شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
دین و سیاست
آیا سیاست جزء برنامهٔ اسلام است و آیا جامعهٔ مسلمان باید حکومت خود را بر اساس تعلیمات اسلام برپا کند؟
نخست برای توضیح سئوال باید مراد از سه عنوان «اسلام»، «سیاست» و «دخالت اسلام در سیاست» روشن شود:
اسلام عبارت است از آنچه از جانب خداوند توسط نبی اکرم(ص) برای هدایت بشر فرستاده شده است و برای شناخت آن باید به قرآن، سنت و عقل مراجعه کرد و قرآن که اعجازش سند رسالت و آیاتش بیکم و کاست، وحی الهی است، مهمترین مرجع برای شناخت اسلام است.
«سنت» به معنای گفتار و رفتار رسول الله، به حکم آیات قرآن متن اسلام محسوب میشود: «وَ اَنَزَلنا اِلیکَ الذٍّکرَ لِتُبَیٍّنَ لَلناسِ ما نُزٍّلَ اِلَیهم»، «و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آن چه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی»، «ما آتاکُم الرَّسولُ فَخُذوه وَ ما نَهاکُم عَنه فَانتَهُوا»، «آنچه را فرستاده [ او ] به شما داد. آن را بگیرد و از آن چه شما را بازداشت، باز ایستید». «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِاللهِ اُسوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ» ، «قطعاً برای شما در [ اقتدار ] رسول خدا سرمشقی نیکوست».
«سنت ائمه اطهار» علیهمالسلام نیز به حکم سنت متواتر نبوی در حدیث ثقلین و مانند آن، نزد شیعیان، متن دین به شمار میآید.
«عقل» با اثبات وجود خدا، لزوم ارسال رُسل و عصمت آنان، نه تنها پشتوانه اعتقاد به دین است بلکه احکام قطعی آن به عنوان یکی از منابع شناخت اسلام محسوب میشود.
«سیاست» گرچه دارای معانی متعددی است اما آنچه در اینجا مورد بحث است، سیاست به معنای حکومت و ادارهٔ امور جامعه است.
و مراد از «دخالت اسلام در سیاست»، این است که حوزهٔ فعالیتهای حکومتی، از قبیل نحوهٔ تشکیل حکومت، اختیار تقنین و تصمیمگیریهای حکومتی، چگونگی مشارکت مردم در ادارهٔ جامعه، اختصاص اموال حکومتی و ارتباط با دول و ملل بیگانه و مسائلی از این دست که از آن، به «حقوق اساسی» نیز تعبیر میشود، جزء تعالیم اسلام است، به این معنا که از یک سو همهٔ این مسائل در اسلام بیان شده و رأی اسلام در کنار آرای دیگر مکاتب، روشن و یا از منابع آن، قابل دستیابی است، و از سوی دیگر هر فعالیتی در این حوزه در جامعهٔ اسلامی میبایست مطابق با رأی اسلام باشد و در غیر این صورت نامشروع خواهد بود.
با این بیان، مراد از «عدم دخالت اسلام در سیاست»، این خواهد بود که تصمیمگیری در این حوزه از فعالیت انسان، به خود او واگذار شده تا دربارهٔ این مسائل، تصمیمگیری و عمل نماید و دین، در این مقوله، نظر یا حکم خاصی ندارد.
در این صورت، اگر سیاستگزاران در جامعهای که اکثریت آنها را متدینین تشکیل میدهد، در تصمیمگیریها و همچنین در عملکردها، متأثر از دین و باورها و ارزشهای پذیرفته شدهٔ دینی نباشند، این مقدار از دخالت دین در سیاست، که مناسب منظر جامعهشناس است، مورد نظر این مقاله نیست.
با این توضیح به سئوال بازمیگردیم: آیا اسلام، تنها برای هدایت بشر به سوی سعادت اخروی آمده است و تنظیم امور جامعه و سیاست را به عهدهٔ مردم گذاشته تا آن را به هر نحو که میخواهند، اداره کنند، یا این که حکومت و سیاست نیز در دستور رسالت و برنامهٔ اسلام قرار دارد و میتوان قوانین آن را از منابع اسلام به دست آورد؟
اگر حکومت و سیاست را خارج از حوزهٔ اسلام دانستیم، نخواهیم توانست حکومتی را به اسلام نسبت دهیم و آن را حکومت اسلامی بنامیم گرچه آن حکومت، در جامعه مسلمین و توسط آنان اداره شود.
حکومت و سیاست اسلامی، آن است که از متن اسلام به دست آمده باشد.
نخست به طور اجمال، دو نظریه را در این باره ذکر میکنیم:
۱) هدفگیری دین به سوی آخرت و تأمین سعادت اخروی است و دنیا به آن میزانی که به کار سعادت اخروی میآید یا در کار آن مزاحمت میکند مورد نظر دین است. این سخن به این حد، در خصوص مسأله «حکومت»، مجمل است. آیا دخالت در امر حکومت و قانونگذاری توسط دین، از اموری است که مددکار سعادت اخروی است یا خیر؟
در مواردی، ظاهر عبارات کسانی، این است که اسلام از امور دنیا، تنها به تعیین حلال و حرام آنچه به سامان و ادارهٔ جامعه مربوط است، میپردازد اما خود، طرحی برای آن ارائه نمیکند لذا اسلام، طرحی برای حکومت و ادارهٔ جامعه ندارد.
۲) حکومت و ادارهٔ جامعه، از مهمترین اموری است که اسلام، از آن سخن گفته است. تعالیم و فرامین اسلام در باب حکومت، شامل کلیاتی است که اولاً: میتواند در تمام زمانها و مکانها و در هر سطح از تکامل علم و تکنولوژی، جامعه را اداره کند. از جمله اسلام، اختیار قانونگذاری موقت و موردی و نیز اختیار اجرای آن را در قالب خاصی به حکومت داده است. همچنین روش و ملاکات کلی این قانونگذاری و اجرا را بیان کرده است.
۳) تخطی از آن اصول، «مشروعیت» حکومت را زیر سؤال میبرد و در نتیجه، تمامی قوانین و تصرفات حکومت، از درجهٔ اعتبار ساقط میشود.
آری «اصلاح و سامان امور جامعه»، مقدمهای برای هدف برتر اسلام، یعنی خداشناسی و خداپرستی است امااین بدانمعنا نیست کهآن را مغفولگذارده است.
● برداشت عمومی مسلمانان از سیاست در اسلام
درک عمومی و مأنوس مسلمانان از اسلام، که از آن به «ارتکاز متشرعه» تعبیر میشود، از ابتدای ظهور اسلام تاکنون چنین بوده که گسترهٔ تعالیم و فرامین، اسلام تمامی ابعاد زندگی انسان و به ویژه حکومت و سیاست را فراگرفته است، منشأ این برداشت عمومی را میتوان در دو امر واقعی و عینی (نه پیشداوری ذهنی و انتظار بیهوده از دین) جستجو کرد:
۱) تشکیل حکومت توسط پیامبر اسلام:
گرچه تبلیغ اسلام از آغاز بعثت، علاوه بر جنبهٔ عبادی و ایجابی، رنگ سیاسی نیز در بُعد عدم پذیرش حکومت کفر داشت اما شکوفایی سیاست اسلام با شکلگیری حکومت اسلامی، به اوج خود رسید. پیامبراکرم(ص)، قبل از هجرت، زمینهٔ تشکیل حکومت را فراهم کرده و مسلمانان در میان خود شاهد تشکیل اولین حکومت اسلامی توسط شخص پیامبر بودند.
۲) موضعگیری اسلام در تمامی صحنههای سیاست و حکومت:
تبیین دایرهٔ اموال حکومتی و بیتالمال در قرآن و سنت، وجوب امر به معروف و نهی از منکر در اصلاح جامعه و جلوگیری از مفاسد آن، داوری اسلام در مجلس قضا از زبان پیامبر «اِنَّما اقضی بَینَکُم بِالبَیٍّناتِ وَ الایمان»، قانونگذاری اسلام در مجازات متخلفین و ایجاد ضمانتهائی بیرونی جهت اجرای قوانین (عدم اکتفأ به ضمانتهای اخلاقی)، لمس احکام اسلام در خانه و مدرسه و بازار، نزول آیات قرآن در چگونگی و حیطهٔ ارتباط با ملل و دول بیگانه و بسیاری دیگر از احکام اجتماعی، جای شکی برای هیچ مسلمانی باقی نمیگذارد که اسلام دربارهٔ سیاست و حکومت و ادارهٔ جامعه، دارای برنامه است.
برخی از منکرین «سیاست» در اسلام، خود به این ارتکاز معترفند:
علی عبدالرازق، از معاصران اهل سنت و مدعی «جدایی دین از سیاست»، در بخش رسالت و حکومت از کتاب «الاسلام و اصول الحکم» مینویسد:
«شاید بتوان این اندیشه را که حکومت رسول اکرم - صلیالله علیه و آله - جزء برنامهٔ رسالت آن حضرت بوده است (و در نتیجه اسلام، دارای برنامهٔ حکومت است) سازگار با سلیقهٔ عمومی مسلمانان و آنچه از احوال ایشان به ذهن میرسد، دانست و آرای جمهور علمأ مسلمین را نیز همین دانست.»
در جای دیگر مینویسد:
«مسلمانان این اندیشه را با رضایت میپذیرند.»
این ارتکاز عمومی که برخاسته از متن کتاب و سنت است و انتظار «دخالت دین در حکومت»، فضای ذهنی مخاطبان وحی و سنت را در روزگار صدر اسلام برای ما ترسیم میکند.
این فضای ذهنی، ما را در رجوع به متون دینی یاری مینماید زیرا اگر برداشت امروز ما از یک آیه یا روایت، ناشی از پیش فرض «عدم دخالت دین در سیاست» باشد، به گونهای که بدون این پیش فرض، چنین برداشتی از ظاهر آیه یا روایت صحیح نمیبود، آن برداشت حجیت نخواهد داشت، مگر آن که «عدم دخالت دین در سیاست» به صورت قطعی، ثابت و مبرهن گردد که در این صورت فضای ذهنی مذکور تخطئه شده است.
● محور اصلی سیاست اسلام، امامت و رهبری
مردم در امور زندگی خود دارای سیره و روشی هستند که شرع اسلام با بسیاری از آنها موافقت، و با برخی، مخالفت کردهاست. گاه روش آنان را به کلی انکار کرده، مانند ربای قرضی، و گاه در اجزأ و شرایط آن تغییراتی داده است، مانند ازدواج وارث.
در باب «حکومت» نیز مردم از دیرباز روشهایی اعمال میکردهاند اما اسلام، حکومت خاصی را تشریع و تجویز نموده است یعنی اجزأ و شرایط آن را تغییر داده و محتوای خاصی به آن بخشیده است.
مهمترین اصل از حقوق اساسی حکومت اسلامی، یعنی «مشروعیت»، مستند به وحی است و در قالب اعطأ اختیارات در تصمیمگیریهای حکومتی به پیامبر و ولی امر و لزوم اطاعت از فرامین او وارد شده است. «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولیالا َمر مِنکُم».
مراد از اطاعت رسول و اولی الامر، به قرینهٔ تکرار «اَطیعُوا» و مهمتر از آن، به قرینهٔ سیاق آیه، اطاعت در امر حکومت و قضا است، نبیاکرم(ص) پس از بعثت، دارای دو منزلت بود. یکی منزلت «بیان دین» برای مردم «وَ اَنزَلنا اِلیکَ الذٍّکرَ لِتُبَیٍّنَ لِلناس ما نُزٍّلَ اِلَیهِم» و دیگری حکومت و قضا «لِتَحکُمَ بَینَالناسِ بِما اَراکَ الله». «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به [ موجب ] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی».
در این که حکومت نبیاکرم(ص)، حکومتی اسلامی - به معنای مذکور در ابتدای مقاله - و نشأت گرفته از وحی و بخشی از وظیفهٔ دینی آن حضرت بوده، اختلافی میان فرق اسلامی وجود نداشته است. از فرمان هجرت گرفته تا اذن جهاد و طریق قتال و تقسیم غنائم و اموال حکومتی و رفع خصومات و حتی طریق تصمیمگیری در مسائل حکومتی، همه و همه از طریق وحی بوده است و به مقتضای اتصال وحی، مسلمانان همواره منتظر بودند تا در مسائل مربوط به حکومت، احکامی از جانب خدا نازل شود و یا آن حضرت خود، بر اساس احکامالاهی، تصمیمگیری فرماید.
این که «امر حکومت، به دست خداست»، حتی قبل از هجرت و تشکیل حکومت، توسط نبیاکرم(ص)، بیان شده بود، آنجا که حضرت در موسم حج در پاسخ به رئیس قبیله بنیعامر که پیشنهاد کرد «با تو بیعت میکنیم به شرط این که پس از تو حکومت با ما باشد» فرمود: «امر خلافت به دست خداست و آن را به هر کس بخواهد میسپارد».
اختلاف شیعه و سنی نیز در مسأله خلافت پس از نبیاکرم(ص) (نه امامت که معنایی وسیعتر از خلافت دارد) بیشتر در طریق انتخاب حاکم است. در غیر این صورت اولاً: هر دو گروه، نظریهٔ خود را مستند به وحی و سنت میدانند، ثانیاً: در طریق ادارهٔ جامعه به قرآن و سیرهٔ نبوی تمسک میکنند.
آیاتی که دربارهٔ واقعهٔ غدیر نازل شده است به روشنی بر این نکته تصریح دارد که مسألهٔ خلافت، جزء دین است. «یا اَیُّهاالرَّسولُ بَلٍّغ ما اُنزِلَ اِلیکَ مِن رَبٍّکَ وَ اِن لَمَتَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه.» «ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن، و اگر نکنی پیامش را نرساندهای».
آنچه پیامبر در این آیه مأمور به ابلاغ آن بود، که اگر ابلاغ نمیکرد رسالت را انجام نداده بود، مسألهٔ امامت و خلافت است. در آیهٔ دیگری که در این باره نازل شده میفرماید:
«اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینُکم فَلاتَخشَوهُم، وَاخشَونِ الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُم الا ِسلامَ دیناً.» «امروز کسانی که کافر شدهاند، از [ کارشکنی در ] دین شما نومید گردیدهاند پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [ به عنوان ] آیینی برگزیدم».
آخرین امید کفار برای نابودی اسلام این بود که پس از رحلت رهبر دین، شوکت اسلام رو به افول گذارد و امت اسلامی دچار تزلزل و هرج و مرج شده و از دین خود برگردند. ابلاغ «ولایت»، این امید را به یأس مبدل ساخت. از آیات مربوط به واقعهٔ غدیر به دو نکته، که ارتباط مستقیم با موضوع مقاله دارد، توجه بیشتر میکنیم:
۱) در واقعهٔ غدیر، آنچه از طرف رسولاکرم(ص) به مردم ابلاغ شد، ولایت علیبنابیطالب(ع) بود. کیفیت این ابلاغ در غدیر و نگرانی حضرت از اعلام آن، بگونهای است که تعبیر «مَن کُنتُ مَولاه فَهذا عَلِیُّ مَولاه» جز با معنای «سرپرستی و ولایت»، سازگاری ندارد. فرازهای نخستین خطبهٔ غدیر، که حضرت از رحلت خود در آینده نزدیک خبر میدهد، گویای پیشبینی وضعیت امت پس از رحلت است. عبارت «اَلَستُ اَولی بِکُم مِن اَنفُسِکُم» که دلالت بر اختیار تصرف در امور مسلمین و حکومت بر آنان را دارد، مفسر عبارت پس از آن، یعنی «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» است.
همچنین فرازهایی پایانی خطبه که حضرت برای انجام رسالت و ولایت علی بن ابیطالب(ع) تکبیر میگوید و مردم را وا میدارد تا به علی(ع) تبریک بگویند، و بسیاری از قرائن دیگر که علامهامینی(ره) در کتاب الغدیر جمعآوری کرده است، شاهد این ادعاست حضرت امیر، در آن روز بصورت رسمی به جانشینی پیامبر(ص) در امر حکومت، منصوب گردید. ما در اینجا به جنبهٔ تاریخی این نصب و آنچه پس از رحلت حضرت رسول(ص) رخ داد، نظر نداریم که تأکید بر آن مفید فایده نیست. تنها تأکید میکنیم که پیامبر(ص)، جانشین و خلیفهٔ خود را از طرف خداوند و به امر او به مردم معرفی کرد.
دوم: در هر دو آیهٔ مربوط به واقعهٔ غدیر، این نکته تصریح شده که آنچه در آن روز ابلاغ شد، جزء دین و برنامهٔ رسالت و بلکه مهمترین جزء آن است. در آیهٔ نخست:
۱) یا اَیُّهاالَرَّسولُ بَلٍّغ. خطاب با «رسول» و دستور ابلاغ، نشان میدهد که صحبت از وظیفهٔ «رسالت» است.
۲) ما اُنزِلَ اِلیکَ مِن رَبٍّکَ. موضوع ابلاغ، وحی الهی است.
۳) وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه. لسان تهدیدگویای اهمیت موضوع است.
در آیهٔ دوم نیز تعابیر «اَکمَلتُ، اَتمَمتُ وَ رَضیتُ» که میگوید اسلام منهای ولایت، نه کامل و تمام است و نه مورد پسند خدا، بیانگر اهمیت ولایت و حکومت در اسلام است. جای تردید نمیماند که «حکومت»، جزء دین و برنامهٔ رسالت است.
پس از دوران ائمهاطهار(ع)، فقیه واجد شرایط از طرف امام معصوم(ع) و به نیابت از او به ولایت و حکومت نصب شده است، که روایات متعددی در کتب مربوط بر آن دلالت دارد.
در فقه نیز، تصدی «ولایت» از جانب فقیه، از جمله واجبات کفایی شمرده شده است. یعنی «ولایت فقیه» در اسلام، یک حکم اولی و واجب نفسی است.
دیگر از احکام مهم در حکومت اسلامی و اجزأ مهم حقوق اساسی اسلام، بیان حیطهٔ اختیارات حکومت است. چنانچه گفته شد «ولی امر» به استناد آیهٔ «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِیالا َمرِ مِنکُم» دارای اختیار تصمیمگیری در مسائل حکومتی و قانونگذاری است.
دایرهٔ قانونگذاری حکومت، شامل هر فعالیتی که در تشریع اسلامی، مباح شناخته شده و نص خاصی بر وجوب یا حرمت آن وجود ندارد، میشود. حاکم میتواند این گونه فعالیتها را که دارای احکام غیرالزامیاند، واجب یا ممنوع کند. مثلاً احیای زمین در شرع اسلامی از فعالیتهای مباح است اما حاکم میتواند بنابر مصالح زمان و جامعهٔ خود، آن را واجب یا حرام کند و یا محدودیت و شرایطی قرار دهد و اطاعت از احکام او در این امور، به حکم آیهٔ مزبور، واجب خواهد بود.
اما نسبت به اموری که در اسلام، واجب یا حرام است، چنین اختیاری ندارد، چرا که اطاعت ولیامر نمیتواند منافی و متضاد با «اطاعت خدا» باشد. مثلاً «ربا» در اسلام، حرام است و حاکم نمیتواند به صرف صلاح دید خود، برای آن حکم ثانوی جعل کند.
آری، در فرض تزاحم دو حکم الزامی، آنجا که ترجیح یک طرف، بازتاب اجتماعی داشته باشد، حکم به ترجیح یک طرف، باید از ناحیهٔ «ولی امر» صورت گیرد. حکم به ترجیح در تزاحم احکام الزامی، گرچه از اختیارات ولی امر است، اما حکم ثانوی محسوب نمیشود. اعطأ این اختیارات به حاکم اسلامی، از عناصر مهم سیاست اسلام است که باعث گردیده اسلام، دینی جاودان و قابل اجرا در هر زمان و مکانی باشد.
بیشک مضمون فرامین حکومتی، حتی در حکومت نبیاکرم«ص»، که بر اساس مصالح موقعیتی و زمان و مکان خاص آن صادر شده است، جزء دین و از قوانین ثابت و لایتغیر آن محسوب نمیشود اما اصل جواز صدور آن، و نیز لزوم اطاعت از آن، یک حکم ثابت و جزء دین است. احکام موردی و حکومتی که توسط نبیاکرم(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) صادر شده است، گرچه جزء دین نیست اما از دو جهت دیگر داخل دین قرار میگیرند و منتسب به «دین» میشوند:
۱) از آنجا که این احکام، با مجوز شرعی صادر شده است و شرع نیز اطاعت از آن را واجب کرده است، به صورت غیرمستقیم و با واسطه، «حکم دینی» به شمار میآید. بدین معنا که خداوند نخست اطاعت از «ولی امر» را واجب کرد و وقتی او عملی را لازم یا ممنوع کند، آن حکم، با واسطه به «شرع» منسوب میشود. یعنی شخص میتواند در اطاعت از احکام «ولی امر»، امتثال امر «شرع» را قصد کند. اما این بدان معنی نیست که آن دستورالعملها داخل منابع دین (به معنای دین ثابت و جاودانی) قرار گرفتهاند.
۲) هر گاه از مجموع یا بخشی از احکام حکومتی، ضوابطی کلی استنباط شود که بتوان با آن ضوابط، علت صدور احکام حکومتی و ملاکهای آن را به دست آورد، آن ضوابط نیز سنت و متن دین خواهد بود و مانند دیگر اجزأ دین لازمالاجرا میباشد.
منتهی ضوابط، گاه در لسان شارع به صورت مستقیم نیز بیان شده است، آیاتی چون «وَ شاوِرهُم فِیالا َمر» «و در کار[ ها ] با آنان مشورت کن» که بعضی خطب حضرت امیر و نیز قواعد فقهی مستند به کتاب و سنت مانند قاعدهٔ لاضرر و امثال آن و ملاکات باب تزاحم از این قبیل است.
آنچه تاکنون بدان اشاره شد، یعنی تعیین حاکم، حیطهٔ اختیارات حکومت، و ضوابط و شیوههای صدور حکم از مهمترین حقوق اساسی حکومت اسلامی است. موضوعات دیگری چون اموال حکومتی، اهداف حکومت، مسئولیت همگانی و نظارت عمومی، حیطهٔ ارتباط حکومت اسلامی با سایر ملل، جهاد، اقلیتهای مذهبی و... دیگر حقوق اساسی حکومت اسلامی را تشکیل میدهند که بررسی آنها مجالی مستقل میطلبد.
● علل و شیوههای تفکیک اسلام از سیاست:
چنانچه در ابتدای این نوشتار گفته شد، ارتکاز مسلمین و اندیشهٔ غالب در آنان، همواره شمول گستردهٔ تعالیم اسلام نسبت به سیاست و حکومت بوده است، لذا میبایست در پی کشف علل انکار احتمالی آن برآمد. از جمله علل پیدایش اندیشهٔ جدایی اسلام و سیاست، تجربهٔ تاریخی ناموفق کلیسا در به دستگیری قدرت و سیاست است. مهندس مهدی بازرگان به عنوان یک روشنفکر مسلمان، که در سیر تحولات فکری خود به «انکار سیاست در دین» رسید، دربارهٔ این تجربه تاریخی مینویسد:
«هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپای قرون وسطی، یادگاری جز جهل و تاریکی، رکود و عقبماندگی و احتناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک به جا نگذاشت، ضمن آن که سرخوردگی و فرار از دین و خدا و بازگشت به فرهنگ یونانی به وجود آورد که همراه با تجدد ضد مذهبی بود».
او در آثار سوء ادغام اسلام و سیاست میگوید:«وقتی مردم مؤمن و مخصوصاً جوانان پر شور و امید، مواجه با ناتوانی و عجز ادیان گردند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار میشوند که به اصلاح و التقاط یا عجز و اعتراف بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین میگردند».
و هم از این روست که آبشخور برخی از منکرین سیاست در اسلام، سخنان فلاسفهٔ اروپای پس از رنسانس است، غافل از این که نه اسلام، مسیحیت است، و نه آنچه در دست کلیسا بود، مسیحیت حقیقی بود و نه آنچه اروپا با شکست دادن آن، به اوج تمدن خود رسید، دین بود.
● جدا انگاری امور دنیا از امور آخرت:
کسانی که در جدایی دین و دنیا سخن گفتهاند، استدلال خود را بر آن بنانهادهاند که یک دسته از امور، مربوط به آخرت و ماورأ طبیعت و دستهٔ دیگر مربوط به دنیا میباشد و دین تنها در امور دسته اول، مانند پرستش، توکل، دعا، توسل، و حداکثر ازدواج و دفن و عزاداری و مانند آن سخن گفتهاست و امور دیگر مانند خوراک و پوشاک و روابط اجتماعی و حکومت، که بدون دینداری نیز میگذرد، مربوط به دنیاست لذا دین از آنها سخن نگفته است و امر آن را به دست خود انسان سپرده است.
«بر این ر. ویلسون» مینویسد:
«جریان کلی جدا انگاری دین و دنیا، به جدایی روزافزون دین از سایر نهادهای اجتماعی میانجامد و سرعت و وضوح این جدایی در امور آن نهادهایی که (همچون حقوق، سیاست، اقتصاد، والنهایه آموزش) پایههای اصلی ترتیبات زندگی اجتماعی را تشکیل میدادهاند، بسیار بیشتر، و در مورد آن نهادهایی که (همچون ازدواج، خانواده و اخلاق شخصی) ریشه در زندگی جماعات محلی داشته بسیار کمتر خواهد بود.»
اما واقعیت چیز دیگری است، حیات و سعادت اخروی انسان در گرو چگونه زیستن او در این دنیاست. از دیدگاه اسلام، زندگی اخروی هر فرد توسط خود او و در این دنیا ساخته میشود. بدین معنا که اعتقادات، علایق، نیات و رفتار انسان شکلدهندهٔ شخصیت واقعی او در این دنیا و چهرهٔ حشروی در آخرت است.
قرآن، ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی دنیا و آخرت را، گاه در قالب «چهرهٔ انسان در آخرت»، گاه «تجسم اعمال» و گاه در بیان «عینیت پاداش و کیفر اخروی با اعمال دنیا»، بیان فرموده است. هر رفتاری که از انسان در این دنیا سر زند، در زندگی اخروی او مؤثر است و سعادت اخروی آدمی در گرو تصمیمات وی در همین دنیاست. از این رو نمیتوان عملی را یافت که تنها جنبهٔ دنیوی داشته و در حیات آخرت موثر نباشد، و یا عملی که تنها جنبهٔ اخروی داشته و در زندگی دنیا بیتأثیر باشد. از طرفی واضح است که رفتار، عادات و فرهنگ زندگی افراد جامعه تا چه حد متأثر از نوع و اهداف حکومت است.
حتی در جوامع امروز که حکومت، به ظاهر برخاسته از مردم است، همواره طبقهای خاص، وسائل ارتباط جمعی، اطلاعات، ثروت و... را قبضه کرده و برانگیزندهٔ واقعی خواست مردمند!
تأثیر حکومت بر فرهنگ زندگی مردم، حتی بیش از نقش تربیت خانوادگی است تا جایی که گفتهاند «اَلناس عَلی دین مُلُوکِهِم»، «مردم به دین و روش حاکمشاناند» و «اَلناسُ بِاُمَرائِهِم اَشبَهَ مِنهُم بِاَّبائِهِم»، «مردم به فرمانروایانشان شبیهترند تا به پدرانشان».
قرآن نیز از زبان گمراهان میگوید: «رَبَّنا اِنا اَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَرائَنا فَاَضَلُّونا السَّبیلا». و میگویند: «پروردگارا! ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند».
لذا حتی اگر دین، تنها برای هدایت بشر به سعادت اخروی هم بود، باز نمیتوانست نسبت به دنیای او و بویژه «حکومت»، ساکت باشد چرا که سعادت اخروی انسان در گرو همهٔ این امور است.
از آیات قرآن، دو هدف برای بعثت انبیأ بدست میآید:
۱) معرفی خدا و دعوت به او: «یا ایهاالنبی انا اَرسَلناکَ شاهداً و مُبَشٍّراً و نَذیراً و داعیاً اِلَیاللهِ وَ سِراجاً مُنیراً» «ای پیامبر، ما تو را [ به سِمَت ] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم و دعوتکننده به سوی خدا به فرمان او، و چراغی تابناک»
۲) برپایی عدل و قسط در جامعه: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبیناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزان لِیَقُومَ الناسُ بِالقِسطِ» «به راستی [ ما ] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرودآوردیم تا مردم به انصاف برخیزند».
همانگونه که استاد مطهری گفته است، هدف دوم نسبت به هدف اول، مقدمه است اما در عین حال، دارای ارزش ذاتی است. چرا که هدف دوم، مرتبهای از مراتب هدف نخست است و لذا در تشریع اسلام، مورد غفلت قرار نگرفته است.
▪ اختصاص مسائل دین به آنچه از دسترس دانش بشری خارج است:
بازرگان، معتقد است که شأن خداوند خالق، آن است که تعلیمات و هدایتش در حوزهای باشد که انسان ذاتاً و فطرتاً از درک آن عاجز است و به جز از طریق وحی و هدایت الهی راهی به سوی آن ندارد و راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی، و به عبارت دیگر سیاست، در دسترس دانش است یعنی انسان میتواند بدون دین، زندگی خود را سیاست کند لذا دین نباید از آن سخن بگوید و اگر هم گفته باشد استطرات و طفیلی است و امر آن به دست انسان و دانش اوست.
این سخن را باید در سه بخش تحلیل کرد:
۱) تاریخچه و علل پیدایش: منشأ این دیدگاه، اندیشههای اُمانیستی و نیز سیانتیسم یا علمپرستی و برخی از تحلیلهای روان شناختی «دین» است که آن را ناشی از جهل به واقعیات میپندارد.
۲) کبرای قضیه که از دو جهت محل مناقشه است:
الف) دانستههای علوم جدید، نسبت به زمان نزول وحی، بسیار متأخر بوده و همچنین اختلاف آرأ و تحیر در آن علوم بقدری زیاد است که ایجاب میکند که تعالیم دین، رفتار اجتماعی بشر را شامل شود.
ب) حداکثر حکم عقل در این باره، عدم ضرورت موضعگیری دین در این گونه مسائل است نه لزوم عدم آن. و عقل، گرچه دین را ملزم به بیان این مسائل نداند، اما در صورت وجود بیان دینی، منقاد خواهد بود.
۳) آیا انسان، طریق زندگی در مسیری که برای آن خلق شده است را مستقلاً و بدون نیاز به راهنمائی میشناسد؟! برای پاسخ، از سه منظر به دانش انسان نظری میکنیم: دانش انسان در چارچوب ابزار آن، دانش انسان در بستر تاریخ، دانش انسان در قرآن.
الف) هر روز دانشمندان در کشف جهان طبیعت به پیشرفتهای تازهای نائل میشوند، زمین را و آنچه در آن است میجویند، به آسمانها میروند تا از آنچه ندیدهاند با خبر شوند و جهان را مسخر خود سازند. علوم انسانی به شناخت انسان از پیرامون خود میپردازد، علل شکوفایی و انحطاط تمدنها را کشف میکند، تأثیر رفتارهای اقتصادی بر یکدیگر را میشناسد و....
اما آیا این دانشها برای انتخاب مسیر زندگی، کافی است؟ برای این که انسان بتواند خط سیر زندگیش را انتخاب کند و حرکت خود را در جهت کمال قرار دهد، باید سود و زیان خود را بشناسد و این نمیشود مگر با بینشهای عمیق و کلی دربارهٔ جهان. همواره «ارزشها» تابع «بینشها»ست و تا شناخت انسان از خود و جهان هستی کامل نباشد، قادر به شناخت همهٔ سود و زیان خود نخواهد بود.
گرچه پیشرفت علوم، انسان را در شناخت علل و پدیدههای طبیعی یا رفتارهای اجتماعی به قلل رفیع رسانده، اما توصیهٔ راه صحیح، علاوه بر این، متوقف بر بینش دیگری دربارهٔ ابتدا و انتهای جهان، حیات پس از مرگ، هدف از خلقت و مسائلی از این قبیل است که دست علوم تجربی اثباتاً و نفیاً از آن کوتاه است. نوع نگرش علم به جهان، که از آن به «دانش» تعبیر میکنیم، انسان را در مسیر شناخت اجزأ و روابط آنها قرار میدهد، در حالی که نوع نگرش فلسفی و بخش اعتقادات دینی به جهان، که آن را «بینش» مینامیم، جهان را به عنوان یک واحد در مسیر ابتدا تا انتها به او مینمایاند.
توصیه کنندهٔ راه «صحیح زندگی»، باید از کمال در بینش، ارزش و دانش برخوردار باشد. برای انتخاب «باید و نباید»، نیازمند جهانبینی است، تا هدف و کمال را نشان دهد و برای شناخت مصادیق این باید و نبایدها، نیازمند احاطه به روابط افعال و غیایات و نتایج نهایی آن است.
این که هدف و کمال انسان چیست؟ و خیر و شر او کدام است؟ از یک سو، و ابهام در بسیاری از مصادیق باید و نبایدها، مانند عدالت و ظلم، از سوی دیگر، کار را بر انسان مشکل میکند و نیاز به «دین» میافتد، گرچه امکان شناخت فطری و عقلی در برخی از این امور، قابل انکار نیست.
ب) همهٔ اینها با قطع نظر از تجربهٔ تاریخی دانش بشر است. تاریخ نشان داده است که این علوم همواره ابزار سلطه و استعمار در دست قدرتمندان بوده است. تجربهٔ تاریخی دانش بشر، کوتاه است چرا که ظلم و ستم، فساد و فحشا، از هم پاشیدگی خانواده، پوچی و افسردگی روزافزون در جهان غرب، که مهد علم در عصر ماست، خود گویای توانایی بشر در دستیابی به راه صحیح زندگی است.
پ) خداوند، قرآن را با خواندن و قلم آغاز کرد: «اِقرَأ بِاسمِ رَبٍّکَ الَّذی خَلَقَ خَلَقَالا ِنسانَ مِن عَلَقٍ اِقرَأ وَ رَبُّکَالا َکرَم الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم عَلَّمَ الا ِنسانَ مالَمیَعلَم.» «بخوان بنام پروردگارت که انسان را از علق آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریمترین [ کریمان ] است. همان کس که به وسیلهٔ قلم آموخت. آن چه را که انسان نمیدانست [ به تدریج به او ] آموخت».
و انسان را به تفکر و تعقل فراخواند: «لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرونَ.» «شاید که آنان بیندیشند».
و برتری عالمان بر جاهلان را گوشزد نمود:
«قُل هَل یَستوِی الَّذینَ یَعلَمونَ وَ الَّذینَ لایَعلَمُونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اولُوا الا َلبابِ.» «بگو: آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پند پذیرند».
و در کمال نفس، شناخت فطری خوب و بد را متذکر شد:
«وَ نَفسٍ وَ ما سَویها فَاَلهَمَها فُجورَها وَ تَقویها.» «سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؛ سپس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد».
اما خود میفرماید: دانشی که به انسان اعطا شده، دانشی ناچیز است:
«وَ ما اوُتیتُم مِنَالعِلِم اِلا قَلیلاً.» «به شما از دانش جز اندکی داده نشده است».
و نیز میفرماید:
«کُتِبَ عَلَیکُم القِتالُ وَ هُوَ کُرهٌ لَکُم وَ عَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی اَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرُّ لَکُم وَاللهُ یَعلَمُ وَ اَنتُم لاتَعلَموُنَ.» «بر شما کارزار واجب شده است، در حالی که برای شما ناگوار است. و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید».
علاوه بر بیان این نقصان، که میتوان آن را نقصان اقتضایی در شناخت دانست، به موانع شناخت او نیز چنین اشاره میفرماید:
«عَلَّم الا ِنسانُ ما لَم یَعلَم کَلا اِنَّ الا ِنسانَ لَیَطغی اَن رَآهُ استَغنی.» «آنچه را انسان نمیدانست [ به تدریج به او ] آموخت. حقا که انسان سرکشی میکند، همین که خود را بینیاز پندارد».
«انه لحب الخیر لشدید.» «و راستی او شیفتهٔ مال است».
«وَ یَدعُ الانسانُ بِالشَّرٍّ دُعأَهُ بِالخَیرِ وَ کانَ الا ِنسانُ عَجولاً.» «و انسان [ همانگونه که ] خیر را فرا میخواند، [ پیشامد ] بد را میخواند و انسان همواره شتابزده است».
«وَ حَجَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها اَنفُسهُم ظُلماً وَ عُلُواً.» «و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند».
«یُنادوُنَهُم اَلَم نَکُن مَعَکُم قالُوا بَلی وَلکِنَّکُم فَتَنتُم اَنفُسَکُم وَ تَرَبَّصتُم وَارتَبتُم وَ غَرَّتکُم الا َمانیُّ حَتی جأَ امَرُ اللهِ وَ غَرَّکُم بِاللهِ الغرور.» «[ دو رویان ] آنان را ندا در میدهند: آیا ما با شما نبودیم؟ میگویند: چرا، ولی شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و [ شیطان ] مغرور کننده، شما را دربارهٔ خدا بفریفت».
«فَلَما جأَتهُم رُسُلُهم بِالبَیٍّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِنَالعِلمِ وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِه یَستَهزِءُونَ.» «و چون پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند، به آن چیز [ مختصری ] از دانش که نزدشان بود خرسند شدند و [ سرانجام ] آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فروگرفت».
این آیات به روشنی میرساند که از دیدگاه اسلام، ابزارهای ادراکی انسان به گونهای نیست که مستقلاً بتواند درراه تکامل خود، در رفتارهای فردی و اجتماعی، همواره مسیر صحیح را از باطل تشخیص دهد.
بازرگان، که جدایی دین از سیاست را تأیید کرد، خود پیشتر در کتاب بازیابی ارزشها، در نقد اومانیسم نوشتهبود:
«آنهایی که از خدا مهجور و محروم شده بودند، به قول خدا و به خلیفهٔ خدا (انسان) روآوردند، غافل از این که انسان مختار و گرفتار خود شده بیش از آنچه بنده خدا و تصویری از او باشد پیروی از شیطان و از نفس اماره بالسوء مینماید در فطرت انسان اگر، همانطور که در روانشناسی و جامعهشناسی محقق شده است، کششهای طبیعی خدادادی برای زیبایی و کنجکاوی و نیکوکاری وجود داشته خالق هنر و علم و انسانیت و نوعدوستی شدهایم شیطنت و طاغوتیت، موجد و فساد و خونریزی هم در سرشتمان جاسازی گشته است.»
در این جا دو نکته شایان توجه است:
۱) اصل این اندیشه و طرز پاسخ صغروی ما به آن، از سنخ مسائل کلامی و برون دینی است، در حالی که نگاه درون دینی به مسائل اسلام، جایی برای بروز این اندیشه باقی نمیگذارد و پیش از این نیز گفتیم که ریشهٔ این سخن در رویارویی با مسیحیت بوده است. وقتی اسلام خود، حقوق اساسی در حکومت را بیان فرموده و وقتی از متن دین اسلام درمییابیم که نبیاکرم - صلیالله علیه و آله - و ائمه اطهار - علیهمالسلام - پس از آن حضرت و فقهای جامعشان در زمان غیبت برای حکومت منصوب شدهاند، دیگر چه جای سؤال است که آیا اسلام حکومت دارد یا نه؟
بله نگاه اسلام به دنیا، واقع بینانه است و آن را محل امتحان و گذر میداند، لذا تمام بیان او در مسائل دنیا و از جمله حکومت، هدفدار و جهتدار است اما این هدفداری باعث نمیشود آن را منصرف از قصد سامان امور دنیا بدانیم.
۲) این دید واقع بینانه در محدودیت دانش بشر، برای او انتظارات خاصی را از دین خاتم ایجاد کرده است. انتظار برنامهای برای سامان دنیا و از جمله طرح حکومت، که بتواند سعادت او را در دنیا و آخرت تأمین کند. این انتظارات گرچه به عنوان ارتکازات عقلایی، در فهم متون دینی بیتأثیر نیست اما نمیتواند قلمرویی را که در دین نیست، به آن تحمیل کند چرا که متن، خود سخن میگوید و انتظارات پیشین را تعدیل و یا تبدیل و اصلاح میکند.
● حذف «سنت» از شمار منابع دین
آنان که تنظیم روابط اجتماعی و سامان امور دنیا را خارج از برنامهٔ اسلامی میدانند، خود مواجه با انبوهی از سنت نبوی و ائمه اطهار در این باره دیدهاند و بنابراین، حذف این بخش از سنت از اعداد منابع دین، راهی است آنان پیمودهاند. مهندس مهدی بازرگان در مقالهٔ «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» میگوید:
«حضرت رسول و امامان و بزرگان دین مانند هر انسان و بندگان مؤمن و برجستگان امت، علاوه بر وظایف رسالت و امامت، معلم و مصلح و مؤظف به خدمت و اعمال صالح بودند و میبایستی به مصداق (ولکم فی رسولالله اسوهٔ حسنه) الگو و نمونه باشند.
بنابراین در کنار وظایف نبوت و سوقدادن به خدا و آخرت، هر جا که عهدهدار کاری برای زندگی شخصی یا عمومی شدهاند به اصلاح و آموزش مردم و به دعوت به خیر یا امر به معروف و نهی از منکر نیز پرداخته به عنوان انسان مسلمان و خداپرست با ایمان مبادرت به خدمت و تربیت همنوعان میکردهاند تعلیماتی که این نظرها دادهاند در عین ارزنده و ممتاز بودن جزء دین و شریعت حساب نمیشود و مشمول «اِن هُوَ اِلا وَحیٌ یُوحی» نمیگردد.»
