسیقی متن: جیمز نیوتن هاوارد
▪ بازیگران: نیکول کیدمن، شون پن، کاترین کینر، ارل کامرون، مازیار جبرانی
▪ محصول: ۲۰۰۵ / آمریکا
▪ مدت زمان: ۱۲۸ دقیقه
● خلاصه داستان:
سیلویا بروم (نیکول کیدمن)، یک سفید پوست آفریقایی تبار است که سالها پیش در پی از دست دادن خانواده اش در یک حادثه، در کشور ماتوبو، به آمریکا مهاجرت کرده و اکنون به عنوان مترجم در سازمان ملل متحد مشغول به کار است. سیلویا همچنین علت از دست دادن خانواده اش را سیاست های کثیف و نادرست دیکتاتور ماتوبو، ادموند زووانی (اِرل کامرون) می داند و به همین دلیل یکی از مخالفان سرسخت سیاست های اوست. زووانی که ۲۸ سال پیش با شعارهای آزادی خواهی توانسته بود به قدرت برسد، اکنون به یک دیکتاتور ظالم تبدیل شده، تا جایی که باید برای دفاع از خودش که به نقض حقوق بشر متهم شده، در مقر سازمان ملل حضور یابد. این مسئله اندکی از احساس نفرت سیلویا نسبت به زووانی می کاهد، چراکه گمان می کند این دیکتاتور بزودی به مجازات اعمال کثیفش خواهد رسید. اما یک شب که سیلویا برای جمع آوری برخی از وسایلش به اتاق کارش رفته، به طور ناخواسته متوجه مکالمه خصوصی بین دو مرد، مبنی بر ترور زووانی می شود. در این هنگام در اثر یک اتفاق، آندو مرد متوجه شنیده شدن صحبت هایشان از سوی سیلویا می شوند و برای همین تصمیم به کشتن او می گیرند. در پی این حادثه، سیلویا مأمورین امنیتی سازمان ملل را در جریان شنیده هایش می گذارد و آنها نیز دو پلیس مخفی خود به نام های، توبین کلر (شون پن) و دات وودز (کاترین کینر) را مأمور رسیدگی به پرونده می کنند. توبین که از نفرتی که سیلویا به زووانی دارد، مطلع است، در ابتدا حرفهای او را باور ندارد اما پس از سوء قصدی که به جان سیلویا می شود، به او ایمان می آورد و خود شخصاً حمایت از جان وی را بر عهده می گیرد. اما سیلویا که با یادآوری ستم هایی که زووانی در گذشته بر او و خانواده اش وارد آورده روز به روز بر حس نفرتش نسبت به او افزوده می شود، حضور زووانی در آمریکا را بهترین فرصت برای انتقام می داند و این در حالی است که توبین خبر از نقشه های سیلویا ندارد و ...
● پلان آخر:
سیاست یکی از آن موضوعاتی است که همواره دست مایه کارگردانان مختلف قرار گرفته و فیلمهای ساخته شده در این ژانر معمولاً آثار خوش ساخت و قابل تأملی از کار درآمده اند. البته شاید دلیل موفقیت این آثار، درون مایه ای است که اکثر این فیلم ها از آن برخوردار هستند و آن همانا چیزی نیست به جز، مبارزه با ستم و بی عدالتی و ترویج فرهنگ آزادگی. "مترجم" نیز از این قاعده مستثنی نیست و می توان آنرا در رده فیلمهای خوش ساخت این ژانر قرار داد. اما "مترجم" یک تفاوت اساسی با سایر هم نوعانش دارد. در این فیلم شاهد هیچ گونه قیام و یا خشونتی از سوی جبهه مبارز بر علیه نظام مستبد و طاغوت نیستیم. در واقع حرف اصلی و اساسی این فیلم نیز در همین تفاوت نهفته است، که می گوید: "اقدامات خشونت آمیز بر علیه نظام های دیکتاتوری نه تنها هیچ فایده ای ندارد بلکه در نهایت، به سود این حکومت ها تمام می شود."
سیدنی پولاک در این فیلم، ابزار فروپاشی یک نظام مستبد را دو چیز می داند. نخست،پیدایش احساس نفرت نسبت به آن نظام (که در اکثر آثار سیاسی مبدأ حرکت قرار می گیرد) و پولاک آنرا در قالب احساسات دختری برده که خانواده اش را در حادثه ای تکان دهنده از دست داده است (چیزی که در اکثر این نوع آثار به چشم می خورد)، و دیگری اقدامی اساسی در جهت براندازی آن حکومت. در عین حال پولاک معتقد است که یک اقدام احساسی نه تنها هیچ فایده ای ندارد بلکه باعث خرابتر شدن اوضاع نیز خواهد شد و این اندیشه را می توان در سکانسی که سیلویا قصد دارد که خود عدالت را در مورد زووانی اجرا کند و توبین (که می توان آنرا نمادی از اندیشه خود پولاک نیز تلقی کرد)، سعی می کند با آگاه کردن سیلویا از عواقب این کار، او را از انجام یک اقدام صرفاً احساسی منصرف کند، به وضوح مشاهده کرد.
"مترجم" از حیث شخصیت پردازی در سطح بسیار بالایی قرار دارد و پولاک با تیزهوشی توانسته به خوبی از کاراکترهای فیلمش در معرفی نمادها استفاده کند. او مبارزه بر سر آزادی را به جای دو حزب یا دو ملت، بین دو نفر می داند: سیلویا که نماد یک ملت رنج دیده است و زووانی که سمبل جور و ستم و بی عدالتی. اما در عین حال به این نکته ظریف هم اشاره می کند که آن وجود دستهای پشت پرده ای است که در پس هر سیاست کثیفی وجود دارد. به بیان دیگر پولاک می خواهد بگوید که زووانی به تنهایی عامل بیدادگری نیست. بلکه او به نوعی دست نشانده و یا سپر بلای عده ای دیگر است که در پشت پرده قرار دارند و اکنون که او را در معرض اتهام بین الملل می بینند، می خواهند از شرش خلاص شوند. نکته قابل تأمل دیگر، تفاوت نژادی دو قطب این مبارزه است. سیلویا که یک سفیدپوست است، برای آزادی هموطنانی می جنگد که از نژاد دیگری هستند و در سوی دیگر زووانی که یک سیاه پوست است، نسبت به آزادی هموطنان و هم نژادهایش بی اعتناست. پولاک با این پارادوکس زیبا، ایجاد اتحاد برای بدست آوردن آزادی را تنها در تشابه رنگ و یا زبان و یا ملیت نمی داند، بلکه آنرا در رنج و ستمی می داند که اقوام در برابر رژیم جور متحمل شده اند.

http://salam۳۰nama.blogfa.com/cat-۲۸.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید