شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اصلاح‌طلبی یا میانه‌روی؟


اصلاح‌طلبی یا میانه‌روی؟
«جنبش اصلاحات ایران... پدیده ای ایجاد شده از سوی قدرت نبوده و از درون ملت و نهادهای مدنی آن جوشیده است، لذا به طور طبیعی برای تداوم خود نیاز به نظر و رای مردم دارد.» بخشی از بیانیه اولین کنگره جبهه مشارکت (مرداد۱۳۷۹)
۱) رفرمیسم یا اصلاح طلبی شیوه ای از کنش سیاسی است که هم در سنت مارکسیستی فلسفه سیاسی مسبوق به سابقه است و هم ریشه های عمیقی در لیبرالیسم دارد. خوانش های رفرمیستی از مارکسیسم با کائوتسکی آغاز شد و در آرای ادوارد برنشتاین به اوج خود رسید. تاریخ فلسفه سیاسی در قرن بیستم شاهد شکاف پرناشدنی و جدال آشتی ناپذیر بین مارکسیسم اصلاح طلب و مارکسیسم انقلابی بود.
هرچند نظریه پردازان مارکسیسم انقلابی شامل طیف متنوعی- از لنین و تروتسکی گرفته تا رزا لوکزامبورگ (که رساله ای در نقد اصلاح طلبی برنشتاین نگاشت) -می شدند، اما همه بر یک نکته متفق بودند؛ نفی رفرمیسم و طرد قائلین به اصلاح طلبی با برچسب «تجدیدنظرطلب» تا آنجا که تجدیدنظرطلبی در دستگاه جهنمی استالین، به اتهامی نابخشودنی و به دستاویزی موثر برای تصفیه های خونین بدل شد.
لیبرال های قرن بیستم اما در دفاع از رفرم، شکی به خود راه نمی دادند. به غیر از هایک که با نگارش «راه رقیت» ایراداتی بنیان برافکن به منش و اهداف انقلابی سوسیالیست ها وارد کرد، کارل پوپر نیز در «جامعه باز و دشمنان آن» سعی کرد با روشن ساختن ایده خود در باب مهندسی اجتماعی از رفرمیسم و تلاش های مسالمت آمیز برای ایجاد تغییر در ابعاد نامطلوب جامعه دفاع کند. دفاع از رفرمیسم، ناگزیر نفی انقلابی گری نیز بود.
تغییرات مسالمت آمیز اما چیزی به کلی سوای این است و برای ما ممکن می سازد که مراقب عواقب ناخواسته و آرزو نشده کارهایمان باشیم، به این ترتیب تغییرات مسالمت آمیز و تدریجی فضایی می آفریند که در آن انتقاد آشکار از اوضاع موجود اجتماعی با خشونت سرکوب نمی شود و چارچوبی به وجود می آورد که اصلاحات را ممکن می سازد.» (انقلاب یا اصلاح، گفت وگو با کارل پوپر و هربرت مارکوزه، ترجمه هوشنگ وزیری)
۲) رفرمیسم البته مستظهر به مبانی معرفتی - جامعه شناختی مختلفی است که مرور آنها مجالی دیگر می طلبد، عجالتاً اما می توان پرهیز از مبادرت به خشونت در کنش سیاسی را قدر مشترک همه برداشت ها از «اصلاح طلبی» دانست.
ارتباط لگالیسم و اصلاح طلبی از جمله مواردی بوده است که نه تنها موجب چالش های تئوریک بین طیف های مختلف دموکراسی خواهان در ایران شده است بلکه عملاً به شکاف های عمیقی بین این نیروها نیز منجر شده، فارغ از این مساله مناقشه برانگیز (ربط بین پایبندی مطلق به همه قوانین موضوعه و رفرم)، هر حرکت اصلاحی برای تبدیل شدن به یک «واقعیت عینی» محتاج سه سویه است؛ اول نیروهایی که کارگزار رفرم باشند، دوم اهداف اصلاح طلبانه (اهدافی که تلاش برای تحقق آنها موجبات حرکت اصلاحی می شود)، سوم موضوع اصلاحات یعنی رویه ها، نهادها و ساختارهایی که قرار است اصلاح شوند.
۳) در جغرافیای سیاسی ایران، نیروهای سیاسی زیادی وجود دارند که خود را کارگزار رفرم (اصلاح) می دانند. این نیروها طیفی از چپ های ارتدوکس مذهبی تا چپ های مدرن و برخی راست های عملگرا را دربرمی گیرند. یعنی گستره ای از روحانیون مبارز تا مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت، کارگزاران سازندگی و حتی نهضت آزادی. به علاوه مجموعه ای از گروه های کوچک و پیرامونی. این طیف متنوع از نیروهای مدعی اصلاح طلبی دو سویه دیگر اصلاحات را دچار ابهام کرده است:
▪ اولاً - اهداف اصلاحی کدامند؟
▪ ثانیاً - موضوع اصلاحات کدامند؟ کدام رویه ها، نهادها و ساختارها قرار است اصلاح شوند؟
۴) در یک نگاه واقع بینانه اصلاح طلبان در صورت بازگشت به قدرت تنها خواهند توانست برخی رویه های جاری در قوای مقننه و مجریه را تغییر دهند. تجربه ۸ سال گذشته و عزم محافظه کاران جهت جلوگیری از اصلاحات بنیادین و ساختاری موید این نکته است. در چنین شرایطی اصلاحات به تغییر برخی رویه ها در برخورد با دانشجویان توسط کمیته های انضباطی، برخی گشودگی ها در فضای اجتماعی و فراهم شدن زمینه های بیشتر برای فعالیت نهادهای مدنی تقلیل خواهد یافت.
