دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

انقلاب مشروطه; انقلابی بورژوازی نه دهقانی


انقلاب مشروطه; انقلابی بورژوازی نه دهقانی
مشروطیت، در شرایطی رخ داد که جمعیت ایران بیش از ۱۵ میلیون نفر نبود و شاید هم کمتر و ۷۰ درصد جمعیت جزو روستاها و عشایر بودند و شهرها هم بزرگ نبودند. جامعه روستایی کاملا فاقد سواد و در حد خود با سیستم سنتی هماهنگ بود و نظام ارباب رعیتی هم از لحاظ تقسیم کار و هم از لحاظ مالکیت، حاکم بود. بدین ترتیب جمعیت غالبا دهقان و کارگر عادی بود.
ربع اول قرن ۱۹ در ایران تحولاتی پیدا شد، زیرا در دوره فتحعلی شاه اتفاقاتی چون برخورد با روس ها در قالب جنگ های میان ایران و روس، ظهور ناپلئون و ورود فرانسوی ها و انگلیسی ها و قبل از آنها پرتغالی ها به ایران، افکار و اندیشه ها را تحریک کرده بود، اگر نگوییم که بیدار کرده بود. در دوره عباس میرزا، ۵ نفر دانشجو و در دوره های بعد دانشجویانی از ایران به خارج فرستاده می شدند و مخصوصا به انگلستان می رفتند. دارالفنون هم در اواسط قرن ۱۳هجری تاسیس شد و آنجا هم فارغ التحصیلانی داشت. مدارسی هم وجود داشت که به تدریج در شهرهای مختلف مخصوصا تهران و تبریز مثل مدارس رشدیه گشوده شد.
بدین ترتیب با این اتفاقات کم کم یک قشر روشنفکر که با افکار و اندیشه های اروپایی آشنا بودند و ذهنیت آنها نسبت به مسایل جدید تحریک شده بود، در ایران پا گرفت; البته عده آنها زیاد نبود اما افرادی موثر و پیشگامانی بودند که هم قبل و هم بعد از مشروطه، فعال بودند روزنامه هایی را راه انداختند; مثل حبل المتین، اختر و قانون و... که در روشنگری ها موثر بودند بنابراین یک قشر اصلی و محوری، روشنفکران شکل گرفت که با افکار و اندیشه های اروپایی از جمله تحولات اجتماعی و فرهنگی فرانسه آشنا شده بودند.
بنابراین می توانیم، بگوییم در مشروطیت به طور کلی دو قشر اصلی نقش مهم داشتند، اقشار آگاه، پیشرو و متجدد که آگاهانه به این سمت حرکت کرده بودند و دراین میان کسانی هم بودند که احزابی تشکیل داده بودند و ایدئولوژی هایی حتی چپ داشتند و عده ای هم روحانیون پیشرویی که نسبت به مسایل آگاه شده و وارد میدان شده بودند و این دو را باید قشر پیشرو و قشر محرک اصلی دانست و به طور کلی قشر سوم مردم عادی و شهرنشینان بودند و افراد دیگری مثل سران اقوام و وطن دوستانی نظیر ستارخان و باقرخان هم کسانی بودند که به تدریج از لحاظ نظامی به مشروطه خواهان پیوسند و در زد و خوردها توانستند مشروطه را از استبداد صغیر برهانند.
البته ما باید قبول کنیم از دوره فتحعلی شاه به بعد و مسایلی که در دوره عباس میرزا و دوره اول ناصرالدین شاه رخ داد، از جمله تاسیس دارالفنون و مدارس و رفتن ناصرالین شاه و مظفرالدین شاه به فرانسه و اتریش در خود هیات حاکمه نیز از جهت ذهنی، خواه ناخواه، تحولاتی ایجاد شد و دیدند که کشورهای اروپایی و غربی، به چه صورتی اداره می شوند و نظام چگونه حرکت می کند و از لحاظ فنی پیشرفت هایی کردند و نوعی آمادگی ذهنی پیدا شده بود و حتی سران سیاسی جامعه که بیشتر از خانواده های قاجار بودند هم خود،این آگاهی را پیدا کرده بودند.
ما نمی توانیم مشروطیت را یک انقلاب کارگری یا دهقانی بدانیم، بیشتر یک انقلاب بورژوازی شهرنشین بود که به اصطلاح با همکاری و کمک روشنفکران متجددی که نسبت به مسایل جدید سیاسی آگاهی و آشنایی داشتند، رخ داد.
در زمان انقلاب اسلامی وقتی چند میلیون نفر در تظاهرات تهران شرکت می کردند و در سراسر ایران به روستاها و مناطق دوردست ۳۰ میلیون نفر رای می دهند، محورهای اصلی دموکراسی خواهی، آزادی طلبی، عدالت طلبی و منافع ملی راهنمای عمل است و مسایل دیگری راهنمای عمل مردم نیست. حتی اگر یک موضع طبقاتی به لحاظ ایدئولوژیک داشتند اما در جریان کلی انقلاب و اصلاحات سال ۵۷، یکپارچه می شوند و طبقات شکسته می شود و یکپارچگی و هماهنگی و هم آرایی در کل جامعه به وجود می آید.
آنهایی که عمیق تر می اندیشند، آزادی خواهی را از قانون گرایی جدا نمی دانند، بعضی فکر می کردند آزادی یعنی هرج و مرج و به هم ریختن همه چیز، اما آنهایی که مطالعه داشتند می دانستند آزادی بدون قانون گرایی هیچ معنی ندارد و به هرج و مرج می رسد.
نویسنده: غلا معباس توسلی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید