جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هرچه داد می زنیم کسی نمی شنود


هرچه داد می زنیم کسی نمی شنود
با فرارسیدن ایام فاطمیه مردم روزها با تشكیل جلسات روضه به ذكر مصیبت و عزاداری می پرداختند. در این راستا مرحوم بهبهانی صبح ها و مرحوم طباطبایی بعدازظهرها در منازل شان مجلس روضه منعقد می كردند.
در عصر روز چهاردهم جمادی الاول طباطبایی در حضور جمعیت بسیار زیادی بر منبر رفت و آخرین هشدارها را به دولتیان داد. وی در ابتدا با كمك آیات قرآنی به تشریح كلمه عدل می پردازد و یادآوری می كند كه ممالك كفار روش عدل را انتخاب كرده اند و ما از این راه منحرف شده ایم. وی می گوید: «هشت ماه بلكه زیادتر می باشد كه به جز این كلمه عدل دیگر چیزی نگفته ایم. در خلوت و جلوت، در بالای منبر، در مسجد و خانه، واضح و آشكار، صراحتاً و علناً این كلمه را گفتیم و از دولت تاكنون جز عدل چیزی نخواسته ایم.»
سپس به پادشاه اشاره می كند و می گوید: «ما نگفتیم پادشاه نمی خواهیم، ما نگفتیم دشمن پادشاه می باشیم. مكرر چه در حضرت عبدالعظیم و چه در شهر و چه در منبر... از این پادشاه اظهار رضایت كردیم...»
و ادامه می دهد: «اما هرچه گفتیم و كردیم و نوشتیم تمام را به عكس حالی او كردند. گفتند مردم تو را نمی خواهند و غرضشان عزل شاه می باشد و حال آنكه به تمام انبیا و اولیا قسم، كه ما به جز مجلسی كه جمعی در آن باشند كه به درد مردم و رعیت برسند كار دیگر و غرضی نداریم.» سپس در مورد شایعات چنین می گوید: «قدری كه سخت می گیریم، می گویند مشروطه و جمهوری می خواهند. زمانی كه سكوت می كنیم می گویند آقایان زیر زانویی گرفته اند، كه دیگر صدایشان بریده شده است. یك دفعه می گویند بیست هزار تومان گرفته اند، یك دفعه می گویند مقصودشان مدرسه خان مروی است... اگر زیر زانویی می خواستیم تا به حال صدمرتبه كار گذشته بود. به خدا قسم است كه این مطالب و شایعات دروغ است. مدرسه را می خواهیم چه كنیم. قصد ما عدل و رفع ظلم است كه رعیت از دست نرود. مردم به خارج پناه نبرند. مملكت خراب نشود از بس كه حكام ظلم و ستم به مردم می كنند، می ترسم رفته رفته رعیتی باقی نماند.»
مرحوم طباطبایی در این سخنرانی كوبنده سپس به حادثه فارس و بست نشینی مردم شیراز در كنسولگری انگلیس به خاطر ظلم هایی كه به ایشان شده بود اشاره می كند و نامه هایی كه در این مورد به شاه نوشته بود به مردم می گوید و در ادامه می گوید: «حالا فارس هم از دست ما رفت. نه تنها فارس رفت بلكه تمام بنادر و سرحدات ایران رفته است... پادشاه به واسطه خزانه پادشاه خواهد بود و خزانه معمور نمی شود مگر به واسطه آبادی مملكت و مملكت آباد نمی شود مگر به واسطه عدل.»
سپس به ظلم هایی كه به مردم قوچان شده بود اشاره می كند و می گوید: «حاكم آنجا سیصد نفر دختر مسلمان را در عوض گندم مالیات گرفته و به ازای دوازده من گندم برای هر نفر آنها را به تركمن ها فروخت...»
سپس به مردم نهیب می زند كه: «...ای مردم بدانید و بفهمید كه همه شما مكلفید به رفع ظلم.» و در ادامه به نقل روایتی از حضرت علی (ع) مردم را به مقابله با ظلم تشویق می نماید. و برای اینكه آدرس دقیق ظلم را داده باشد: «اینك به شما اعلام می دهم امروز باعث ظلم، یك نفر شده است كه اتابك باشد، او را علاج كنید. شاه رئوف و مهربان و مریض است... آه چه كنیم كه همین مقصود و حرف های من را نمی فهمید و عمل نمی كنید. گوش به موعظه و نصیحت نمی دهید، كو كسی كه بفهمد... سابقاً می گفتند ما می خواهیم كاری انجام دهیم آقایان علما نمی گذارند. ای مردم حالا چه شده است كه هرچه داد می زنیم كسی نمی شنود؟ نه غیرت در شما مانده و نه تعصب. همین ظلم ها است كه روزبه روز زیادتر می شود. حاكم وقتی دید كه مردم كنیز و غلام اویند، معلوم است هرجا زن خوشگل ببیند می برد و هرجا مال و ملك خوبی دید تصرف می كند...»
ایشان سپس مردم را به فراگیری علوم جدید تشویق می كند و در مورد اینكه انسان یك موجود مدنی است صحبت می كند: «باباجان، پادشاه هم مثل ما یك نفر است... مگر در اروپا پادشاه نیست؟ روز به روز كارشان بهتر و مملكت شان آبادتر می شود.»
در ادامه ضمن تعریف و تمجید از «امیركبیر» صدراعظم ناصرالدین شاه با یادآوری ستم هایی كه عین الدوله به مهدی گاوكش و مردم دیگر كرده است چندین بار در طول سخنرانی كه متن كامل آن را می توان در صفحه ۴۴۴ تاریخ بیداری مرحوم ناظم الاسلام مطالعه كرد با ذكر نام جلاله خداوند می گوید: «ما جمهوری طلب نیستیم و به این زودی مشروطه نمی خواهیم. یعنی مردم ایران هنوز به آن درجه تربیت نشده اند و قابل مشروطیت و جمهوریت نمی باشند....» اما با این سخنرانی در مردم شور و هیجان بسیاری پدید آمد كه باعث تحولات دیگری شد.
منبع : روزنامه شرق