پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا دیگر در موضع قدرت نیست


آمریکا دیگر در موضع قدرت نیست
● بررسی اهداف و پیامدهای اشغال عراق توسط آمریكا
دولت ایالات متحده آمریكا در ۲۱ مارس ۲۰۰۳م. (فروردین سال ۱۳۸۲)، در سایه شعارهایی نظیر مبارزه با تروریسم، برقراری صلح جهانی، اعطای دموكراسی و آزادی، به صورت غیرقانونی، به كشور عراق لشكركشی كرد و آن را به اشغال نظامی خویش درآورد. این تهاجم وحشیانه كه به جنگ دوم خلیج فارس شهرت یافت، پیامدهای غیر قابل تصور و ناگواری برای اشغال‏گران و مردم عراق، به دنبال داشت تا آن‏جا كه این حادثه، به عنوان یكی از بزرگ‏ترین اشتباهات تاریخی دولت‏مردان آمریكا محسوب می‏گردد. نوشتار حاضر، در صدد است تا در چهارمین سالگرد اشغال عراق، ضمن بررسی میزان موفقیت آمریكا در دست‏یابی به اهداف خود از این تهاجم نظامی، مروری مختصر بر مهم‏ترین نتایج و پیامدهای آن برای ملت عراق و آمریكا داشته باشد.
● دلایل و اهداف اشغال نظامی عراق
از دیدگاه كارشناسان مسائل سیاسی و نظامی، اشغال‏گران عراق در حمله به این كشور، علاوه بر شعارهای فریبنده خویش در زمینه مقابله با تروریسم، تأمین صلح و امنیت جهانی و گسترش دموكراسی، اهداف پنهانی متعددی را نیز تعقیب می‏كردند. از این منظر، مهم‏ترین علل و اهداف ادعایی و واقعی اشغال‏گران، عبارتند از:
۱) انهدام سلاح‏های كشتار جمعی
مهم‏ترین دستاویز آمریكا در این تهاجم وحشیانه، ادعای رئیس جمهور این كشور، مبنی بر وجود سلاح‏های كشتار جمعی در عراق بود. مقامات كاخ سفید و انگلیس، برای كسب اجازه جنگ از سازمان ملل و قانونی جلوه دادن این عمل، خطر سلاح‏های كشتار جمعی صدام را مطرح كردند و برای جلب افكار عمومی داخلی و بین‏المللی، سعی در برجسته كردن آن نمودند. آنان با استفاده از بلندگوهای تبلیغاتی خویش، تأكید كردند كه جهان در معرض خطر یك حمله قریب الوقوع، توسط سلاح‏های انهدام جمعی است و مسئله خطر »ابر قارچ مانند« اتمی را توسط عراق، مطرح كردند؛ اما واقعیت این بود كه عراق در آن زمان، فاقد توانایی جنگی با »بمب اتمی« بود؛ چنان كه جورج تنت، رئیس سازمان سیا اعتراف كرد كه »چنانچه عراق بخواهد برای تولید یك بمب اتمی به اندازه كافی مواد رادیو اكتیو بسازد، تا نیمه دوم دهه حاضر، طول خواهد كشید«.۱
كارشناسان و منتقدان سیاست‏های بین‏المللی بوش نیز با ارائه اسناد معتبر، تأكید كردند كه كاخ سفید در مورد عدم وجود تسلیحات كشتار جمعی، اطمینان كامل داشت و گزارش سازمان سیا، بارها این موضوع را تأیید كرده بود. در برخی گزارش‏های سازمان سیا، چنین آمده بود: »تمام اطلاعات پیش از جنگ عراق حاكی از این بود كه برنامه‏های سلاح‏های كشتار جمعی و این قبیل برنامه‏ها، دهه‏ها بود كه متوقف شده و در واقع مرده بود«.۲ سلاح‏های بیولوژیك و شیمیایی موجود در عراق نیز ضمن بازرسی‏های سازمان ملل در سال‏های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸م. عملاً از بین رفته بودند.
از سوی دیگر، دولت‏مردان آمریكا و انگلیس، در حالی به بزرگ‏نمایی توان تسلیحاتی كشتار جمعی عراق می‏پرداختند كه خود دارای بزرگ‏ترین زرادخانه‏های هسته‏ای در جهان می‏باشند و در تجهیز دولت عراق به سلاح‏های بیولوژیك و شیمیایی، نقش مهمی ایفا كرده بودند و از سوی دیگر، از اسرائیل كه بزرگ‏ترین قدرت هسته‏ای و دارای سلاح‏های كشتار جمعی است، با تمام توان، حمایت می‏كنند. به نظر ریچارد باتلر، »آن چه دولت آمریكا مطلقاً توان دركش را ندارد، این است كه سلاح‏های نابودگر جمعی آنها، به اندازه سلاح‏های عراق، مشكل‏آفرین است و اسلحه نابودگر جمعی، خوب و بد ندارد«.۳
امروز دیگر تردیدی وجود ندارد كه نابودی تسلیحات غیر متعارف، انگیزه و هدف اصلی حمله به عراق نبوده‏اند؛ زیرا شواهد متعددی دلالت بر اطلاع دولت‏مردان آمریكا از فقدان چنین سلاح‏هایی داشته‏اند و علاوه بر این، بعد از اشغال نیز كوچك‏ترین اثر و نشانه‏ای از ساخت و ساز این نوع سلاح‏ها، به دست نیامد.
