جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
امکان یا امتناع آزادی سیاسی در اندیشه و رفتار امام علی(ع)
پرسش اصلی مقاله حاضر این است که آیا میتوان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشهی امام علیعلیهالسلام سخن گفت؟ و آیا اساسا میتوان در اندیشه و رفتار سیاسی ایشان مصادیق و سازوکارهایی برای آزادی سیاسی پیدا کرد؟
در پاسخ به سؤال فوق می توان به دو مدعا اشاره کرد: یکی این که بحثهایی نظیر آزادی، به ویژه آزادی سیاسی، در اسلام مسبوق به سابقه نبوده و نمیتوان در اندیشهها و متون اصیل اسلامی سراغی از آنها گرفت؛ زیرا این بحثها مقتضای دوران مدرنیته است که از دورهی مشروطیت وارد فضای سیاسی و ادبیات سیاسی ایران شده است. به این ترتیب در این نگاه نمیتوان به متون و اندیشههای اصیل اسلامی برای نوع آزادی سیاسی تمسک جست. بنابراین آزادی سیاسی و مصادیق آن، مانند: حق تعیین سرنوشت، آزادی بیان، آزادی انتخابات و رأی دادن، تشکیل اجتماعات و احزاب سیاسی و آزادی مطبوعات و...، اقتضای زندگی سیاسی کنونی است و نمیتوان سابقهای برای آنها در گذشته پیدا کرد. آن چه در گذشته وجود داشته، بحث از آزادی معنوی، با تأکید بر جنبههای درونی فردی است و نه جنبههای برونی و اجتماعی که با آزادی سیاسی نسبتی مییابد.
مدعی دوم بر خلاف مدعای نخست معتقد است که میتوان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام سخن گفت و مصادیقی برای آن جستوجو کرد. و اساساً بحث از آزادی سیاسی در اندیشه و متون اصیل اسلامی مسبوق به سابقه بوده و چیزی نیست که پس از فضای مدرنیته و در غرب پدید آمده باشد. مصادیق آزادی سیاسی؛ نظیر آزادی بیان، حق تعیین سرنوشت، آزادی انتقاد و آزادی گروههای سیاسیِ مخالف و... در حکومت امام علیعلیهالسلام وجود داشته است و تنها امروزه شکل ظاهری آنها تغییر نموده، اما محتوا و مضمون همان است. به عنوان مثال در این مدعا، از امر به معروف و نهی از منکر، یک برداشت دموکراتیک و آزادی گرایانه میشود که نقش اساسی و مهم آن در حکومت آشکار میگردد؛ زیرا مردم با عنایت به این اصل، به امر نظارت بر حکومت و حاکمان پرداخته و هر گونه نارسایی و نابسامانی و انحرافی را در حاکمان ببینند، بدون این که عوارض منفی برای افراد داشته باشد و از عواقب آن وحشت داشته باشند، گوشزد میکنند و حاکمان نیز متقابلاً پاسخگو هستند.
دو مدعای فوق در پاسخ به سؤال اصلی این مقاله مطرح و مورد بررسی و آزمون قرار میگیرد، امّا مدعای مختار این پژوهش مدعای دوم میباشد و طبیعتاً اثبات این مدعا، ابطال مدعای دیگر را به همراه خواهد داشت. در ادامه مباحث را در چند بخش پی می گیرم.
شید لازم باشد در ابتدا به مفروض اساسی ین مقاله نیز اشاره شود و آن ین است که، انسان آزاد آفریده شده است و موجودی مختار میباشد، بنابراین در طول زندگی خویش آزادانه دست به تصمیمگیری و انتخاب میزند و به هر سوی که بخواهد میتواند حرکت کند. زندگی انسانها بر اساس جبر پایه ریزی نشده و اگر این گونه بود، اساساً دعوت پیامبران الاهی نیز چیز مطلوبی نبود. آن چه میتوان از اساس دعوت پیامبران آموخت، جنبهی مختار بودن و آزدی انسان در تعیین راه و روش زندگی خویش است. پیامبران الاهی انسانها را به سوی حق و حقیقت فرا میخوانند و انسانها در پذیرش و عدم آن مختارند.
مسألهی آزادی و آزادی سیاسی، یکی از اساسیترین بحثهای سیاسی روز جامعه ما است. جستوجو در اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلام راه گشای چالشهایی است که بر سر راه آزادی در جامعهی ما وجود دارد. فایدهی انجام چنین پژوهشهایی -علاوه بر آشنایی با اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلامدرباره آزادی- میتواند راه کار و سازوکاری برای افراد و نهادهای موجود در جامعه باشد، که به آن حضرت تأسی نموده و از اندیشه و رفتار آن حضرت پیروی کنند، تا از این طریق بتوانیم به برپایی یک نظام سیاسی مطلوب دست یابیم.
● نصب حاکم و انتخاب حکومت
اساسیترین بحث در آزادی سیاسی این است که آیا انتخاب یک حکومت و حاکم به رأی و نظر آزادانهی مردم بستگی دارد، یا این که باید به اجبار نوع حکومت و شخص حاکم را بر مردم مسلط نموده و آنان را به اطاعت از حاکمی که هیچ انس و الفتی با او ندارند وادار ساخت؟ بی تردید پاسخ منفی است و نمیتوان نوع حکومت و شخص حاکم را بر مردم تحمیل کرد. حتی رسول اکرمصلی الله وعلیه وآله هنگامی در مدینه نظام سیاسی بر پا ساخت که مورد پذیرش و قبول مردم آن سامان قرار گرفت.
امام علیعلیهالسلام نیز هم چون رسول اکرمصلی الله وعلیه وآله هنگامی که با اقبال مردم روبه رو شد، تن به حکومت سپرد و رهبری جامعه را بر عهده گرفت. چنان که در طی ۲۵ سال گذشته، به هر دلیل ممکن، مورد پذیرش مردم قرار نگرفته بود. البته آن حضرت در مراحل و موارد گوناگون، اعتراض خود را نسبت به حکومت و حاکم آن آشکار ساخته بود که حق وی را که همانا جانشین حضرت رسولصلی الله وعلیه وآله بوده است، غاصبانه از چنگ ایشان در آورده و حکومت را از ایشان دریغ کردهاند. به عنوان مثال آن حضرت در خطبهی معروف به شقشقیه میفرماید: «هان به خدا سوگند! جامهی خلافت را در پوشید و میدانست، خلافت جز مرا نشاید، که سنگ آسیا تنها گرد استوانه به گردش درآید.»[۱]
عدم اقبال عمومی به امام علیعلیهالسلام برای در اختیار گرفتن حکومت، سوای جانشینی دینی و معنوی وی از سوی خداوند؛ یعنی «امامت» است. امامت ایشان و مرجعیت دینی حضرت علیعلیهالسلام هیچ دخلی به پذیرش و عدم پذیرش مردم نداشت و در واقع منصبی الاهی و معنوی بود. اما اینکه آن حضرت در مرتبهی یک حاکم و فرمان روا و رهبر جامعه قرار گیرد، میبایست از سوی مسلمانان مورد پذیرش قرار میگرفت و چنین امری پس از گذشت ۲۵ سال از وفات حضرت رسولصلی الله وعلیه وآله میسر شد. و خسران عظیمی از این ناحیه بر امت نوپای اسلامی وارد آمد.
پس از قتل عثمان، مردم گروه گروه به سوی آن حضرت روی آورده و با اصرار فراوان رهبری ایشان را آزادانه پذیرا شدند. امام علی (ع) این لحظه را این گونه توصیف میکند:
«شما دست بیعت دراز میکردید و من به علامت اکراه دست خود را پس میکشیدم. شما دست خود را برای بیعت باز میکردید و من به عکس، به علامت امتناع از قبول، دست خود را میبستم. ولع و تشنگی نشان دادید؛ مانند شتران تشنه که به آب میرسند، ازدحام به قدری بود که کفشها از پاها و رداها از دوشها افتاده، ضعفا پامال شدند، مردم مدینه و کسانی که حاضر به بیعت بودند آن قدر اظهار خوشحالی و بهجت کردند، تا آنجا که کودکان به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند، پیران سالخورده با کمال ضعف و ناتوانی آمدند که بیعت کنند، بیماران با مشقت فراوان از بستر بیماری به خاطر بیعت حرکت کردند و آمدند، حتی زنان و دختران برای بیعت کردن سر از پا نمیشناختند.»[۲]موارد متعددی در »نهج البلاغه« آمده، که حضرت در آنها به توصیف صحنهی بیعت مردم با خود پرداخته است. به هر تقدیر مردم آزادانه به انتخاب امام برای حکومت تن دادند.[۳] امامعلیهالسلام در نامهای که به مردم کوفه مینویسد، این مسأله را یادآوری کرده و میگوید: «بایعنی الناس غیر مستکرهین و لا مجبرین، بل طائعین مخیّرین؛ پس با من بیعت کردند، نه از روی اکراه، و نه از روی اجبار، بلکه فرمانبردار و به اختیار»[۴]
در برخی موارد نیز امام از این که خلافت و حکومت به وی تحمیل شده است، سخن به میان آورده و نسبت به آن اظهار عدم تمایل کرده و میگوید: «به خدا، که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را به عهدهام گذاشتید.»[۵] در موارد متعدد دیگری نیز آن حضرت یادآوری میکند که بیعت مردم با ایشان، بدون هر گونه اجبار و اکراهی بوده است و بیعت کنندگان، آزادانه و با اختیار تمام ایشان را به حکومت برگزیده و با آن حضرت بیعت کردهاند.[۶]
بنابراین پذیرش حکومت امام علیعلیهالسلام توسط مردم با طوع و رغبت و آزادانه انجام گرفته و امام نیز در سخنان خود در نهج البلاغه بر این حق صحه گذاشته است. آن حضرت حکومت خویش را به پذیرش آزاد مردم متکی کرده و آن را یک جنبهی قوّت حکومت خویش بر میشمارد. وقتی مردم آزادانه به حکومتی تن ندهند، بی تردید در برابر آن کارشکنی کرده و مخالفت و نارضایتی خویش را با ابزارهای گوناگون آشکار و نمایان خواهند کرد. پذیرش آزادانهی حکومت و شخص حاکم توسط مردم، کارایی این حکومت را به نحو چشمگیری بالابرده و ضامن حضور مردم در صحنههای گوناگون خواهد شد. در این صورت کارشکنیها و عدم کارایی حکومت نیز به حداقل خود رسیده و نظام به سمت اهداف مورد نظر، با توجه به حمایت مردم حرکت خواهد کرد.
در یک جمع بندی از سخنان امام علیعلیهالسلام، که در نهج البلاغه گرد آمده است میتوان گفت که سخنان ایشان دربارهی نحوهی به حکومت رسیدن و نصب حاکم و انتخاب حکومت توسط مردم به دو گونه مطرح شده است: یکی این که در برخی موارد ایشان به صراحت از حق خود یاد کرده، خلافت و حکومتِ بر مردم را از آن خود میداند و در موارد متعددی نیز یادآور میشود که این حق مسلم ایشان غصب شده است. در موارد دیگری نیز به نظریهی انتخاب حکومت و حاکم توسط مردم اشاره داشته و حکومت زورمدارانه و سلطه گرانه را بر نمیتابد و مردم را در این زمینه صاحب نقش و اثر میداند. لازم به ذکر است که موارد متعددی از این قبیل در مقالهی حاضر آمده است.
شاید بتوان گفت، وجه جمع این دو نظریه این است که بگوییم: آن حضرت قائل به نصب الاهی با انتخاب و رجوع مردم به امام هستند. بنابر این مردم به حکومت مشروعیت نمیبخشند و تنها در کارآمدی حکومت نقش خواهند داشت. با توجه به این وجهِ جمع که بین دیدگاههای امام علیعلیهالسلام صورت گرفت، بیعت مردم با حاکم و شخص ایشان، نقش مشروعیت بخشی نخواهد داشت و تنها در مقبولیت و کارآمدی حکومت نقش دارد؛ به سخن دیگر، مشروعیتِ حاکم، الاهی است، ولی تشکیل حکومت و نظام سیاسی در گرو پذیرش مردم است.
● آزادی انتقاد
یکی از مصادیق آزادی سیاسی، آزادی در انتقاد از عملکرد زمامداران و کارگزاران نظام سیاسی است. انتقاد، جریان دو سویه؛ یعنی بیان قوّتها و ضعفها است، اما غالباً مقصود از انتقاد بیان نارساییها و نابسامانیهای موجود در سطح جامعه است. وقتی سخن از عرصهی اجتماع به میان میآید، مخاطب انتقاد، حاکم و مسئولان هستند که به تنظیم امور جامعه میپردازند. به این ترتیب مردم به بیان مشکلات و معضلات اجتماعی پرداخته و با طرح کاستیها، حکومت را به چاره جویی و حل مشکلات و معضلات فرا میخوانند.
امام علیعلیهالسلام علاوه بر این که انتقاد از مسئولان را آزاد میداند، حتی مردم را تشویق مینماید تا بدون ترس و اضطراب، زبان به انتقاد بگشایند و به طرح آن چه سد راه پیشرفت خود و جامعه است بپردازند و خطاهای دولتمردان را آشکارا مطرح سازند و برای از بین بردن موانع و جبران خطاها ارایهی طریق نمایند. ایشان در فرمان خویش به مالک اشتر دربارهی این که مردم باید آزادانه و بدون لکنت زبان و هرگونه ترس و اضطرابی به ابزار رأی و نظر خود بپردازند میفرماید:
«بخشی از وقت خود را خاص کسانی قرار بده که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش، سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند، یا تو را پاسبانانند، از آنان باز دار، تا سخنگویِ آن مردم، بیهیچ درماندگی در گفتار با تو گفتوگو کند، که من بارها از رسول خداصلی الله وعلیه وآله شنیدم که میفرمود: (هرگز امتی پاک و آراسته نگردد که در آن امت [بی آن که بترسند] و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند.) و درشتی کردن و درست سخن نگفتن آنان را برخود هموار کن و تندی بر آنان و خود بزرگبینی را از خود بران، تا خدا بدین کار درهای رحمت خود را برروی تو بگشاید و تو را پاداش فرمانبری عطا فرماید.»[۷]
در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام انتقاد چنان که بسیاری میپندارند، امری مذموم و نکوهیده نیست، بلکه آنان که با زبان و قلم به انتقاد میپردازند، همچون آینهای شفاف و زلالاند، که آنچه آلودگی و ناراستی است، بی هیچ چاپلوسی و تملیقی وا میتابانند. توصیه و تأکید امام علیعلیهالسلام در نامهی خود به مالک اشتر این است که نزدیکترین کسان وی باید افرادی باشند که همچون آینه همواره سخن حق را، هر چند تلخ در گوش وی زمزمه میکنند. آن حضرت در جای دیگر میفرماید:
«و آن کس را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آن چه کنی یاگویی [و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد] کمتر یاریات کند. و به پارسایان و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند، و با ستودن کار بیهودهای که نکردهای خاطرت را شاد ننماید، که ستودن فراوان، خود پسندی آرد، و به سرکشی وا دارد.»[۸]در سخنان امام علی علیهالسلام موارد متعددی را میتوان یافت که از دیگران انتقاد نموده و انتقاد در نزد وی امری دشوار، نامشروع و نامطلوب نبوده است، بلکه انتقاد بهترین چیزی است که حاکمان را کنترل و مهار میکند و آنان را از سرکشی و طغیان باز میدارد. لبهی تیز انتقادهای امام، شامل حال کسانی میشد که خلافت را از آن حضرت دریغ ورزیده بودند. از جمله در انتقاد از خلیفهی نخست میفرماید: «هان به خدا سوگند! جامهی خلافت را در پوشید و میدانست خلافت جز مرا نشاید، که سنگ آسیاتنها گرد استوانه به گُردش درآید.»[۹] و نیز در انتقاد از خلیفهی سوم میخوانیم:
«تا اینکه سومین قوم؛ یعنی عثمان به مقصود رسید و هم چون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت المال را خوردند و بر باد دادند.؛ مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را [چندان اسراف ورزید] که کار به دست و پایش پیچید و پرخوری به خواری و خواری به نگونسازی کشید.»[۱۰]
انتقاد در صورتی که از روی حسن نیت و حسن تشخیص صورت گیرد، بهترین ابزاری است که بدان سبب میتوان حق و حقیقت را در جامعه حاکم ساخته و جامعه را به سمت مطلوب هدایت کرد. یت الله مطهری ضمن بحث از حقوق مردم بر یکدیگر، حکومت امام علیعلیهالسلام را عالیترین مظهر دموکراسی میداند؛ زیرا با آنکه آن حضرت، خود امام است و قدرتهای مادی و معنوی را در اختیار دارد، به مردم جرأت و جسارت انتقاد و اعتراض میدهد.[۱۱]
امام علیعلیهالسلام نه تنها خود به انتقاد میپردازد، بلکه همواره مردم را نیز بدان فرا خوانده و آنان را تشویق و توصیه میکند که از گفتن حق، به ویژه در نزد حاکم امتناع نکنند، هر چند تلخ و گزنده باشد. در بخشی از سخنان آن حضرت در این باره میخوانیم: «از گفتن حق باز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»[۱۲]
انتقادگری و انتقادپذیری در جامعه به افراد امکان میدهد، تا کاستیها را بر ملا و حاکمان را مطلع ساخته و در جهت رفع آنها گام بردارند. امر به معروف و نهی از منکر، مصداق بارز انتقاد و انتقادگری است که وظایف و مسئولیت سه گانهای را میآفریند: مسئولیتی که یک فرد مسلمان در برابر دیگر مسلمانان و نیز در برابر دولت اسلامی و هم چنین دولت اسلامی در قبال مردم دارد. شاید بتوان گفت: جنبهی مهم و اساسی این فریضهی شرعی در آنجا است که روی امر و نهی با حاکمان باشد و مردم به این وظیفهی الاهی در برابر زمامداران عمل و آنان را به خیر فرا خوانده و از منکر باز دارند. وظیفهی کارگزاران نظام سیاسی در برابر چنین نقدهایی، پذیرش و پاسخگویی مناسبِ عملی و قولی است. در چنین صورتی است که جامعه به سمت صلاح و صواب حرکت کرده و روی آرامش و سلامت خواهد دید.
● آزادی گروهها و جریانها
از جمله مصادیق دیگر آزادی سیاسی، آزادی گروهها و جریانهای سیاسی در حکومت و نقش و تأثیر گذاری آنها بر دولتمردان و حکومت است. در عصری که امام علیعلیهالسلام قدرت سیاسی را در دست داشت، گروههای مختلفی بودند و پدید آمدند که از آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند. به ویژه که امام در آغاز خلافت خویش افرادی را که با وی بیعت نکردند وادار به بیعت نساخت و مخالفت و عدم بیعت آنان را تحمل نمود و در عین حال حقوق اجتماعی و شهروندی آنان را نیز مراعات میکرد.
عملکرد امام دربارهی خوارج که در واقع از اصحاب آن حضرت بودند و در جنگ صفین از صف یاران ایشان جدا شدند، مصداق بارزی از وجود آزادی عمل گروهها و تشکلهای، به ویژه مخالف، در دورهی حکومت امام است. خوارج که محصول جنگ صفین و تزویر عمروعاص و معاویه و مهمتر از همه، جهل خویش بودند، در همان ابتدا متارکهی جنگ نموده و حکمیت را بر امام تحمیل کردند. در ادامه نیز همین گروه، فرد مورد نظر خود را برای داوری برگزیده و به توصیههای آن حضرت توجهی نکردند و در نهایت که متوجه شدند کار آنها اشتباه بوده و راه خطایی را پیمودهاند، توبه کردند و به امام علیعلیهالسلام نیز فشار میآوردند که از کار ناکرده و تحمیلی که خود بر آن حضرت کرده بودند، توبه کند.
امام زیر بار سخنان آنان نرفت؛ زیرا متارکهی جنگ، پیدایش حکمیت، انتخاب ابوموسی اشعری برای حکمیت و در نهایت نتیجهای که از حکمیت گرفته شد، هیچ یک با رضایت و تصمیم شخص امام نبود، بلکه هر سه به وی تحمیل شد و ایشان چارهای جز پذیرش نداشت. به این ترتیب آن حضرت نمیتوانست، نسبت به کاری که از ابتدا با پیدایش آن مخالف و بر خلاف خواست و میل او بوده، پوزش بخواهد و تسلیم خواست خوارج گردد.خوارج تا پیش از طغیان و قیام مسلحانه علیه حکومت، آزادانه به ابراز رأی و نظر خویش و انتقاد از امام علیعلیهالسلام میپرداختند، اما امام با منطق و استدلال به رد دیدگاههای آنان میپرداخت و هیچگونه فشار و اجباری بر آنان وارد نمیساخت. آنان از حقوق کامل اجتماعی و شهروندی خویش بهرهمند بودند، آزادانه با امام و اصحاب به بحث میپرداختند و از عقاید خود دفاع مینمودند. یت الله مطهری با توجه به مشی و منش امام علیعلیهالسلام در برابر خوارج میگوید: «شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد.»[۱۳]
بنابراین گروهی؛ مانند خوارج پس از این که به مخالفت با امام پرداختند، در حد اعلای از آزادی برخوردار بودند و هیچگونه فشار سیاسی از سوی حکومت به آنان وارد نیامد. البته آزادی آنان تا جایی بود که دست به سلاح نبردند و علیه امنیت اجتماعی و حکومت مشروع و قانونی به قیام مسلحانه دست نزدند. اما هنگامی که امنیت عمومی را مختل و علیه حکومت به صورت مسلحانه قیام کردند، دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود؛ زیرا دیگر مسألهی اظهار عقیده و اندیشه مطرح نبود، بلکه به امنیت اجتماعی اخلال وارد آمده و علیه حکومت مشروع به صورت مسلحانه قیام شده بود. در نهج البلاغه دربارهی جریان حکمیت و نافرمانی یاران وی[۱۴] در این باره میخوانیم:
«من دیروز فرمان میدادم و امروز فرمانم میدهند. دیروز باز میداشتم و امروز بازم میدارند. شما زنده ماندن را دوست دارید و مرا نرسد که شما را به چیزی وادار کنم که ناخوش میانگارید.»[۱۵]
در موردی دیگر نیز نافرمانی اصحاب خویش را چنین توصیف میکند:
«شما را از کار حاکمیت باز داشتم اما شما سرباز زدید. با من در افتادید و مخالفت ورزید، تا اینکه به میل و خواهش شما رفتار کردم. شما ای سبکسران، ای بیخردان نادان، ای ناکسان! من نه بلایی برای شما آوردم و نه زیانی برایتان خواستم.»[۱۶]
حضرت در موارد متعدد دیگری نیز به این مطلب اشاره میکند که یاران وی فرمانش را اطاعت نمیکنند. و برای یاری وی و یاری دینِ حق به پا نمیخیزند و دست دشمنان را در ستمگری باز
میگذارند.[۱۷] امام در خطبههای متعدد، یاران خود را سرزنش و مذمت میکند. به هر روی یاران و اصحاب وی و گروهها و جریانها در حکومت امام علیعلیهالسلام به اندازهای آزادی عمل داشتند که، بتوانند عقاید و نظرات خویش را به گوش دیگران برسانند و کسی را یارای تعرض به آنان نباشد. تنها زمانی جلوی آنان گرفته میشد که سودای قیام مسلحانه در سر میپروراندند، اسلحه به دست میگرفتند و به ناامنی و شرارت میپرداختند. در این هنگام امام با شمشیر به آنان پاسخ میداد، چنان که با خوارج در نهروان چنین معامله کرد.
● نتیجه
این که آیا میتوان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشهی امام علیعلیهالسلام گفتوگو کرد و سازوکارها و مصادیقی در اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلام در این باره یافت، سؤال اصلی این نوشته بود. در پی این پرسش دو مدعا مطرح شد. با توجه به مدعای نخست که معتقد بود بحث از آزادی سیاسی، بحثی جدید است که در متون و اندیشههای اصیل اسلامی مسبوق به سابقه نیست، امتناع آزادی سیاسی در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام نتیجه گرفته میشود و نمیتوان سازوکار و مصداقی از آزادی سیاسی در اندیشهی آن حضرت و به طور کلی اندیشهها و مکتوبات کهن و اصیل اسلامی یافت. این مدعا در ضمن بحثهای انجام شده ابطال شد.
بر طبق مدعای دوم؛ یعنی امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلام به اثبات رسید و برخی سازوکارها و مصادیق آزادی سیاسی در ضمن بحثها ارایه شد. این مدعا معتقد است تنها صورت و شکل آزادی سیاسی اندکی تغییر یافته است، اما در محتوا و مضمون تغییری حاصل نشده است. در این مدعا مسألهی بیعت مردم با حاکم، در جایگاه و همسان با مسألهی رأی و انتخابات در عصر حاضر است و تفسیری آزادی گرایانه از آن میشود.
آزادی سیاسی خواه به معنای آزادی فعالیت مخالفان در محدودهی قانون و خواه به معنای نقش و تأثیر گذاری مردم در حکومت و خواه به معنای رابطهی متقابل فرد و دولت تفسیر و تعریف شود، در هر صورت در اندیشهی امام علیعلیهالسلام میتوان محتوا و مصادیق این تعاریف را پیدا نمود.
در دورهی پنج سالهی حکومت امام علیعلیهالسلام مخالفان ایشان در چارچوب قانون مجاز به فعالیت بودند، به ویژه اینکه به ابراز رأی و نظر و عقاید خویش نیز میپرداختند. همچنین آزادی افراد و گروهها و انتقاد از عملکرد حکومت و حاکم نیز در اندیشهی امام مفروض گرفته شده است. حتی ایشان شخصاً مردم را تشجیع و تشویق میکردند که به نقد حکومت و حاکمان و بیان کاستیها و انحرافات بپردازند و جامعه را به صلاح رهنمون شوند. به حاکمان نیز توصیه میکردند که پذیرای انتقادهای منتقدین باشند و امنیت آنان را تأمین کنند. انتقاد در اندیشهی امام علیعلیهالسلام امری مذموم و ناپسند شمرده نمیشود، بلکه راه و روشی است که بدان وسیله جامعه سامان خواهد یافت. خیر و صلاح رعیت و والی در انتقادگری و انتقاد پذیری است.همچنین در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام، مردم حق تعیین سرنوشت خویش را دارا هستند و میتوانند هر نوع حکومت و شخص حاکمی را پذیرا بوده و به حکومت وی گردن نهند. در این نگاه، اگرچه امامت و جانشینی حضرت رسول اکرمصلی الله وعلیه وآله یک امر تعیینی و الاهی است، اما پذیرش خلافت و حکومت آن حضرت تحمیلی نیست و مردم آزادند حاکمیت امام را پذیرا شوند[۱۸] و یارد نمایند. همانگونه که در طی ۲۵ سال پس از رحلت رسول اکرمعلیهالسلام مردم و جامعه اقبالی به حضرت علی نداشتند و از سوی حضرت نیز هیچ گونه تحمیلی در این باره صورت نگرفت، گر چه در موارد فراوان یادآوری مینمود که حق ایشان از سوی دیگران غصب شده، از ین رو پس از گذشت ۲۵ سال امام علیعلیهالسلام در اثر و اقبال و توجه و اصرار مردم پذیرای حکومت شد و آن را وسیلهی اقامهی عدالت قرار داد.
[۱] . نهج البلاغه، ترجمهی سید جعفر شهیدید. چاپ نخست، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. سال ۱۳۶۸، خطبهی سوم، ص ۹. در مورد این که حضرت تصریح میکند که حق وی؛ یعنی حکومت پس از رحلت حضرت رسول(ص) غصب شده است بنگرید به: خطبهی ۶، ص ۱۳؛ خطبهی ۲۶، ص ۲۶ و نامهی ۶۲ ص ۳۴۶ گفتنی است تمام منابع و ترجمههای ذکر شده در این مقاله، از ترجمهی سید جعفر شهیدی است.
[۲] . نهج البلاغه، خطبهی ۲۲۹، ص ۲۶۲.
[۳] . بنگرید به: همان، خطبهی ۳، ص ۱۱؛ خطبهی ۵۴، ص ۴۵ و خطبهی ۱۳۷، ص ۱۳۴.
[۴] . همان، نامهی یکم، ص ۲۷۱.
[۵] . همان، خطبهی ۲۰۵، ص ۲۳۹.
[۶] . بنگرید به همان: خطبهی ۹۲، ص ۸۵ و نامهی ۵۴، ص ۳۴۱ و ۳۴۲.
[۷] . همان، نامهی ۵۳، ص ۳۳۶.
[۸] . همان، ص ۳۲۸.
[۹] . همان، خطبهی ۳، ص ۹.
[۱۰] . همان، ص ۱۰ و ۱۱. و نیز دربارهی انتقادهای آن حضرت از خلفا بنگرید به: خطبهی ۳، ص ۱۰ که انتقاد از خلیفهی اول است؛ زیرا در حالی که خود را شایستهی خلافت نمیدانست، عمر را برای جانشینی خود برگزید؛ خطبهی ۱۳۰، ص ۱۲۸ و ۱۲۹ در حمایت از ابوذر در هنگامی که خلیفهی سوم وی را تبعید کرد و انتقاد از حکومت فاسد وی؛ خطبهی ۱۶۴، ص ۱۶۸ که انتقاد از عثمان است در این که آلت دست دیگران و افراد پست؛ مانند مروان شده بود. خطبهی ۲۴۰، ص ۲۶۸ و ۲۶۹ در انتقاد از عثمان که خواسته بود حضرت مدینه را ترک گوید و... .
[۱۱] . مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، چاپ دوم، تهران: انتشارات صدرا، سال ۱۳۷۷.
[۱۲] . نهج البلاغه، پیشین. خطبهی ۲۱۶، ص .۲۵۰
[۱۳] . مرتضی مطهری،جاذبه و دافعهی علیعلیهالسلام، چاپ هیجدهم، تهران: انتشارات صدرا، سال ۱۳۷۴، ص ۱۳۹.
[۱۴] . بنگرید به همان، ص ۱۴۳ و... .
[۱۵] . نهج البلاغه، خطبهی ۲۰۹، ص ۲۴۱.
[۱۶] . همان، خطبه ۳۶، ص ۳۷.
[۱۷] . بنگرید به: همان. خطبهی ۲۷، ص ۲۸؛ خطبهی ۳۴، ص ۳۵؛ خطبه ۳۶، ص ۳۷؛ خطبهی ۳۹، ص ۳۸ و... .
[۱۸] . برای توضیح و تفسیر بیشتر بنگرید به: مبانی نظری قانون اساسی (مجموعه سخنان آیت اللَّه دکتر سید محمد حسینی بهشتی)، چاپ نخست، تهران، انتشارات بقعه، سال ۱۳۷۷، ص ۱۸-۱۶.