محمد سلیمانالاسقر، در کتاب «افعال الرسول» میگوید: «افعال دنیوی رسولاکرم(ص) به هفت دسته تقسیم میشود: طبابت، زراعت، صناعت، تجارت، مکاسب دیگر، تدابیر و ادارهٔ جامعه. لزوم متابعت و تأسی در آنچه از آن حضرت در این زمینهها به ما رسیده، متوقف است بر این که اعتقادات حضرت در این امور مطابق واقع باشد و به عبارت دیگر حضرت در این امور نیز معصوم باشد». او خود در انکار این مبنا به دو دلیل تمسک میکند:
الف) آیه «قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکم یُوحی اِلَی» «بگو: من هم مثل شما بشری هستم [ ولی ] به من وحی میشود».
ب) روایت عایشه: رسول اکرم(ص) صداهایی شنید و از آن پرسید، گفتند نخل را لقاح میدهند حضرت فرمود اگر رهایش کنند خودش اصلاح میشود و آنان لقاح را ترک کردند آن سال نخل بارور نشد، این خبر را به حضرت رساندند ایشان فرمود:
«اِذا کانَ شَیئاً مِن اَمرِ دُنیاکُم فَشَأنکُم بِه وَ اِذا کانَ شَیئَاً مِن اَمِر دینکُم فَاِلَیَّ»، «اگر کاری دربارهٔ دنیایتان است خودتان به آن رسیدگی کنید و اگر کاری دربارهٔ دینتان است به من رجوع کنید.»
بازرگان هم برای قضاوت خود در حذف این بخش از گفتار و رفتار دلیل پیامبر و امامان(ع) از سنت و دین، دلیل مستقلی ذکر نکرده و فرضیهٔ جدایی دین از امور دنیا را از ابتدأ مفروض گرفته است.
عمده دلیل او بر جدایی دین از امور دنیا دو امر است: ۱ - هدف دین منحصر در خدا و آخرت است؛ ۲ - دین منحصر است در مسائلی که دست دانش بشر به آن نمیرسد و امور دنیا در دسترس دانش بشر است.
ملاحظه میشود که نحوهٔ قضاوت بازرگان و محمد سلیمانالاسقر در این مسأله متفاوت است گرچه هر دو به یک نتیجه رسیدهاند.
در این مقاله، که اصل سخن در مبنای جدایی دین از امور دنیا است، به ادلهٔ بازرگان در این مبنا پاسخ گفتیم؛ اما سزاوار است که پس از ابطال مبنای جدایی دین از امور دنیا و اثبات امکان دخالت دین در امور دنیا و از جمله سیاست، برای قضاوت در مسأله حذف گفتار و رفتار در این امور دنیا از سنت و دین به صورت مستقل و خرد به بررسی بنشینیم.
۱) اموری که «محمد سلیمانالاسقر» به عنوان افعال دنیوی رسولاکرم(ص) شمرده است، همگی از یک سنخ و در یک مرتبه نیستند. «حکومت» از آن میان، دارای سه ویژگی است که هر یک به نوعی آن را داخل دین قرار میدهد در حالی که امور دیگر فاقد این سه ویژگیاند:
۱) رسولاکرم(ص) و ائمهاطهار(ع) از جانب خداوند، متصدی امر زراعت و صنعت نشدهاند و خود نیز چنین ادعائی نکردهاند. در حالی که امر «حکومت» و ادارهٔ جامعه، مسؤلیتی است که خداوند بر عهدهٔ آنان نهاده و منصب حکومت برای نبیاکرم(ص)، منصبی دینی به شمار میآید. چنانکه خلافت ائمهاطهار(ع) هم منصب دینی و ابلاغ آن توسط رسولاکرم(ص) از وظایف رسالت بوده است و شاهد ما قرآن و روایات است.
۲) اهمیت حکومت در سرنوشت دنیوی و اخروی انسان، نسبت به دیگر امور دنیوی، قابل مقایسه نیست زیرا که «حکومت» در جهتدهی شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی، بشدت مؤثر است. لذا لزوم تشریع و دخالت دین در امر حکومت، بیش از دیگر امور است.
بازرگان پیشاز تحویلفکری خود، در جزوهٔ «مرز بین دینوسیاست»،در پاسخکسانی که سیاست را مانند طبابت امری تخصصی دانسته که باید به اهلش واگذار شود میگوید:
«این دسته، دانسته یا ندانسته اشتباه مینمایند، قیاس معالفارق میکنند. میان طبابت و سیاست خیلی فرق است، عمل طبیب هر قدر ضروری و اساسی باشد، یک عمل جزئی موقت برای دورانهای کوتاهی از زندگی فرداست و چندان وسیلهٔ سوء استفادهٔ شدید نیست... از طرف دیگر نظارت و کنترل آن آسان است و سلب آزادی از شخص نمیشود در حالی که سیاستمدار و شخص حاکم مقدرات و سرنوشت یک ملت را در دست میگیرد. مردم را در جهت مطلوب خود به کار و حرکت وامیدارد. غفلت در این امر عواقب زیانبخش عمومی و کلی دارد....»
۳) امور دنیوی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
الف) آنچه از سنخ ارتباط انسان با طبیعت است.
ب) آنچه از سنخ ارتباط انسان با انسانهای دیگر در این امور است.
▪ بخش اول مانند فن و دانش زراعت و طبابت و صنعت و ... است که
۱) با پیشرفت علوم متحول میشود؛
۲) پیامبراکرم(ص) مردم را به طلب علم و دانش در آن ترغیب نموده است.
▪ بخش دوم خود بر دو قسم است:
۱) ثابت: که شامل حقوق زراعت و طبابت و صنعت و ... و حقوق ثابت (اساسی) حکومت میشود، که به دلیل ثبات و مطابقت با اهداف دین، جزو دین است.
۲) متغیر: و مراد از آن، احکام حکومتی در این امور است که به دلیل عدم ثبات، مضمون آن، جزء دین نیست اما دارای جنبههای ثابتی است که از آن جهت، جزء دین قرار میگیرد.
«شهید صدر» در کتاب گرانقدر اقتصادنا، دربارهٔ حیطهٔ قانونگذاری اسلام سخنی دارد که بیارتباط به تفاوت مذکور نیست:
«انسان در حیات اقتصادی خود، با دو امر در ارتباط است،
۱) ارتباط با طبیعت یا ثروتهایی که در قالب «ابزار تولید» تجسم مییابد، و دیگری ارتباط با انسانهای دیگر، که در «حقوق» منعکس میشود. اسلام میان این دو نوع ارتباط تفاوت گذاشته است. ارتباط انسان با طبیعت، در طول زمان به تبع مشکلات جدید و راههایی که انسان در حل آن مییابد تکامل پیدا میکند و پیوسته سیطرهٔ او را بر طبیعت افزایش میدهد. اما ارتباط او با انسانهای دیگر متحول نمیشود چرا که این ارتباط برای حل مشکلات ثابتی به وجود آمده است.
مثلاً هر جامعهای که در خلال ارتباطش با طبیعت، بر ثروتی دست یافت، با مشکل توزیع آن و تخصیص حقوق افراد و جامعه در آن مواجه خواهد شد. چه تولید در سطح نیروی بخار و برق صورت گیرد چه در سطح آسیاب دستی. قوانین اسلام دربارهٔ ارتباط نوع دوم است و لذا ثابت و جاودان است و میتواند روابط انسانها را در هر زمانی تنظیم نماید. اما گاه، پیشرفت رابطهٔ اول بر اجتماعی تأثیر میگذارد، لذا اسلام به حاکم اسلامی این اختیار را داده است که در دایرهٔ فعالیتهای مباح قوانینی را جعل کند تا این تأثیرات را در راستای اهداف حکومت اسلامی قرار دهد.»
نتیجه آن که مسائل «ثابت» مربوط به حکومت، که از سنت به ما رسیدهاست چه در حقوق اساسی آن و چه در شیوهها و ملاکهای صدور آن جزء دین محسوب میشود.
۲) گذشته از روایات متواتری که دربارهٔ «علمالامام» در منابع روایی شیعه وجود دارد، در خصوص مسأله سیاست و ادارهٔ جامعه، روایاتی وجود دارد که عصمت رسولاکرم(ص) و ائمهاطهار(ع) را در آن ثابت میکند. مرحوم کلینی بخشی از این روایات را در باب تفویض گردآورده است:
عن فضیلبن یسار قال: سمعت اباعبدالله(ع) یقول لبعض اصحاب قیسالماصر: انالله عزوجل ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقِ عَظیمٍ»، ثم فوض الیه امرالدین و الامه لیسوس عباده فقال عزوجل: «ما آتاکُم الرَّسولُ فَخُذوُه وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهوا» و ان رسولالله(ص) کان مسدداً موفقاً مؤیداً بروح القدس، لایزل و لایحظی فی شیء مما یسوس بهالخلق متأدب بادابالله....
فضیل بن یسار میگوید: شنیدم امام صادق(ع) به بعضی از اصحاب قیس ماصر فرمود: همانا خداوند عزوجل پیغمبرش را تربیت کرد پس نیکو تربیت کرد. چون تربیت او را تکمیل نمود گفت: «تو بر خلق و خوی عظیمی استواری» سپس امر دین و امامت را به او واگذار فرمود تا سیاست بندگانش را به عهده گیرد سپس فرمود:
«آنچه رسول برای شما آورده بگیرید و از آنچه شما را نهی کرده بازایستید» همانا رسول خدا استوار و موفق و مؤید به روحالقدس بود، نسبت به سیاست و تدبیر خلق هیچگونه لغزش و خطایی نداشت. به آداب خدا تربیت شد....
در روایت دیگری از همین باب از امام صادق(ع) میگوید: «آنچه را خدا به رسولش واگذار نموده به ما واگذار کرد.»
۳) چنانچه گذشت، اصول کلی سیاست و حکومت در اسلام، از قرآن و سنت مفسر، (گفتار و رفتاری که ناظر به آیات قرآن است)، استفاده میشود لذا حذف این بخش از سنت هم سود چندانی به منادیان جدایی دین از سیاست نمیبخشد.
پینوشتها:
-۱ مراد گفتار غیر از قرآن و رفتار غیر از افعال شخصی و خصوصی است. رجوع کنید به: الشاطبی ابیاسحق، الموفقات فی اصول الشریعه، دارالمعرفه، بیروت، الجزءالرابع، ص ۳، دربارهٔ قید افعال شخصی در همین نوشتار سخن خواهیم گفت.
-۲ نحل/ ۴۴.
-۳ ترجمهٔ آیات، مطابق با ترجمهٔ استاد محمد مهدی فولادوند است.
-۴ حشر/۷.
-۵ احزاب/ ۲۱.
-۶ جعفر لنگرودی، ترمینولوژی، ص ۳۷۱، شمارهٔ ۲۹۸۱.
-۷ گفته میشود «اقتضای جامعه دینی این است که حکومت نیز دینی باشد ولو برنامهٔ حکومت را از دین نگیرد» اما این مقدار از مناسبت تنها برای اسناد عرفی حکومت به دین کافی است و در بحثهای جامعه شناختی مفید است، نه برای اسناد حقیقی و بحثهای کلامی و فقهی، حداکثر دینی بودن حکومت بنابراین نظریه عبارت است از این که حکومت سر مخالفت با آیینهای دینی و الگوهای جاافتادهٔ دینی را نداشته باشد و به آن احترام بگذارد و همچنین دست رهبران دینی را در اشاعهٔ تقوای دینی بازبگذارد.
-۸ ر.ک: عبدالکریم سروش، ایدئولوژی و دین دنیوی، کیان شمارهٔ ۳۱. و نیز: مهدی بازرگان، جزوهٔ خدا و آخرت هدف بعثت انبیأ.
-۹ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۶۲، ج ۱.
-۱۰ علی عبدالرازق، الاسلام و اصول الحکم، ص ۱۴۵، بند ۳.
-۱۱ همان، ص ۱۴۹، بند ۱۰.
-۱۲ نسأ/ ۵۹.
-۱۳ ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، دارالکتب الاسلامیه، ج ۴، ص ۴۱۲.
-۱۴ نسأ/ ۱۰۵.
-۱۵ ابن هشام، السیرهٔالنبویه، ج ۲، ص ۴۲۴.
-۱۶ شیعه به آیاتی چون «انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا...» و حدیث غدیر و مانند آن و اهل سنت به آیات شوری و حدیث لایجتمع امتی علیالخطأ و امثال آن تمسک کردهاند.
-۱۷ در مجلسی که برای انتخاب عثمان به خلافت تشکیل شد عبدالرحمن به علیبن ابیطالب گفت با تو بیعت میکنم به شرطی که به کتاب و سنت نبوی و سیرهٔ ابوبکر و عمر عمل کنی، او پاسخ داد به کتاب و سنت نبوی عمل میکنم ولی عثمان آن شرط را پذیرفت. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۶۲.
-۱۸ مائده/ ۶۷، برای شأن نزول و تفسیر رجوع کنید به المیزان، ج ۶، ص ۴۲.
-۱۹ مائده/ ۳، برای شأن نزول و تفسیر رجوع کنید به المیزان، ج ۵، ص ۱۷۷.
-۲۰ ر.ک: وسائلالشیعه، شیخ محمدبن الحسن الحرالعاملی، ج ۱۸، باب ۱۱، از ابواب صفات القاضی.
-۲۱ علیبنالحسین الکرکی، جامع المقاصد، ج ۴، ص ۴۴.
-۲۲ ر.ک: الشهید السیدمحمد باقرالصدر، اقتصادنا، مجمعالشهید الصدر العلمی والثقافی، ص ۴۰۱.
-۲۳ همان.
-۲۴ آلعمران / ۱۵۹.
-۲۵ مهدی بازرگان، جزوهٔ آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، سمینار هفت جلسهای، بهمنماه ۱۳۷۲، ص ۳۷.
-۲۶ همان، ص ۳۶.
-۲۷ ابن خلدون مینویسد «اسلام برخلاف دیگر ادیان، علاوه بر دعوت و تبلیغ، به تنفیذ و اجرای آن نیز پرداخته است.
-۲۸ میرچاالیان، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ترجمه دکتر مرتضی اسعدی، ص ۱۳۵.
-۲۹ برای نمونه: طه/ ۱۲۶ - ۱۲۴.
-۳۰ برای نمونه: توبه/ ۳۶ - ۳۵ و قلم/ ۴۳ - ۴۲.
-۳۱ برای نمونه: زلزله/ ۸ - ۶.
-۳۲ این جمله را در روایات نیافتم. ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۵، ص ۸.
-۳۳ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۸، ص ۴۶، روایت ۵۷، باب ۱۶.
-۳۴ احزاب / ۶۷.
-۳۵ احزاب / ۴۶.
-۳۶ حدید / ۲۵.
-۳۷ مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۱۶۳ - ۱۶۰.
-۳۸ مهدی بازرگان، جزوهٔ آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص ۱۱.
-۳۹ دربارهٔمحدودیتعلومر.ک:المیزان، علامهٔطباطبایی،دارالکتبالاسلامی، ج۶، ص۲۱۴، ج ۱،ص۲۹۷.
-۴۰ ر.ک: محمد تقی مصباح، دروس فلسفهٔ اخلاق، ص ۱۹۵.
-۴۱ علق/ ۵ - ۱.
-۴۲ اعراف/ ۱۷۶ و نحل/ ۴۴.
-۴۳ زمر/ ۹.
-۴۴ شمس/ ۸.
-۴۵ اسرأ/ ۸۵.
-۴۶ بقره/ ۲۱۶.
-۴۷ علق/ ۷ - ۵.
-۴۸ عادیات/ ۸.
-۴۹ اسرأ/ ۱۱.
-۵۰ نمل/ ۱۴.
-۵۱ حدید/ ۱۴.
-۵۲ مؤمن/ ۸۳.
-۵۳ مهدی بازرگان، بازیابی ارزشها، ج ۳، ص ۱۵۲، بیجا، بیتا.
-۵۴ جزوهٔ «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا»، ص ۲۹.
-۵۵ محمد سلیمان الاشقر، افعال الرسول و دلالتها علیالاحکام الشرعیه، مؤسسهٔ الرساله، ج ۱، ص ۲۳۹.
-۵۶ کهف/ ۱۱۰
-۵۷ المسند للام احمد بن حنبل، دارالفکر (حروفچین)، ج ۹، ص ۴۳۸، حدیث ۲۴۹۷۴.
-۵۸ مرز بین دینوسیاست، نقلوتکمیل سخنرانی، مهدی بازرگان در دومین کنگرهٔ انجمنهایاسلامیایران.
-۵۹ خلاصهاز: الشهیدالسیدمحمدباقرالصدر، اقتصادنا، مجمعالشهیدالصدرالعلمیوالثقانی،ص۷۲۲-۷۴۵.
-۶۰ ابیجعفر محمدبن یعقوب الکلینی، الاصول منالکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۲۶۶، کتاب الحجه، باب «التفویض الی رسولالله(ص) و الیالائمه(ع) فی امرالدین»، حدیث ۴.
-۶۱ همان، حدیث ۲.
حجهٔالاسلام والمسلمین علیاکبریان
-۱ مراد گفتار غیر از قرآن و رفتار غیر از افعال شخصی و خصوصی است. رجوع کنید به: الشاطبی ابیاسحق، الموفقات فی اصول الشریعه، دارالمعرفه، بیروت، الجزءالرابع، ص ۳، دربارهٔ قید افعال شخصی در همین نوشتار سخن خواهیم گفت.
-۲ نحل/ ۴۴.
-۳ ترجمهٔ آیات، مطابق با ترجمهٔ استاد محمد مهدی فولادوند است.
-۴ حشر/۷.
-۵ احزاب/ ۲۱.
-۶ جعفر لنگرودی، ترمینولوژی، ص ۳۷۱، شمارهٔ ۲۹۸۱.
-۷ گفته میشود «اقتضای جامعه دینی این است که حکومت نیز دینی باشد ولو برنامهٔ حکومت را از دین نگیرد» اما این مقدار از مناسبت تنها برای اسناد عرفی حکومت به دین کافی است و در بحثهای جامعه شناختی مفید است، نه برای اسناد حقیقی و بحثهای کلامی و فقهی، حداکثر دینی بودن حکومت بنابراین نظریه عبارت است از این که حکومت سر مخالفت با آیینهای دینی و الگوهای جاافتادهٔ دینی را نداشته باشد و به آن احترام بگذارد و همچنین دست رهبران دینی را در اشاعهٔ تقوای دینی بازبگذارد.
-۸ ر.ک: عبدالکریم سروش، ایدئولوژی و دین دنیوی، کیان شمارهٔ ۳۱. و نیز: مهدی بازرگان، جزوهٔ خدا و آخرت هدف بعثت انبیأ.
-۹ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۶۲، ج ۱.
-۱۰ علی عبدالرازق، الاسلام و اصول الحکم، ص ۱۴۵، بند ۳.
-۱۱ همان، ص ۱۴۹، بند ۱۰.
-۱۲ نسأ/ ۵۹.
-۱۳ ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، دارالکتب الاسلامیه، ج ۴، ص ۴۱۲.
-۱۴ نسأ/ ۱۰۵.
-۱۵ ابن هشام، السیرهٔالنبویه، ج ۲، ص ۴۲۴.
-۱۶ شیعه به آیاتی چون «انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا...» و حدیث غدیر و مانند آن و اهل سنت به آیات شوری و حدیث لایجتمع امتی علیالخطأ و امثال آن تمسک کردهاند.
-۱۷ در مجلسی که برای انتخاب عثمان به خلافت تشکیل شد عبدالرحمن به علیبن ابیطالب گفت با تو بیعت میکنم به شرطی که به کتاب و سنت نبوی و سیرهٔ ابوبکر و عمر عمل کنی، او پاسخ داد به کتاب و سنت نبوی عمل میکنم ولی عثمان آن شرط را پذیرفت. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۶۲.
-۱۸ مائده/ ۶۷، برای شأن نزول و تفسیر رجوع کنید به المیزان، ج ۶، ص ۴۲.
-۱۹ مائده/ ۳، برای شأن نزول و تفسیر رجوع کنید به المیزان، ج ۵، ص ۱۷۷.
-۲۰ ر.ک: وسائلالشیعه، شیخ محمدبن الحسن الحرالعاملی، ج ۱۸، باب ۱۱، از ابواب صفات القاضی.
-۲۱ علیبنالحسین الکرکی، جامع المقاصد، ج ۴، ص ۴۴.
-۲۲ ر.ک: الشهید السیدمحمد باقرالصدر، اقتصادنا، مجمعالشهید الصدر العلمی والثقافی، ص ۴۰۱.
-۲۳ همان.
-۲۴ آلعمران / ۱۵۹.
-۲۵ مهدی بازرگان، جزوهٔ آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، سمینار هفت جلسهای، بهمنماه ۱۳۷۲، ص ۳۷.
-۲۶ همان، ص ۳۶.
-۲۷ ابن خلدون مینویسد «اسلام برخلاف دیگر ادیان، علاوه بر دعوت و تبلیغ، به تنفیذ و اجرای آن نیز پرداخته است.
-۲۸ میرچاالیان، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ترجمه دکتر مرتضی اسعدی، ص ۱۳۵.
-۲۹ برای نمونه: طه/ ۱۲۶ - ۱۲۴.
-۳۰ برای نمونه: توبه/ ۳۶ - ۳۵ و قلم/ ۴۳ - ۴۲.
-۳۱ برای نمونه: زلزله/ ۸ - ۶.
-۳۲ این جمله را در روایات نیافتم. ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۵، ص ۸.
-۳۳ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۸، ص ۴۶، روایت ۵۷، باب ۱۶.
-۳۴ احزاب / ۶۷.
-۳۵ احزاب / ۴۶.
-۳۶ حدید / ۲۵.
-۳۷ مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۱۶۳ - ۱۶۰.
-۳۸ مهدی بازرگان، جزوهٔ آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص ۱۱.
-۳۹ دربارهٔمحدودیتعلومر.ک:المیزان، علامهٔطباطبایی،دارالکتبالاسلامی، ج۶، ص۲۱۴، ج ۱،ص۲۹۷.
-۴۰ ر.ک: محمد تقی مصباح، دروس فلسفهٔ اخلاق، ص ۱۹۵.
-۴۱ علق/ ۵ - ۱.
-۴۲ اعراف/ ۱۷۶ و نحل/ ۴۴.
-۴۳ زمر/ ۹.
-۴۴ شمس/ ۸.
-۴۵ اسرأ/ ۸۵.
-۴۶ بقره/ ۲۱۶.
-۴۷ علق/ ۷ - ۵.
-۴۸ عادیات/ ۸.
-۴۹ اسرأ/ ۱۱.
-۵۰ نمل/ ۱۴.
-۵۱ حدید/ ۱۴.
-۵۲ مؤمن/ ۸۳.
-۵۳ مهدی بازرگان، بازیابی ارزشها، ج ۳، ص ۱۵۲، بیجا، بیتا.
-۵۴ جزوهٔ «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا»، ص ۲۹.
-۵۵ محمد سلیمان الاشقر، افعال الرسول و دلالتها علیالاحکام الشرعیه، مؤسسهٔ الرساله، ج ۱، ص ۲۳۹.
-۵۶ کهف/ ۱۱۰
-۵۷ المسند للام احمد بن حنبل، دارالفکر (حروفچین)، ج ۹، ص ۴۳۸، حدیث ۲۴۹۷۴.
-۵۸ مرز بین دینوسیاست، نقلوتکمیل سخنرانی، مهدی بازرگان در دومین کنگرهٔ انجمنهایاسلامیایران.
-۵۹ خلاصهاز: الشهیدالسیدمحمدباقرالصدر، اقتصادنا، مجمعالشهیدالصدرالعلمیوالثقانی،ص۷۲۲-۷۴۵.
-۶۰ ابیجعفر محمدبن یعقوب الکلینی، الاصول منالکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۲۶۶، کتاب الحجه، باب «التفویض الی رسولالله(ص) و الیالائمه(ع) فی امرالدین»، حدیث ۴.
-۶۱ همان، حدیث ۲.
حجهٔالاسلام والمسلمین علیاکبریان
منبع : کتاب نقد
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت دولت سیزدهم رئیسی رئیس جمهور سیدابراهیم رئیسی گشت ارشاد توماج صالحی جمهوری اسلامی ایران
تهران قتل شهرداری تهران سیل هواشناسی پلیس کنکور وزارت بهداشت بیمارستان سلامت زنان سازمان سنجش
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ارز ایران خودرو تورم
سینمای ایران سینما سریال تلویزیون سریال پایتخت قرآن کریم موسیقی رهبر انقلاب فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری کتاب
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا سپاهان
هوش مصنوعی نخبگان سامسونگ مدیران خودرو اپل فناوری آیفون ناسا بنیاد ملی نخبگان ربات رونمایی
سازمان غذا و دارو کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا افسردگی آلزایمر