۲) جنگ علیه تروریسم
پس از توطئه ۱۱ سپتامبر، هیئت حاكم و وسایل ارتباط جمعی آمریكا و انگلیس، به طرز ماهرانه‏ای، فرآیند اطلاع‏رسانی پیرامون آن را به دلخواه خود، سامان بخشیدند و خواهان ایجاد یك ائتلاف جهانی علیه تروریسم شده، برخی كشورها از جمله عراق را در فهرست كشورهای حامی تروریسم قرار دادند و این گونه القا كردند كه عراق با القاعده، ارتباط دارد و سلاح‏های كشتار جمعی، در اختیار آنان گذاشته است؛ اما واقعیت‏ها حاكی از این است كه این، ادعایی بیش نبود؛ زیرا »آمریكایی‏ها در ماه ژانویه، به دولت بلر اعلام كردند كه در قالب مبارزه با تروریسم، دلیلی برای حمله به عراق وجود ندارد«. در پنجم فوریه ۲۰۰۲م. نیویورك تایمز، طی گزارشی چنین اعلام كرد: »سازمان مركزی اطلاعات آمریكا (سیا)، هیچ گونه شواهدی در دست ندارد كه ثابت كند عراق طی حدود یك دهه گذشته، در فعالیت‏های تروریستی علیه آمریكا، دست داشته است. همچنین این سازمان، متقاعد شده است كه صدام حسین، رئیس جمهور عراق، سلاح‏های شیمیایی یا بیولوژیكی در اختیار القاعده نگذاشته است«.
تمامی شواهد و مدارك، مبین این واقعیت است كه مبارزه با تروریسم در عراق و ارتباط القاعده با صدام، تنها ساخته و پرداخته كاخ سفید و به منظور اشغال نظامی این كشور بود. روزنامه واشنگتن پست، چنین اعتراف می‏كند: »هیچ ارتباطی بین گروه القاعده و صدام حسین، وجود نداشت و این قضیه، عمدتاً توسط كاخ سفید مطرح شده بود تا حمایت مردم آمریكا را برای جنگ، به دست آورد«.
۳) تهدید كشورهای همسایه از طرف عراق
بوش و بلر، با طرح این شعار كه »عراق، تهدیدی برای منطقه است«، به سوابق تاریخی این كشور در حمله به همسایگانش نظیر ایران، كویت و...، استناد می‏كردند و به گونه‏ای وانمود می‏كردند كه گویی آنها ترس رهبران منطقه را بازگو می‏كنند؛ در حالی كه هرگز این چنین نبود. در ماه مارس، اجلاس اتحادیه سران عرب در بیروت، طی پیام صریحی، چنین اعلام كرد: »تمام ۲۲ دولت، خواهان خاتمه مناقشه با عراق هستند و دیگر عراق را تهدیدی برای خود نمی‏دانند«. از آن پس، مرز مشترك بین عربستان سعودی و عراق، بار دیگر گشوده شد. عراق با بازگرداندن اسناد تاریخی ملی كویت و گفت‏وگو پیرامون مسئله مفقودان، موافقت نمود و سوریه و لبنان، مناسبات همه جانبه خود را با عراق از سر گرفتند. شركت هواپیمایی ملی اردن، پنج بار در هفته، بین امان و بغداد، پرواز داشت و مناسبات بین عراق با ایران، در حال گسترش و بهبودی بود.
۴) آزادی مردم عراق و اعطای دموكراسی
موضوعاتی نظیر دیكتاتور بودن صدام و نقض حقوق ملت عراق، فقدان مشاركت سیاسی اقلیت كرد و اكثریت شیعیان در ساختار سیاسی این كشور، فشارهای اقتصادی و اجتماعی در قبال شیعیان جنوب و كردها و سركوب همه جانبه ناراضیان توسط بعثی‏ها، وجود سیستم‏های بسیار قوی اطلاعاتی و جاسوسی و... هرگونه آزادی و استقلال را از مردم عراق گرفته بودند و آنان در فضایی آكنده از ترس و خفقان به سر می‏بردند. این وضعیت، مورد اجماع و اتفاق ناظران بین‏المللی بود و اشغال‏گران با تمسك به این وضعیت، در صدد توجیه تهاجم نظامی غیرقانونی خویش به این كشور برآمدند؛۴ در حالی كه هیچ كدام از این امور، از دیدگاه حقوق بین‏الملل، نمی‏توانست دلیلی موجه و قانونی برای اشغال سرزمین عراق و تغییر حكومت آن كشور باشد. از سوی دیگر، طرح این قبیل شعارها، در صلاحیت دولت‏هایی چون آمریكا و انگلیس نبود؛ زیرا با وجود نبودن یك حكومت دموكراتیك و نقض حقوق بشر در دوران‏های طولانی توسط صدام، باز هم مشاهده می‏كنیم كه تا قبل از این تاریخ، دولت صدام، مورد حمایت و تشویق این دولت‏ها بود و حتی در جنایاتی نظیر فاجعه شیمیایی حلبچه، این موضوع با سكوت و اغماض كشورهای بزرگ مواجه شد و در حوادثی همچون انتفاضه مردم عراق، دولت‏های غربی، دست دولت عراق را در سركوب قیام مردم عراق، باز گذاشتند.
علاوه بر این، نقض حقوق بشر و فقدان حكومت مردم‏سالار و دموكراتیك، مخصوص عراق نبوده است و مصادیق آن در بسیاری از كشورهای مورد حمایت آمریكا و انگلیس، به ویژه اسراییل، به طور كامل وجود داشته است و سؤالی كه مطرح می‏شد، این بود كه چرا از میان همه این كشورها، فقط به عراق حمله كردند؟
همچنین برای افكار عمومی جهان، این ابهام مطرح بوده است كه دولت آمریكا و انگلیس كه خود از بزرگ‏ترین ناقضان حقوق بشر در سراسر جهان هستند و سابقه‏ای ننگین در كارشكنی و توطئه علیه حكومت‏ها و نهضت‏های مستقل و آزادی‏خواه مردمی در سراسر جهان داشته‏اند و دستشان به خون میلیون‏ها انسان بی‏گناه، آلوده شده است، چرا با دروغ و نیرنگ و با استفاده از تبلیغات، به مردم خویش و جهانیان القا می‏كنند كه در صدد ایجاد حكومتی مردمی در عراق هستند؟
واقعیت این است كه طرح شعارهای چهارگانه فوق از سوی اشغال‏گران عراق، هیچ كدام، دلیل اصلی اشغال نظامی این كشور نبوده است؛ بلكه صرفاً ادعاهایی برای اقناع افكار عمومی جهان و موجه جلوه دادن این اقدام غیرقانونی بوده‏اند.۵) پی‏گیری و تحقق طرح‏های سلطه جویانه
سیاست‏های تهاجمی و تجاوزكارانه‏ای كه امروزه آمریكا در جهان تعقیب می‏كند، تابعی از استراتژی جدید آمریكاست. ریشه این طرح، به سال‏های ۱۹۷۰م. برمی‏گردد كه ائتلاف میان جناح‏های افراطی دیگر كه در رأس حكومت بودند، به طور مشخص شكل گرفت. برنامه سیاسی آنان، عبارت بود از متحد ساختن جامعه آمریكا، از راه جنگ و بسیج مداوم و تضمین برتری استراتژیك همه جانبه آمریكا. خطوط این طرح، در سال‏های ۱۹۸۰م. و سپس در آغاز دهه ۱۹۹۰م. رفته رفته، مشخص‏تر شد و سرانجام در حدود شش هفت ماه قبل از واقعه یازده سپتامبر، به عنوان استراتژی ملی، در آمریكا به تصویب رسید و مبنای حركت آمریكا، در قرن ۲۱ شناخته شد.۵ محورهای اصلی این برنامه، عبارتند از:
الف) یك جانبه گرایی، ایجاد سلطه و تثبیت رهبری آمریكا بر جهان، جهانی سازی اقتصاد و ایجاد همگرایی در اقتصاد جهانی، تحت حاكمیت نظام سرمایه‏داری حاكم بر آمریكا.
ب) ممانعت از شكل‏گیری هرگونه ائتلاف علیه آمریكا یا ممانعت از ایجاد رقیب برای آمریكا در عرصه سیاسی و اقتصادی.
تحقق استراتژی جدید و روند جنگ‏طلبی و نظامی‏گری آمریكا، بدون حوادث ۱۱ سپتامبر، امكان پذیر نبود؛ زیرا این حوادث، در داخل آمریكا، باعث بر هم زدن توازن نهادهای این كشور به نفع »راست نو« می‏گردید۶ و بهانه‏های لازم را در سطح جهان، مهیا می‏ساخت. سرانجام به دنبال پیروزی انتخاباتی مورد مناقشه جرج بوش در سال ۲۰۰۰م. و نیز اجرای دقیق نقشه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م. شرایط و زمینه‏های مناسب، برای تحقق این استراتژی تهاجمی و توسعه‏طلبانه، توسط بوش و راست‏گرایان افراطی، فراهم شد.
بر این اساس، اشغال نظامی عراق توسط دولت بوش، در چارچوب مرحله‏ای از استراتژی كلان آمریكا در زمینه بین‏المللی بود؛ چنان‏كه آناتول لیون از واشنگتن دی سی چنین بیان می‏كند: »برنامه دولت بوش كه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی در آغاز دهه ۱۹۹۰م. به تدریج توسط گروهی از متفكران نزدیك به دیك چنی و ریچارد پرل، تكوین یافته است، سلطه یك‏جانبه بر جهان، از طریق تفوق نظامی مطلق را هدف گرفته است«.۷
۶) دست‏یابی و كنترل نفت عراق
كشور عراق پس از عربستان، با ذخایر ۱۱۲ میلیارد بشكه‏ای خود، دومین كشور دارنده منابع و ذخایر غنی نفتی است و هزینه‏های تولید نیز در این كشور، در مقایسه با سایر كشورها، بسیار پایین است.۸ با توجه به چنین ویژگی ممتازی، بسیاری از كارشناسان سیاسی معتقدند كه جنگ عراق، بیان‏گر یك واقعیت است و آن هم »عطش روزافزون آمریكا برای نفت« و تلاش برای چپاول منابع نفتی است. به گفته پیرترزیان، مدیر مسئول نشریه پترواستراتژیك فرانسه، »نیروهای ارتش آمریكا و بریتانیا، تمام تلاش خود را جهت حفاظت از وزارت نفت به كار بسته‏اند؛ این در حالی است كه هیچ گونه اقدامی برای حفظ و نگهداری از سایر ادارات دولتی - مثل وزارت بهداشت - صورت نگرفته است. از این رو، اولویت‏ها به خوبی مشخص می‏شوند«.۹ پاسكال لورت نیز معتقد است كه »برای تمام شركت‏های خارجی، عراق، زرستانی از نفت است كه به سختی می‏توان در برابرش بی‏تفاوت ماند«.۱۰
نوام چامسكی، محقق و نویسنده مشهور آمریكایی نیز می‏گوید: »برنامه‏ریزان آگاه، به خوبی از این امر اطلاع دارند كه اشغال عراق، چه مزایایی در پی خواهد داشت«. لوزنسی، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور اسبق ایالات متحده نیز چنین گفته است: »پیروزی ما در جنگ عراق و كنترل این كشور، می‏تواند حاكمیت اقتصادی ایالات متحده را در دو قاره آسیا و اروپا به ارمغان آورد«.۱۱
۷) مقابله با جهان اسلام
فشارهای لابی صهیونیستی و القائات دو سیاست‏گذار مهم سیاست خارجی آمریكا، یعنی »فرانسیس فوكویاما« و »ساموئل هانتینگتون« در معرفی اسلام به عنوان دشمن جدی تمدن غرب و لزوم برخورد نظامی با جهان اسلام، از سوی غرب، جهت استیلای خویش و غلبه ایدئولوژی لیبرال - سرمایه‏داری، نقش بسیار مهمی در طرح و شكل‏گیری سیاست خارجی جدید آمریكا داشت.۱۲ از این رو، بعد از سناریوی ۱۱ سپتامبر، بی‏درنگ، »جنگ صلیبی« از سوی رئیس جمهورآمریكا مطرح شد و وی، نیات شوم قلبی خویش را ظاهر ساخت. او تلاش كرد تا خاطرات تاریخی جهان مسیحیت (جنگ‏های صلیبی) را دوباره تجدید كند و با بهره‏گیری از آموزه‏های مسیحیت، خود را منجی بشریت و مأموری الهی برای نجات تمام انسان‏ها معرفی كند.۱۳ علاوه بر تهاجم نظامی به افغانستان، اشغال عراق به عنوان كشوری كه از موقعیت مهمی از نظر تاریخی، مذهبی و جغرافیایی برخوردار است، می‏توانست زمینه‏های خوبی را برای تحقق اهداف شوم صهیونیسم بین‏الملل فراهم سازد. به گفته كارشناسان و با توجه اعترافات ضمنی دولت آمریكا، حفاظت از اسراییل و كمك به اجرای نقشه‏های توسعه‏طلبانه این كشور،۱۴ كنترل نفوذ گسترده و روبه افزایش ایران بر جهان اسلام، با حضور فیزیكی آمریكا در مرزهای جمهوری اسلامی، تجزیه جهان اسلام و جلوگیری از شكل‏گیری یك اتحادیه قدرتمند اسلامی، از اهداف اصلی اشغال نظامی عراق بوده‏اند.۱۵
● پیامدهای اشغال نظامی برای مردم عراق
تهاجم نظامی‏آمریكا به عراق، پیامدها و نتایج گسترده و قابل توجهی را در ابعاد مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و ...، برای مردم این كشور به دنبال داشته كه برخی عبارتند از:
۱) پیامدهای سیاسی
فروپاشی حزب بعث عراق و بركناری صدام از قدرت، تدوین قانون اساسی جدید و شكل گیری مجلس و دولتی مردمی در عراق، از مهم‏ترین پیامدهای مثبت اشغال نظامی این كشور بوده‏اند كه علاوه بر مردم این كشور، موجب خوشحالی بسیاری از كشورهای منطقه نیز شده‏اند. در چنین شرایطی، اشغال‏گران عراق، بیش از همه، در صدد بهره‏برداری از این موضوع برآمده، آن را دلیلی بر حقانیت ادعاهای خویش در زمینه گسترش آزادی و دموكراسی در جهان قلمداد نمودند تا آن‏جا كه بوش گفت: »ما این كشور را از دست یك ستمگر آزاد كردیم و تصور می‏كنم كه مردم عراق، یك بدهی عظیم از قدرشناسی به مردم آمریكا مدیون هستند و معتقدم كه بیشتر عراقی‏ها، به آن معترفند«.۱۶
قضاوت پیرامون این كه این ادعا چه مقدار واقعی است و مردم عراق در این زمینه تا چه اندازه مدیون آمریكا هستند، نیازمند توجه و بررسی مؤلفه‏ها و معیارهای متعدد زیر است:
الف) شناخت و ریشه‏یابی علل شكل‏گیری، تثبیت، تقویت و استمرار حكومت‏های استبدادی؛ مانند صدام، طالبان و... .
ب) شناخت استراتژی جدید آمریكا در جهان و به ویژه منطقه خاورمیانه و تفكیك میان اهداف واقعی و شعارهای ظاهری.
ج) بررسی عملكرد دوگانه آمریكا نسبت به نظام‏های استبدادی جهان و عدم پایبندی واقعی و احترام به نتایج آرا و خواست اكثریت مردم این كشورها به عنوان مهم‏ترین مؤلفه دموكراسی.
د) بررسی صلاحیت آمریكا در ترویج دموكراسی؛ قطع نظر از چالش‏ها و ناكارآمدی‏های مهمی كه دموكراسی غیردینی در خود می‏پروراند.