شریف لک زایی
در پاسخ به سؤال فوق می توان به دو مدعا اشاره کرد: یکی این که بحثهایی نظیر آزادی، به ویژه آزادی سیاسی، در اسلام مسبوق به سابقه نبوده و نمیتوان در اندیشهها و متون اصیل اسلامی سراغی از آنها گرفت؛ زیرا این بحثها مقتضای دوران مدرنیته است که از دورهی مشروطیت وارد فضای سیاسی و ادبیات سیاسی ایران شده است. به این ترتیب در این نگاه نمیتوان به متون و اندیشههای اصیل اسلامی برای نوع آزادی سیاسی تمسک جست. بنابراین آزادی سیاسی و مصادیق آن، مانند: حق تعیین سرنوشت، آزادی بیان، آزادی انتخابات و رأی دادن، تشکیل اجتماعات و احزاب سیاسی و آزادی مطبوعات و...، اقتضای زندگی سیاسی کنونی است و نمیتوان سابقهای برای آنها در گذشته پیدا کرد. آن چه در گذشته وجود داشته، بحث از آزادی معنوی، با تأکید بر جنبههای درونی فردی است و نه جنبههای برونی و اجتماعی که با آزادی سیاسی نسبتی مییابد.
مدعی دوم بر خلاف مدعای نخست معتقد است که میتوان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام سخن گفت و مصادیقی برای آن جستوجو کرد. و اساساً بحث از آزادی سیاسی در اندیشه و متون اصیل اسلامی مسبوق به سابقه بوده و چیزی نیست که پس از فضای مدرنیته و در غرب پدید آمده باشد. مصادیق آزادی سیاسی؛ نظیر آزادی بیان، حق تعیین سرنوشت، آزادی انتقاد و آزادی گروههای سیاسیِ مخالف و... در حکومت امام علیعلیهالسلام وجود داشته است و تنها امروزه شکل ظاهری آنها تغییر نموده، اما محتوا و مضمون همان است. به عنوان مثال در این مدعا، از امر به معروف و نهی از منکر، یک برداشت دموکراتیک و آزادی گرایانه میشود که نقش اساسی و مهم آن در حکومت آشکار میگردد؛ زیرا مردم با عنایت به این اصل، به امر نظارت بر حکومت و حاکمان پرداخته و هر گونه نارسایی و نابسامانی و انحرافی را در حاکمان ببینند، بدون این که عوارض منفی برای افراد داشته باشد و از عواقب آن وحشت داشته باشند، گوشزد میکنند و حاکمان نیز متقابلاً پاسخگو هستند.
دو مدعای فوق در پاسخ به سؤال اصلی این مقاله مطرح و مورد بررسی و آزمون قرار میگیرد، امّا مدعای مختار این پژوهش مدعای دوم میباشد و طبیعتاً اثبات این مدعا، ابطال مدعای دیگر را به همراه خواهد داشت. در ادامه مباحث را در چند بخش پی می گیرم.
شید لازم باشد در ابتدا به مفروض اساسی ین مقاله نیز اشاره شود و آن ین است که، انسان آزاد آفریده شده است و موجودی مختار میباشد، بنابراین در طول زندگی خویش آزادانه دست به تصمیمگیری و انتخاب میزند و به هر سوی که بخواهد میتواند حرکت کند. زندگی انسانها بر اساس جبر پایه ریزی نشده و اگر این گونه بود، اساساً دعوت پیامبران الاهی نیز چیز مطلوبی نبود. آن چه میتوان از اساس دعوت پیامبران آموخت، جنبهی مختار بودن و آزدی انسان در تعیین راه و روش زندگی خویش است. پیامبران الاهی انسانها را به سوی حق و حقیقت فرا میخوانند و انسانها در پذیرش و عدم آن مختارند.
مسألهی آزادی و آزادی سیاسی، یکی از اساسیترین بحثهای سیاسی روز جامعه ما است. جستوجو در اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلام راه گشای چالشهایی است که بر سر راه آزادی در جامعهی ما وجود دارد. فایدهی انجام چنین پژوهشهایی -علاوه بر آشنایی با اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلامدرباره آزادی- میتواند راه کار و سازوکاری برای افراد و نهادهای موجود در جامعه باشد، که به آن حضرت تأسی نموده و از اندیشه و رفتار آن حضرت پیروی کنند، تا از این طریق بتوانیم به برپایی یک نظام سیاسی مطلوب دست یابیم.
● نصب حاکم و انتخاب حکومت
اساسیترین بحث در آزادی سیاسی این است که آیا انتخاب یک حکومت و حاکم به رأی و نظر آزادانهی مردم بستگی دارد، یا این که باید به اجبار نوع حکومت و شخص حاکم را بر مردم مسلط نموده و آنان را به اطاعت از حاکمی که هیچ انس و الفتی با او ندارند وادار ساخت؟ بی تردید پاسخ منفی است و نمیتوان نوع حکومت و شخص حاکم را بر مردم تحمیل کرد. حتی رسول اکرمصلی الله وعلیه وآله هنگامی در مدینه نظام سیاسی بر پا ساخت که مورد پذیرش و قبول مردم آن سامان قرار گرفت.
امام علیعلیهالسلام نیز هم چون رسول اکرمصلی الله وعلیه وآله هنگامی که با اقبال مردم روبه رو شد، تن به حکومت سپرد و رهبری جامعه را بر عهده گرفت. چنان که در طی ۲۵ سال گذشته، به هر دلیل ممکن، مورد پذیرش مردم قرار نگرفته بود. البته آن حضرت در مراحل و موارد گوناگون، اعتراض خود را نسبت به حکومت و حاکم آن آشکار ساخته بود که حق وی را که همانا جانشین حضرت رسولصلی الله وعلیه وآله بوده است، غاصبانه از چنگ ایشان در آورده و حکومت را از ایشان دریغ کردهاند. به عنوان مثال آن حضرت در خطبهی معروف به شقشقیه میفرماید: «هان به خدا سوگند! جامهی خلافت را در پوشید و میدانست، خلافت جز مرا نشاید، که سنگ آسیا تنها گرد استوانه به گردش درآید.»[۱]
عدم اقبال عمومی به امام علیعلیهالسلام برای در اختیار گرفتن حکومت، سوای جانشینی دینی و معنوی وی از سوی خداوند؛ یعنی «امامت» است. امامت ایشان و مرجعیت دینی حضرت علیعلیهالسلام هیچ دخلی به پذیرش و عدم پذیرش مردم نداشت و در واقع منصبی الاهی و معنوی بود. اما اینکه آن حضرت در مرتبهی یک حاکم و فرمان روا و رهبر جامعه قرار گیرد، میبایست از سوی مسلمانان مورد پذیرش قرار میگرفت و چنین امری پس از گذشت ۲۵ سال از وفات حضرت رسولصلی الله وعلیه وآله میسر شد. و خسران عظیمی از این ناحیه بر امت نوپای اسلامی وارد آمد.