۵) بخش زیادی از نیروهایی که به اصلاح طلب معروف شده اند طی دو سال اخیر نشان داده اند که می خواهند با این واقعیت کنار بیایند و برنامه ای برای تغییر آن ندارند. استراتژی آنها شرکت در انتخابات، ولو با وجود ردصلاحیت های گسترده و به دست آوردن سهمی در قدرت است، این سهم اگر در قوه مقننه در حد کسب اکثریت و در قوه مجریه در حد پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری باشد، حداکثر گام مثبت این نیروها انجام اصلاحات محدود و در سطح پیش گفته خواهد بود. اصلاحاتی که شاید دامنه آن کمتر از هشت سال خاتمی باشد اما مسلماً بیشتر از آن نخواهد بود، احزابی نظیر اعتماد ملی، کارگزاران سازندگی، همبستگی و حتی روحانیون مبارز از چنین الگویی پیروی می کنند. میانه رو نام مناسبی برای این نیروهاست.
۶) نطفه «ائتلاف میانه روها»، از همین جا بسته می شود. در فضای پسااصلاحات جبهه دموکراسی و حقوق بشر اصلاح طلبان پیشرو نه تنها عملاً به محاق رفت بلکه هرچه بیشتر در مقایسه با جبهه اعتدال به حاشیه رانده شد. نزدیکی و سردمداری خاتمی، کروبی و هاشمی سمبل ائتلاف نیروهای میانه رو در جمهوری اسلامی است که قصد اصلاحات ساختاری ندارند اما آنها مصمم هستند مدار اقتصاد کشور را به سوی چشم انداز بیست ساله و برنامه های توسعه بازگردانند و تنش زدایی در سیاست خارجی را احیا کنند.
میانه روها می کوشند بخش های معتدل جناح محافظه کار را نیز در برخی مواضع و تصمیمات با خود همراه کنند، به همین جهت بر منزوی کردن کسانی که آنها را تندروهای جبهه اصلاحات می نامند نیز تاکید می کنند. بی آنکه به روشنی مصداق اصلاح طلبان تندرو را مشخص کنند. هرچند که ضمیر همواره مرجع خویش را می یابد.
۷) میانه روها عملاً از اهداف اصلاح طلبانه ای نظیر گسترش دموکراسی، تحکیم جامعه مدنی و تحقق حقوق بشر دست کشیده اند، در میان نیروهای معروف به اصلاح طلب اما هنوز هستند نیروهایی که به اصلاحات بنیادین و ساختاری امید بسته اند و به آن معتقدند. آنها به اهداف اولیه جنبش اصلاحی وفادار مانده اند. جبهه مشارکت و حلقه روشنفکران پیرامون آن مهمترین این نیروها به شمار می آیند.
آنها اما اکنون در برابر یک انتخاب تاریخی قرار گرفته اند؛ اصلاح طلب ماندن و بر دموکراسی و حقوق بشر پافشاری کردن، یا با واقعیت قدرت کنار آمدن و به سوی میانه روی میل کردن. جبهه مشارکت طی دو سال اخیر کوشیده است ضمن همکاری با میانه روها و با استراتژی «حداقل سهم خواهی و حداکثر ائتلاف»، به پیروزی ائتلاف میانه روها کمک کند. بدنه حزبی اما به رغم همراهی با این سیاست در برابر استحاله از اصلاح طلبی به میانه روی مقاومت کرده است.
۸) محافظه کاران به نیروهای معروف به اصلاح طلبان پیشرو اجازه حضور در عرصه انتخابات را نمی دهند. میانه روها نیز نسبت به حضور چهره های شاخص مشارکت در عرصه انتخابات روی خوشی نشان نمی دهند. جبهه مشارکت تا کی قرار است دنباله رو انتخاباتی میانه روها باشد؟ مشارکت اکنون در جزیره سرگردانی است.
این مساله در حزب نیز مشکلاتی را ایجاد کرده است، از سویی طیف های مدرن و تحول خواه خواستار اتخاذ یک استراتژی مناسب جهت گشودن راه اصلاحات یا لااقل تلاش و برنامه ریزی برای آن هستند و از سوی دیگر برخی نیروهای سنتی و بوروکرات های حزب چاره را پیوستن بی قید و شرط به میانه روها می دانند.
۹) در این صورت باید پرسید سرنوشت و واکنش افرادی مانند حجاریان، رضا خاتمی، شیرزاد، مزروعی، رمضان زاده و اعضای شاخه های جوانان و دانشجویی چه خواهد بود. آیا اراده ای برای نجات حزب از جزیره سرگردانی وجود دارد؟ یا همه چیز باز هم به «خواست حداقلی و ائتلاف حداکثری» منتهی می شود.
مردم در انتخابات به میانه روها رای می دهند، چون در مقابله با کاندیداهای محافظه کاران گزینه دیگری پیش رو ندارند. اصلاحات اما یک جنبش اجتماعی بود، که به روایت بیانیه اولین کنگره مشارکت محتاج رای و نظر مردم است.
حال با توجه به زمزمه هایی که سعید حجاریان در نقد اصلاحات ۸ ساله و عبور از پارلمانتاریسم صرف ساز کرده است و انتقاد اخیر رضا خاتمی از عدم استفاده از ظرفیت های اجتماعی جنبش اصلاحی، باید منتظر ماند و دید، جبهه مشارکت جزیره سرگردانی را سوار بر کشتی اصلاح طلبی پیشرو و جهت احیای جنبش اصلاحات و تحقق اهداف اصیل اصلاحی ترک می کند یا سوار بر قایق میانه رویی حقوق بشر و دموکراسی را فراموش خواهد کرد.
رشید اسماعیلی
منبع : روزنامه شرق