ذ) توجه به این موضوع مهم كه تحقق دموكراسی و تشكیل حكومت مستقل مردمی، فرآیندی است كه با عناصر و مؤلفه‏های متعددی نظیر میزان فراهم بودن شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فقدان موانع داخلی و خارجی، نظیر حكومت‏های استبدادی و حمایت قدرت‏های بزرگ از حكومت‏های استبدادی یا دخالت و اعمال فشار آنان، مرتبط می‏باشد و با حمله نظامی، نمی‏شود پیش شرطهای دموكراسی را ایجاد كرد و بدون این پیش‏شرطها هم دمكراسی وجود نخواهد داشت.
بدیهی است كه ادعای دولت‏مردان آمریكا در زمینه برقرای دموكراسی و اعطای آزادی به مردم عراق، با هیچ یك از معیارهای فوق، تناسب ندارد و حتی از دیدگاه صاحب‏نظران و محققان غربی نیز طرح این قبیل ادعاها، به لطیفه بیشتر شبیه است. هوارد زین، استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه بوستن، با انتقاد از سیاست‏های جنگ‏طلبانه آمریكا می‏گوید: »تجربه تاریخی رفتارهای دخالت‏جویانه آمریكا در كشورهای دیگر نشان می‏دهد كه ساقط نمودن نظام‏های سیاسی كشورهای مختلف با بهانه ایجاد دموكراسی و به ارمغان آوردن آزادی، شرایطی را فراهم می‏آورد تا خود بر این كشورها استیلا یابد. روشن است كه عراق، اینك نه كشوری آزاد، بلكه كشوری به اشغال درآمده است و اشغال‏گر این كشور، دولت آمریكاست. درست است كه ما عراق را از شر صدام حسین آزاد ساختیم، اما آن را گرفتار خود نمودیم«.۱۷
نوام چامسكی در مصاحبه‏ای ضمن مقایسه تفاوت‏های جنگ عراق با جنگ ویتنام، خاطرنشان می‏كند كه آمریكا هرگز اجازه تشكیل یك دولت مستقل را در این كشور نخواهد داد. وی می‏افزاید: آمریكا تاكنون در هیچ یك از مستعمره‏های خود اجازه تشكیل یك دولت دموكرات را نداده است و شرایط عراق نیز به این ترتیب خواهد بود. این محقق و نویسنده مشهور آمریكایی همچنین گفت: »ایالات متحده و انگلیس، هرگز به عراق آزاد و مستقل، اجازه ابراز وجود نخواهند داد؛ هر چند وضعیت كنونی با اهداف بنیادین غرب از حمله به عراق متفاوت است. هدف اصلی آمریكا و انگلیس، اطمینان از عدم حكومت عراقیان بر این كشور بود؛ زیرا در غیر این صورت، نباید از كشتار گسترده شیعیان در سال ۱۹۹۱م. و تحریم‏های خاص علیه رژیم صدام كه هرگز به نابودی حكومت صدام حسین منجر نمی‏شد، حمایت می‏كردند؛ هر چند در شرایط كنونی، دلایل آمریكا درباره عدم سرنگونی صدام در آن زمان، قابل توجه و شگفت‏آور است«.۱۸ او اضافه كرد: »به سختی می‏توان تصور كرد كه دولتی مستقل، در عراق بر سر كار بیاید. تشكیل یك دولت شیعه در عراق، برنامه‏ریزان آمریكایی را سردرگم خواهد كرد و حتی ممكن است این اكثریت شیعه، با تحریك شیعیان عربستان كه در مناطق نفت‏خیز ساكنند، بر نفت این كشور نیز سلطه یابند؛ لذا چندان دور نیست كه یك منطقه بزرگ شیعی در ایران، عراق و عربستان تشكیل گردد و تسلطی یك جانبه بر منابع نفتی به وجود آید. آیا آمریكا، با برقرای این شرایط، مقابله نخواهد كرد؟
به علاوه، مبارزه با دشمن اصلی آنان در منطقه نیز در دستور كار دولت جدید عراق، قرار خواهد گرفت. این دشمن، اسراییل است كه در حقیقت، بخشی از محدوده نظامی‏آمریكا در منطقه به حساب می‏آید. این اتفاقات محتمل، با وجود مخالفت آمریكا و انگلیس، چندان نیز امكان‏پذیر نخواهد بود. شكی وجود ندارد كه بدین ترتیب، صحبت از عراق مستقل، مردم‏سالار و قدرتمند، تنها یك لطیفه خواهد بود. هم اینك دولت آمریكا با برقراری تعدادی از لوازم دموكراسی، بر نارضایتی‏ها غلبه كرده است؛ ولی این اقدامات، هرگز یك دموكراسی كامل را برقرار نخواهد ساخت؛ زیرا تا كنون، آمریكا در هیچ یك از مستعمرات خود، چنین اجازه‏ای نداده است. این، یك روش به كار گرفته شده، توسط همه قدرت‏های سلطه‏گر بوده است«.۱۹ رولان دوما، وزیر امور خارجه اسبق فرانسه نیز با اشاره به دخالت آمریكا در منطقه، گفت: »ایجاد دموكراسی، صرفاً بهانه‏ای برای مداخله آمریكا در منطقه است«.۲۰