پس از قتل عثمان، مردم گروه گروه به سوی آن حضرت روی آورده و با اصرار فراوان رهبری ایشان را آزادانه پذیرا شدند. امام علی (ع) این لحظه را این گونه توصیف میکند:
«شما دست بیعت دراز میکردید و من به علامت اکراه دست خود را پس میکشیدم. شما دست خود را برای بیعت باز میکردید و من به عکس، به علامت امتناع از قبول، دست خود را میبستم. ولع و تشنگی نشان دادید؛ مانند شتران تشنه که به آب میرسند، ازدحام به قدری بود که کفشها از پاها و رداها از دوشها افتاده، ضعفا پامال شدند، مردم مدینه و کسانی که حاضر به بیعت بودند آن قدر اظهار خوشحالی و بهجت کردند، تا آنجا که کودکان به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند، پیران سالخورده با کمال ضعف و ناتوانی آمدند که بیعت کنند، بیماران با مشقت فراوان از بستر بیماری به خاطر بیعت حرکت کردند و آمدند، حتی زنان و دختران برای بیعت کردن سر از پا نمیشناختند.»[۲]موارد متعددی در »نهج البلاغه« آمده، که حضرت در آنها به توصیف صحنهی بیعت مردم با خود پرداخته است. به هر تقدیر مردم آزادانه به انتخاب امام برای حکومت تن دادند.[۳] امامعلیهالسلام در نامهای که به مردم کوفه مینویسد، این مسأله را یادآوری کرده و میگوید: «بایعنی الناس غیر مستکرهین و لا مجبرین، بل طائعین مخیّرین؛ پس با من بیعت کردند، نه از روی اکراه، و نه از روی اجبار، بلکه فرمانبردار و به اختیار»[۴]
در برخی موارد نیز امام از این که خلافت و حکومت به وی تحمیل شده است، سخن به میان آورده و نسبت به آن اظهار عدم تمایل کرده و میگوید: «به خدا، که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را به عهدهام گذاشتید.»[۵] در موارد متعدد دیگری نیز آن حضرت یادآوری میکند که بیعت مردم با ایشان، بدون هر گونه اجبار و اکراهی بوده است و بیعت کنندگان، آزادانه و با اختیار تمام ایشان را به حکومت برگزیده و با آن حضرت بیعت کردهاند.[۶]
بنابراین پذیرش حکومت امام علیعلیهالسلام توسط مردم با طوع و رغبت و آزادانه انجام گرفته و امام نیز در سخنان خود در نهج البلاغه بر این حق صحه گذاشته است. آن حضرت حکومت خویش را به پذیرش آزاد مردم متکی کرده و آن را یک جنبهی قوّت حکومت خویش بر میشمارد. وقتی مردم آزادانه به حکومتی تن ندهند، بی تردید در برابر آن کارشکنی کرده و مخالفت و نارضایتی خویش را با ابزارهای گوناگون آشکار و نمایان خواهند کرد. پذیرش آزادانهی حکومت و شخص حاکم توسط مردم، کارایی این حکومت را به نحو چشمگیری بالابرده و ضامن حضور مردم در صحنههای گوناگون خواهد شد. در این صورت کارشکنیها و عدم کارایی حکومت نیز به حداقل خود رسیده و نظام به سمت اهداف مورد نظر، با توجه به حمایت مردم حرکت خواهد کرد.
در یک جمع بندی از سخنان امام علیعلیهالسلام، که در نهج البلاغه گرد آمده است میتوان گفت که سخنان ایشان دربارهی نحوهی به حکومت رسیدن و نصب حاکم و انتخاب حکومت توسط مردم به دو گونه مطرح شده است: یکی این که در برخی موارد ایشان به صراحت از حق خود یاد کرده، خلافت و حکومتِ بر مردم را از آن خود میداند و در موارد متعددی نیز یادآور میشود که این حق مسلم ایشان غصب شده است. در موارد دیگری نیز به نظریهی انتخاب حکومت و حاکم توسط مردم اشاره داشته و حکومت زورمدارانه و سلطه گرانه را بر نمیتابد و مردم را در این زمینه صاحب نقش و اثر میداند. لازم به ذکر است که موارد متعددی از این قبیل در مقالهی حاضر آمده است.
شاید بتوان گفت، وجه جمع این دو نظریه این است که بگوییم: آن حضرت قائل به نصب الاهی با انتخاب و رجوع مردم به امام هستند. بنابر این مردم به حکومت مشروعیت نمیبخشند و تنها در کارآمدی حکومت نقش خواهند داشت. با توجه به این وجهِ جمع که بین دیدگاههای امام علیعلیهالسلام صورت گرفت، بیعت مردم با حاکم و شخص ایشان، نقش مشروعیت بخشی نخواهد داشت و تنها در مقبولیت و کارآمدی حکومت نقش دارد؛ به سخن دیگر، مشروعیتِ حاکم، الاهی است، ولی تشکیل حکومت و نظام سیاسی در گرو پذیرش مردم است.
● آزادی انتقاد
یکی از مصادیق آزادی سیاسی، آزادی در انتقاد از عملکرد زمامداران و کارگزاران نظام سیاسی است. انتقاد، جریان دو سویه؛ یعنی بیان قوّتها و ضعفها است، اما غالباً مقصود از انتقاد بیان نارساییها و نابسامانیهای موجود در سطح جامعه است. وقتی سخن از عرصهی اجتماع به میان میآید، مخاطب انتقاد، حاکم و مسئولان هستند که به تنظیم امور جامعه میپردازند. به این ترتیب مردم به بیان مشکلات و معضلات اجتماعی پرداخته و با طرح کاستیها، حکومت را به چاره جویی و حل مشکلات و معضلات فرا میخوانند.
امام علیعلیهالسلام علاوه بر این که انتقاد از مسئولان را آزاد میداند، حتی مردم را تشویق مینماید تا بدون ترس و اضطراب، زبان به انتقاد بگشایند و به طرح آن چه سد راه پیشرفت خود و جامعه است بپردازند و خطاهای دولتمردان را آشکارا مطرح سازند و برای از بین بردن موانع و جبران خطاها ارایهی طریق نمایند. ایشان در فرمان خویش به مالک اشتر دربارهی این که مردم باید آزادانه و بدون لکنت زبان و هرگونه ترس و اضطرابی به ابزار رأی و نظر خود بپردازند میفرماید:
«بخشی از وقت خود را خاص کسانی قرار بده که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش، سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند، یا تو را پاسبانانند، از آنان باز دار، تا سخنگویِ آن مردم، بیهیچ درماندگی در گفتار با تو گفتوگو کند، که من بارها از رسول خداصلی الله وعلیه وآله شنیدم که میفرمود: (هرگز امتی پاک و آراسته نگردد که در آن امت [بی آن که بترسند] و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند.) و درشتی کردن و درست سخن نگفتن آنان را برخود هموار کن و تندی بر آنان و خود بزرگبینی را از خود بران، تا خدا بدین کار درهای رحمت خود را برروی تو بگشاید و تو را پاداش فرمانبری عطا فرماید.»[۷]
در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام انتقاد چنان که بسیاری میپندارند، امری مذموم و نکوهیده نیست، بلکه آنان که با زبان و قلم به انتقاد میپردازند، همچون آینهای شفاف و زلالاند، که آنچه آلودگی و ناراستی است، بی هیچ چاپلوسی و تملیقی وا میتابانند. توصیه و تأکید امام علیعلیهالسلام در نامهی خود به مالک اشتر این است که نزدیکترین کسان وی باید افرادی باشند که همچون آینه همواره سخن حق را، هر چند تلخ در گوش وی زمزمه میکنند. آن حضرت در جای دیگر میفرماید:
«و آن کس را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آن چه کنی یاگویی [و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد] کمتر یاریات کند. و به پارسایان و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند، و با ستودن کار بیهودهای که نکردهای خاطرت را شاد ننماید، که ستودن فراوان، خود پسندی آرد، و به سرکشی وا دارد.»[۸]در سخنان امام علی علیهالسلام موارد متعددی را میتوان یافت که از دیگران انتقاد نموده و انتقاد در نزد وی امری دشوار، نامشروع و نامطلوب نبوده است، بلکه انتقاد بهترین چیزی است که حاکمان را کنترل و مهار میکند و آنان را از سرکشی و طغیان باز میدارد. لبهی تیز انتقادهای امام، شامل حال کسانی میشد که خلافت را از آن حضرت دریغ ورزیده بودند. از جمله در انتقاد از خلیفهی نخست میفرماید: «هان به خدا سوگند! جامهی خلافت را در پوشید و میدانست خلافت جز مرا نشاید، که سنگ آسیاتنها گرد استوانه به گُردش درآید.»[۹] و نیز در انتقاد از خلیفهی سوم میخوانیم:
«تا اینکه سومین قوم؛ یعنی عثمان به مقصود رسید و هم چون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت المال را خوردند و بر باد دادند.؛ مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را [چندان اسراف ورزید] که کار به دست و پایش پیچید و پرخوری به خواری و خواری به نگونسازی کشید.»[۱۰]
انتقاد در صورتی که از روی حسن نیت و حسن تشخیص صورت گیرد، بهترین ابزاری است که بدان سبب میتوان حق و حقیقت را در جامعه حاکم ساخته و جامعه را به سمت مطلوب هدایت کرد. یت الله مطهری ضمن بحث از حقوق مردم بر یکدیگر، حکومت امام علیعلیهالسلام را عالیترین مظهر دموکراسی میداند؛ زیرا با آنکه آن حضرت، خود امام است و قدرتهای مادی و معنوی را در اختیار دارد، به مردم جرأت و جسارت انتقاد و اعتراض میدهد.[۱۱]
امام علیعلیهالسلام نه تنها خود به انتقاد میپردازد، بلکه همواره مردم را نیز بدان فرا خوانده و آنان را تشویق و توصیه میکند که از گفتن حق، به ویژه در نزد حاکم امتناع نکنند، هر چند تلخ و گزنده باشد. در بخشی از سخنان آن حضرت در این باره میخوانیم: «از گفتن حق باز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»[۱۲]
انتقادگری و انتقادپذیری در جامعه به افراد امکان میدهد، تا کاستیها را بر ملا و حاکمان را مطلع ساخته و در جهت رفع آنها گام بردارند. امر به معروف و نهی از منکر، مصداق بارز انتقاد و انتقادگری است که وظایف و مسئولیت سه گانهای را میآفریند: مسئولیتی که یک فرد مسلمان در برابر دیگر مسلمانان و نیز در برابر دولت اسلامی و هم چنین دولت اسلامی در قبال مردم دارد. شاید بتوان گفت: جنبهی مهم و اساسی این فریضهی شرعی در آنجا است که روی امر و نهی با حاکمان باشد و مردم به این وظیفهی الاهی در برابر زمامداران عمل و آنان را به خیر فرا خوانده و از منکر باز دارند. وظیفهی کارگزاران نظام سیاسی در برابر چنین نقدهایی، پذیرش و پاسخگویی مناسبِ عملی و قولی است. در چنین صورتی است که جامعه به سمت صلاح و صواب حرکت کرده و روی آرامش و سلامت خواهد دید.
● آزادی گروهها و جریانها
از جمله مصادیق دیگر آزادی سیاسی، آزادی گروهها و جریانهای سیاسی در حکومت و نقش و تأثیر گذاری آنها بر دولتمردان و حکومت است. در عصری که امام علیعلیهالسلام قدرت سیاسی را در دست داشت، گروههای مختلفی بودند و پدید آمدند که از آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند. به ویژه که امام در آغاز خلافت خویش افرادی را که با وی بیعت نکردند وادار به بیعت نساخت و مخالفت و عدم بیعت آنان را تحمل نمود و در عین حال حقوق اجتماعی و شهروندی آنان را نیز مراعات میکرد.
عملکرد امام دربارهی خوارج که در واقع از اصحاب آن حضرت بودند و در جنگ صفین از صف یاران ایشان جدا شدند، مصداق بارزی از وجود آزادی عمل گروهها و تشکلهای، به ویژه مخالف، در دورهی حکومت امام است. خوارج که محصول جنگ صفین و تزویر عمروعاص و معاویه و مهمتر از همه، جهل خویش بودند، در همان ابتدا متارکهی جنگ نموده و حکمیت را بر امام تحمیل کردند. در ادامه نیز همین گروه، فرد مورد نظر خود را برای داوری برگزیده و به توصیههای آن حضرت توجهی نکردند و در نهایت که متوجه شدند کار آنها اشتباه بوده و راه خطایی را پیمودهاند، توبه کردند و به امام علیعلیهالسلام نیز فشار میآوردند که از کار ناکرده و تحمیلی که خود بر آن حضرت کرده بودند، توبه کند.
امام زیر بار سخنان آنان نرفت؛ زیرا متارکهی جنگ، پیدایش حکمیت، انتخاب ابوموسی اشعری برای حکمیت و در نهایت نتیجهای که از حکمیت گرفته شد، هیچ یک با رضایت و تصمیم شخص امام نبود، بلکه هر سه به وی تحمیل شد و ایشان چارهای جز پذیرش نداشت. به این ترتیب آن حضرت نمیتوانست، نسبت به کاری که از ابتدا با پیدایش آن مخالف و بر خلاف خواست و میل او بوده، پوزش بخواهد و تسلیم خواست خوارج گردد.خوارج تا پیش از طغیان و قیام مسلحانه علیه حکومت، آزادانه به ابراز رأی و نظر خویش و انتقاد از امام علیعلیهالسلام میپرداختند، اما امام با منطق و استدلال به رد دیدگاههای آنان میپرداخت و هیچگونه فشار و اجباری بر آنان وارد نمیساخت. آنان از حقوق کامل اجتماعی و شهروندی خویش بهرهمند بودند، آزادانه با امام و اصحاب به بحث میپرداختند و از عقاید خود دفاع مینمودند. یت الله مطهری با توجه به مشی و منش امام علیعلیهالسلام در برابر خوارج میگوید: «شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد.»[۱۳]
بنابراین گروهی؛ مانند خوارج پس از این که به مخالفت با امام پرداختند، در حد اعلای از آزادی برخوردار بودند و هیچگونه فشار سیاسی از سوی حکومت به آنان وارد نیامد. البته آزادی آنان تا جایی بود که دست به سلاح نبردند و علیه امنیت اجتماعی و حکومت مشروع و قانونی به قیام مسلحانه دست نزدند. اما هنگامی که امنیت عمومی را مختل و علیه حکومت به صورت مسلحانه قیام کردند، دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود؛ زیرا دیگر مسألهی اظهار عقیده و اندیشه مطرح نبود، بلکه به امنیت اجتماعی اخلال وارد آمده و علیه حکومت مشروع به صورت مسلحانه قیام شده بود. در نهج البلاغه دربارهی جریان حکمیت و نافرمانی یاران وی[۱۴] در این باره میخوانیم:
«من دیروز فرمان میدادم و امروز فرمانم میدهند. دیروز باز میداشتم و امروز بازم میدارند. شما زنده ماندن را دوست دارید و مرا نرسد که شما را به چیزی وادار کنم که ناخوش میانگارید.»[۱۵]
در موردی دیگر نیز نافرمانی اصحاب خویش را چنین توصیف میکند:
«شما را از کار حاکمیت باز داشتم اما شما سرباز زدید. با من در افتادید و مخالفت ورزید، تا اینکه به میل و خواهش شما رفتار کردم. شما ای سبکسران، ای بیخردان نادان، ای ناکسان! من نه بلایی برای شما آوردم و نه زیانی برایتان خواستم.»[۱۶]
حضرت در موارد متعدد دیگری نیز به این مطلب اشاره میکند که یاران وی فرمانش را اطاعت نمیکنند. و برای یاری وی و یاری دینِ حق به پا نمیخیزند و دست دشمنان را در ستمگری باز
میگذارند.[۱۷] امام در خطبههای متعدد، یاران خود را سرزنش و مذمت میکند. به هر روی یاران و اصحاب وی و گروهها و جریانها در حکومت امام علیعلیهالسلام به اندازهای آزادی عمل داشتند که، بتوانند عقاید و نظرات خویش را به گوش دیگران برسانند و کسی را یارای تعرض به آنان نباشد. تنها زمانی جلوی آنان گرفته میشد که سودای قیام مسلحانه در سر میپروراندند، اسلحه به دست میگرفتند و به ناامنی و شرارت میپرداختند. در این هنگام امام با شمشیر به آنان پاسخ میداد، چنان که با خوارج در نهروان چنین معامله کرد.