مردم عراق با حمایت نكردن از صدام در مقابل تهاجم نظامی آمریكا، توانستند خواست‏های دیرینه خود را در تشكیل دولت مردمی به دست آورند و با وجود تمامی كارشكنی‏های آمریكا، توانستند گام‏های مهمی در جهت تحقق مردم‏سالاری بردارند. در حقیقت، »تشكیل دولت مردمی در عراق، صرفاً دستاورد و محصول مبارزات طولانی‏مدت خود مردم عراق است كه توانستند در شرایطی كه استراتژی آمریكا و اهداف منطقه در حال تغییر بود، از فرصت به وجود آمده، استفاده كرده، به اهداف خود دست یابند«.۲۱۲) پیامدهای امنیتی
امنیت، یكی از ضروری‏ترین نیازهای زندگی بشری است و بر اساس قوانین بین‏المللی، تأمین امنیت كشور اشغال شده، بر عهده نیروهای اشغال‏گر می‏باشد. به دنبال اشغال نظامی عراق، ساختار امنیتی و دفاعی این كشور از بین رفت؛ ناامنی، وحشت، ترس، اضطراب و بی‏ثباتی، بر بسیاری از شهرهای عراق حاكم شد. طی چهار سال گذشته، شهروندان عراق با حملات وحشتناك تروریست‏ها، قتل، زندان، تجاوز جنسی و گلوله‏باران نیروهای انگلیسی و آمریكایی، روبه‏رو بوده‏اند. فجایع زندان ابوغریب، شكنجه وحشیانه زندانیان عراقی و كشتار مداوم شهروندان، گسترش خشونت‏های فرقه‏ای و...، از مشكلاتی هستند كه غرب با حمله خویش به عراق، برای شهروندان این كشور به ارمغان آورده است تا آن‏جا كه بر اساس اطلاعات ارائه شده نشریه پزشكی »لانست« انگلیس در ماه اكتبر، آمار كشته‏شدگان عراقی از زمان تهاجم و اشغال نظامی تا ژوئیه ۲۰۰۶م. ۶۵۵ هزار نفر می‏باشد.۲۲ براساس برخی آمارها، میانگین كشته‏ها، روزانه در حدود ۱۰۰ نفر بوده است و با توجه به شدت خشونت‏ها در ماه‏های اخیر، از دیدگاه بسیاری از تحلیل‏گران، بیم آن می‏رود كه شعله‏های ویران‏گر جنگ داخلی در آینده‏ای نه چندان دور، عراق را به كام نابودی بكشاند.
بر این اساس، یكی دیگر از نتایج بسیار اسفناك اشغال عراق، گسترش شدید خشونت و ناامنی و تبدیل عراق به پایگاه بزرگ گروه‏های تروریستی و تبدیل آن به ناامن‏ترین و بی‏ثبات‏ترین كشور جهان بوده است كه پیامدهای شومی را برای مردم این كشور، به دنبال داشته و نگرانی از تقسیم و تجزیه آن را افزایش داده است.
۳) پیامدهای اقتصادی - اجتماعی
به دنبال تهاجم نظامی اشغال‏گران و تخریب زیرساخت‏های اقتصادی و گسترش ناامنی، اكنون اوضاع اقتصادی و اجتماعی این كشور، با وخامت غیرقابل كنترلی مواجه و به مراتب، بدتر از پیش گردیده است. صنعت نفت و صادرات این كشور، به شدت آسیب دیده، صنایع سبك و سنگین آن بر اثر حملات زمینی و هوایی كشورهای مهاجم، تخریب شده است. شورای نظارت بر صنعت نفت عراق، در تازه‏ترین گزارش خود، چنین اعلام كرد: »گسترش تروریسم و خشونت، طی سه سال اخیر، موجب كاهش ۷.۲۴ میلیارد دلاری درآمد نفت عراق شده است«. این در حالی است كه حملات تروریستی بر ضد خط لوله‏های انتقال نفت در شمال این كشور، طی سال‏های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶م. بیش از ۷.۸ میلیارد دلار به صنعت نفت این كشور، خسارت وارد كرده است.
به گفته نماینده عالی‏رتبه سازمان ملل متحد در امور مهاجران، نزدیك به ۲ میلیون عراقی (حدود ۸ درصد از جمعیت پیش از جنگ) برای مهاجرت - به ویژه به اردن، سوریه و لبنان - اقدام كرده‏اند. این مهاجران، شامل تعداد زیادی از پزشكان، شخصیت‏های دانشگاهی و دیگر متخصصان هستند كه حضور آنها برای امر بازسازی عراق، بسیار مهم و حیاتی است. سازمان ملل متحد در ماه ژانویه اعلام كرد كه در حدود ۱.۷ میلیون نفر هم مجبور شده‏اند به شهرها و روستاهای امن‏تر در داخل عراق پناه ببرند و حدود ۵۰ هزار عراقی هم در هر ماه، خانه‏های خود را ترك می‏كنند.۲۳
۴) پیامدهای بین‏المللی
با اشغال نظامی عراق، ایالات متحده آمریكا تلاش كرد تا با وجود برخی مخالفت‏ها، با كسب یك هژمونی خاص، موقعیت جهانی خویش را بهبود بخشیده، دیگر قدرت‏های بین‏المللی و منطقه‏ای را با خود همراه سازد؛ اما پس از پایان جنگ و آشكار شدن مشكلات و ناتوانی این كشور در عراق، چالش‏های متعددی از قبیل رشد اندیشه‏های ضد آمریكایی، مخالفت با یك جانبه‏گرایی آمریكا، تلفات گسترده و غیرقابل پیش‏بینی نیروهای آمریكایی و هزینه‏های سرسام‏آور نظامی، گسترش تروریسم در منطقه و جهان، شكست صلح خاورمیانه، پراكندگی سلاح‏های غیرمتعارف در نقاط مختلف جهان و...، وجهه و اعتبار بین‏المللی آمریكا را به عنوان یك ابرقدرت، به شدت مخدوش كرد.
الف) افول قدرت آمریكا
تایلار مارشال، تحلیل‏گر روزنامه لس‏آنجلس تایمز، با ارائه تحلیلی تحت عنوان »آمریكا دیگر در موضع قدرت نیست«، می‏نویسد: »متأسفانه سیاست‏گذاری‏های غلط دولت آمریكا، نه تنها منجر به افزایش روزافزون احساسات ضد آمریكایی در منطقه و حتی جهان شده است، بلكه روابط این كشور با برخی از كشورهای عربی هم‏پیمان آمریكا را نیز دچار چالش‏های حقیقی كرده است. متأسفانه سیاست‏های دولت آمریكا به گونه‏ای پیش می‏رود كه دیگر نمی‏توان از موضع قدرت به موقعیت این كشور در منطقه نگاه كرد. زمانی كه نیروهای آمریكایی در سال ۲۰۰۳م. عراق را به اشغال خود درآوردند، ترس و نگرانی نسبت به قدرت نظامی‏آمریكا در دل بسیاری از دوستان و دشمنان این كشور افتاد؛ اما پس از آن كه مأموریت این كشور در عراق برای كنترل خشونت و هرج و مرج با شكست مواجه شد، این دید كلی نسبت به قدرت نظامی‏آمریكا نیز در ذهنیت جهان تضعیف شد؛ به طوری كه نتایج و پیامدهای جنگ عراق را می‏توان این چنین تقسیم كرد:
۱) ضعیف شدن جایگاه نظامی‏آمریكا در جهان.
۲) ضعیف شدن موقعیت آمریكا در حل كردن بسیاری از بحران‏های منطقه.
۳) كاهش مقبولیت این كشور از جانب كشورهای منطقه«.۲۴
ب) تلفات انسانی و اقتصادی
طبق آمار رسمی آمریكا، تلفات نظامی این كشور از زمان اشغال عراق تا كنون، به ۳۱۸۵ نفر رسیده است؛ هر چند آمار ارائه شده از سوی منابع موثق و مستقل خارجی، حدود ۳۳ هزار نفر می‏باشد. روزنامه واشنگتن پست، تعداد عملیات‏های انجام شده علیه ارتش آمریكا را بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ عملیات در هفته ذكر كرده است؛ یعنی سربازان آمریكایی، در هر ساعت، ۴ بار در معرض حمله قرار می‏گیرند.۲۵ تشدید اختلالات روانی نظامیان، گسترش بحران‏های روحی و خانوادگی و فرار و نافرمانی در ارتش آمریكا، یكی دیگر از مشكلات سران پنتاگون در این زمینه است.۲۶ جنگ عراق، ماهانه حدود ۸ میلیارد دلار هزینه بر اقتصاد در حال ركود آمریكا تحمیل می‏كند.
ج) مخالفت‏های داخلی
پیامدهای منفی جنگ عراق، مقامات كاخ سفید را در داخل این كشور نیز با انتقادات و مخالفت‏های گسترده مواجه ساخته است. بر اساس نظرسنجی‏های متعددی كه در آمریكا انجام شده است، رئیس جمهور آمریكا حمایت شهروندان كشورش را از دست داده، محبوبیت او به پایین‏ترین حد خود رسیده است. جورج بوش بر اساس اتخاذ سیاست‏های نادرست خارجی خویش، موجب خشم و نارضایتی مردم آمریكا شده است. هوارد زین در این زمینه می‏نویسد: »شاید شوم‏تر از اشغال عراق، اشغال خود ایالات متحده باشد. صبح كه از خواب بیدار می‏شوم و روزنامه‏ها را می‏خوانم، احساس می‏كنم كه در كشوری اشغال شده توسط گروه‏های خارجی زندگی می‏كنم. وقتی كه به شرایط موجود می‏اندیشم، می‏بینم كه ایالات متحده، در محاصره رئیس جمهوری است كه توسط تعدادی جانی شیك‏پوش كه هیچ ارزشی برای زندگی انسانی در داخل و خارج از این جامعه قائل نیستند، اسیرشده است؛ جانیانی كه هیچ اهمیتی به آزادی در داخل و خارج از كشور نمی‏دهند«.۲۷
گور ویدال، نویسنده سیاسی و صاحب نام آمریكایی می‏گوید: »حوادث ۱۱ سپتامبر، بهانه‏ای شد تا گام به گام، جمهوریت نظام در آمریكا تخریب شود؛ به گونه‏ای كه این كشور، امروز به حكومتی پلیسی بدل شده است«.
دامنه مخالفت‏ها و اعتراضات به مردم و اندیشمندان آمریكا محدود نگردیده، بسیاری از سیاستمداران این كشور نیز از مخالفان جدی سیاست‏های بوش می‏باشند. جیمی كارتر، رئیس جمهور پیشین آمریكا با انتقاد از سیاست‏های جنگ‏طلبانه بوش می‏گوید: »حمله به عراق، براساس استدلال‏های غلط صورت گرفت«.۲۸ مادلین آلبرایت، وزیر خارجه اسبق آمریكا نیز خطاب به بوش گفت: »شما جنگ با خدا را برگزیده‏اید. عراق به عنوان بزرگ‏ترین فاجعه در تاریخ آمریكا به ثبت خواهد رسید«.۲۹ بسیاری از دموكرات‏های آمریكا نیز به شدت با سیاست‏های جنگ طلبانه جورج بوش به مخالفت پرداخته‏اند.
د) اعتراف به شكست
گروه بیكر - هامیلتون كه مركب از ده سیاستمدار پرسابقه از دو حزب جمهوری‏خواه و دموكرات بود، با بررسی دقیق اوضاع عراق، ضمن بیان شكست سیاست‏های دولت آمریكا در عراق و خاورمیانه در سال‏های گذشته، از رئیس جمهور آمریكا خواست تا راهبرد خود در خاورمیانه و عراق را تغییر دهد و نیروهای آمریكایی را از این كشور فراخواند.
به دنبال سیل عظیم انتقادات از جورج بوش، رئیس جمهور آمریكا، در ۱۰ ژانویه ۲۰۰۷م. در برابر میلیون‏ها بیننده تلویزیون در آمریكا پذیرفت كه استراتژی این كشور در عراق، موفق نبوده است؛۲۹ هر چند خصیصه استبدادی و سلطه‏طلبی وی و پافشاری بر راهكار نظامی برای حل بحران عراق، مبین این واقعیت است كه سرانجام، آمریكا در باتلاق عراق، غرق خواهد شد؛ چنانكه مقام معظم رهبری در دیدار با جلال طالبانی، رئیس جمهور عراق، گفت: »قطعاً آمریكایی‏ها در عراق موفق نخواهند شد و ادامه اشغال عراق، لقمه‏ای نیست كه از گلوی آمریكا پایین رود«.۳۰
۱. مانتلی ریویو، پسا امپریالیسم، اهداف استراتژیك آمریكا و مسئله عراق، ترجمه مرتضی محیط، باشگاه اندیشه.
۲. وضعیت جنگ، تاریخ پنهان سیا و دولت بوش.
۳. ر.ك: جان پیلگر، عراق، بازی دروغین؛ نوآم چامسكی، ۱۱ سپتامبر و حمله آمریكا به عراق، ترجمه بهروز جندقی، مؤسسه انتشاراتی عصر رسانه، ۱۳۸۱، ص ۱۹۲.
۴. مهدی ذاكریان، سقوط بغداد، پیش زمینه‏ها و پیامدها، نشریه راهبرد، مركز تحقیقات استراتژیك، تابستان ۱۳۸۲، ش ۲۸، ص ۱۲۱.
۵. ر.ك: به جو كلن، مجله تایم، ۱۰ فوریه ۲۰۰۳، ص ۴۹.
۶. از جنگ سرد تا جنگ بازدارنده، لوموند دیپلماتیك.
۷. آناتول لیون، »The push for war«، ج ۲۴، ش ۱۹۳، اكتبر ۲۰۰۲.
۸. مرتضی هاشمی، صنعت نفت عراق و آینده آن، فصلنامه راهبرد، شماره ۲۸، ص ۱۷۵.
۹. رضا نصری، تصرف زرستان و پاسخ به سه پرسش كلیدی، فصلنامه راهبرد، ش ۲۸، ص ۱۷۷.
۱۰. همان، ص ۱۸۱.
۱۱. نوام چامسكی، آیا دولتی مستقل در عراق تشكیل خواهد شد؟، ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۴۰، ص ۹۱.
۱۲. حسن عباسی، جنگ جهانی چهارم و رفتارشناسی آمریكا پس از ۱۱ سپتامبر، انتشارات پارسایان، چاپ اول، ۱۳۸۲.
۱۳. ر.ك: نوآم چامسكی، ۱۱ سپتامبر و حمله آمریكا به عراق؛ علی‏اكبر ولایتی، موضوع برقراری رابطه، نشر معارف، ۱۳۸۲.
۱۴. ضیا دانش، آمریكا و انگلیس در باتلاق عراق، باشگاه اندیشه.
۱۵. ر. ك: امیر محمد حاجی یوسفی، جایگاه ویژه عراق در خاورمیانه بزرگ، فصلنامه سیاست خارجی، زمستان، ۱۳۸۳؛ روزنامه كیهان، ۱۶ فروردین ۱۳۸۲، ص ۱۴.
۱۶. خبرگزاری فرانسه؛ جرج بوش در گفت‏وگو با شبكه خبری سی بی اس آمریكا.
۱۷. هوارد زین، آمریكا، اسیر جنگ علیه تروریسم، سیاحت غرب، شماره ۳۵، ص ۱۳۴.
۱۸. نوام چامسكی، آیا دولتی مستقل در عراق تشكیل خواهد شد؟.
۱۹. همان.
۲۰. روزنامه جمهوری اسلامی.
۲۱. علیرضا محمدی، دروغ شاخدار، مروری بر ادعای گسترش دموكراسی بوش، سایت پرسمان ارگ.
۲۲. خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران.
۲۳. روزنامه واشنگتن پست؛ به نقل از خبرگزاری مهر.
۲۷. خبرگزاری دانشجویان ایران.
۲۵. چهار آمار متفاوت درباره تلفات نظامی آمریكا در عراق؛ خبرگزاری مهر.
۲۶. آمریكا، اسیر جنگ علیه تروریسم، ص ۱۳۶.
۲۷. روزنامه جمهوری اسلامی.
۲۸. به نقل از خبرگزاری فارس.
۲۹. بی بی سی، پنج شنبه ۱۱ ژانویه ۲۰۰۷م.
۳۰. دیدار رئیس جمهور عراق و هیئت همراه با رهبر معظم انقلاب اسلامی.
منبع : پرسمان