● نتیجه
این که آیا میتوان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشهی امام علیعلیهالسلام گفتوگو کرد و سازوکارها و مصادیقی در اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلام در این باره یافت، سؤال اصلی این نوشته بود. در پی این پرسش دو مدعا مطرح شد. با توجه به مدعای نخست که معتقد بود بحث از آزادی سیاسی، بحثی جدید است که در متون و اندیشههای اصیل اسلامی مسبوق به سابقه نیست، امتناع آزادی سیاسی در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام نتیجه گرفته میشود و نمیتوان سازوکار و مصداقی از آزادی سیاسی در اندیشهی آن حضرت و به طور کلی اندیشهها و مکتوبات کهن و اصیل اسلامی یافت. این مدعا در ضمن بحثهای انجام شده ابطال شد.
بر طبق مدعای دوم؛ یعنی امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه و رفتار امام علیعلیهالسلام به اثبات رسید و برخی سازوکارها و مصادیق آزادی سیاسی در ضمن بحثها ارایه شد. این مدعا معتقد است تنها صورت و شکل آزادی سیاسی اندکی تغییر یافته است، اما در محتوا و مضمون تغییری حاصل نشده است. در این مدعا مسألهی بیعت مردم با حاکم، در جایگاه و همسان با مسألهی رأی و انتخابات در عصر حاضر است و تفسیری آزادی گرایانه از آن میشود.
آزادی سیاسی خواه به معنای آزادی فعالیت مخالفان در محدودهی قانون و خواه به معنای نقش و تأثیر گذاری مردم در حکومت و خواه به معنای رابطهی متقابل فرد و دولت تفسیر و تعریف شود، در هر صورت در اندیشهی امام علیعلیهالسلام میتوان محتوا و مصادیق این تعاریف را پیدا نمود.
در دورهی پنج سالهی حکومت امام علیعلیهالسلام مخالفان ایشان در چارچوب قانون مجاز به فعالیت بودند، به ویژه اینکه به ابراز رأی و نظر و عقاید خویش نیز میپرداختند. همچنین آزادی افراد و گروهها و انتقاد از عملکرد حکومت و حاکم نیز در اندیشهی امام مفروض گرفته شده است. حتی ایشان شخصاً مردم را تشجیع و تشویق میکردند که به نقد حکومت و حاکمان و بیان کاستیها و انحرافات بپردازند و جامعه را به صلاح رهنمون شوند. به حاکمان نیز توصیه میکردند که پذیرای انتقادهای منتقدین باشند و امنیت آنان را تأمین کنند. انتقاد در اندیشهی امام علیعلیهالسلام امری مذموم و ناپسند شمرده نمیشود، بلکه راه و روشی است که بدان وسیله جامعه سامان خواهد یافت. خیر و صلاح رعیت و والی در انتقادگری و انتقاد پذیری است.همچنین در اندیشه و عمل امام علیعلیهالسلام، مردم حق تعیین سرنوشت خویش را دارا هستند و میتوانند هر نوع حکومت و شخص حاکمی را پذیرا بوده و به حکومت وی گردن نهند. در این نگاه، اگرچه امامت و جانشینی حضرت رسول اکرمصلی الله وعلیه وآله یک امر تعیینی و الاهی است، اما پذیرش خلافت و حکومت آن حضرت تحمیلی نیست و مردم آزادند حاکمیت امام را پذیرا شوند[۱۸] و یارد نمایند. همانگونه که در طی ۲۵ سال پس از رحلت رسول اکرمعلیهالسلام مردم و جامعه اقبالی به حضرت علی نداشتند و از سوی حضرت نیز هیچ گونه تحمیلی در این باره صورت نگرفت، گر چه در موارد فراوان یادآوری مینمود که حق ایشان از سوی دیگران غصب شده، از ین رو پس از گذشت ۲۵ سال امام علیعلیهالسلام در اثر و اقبال و توجه و اصرار مردم پذیرای حکومت شد و آن را وسیلهی اقامهی عدالت قرار داد.
[۱] . نهج البلاغه، ترجمهی سید جعفر شهیدید. چاپ نخست، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. سال ۱۳۶۸، خطبهی سوم، ص ۹. در مورد این که حضرت تصریح میکند که حق وی؛ یعنی حکومت پس از رحلت حضرت رسول(ص) غصب شده است بنگرید به: خطبهی ۶، ص ۱۳؛ خطبهی ۲۶، ص ۲۶ و نامهی ۶۲ ص ۳۴۶ گفتنی است تمام منابع و ترجمههای ذکر شده در این مقاله، از ترجمهی سید جعفر شهیدی است.
[۲] . نهج البلاغه، خطبهی ۲۲۹، ص ۲۶۲.
[۳] . بنگرید به: همان، خطبهی ۳، ص ۱۱؛ خطبهی ۵۴، ص ۴۵ و خطبهی ۱۳۷، ص ۱۳۴.
[۴] . همان، نامهی یکم، ص ۲۷۱.
[۵] . همان، خطبهی ۲۰۵، ص ۲۳۹.
[۶] . بنگرید به همان: خطبهی ۹۲، ص ۸۵ و نامهی ۵۴، ص ۳۴۱ و ۳۴۲.
[۷] . همان، نامهی ۵۳، ص ۳۳۶.
[۸] . همان، ص ۳۲۸.
[۹] . همان، خطبهی ۳، ص ۹.
[۱۰] . همان، ص ۱۰ و ۱۱. و نیز دربارهی انتقادهای آن حضرت از خلفا بنگرید به: خطبهی ۳، ص ۱۰ که انتقاد از خلیفهی اول است؛ زیرا در حالی که خود را شایستهی خلافت نمیدانست، عمر را برای جانشینی خود برگزید؛ خطبهی ۱۳۰، ص ۱۲۸ و ۱۲۹ در حمایت از ابوذر در هنگامی که خلیفهی سوم وی را تبعید کرد و انتقاد از حکومت فاسد وی؛ خطبهی ۱۶۴، ص ۱۶۸ که انتقاد از عثمان است در این که آلت دست دیگران و افراد پست؛ مانند مروان شده بود. خطبهی ۲۴۰، ص ۲۶۸ و ۲۶۹ در انتقاد از عثمان که خواسته بود حضرت مدینه را ترک گوید و... .
[۱۱] . مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، چاپ دوم، تهران: انتشارات صدرا، سال ۱۳۷۷.
[۱۲] . نهج البلاغه، پیشین. خطبهی ۲۱۶، ص .۲۵۰
[۱۳] . مرتضی مطهری،جاذبه و دافعهی علیعلیهالسلام، چاپ هیجدهم، تهران: انتشارات صدرا، سال ۱۳۷۴، ص ۱۳۹.
[۱۴] . بنگرید به همان، ص ۱۴۳ و... .
[۱۵] . نهج البلاغه، خطبهی ۲۰۹، ص ۲۴۱.
[۱۶] . همان، خطبه ۳۶، ص ۳۷.
[۱۷] . بنگرید به: همان. خطبهی ۲۷، ص ۲۸؛ خطبهی ۳۴، ص ۳۵؛ خطبه ۳۶، ص ۳۷؛ خطبهی ۳۹، ص ۳۸ و... .
[۱۸] . برای توضیح و تفسیر بیشتر بنگرید به: مبانی نظری قانون اساسی (مجموعه سخنان آیت اللَّه دکتر سید محمد حسینی بهشتی)، چاپ نخست، تهران، انتشارات بقعه، سال ۱۳۷۷، ص ۱۸-۱۶.
شریف لک زایی
منبع : نشریه علوم سیاسی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران تورم
سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه