جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

امکان یا امتناع آزادی سیاسی در اندیشه و رفتار امام ‏علی(ع)


پرسش اصلی مقاله حاضر این است که آیا می‏توان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه‏ی امام علی‏علیه‏السلام سخن گفت؟ و آیا اساسا می‏توان در اندیشه و رفتار سیاسی ایشان مصادیق و سازوکارهایی برای آزادی سیاسی پیدا کرد؟
در پاسخ به سؤال فوق می توان به دو مدعا اشاره کرد: یکی این که بحث‏هایی نظیر آزادی، به ویژه آزادی سیاسی، در اسلام مسبوق به سابقه نبوده و نمی‏توان در اندیشه‏ها و متون اصیل اسلامی سراغی از آن‏ها گرفت؛ زیرا این بحث‏ها مقتضای دوران مدرنیته است که از دوره‏ی مشروطیت وارد فضای سیاسی و ادبیات سیاسی ایران شده است. به این ترتیب در این نگاه نمی‏توان به متون و اندیشه‏های اصیل اسلامی برای نوع آزادی سیاسی تمسک جست. بنابراین آزادی سیاسی و مصادیق آن، مانند: حق تعیین سرنوشت، آزادی بیان، آزادی انتخابات و رأی دادن، تشکیل اجتماعات و احزاب سیاسی و آزادی مطبوعات و...، اقتضای زندگی سیاسی کنونی است و نمی‏توان سابقه‏ای برای آنها در گذشته پیدا کرد. آن چه در گذشته وجود داشته، بحث از آزادی معنوی، با تأکید بر جنبه‏های درونی فردی است و نه جنبه‏های برونی و اجتماعی که با آزادی سیاسی نسبتی می‏یابد.
مدعی دوم بر خلاف مدعای نخست معتقد است که می‏توان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه و عمل امام علی‏علیه‏السلام سخن گفت و مصادیقی برای آن جست‏وجو کرد. و اساساً بحث از آزادی سیاسی در اندیشه و متون اصیل اسلامی مسبوق به سابقه بوده و چیزی نیست که پس از فضای مدرنیته و در غرب پدید آمده باشد. مصادیق آزادی سیاسی؛ نظیر آزادی بیان، حق تعیین سرنوشت، آزادی انتقاد و آزادی گروه‏های سیاسیِ مخالف و... در حکومت امام علی‏علیه‏السلام وجود داشته است و تنها امروزه شکل ظاهری آنها تغییر نموده، اما محتوا و مضمون همان است. به عنوان مثال در این مدعا، از امر به معروف و نهی از منکر، یک برداشت دموکراتیک و آزادی گرایانه می‏شود که نقش اساسی و مهم آن در حکومت آشکار می‏گردد؛ زیرا مردم با عنایت به این اصل، به امر نظارت بر حکومت و حاکمان پرداخته و هر گونه نارسایی و نابسامانی و انحرافی را در حاکمان ببینند، بدون این که عوارض منفی برای افراد داشته باشد و از عواقب آن وحشت داشته باشند، گوشزد می‏کنند و حاکمان نیز متقابلاً پاسخ‏گو هستند.
دو مدعای فوق در پاسخ به سؤال اصلی این مقاله مطرح و مورد بررسی و آزمون قرار می‏گیرد، امّا مدعای مختار این پژوهش مدعای دوم می‏باشد و طبیعتاً اثبات این مدعا، ابطال مدعای دیگر را به همراه خواهد داشت. در ادامه مباحث را در چند بخش پی می گیرم.
شید لازم باشد در ابتدا به مفروض اساسی ین مقاله نیز اشاره شود و آن ین است که، انسان آزاد آفریده شده است و موجودی مختار می‏باشد، بنابراین در طول زندگی خویش آزادانه دست به تصمیم‏گیری و انتخاب می‏زند و به هر سوی که بخواهد می‏تواند حرکت کند. زندگی انسانها بر اساس جبر پایه ریزی نشده و اگر این گونه بود، اساساً دعوت پیامبران الاهی نیز چیز مطلوبی نبود. آن چه می‏توان از اساس دعوت پیامبران آموخت، جنبه‏ی مختار بودن و آزدی انسان در تعیین راه و روش زندگی خویش است. پیامبران الاهی انسانها را به سوی حق و حقیقت فرا می‏خوانند و انسان‏ها در پذیرش و عدم آن مختارند.
مسأله‏ی آزادی و آزادی سیاسی، یکی از اساسی‏ترین بحث‏های سیاسی روز جامعه ما است. جست‏وجو در اندیشه و رفتار امام علی‏علیه‏السلام راه گشای چالش‏هایی است که بر سر راه آزادی در جامعه‏ی ما وجود دارد. فایده‏ی انجام چنین پژوهش‏هایی -علاوه بر آشنایی با اندیشه و رفتار امام علی‏علیه‏السلام‏درباره آزادی- می‏تواند راه کار و سازوکاری برای افراد و نهادهای موجود در جامعه باشد، که به آن حضرت تأسی نموده و از اندیشه و رفتار آن حضرت پیروی کنند، تا از این طریق بتوانیم به برپایی یک نظام سیاسی مطلوب دست یابیم.
● نصب حاکم و انتخاب حکومت
اساسی‏ترین بحث در آزادی سیاسی این است که آیا انتخاب یک حکومت و حاکم به رأی و نظر آزادانه‏ی مردم بستگی دارد، یا این که باید به اجبار نوع حکومت و شخص حاکم را بر مردم مسلط نموده و آنان را به اطاعت از حاکمی که هیچ انس و الفتی با او ندارند وادار ساخت؟ بی تردید پاسخ منفی است و نمی‏توان نوع حکومت و شخص حاکم را بر مردم تحمیل کرد. حتی رسول اکرم‏صلی الله وعلیه وآله هنگامی در مدینه نظام سیاسی بر پا ساخت که مورد پذیرش و قبول مردم آن سامان قرار گرفت.
امام علی‏علیه‏السلام نیز هم چون رسول اکرم‏صلی الله وعلیه وآله هنگامی که با اقبال مردم روبه رو شد، تن به حکومت سپرد و رهبری جامعه را بر عهده گرفت. چنان که در طی ۲۵ سال گذشته، به هر دلیل ممکن، مورد پذیرش مردم قرار نگرفته بود. البته آن حضرت در مراحل و موارد گوناگون، اعتراض خود را نسبت به حکومت و حاکم آن آشکار ساخته بود که حق وی را که همانا جانشین حضرت رسول‏صلی الله وعلیه وآله بوده است، غاصبانه از چنگ ایشان در آورده و حکومت را از ایشان دریغ کرده‏اند. به عنوان مثال آن حضرت در خطبه‏ی معروف به شقشقیه می‏فرماید: «هان به خدا سوگند! جامه‏ی خلافت را در پوشید و می‏دانست، خلافت جز مرا نشاید، که سنگ آسیا تنها گرد استوانه به گردش درآید.»[۱]
عدم اقبال عمومی به امام علی‏علیه‏السلام برای در اختیار گرفتن حکومت، سوای جانشینی دینی و معنوی وی از سوی خداوند؛ یعنی «امامت» است. امامت ایشان و مرجعیت دینی حضرت علی‏علیه‏السلام هیچ دخلی به پذیرش و عدم پذیرش مردم نداشت و در واقع منصبی الاهی و معنوی بود. اما اینکه آن حضرت در مرتبه‏ی یک حاکم و فرمان روا و رهبر جامعه قرار گیرد، می‏بایست از سوی مسلمانان مورد پذیرش قرار می‏گرفت و چنین امری پس از گذشت ۲۵ سال از وفات حضرت رسول‏صلی الله وعلیه وآله میسر شد. و خسران عظیمی از این ناحیه بر امت نوپای اسلامی وارد آمد.
پس از قتل عثمان، مردم گروه گروه به سوی آن حضرت روی آورده و با اصرار فراوان رهبری ایشان را آزادانه پذیرا شدند. امام علی (ع) این لحظه را این گونه توصیف می‏کند:
«شما دست بیعت دراز می‏کردید و من به علامت اکراه دست خود را پس می‏کشیدم. شما دست خود را برای بیعت باز می‏کردید و من به عکس، به علامت امتناع از قبول، دست خود را می‏بستم. ولع و تشنگی نشان دادید؛ مانند شتران تشنه که به آب می‏رسند، ازدحام به قدری بود که کفش‏ها از پاها و رداها از دوش‏ها افتاده، ضعفا پامال شدند، مردم مدینه و کسانی که حاضر به بیعت بودند آن قدر اظهار خوشحالی و بهجت کردند، تا آنجا که کودکان به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند، پیران سالخورده با کمال ضعف و ناتوانی آمدند که بیعت کنند، بیماران با مشقت فراوان از بستر بیماری به خاطر بیعت حرکت کردند و آمدند، حتی زنان و دختران برای بیعت کردن سر از پا نمی‏شناختند.»[۲]موارد متعددی در »نهج البلاغه« آمده، که حضرت در آنها به توصیف صحنه‏ی بیعت مردم با خود پرداخته است. به هر تقدیر مردم آزادانه به انتخاب امام برای حکومت تن دادند.[۳] امام‏علیه‏السلام در نامه‏ای که به مردم کوفه می‏نویسد، این مسأله را یادآوری کرده و می‏گوید: «بایعنی الناس غیر مستکرهین و لا مجبرین، بل طائعین مخیّرین؛ پس با من بیعت کردند، نه از روی اکراه، و نه از روی اجبار، بلکه فرمانبردار و به اختیار»[۴]
در برخی موارد نیز امام از این که خلافت و حکومت به وی تحمیل شده است، سخن به میان آورده و نسبت به آن اظهار عدم تمایل کرده و می‏گوید: «به خدا، که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را به عهده‏ام گذاشتید.»[۵] در موارد متعدد دیگری نیز آن حضرت یادآوری می‏کند که بیعت مردم با ایشان، بدون هر گونه اجبار و اکراهی بوده است و بیعت کنندگان، آزادانه و با اختیار تمام ایشان را به حکومت برگزیده و با آن حضرت بیعت کرده‏اند.[۶]
بنابراین پذیرش حکومت امام علی‏علیه‏السلام توسط مردم با طوع و رغبت و آزادانه انجام گرفته و امام نیز در سخنان خود در نهج البلاغه بر این حق صحه گذاشته است. آن حضرت حکومت خویش را به پذیرش آزاد مردم متکی کرده و آن را یک جنبه‏ی قوّت حکومت خویش بر می‏شمارد. وقتی مردم آزادانه به حکومتی تن ندهند، بی تردید در برابر آن کارشکنی کرده و مخالفت و نارضایتی خویش را با ابزارهای گوناگون آشکار و نمایان خواهند کرد. پذیرش آزادانه‏ی حکومت و شخص حاکم توسط مردم، کارایی این حکومت را به نحو چشم‏گیری بالابرده و ضامن حضور مردم در صحنه‏های گوناگون خواهد شد. در این صورت کارشکنی‏ها و عدم کارایی حکومت نیز به حداقل خود رسیده و نظام به سمت اهداف مورد نظر، با توجه به حمایت مردم حرکت خواهد کرد.
در یک جمع بندی از سخنان امام علی‏علیه‏السلام، که در نهج البلاغه گرد آمده است می‏توان گفت که سخنان ایشان درباره‏ی نحوه‏ی به حکومت رسیدن و نصب حاکم و انتخاب حکومت توسط مردم به دو گونه مطرح شده است: یکی این که در برخی موارد ایشان به صراحت از حق خود یاد کرده، خلافت و حکومتِ بر مردم را از آن خود می‏داند و در موارد متعددی نیز یادآور می‏شود که این حق مسلم ایشان غصب شده است. در موارد دیگری نیز به نظریه‏ی انتخاب حکومت و حاکم توسط مردم اشاره داشته و حکومت زورمدارانه و سلطه گرانه را بر نمی‏تابد و مردم را در این زمینه صاحب نقش و اثر می‏داند. لازم به ذکر است که موارد متعددی از این قبیل در مقاله‏ی حاضر آمده است.
شاید بتوان گفت، وجه جمع این دو نظریه این است که بگوییم: آن حضرت قائل به نصب الاهی با انتخاب و رجوع مردم به امام هستند. بنابر این مردم به حکومت مشروعیت نمی‏بخشند و تنها در کارآمدی حکومت نقش خواهند داشت. با توجه به این وجهِ جمع که بین دیدگاه‏های امام علی‏علیه‏السلام صورت گرفت، بیعت مردم با حاکم و شخص ایشان، نقش مشروعیت بخشی نخواهد داشت و تنها در مقبولیت و کارآمدی حکومت نقش دارد؛ به سخن دیگر، مشروعیتِ حاکم، الاهی است، ولی تشکیل حکومت و نظام سیاسی در گرو پذیرش مردم است.
● آزادی انتقاد
یکی از مصادیق آزادی سیاسی، آزادی در انتقاد از عملکرد زمامداران و کارگزاران نظام سیاسی است. انتقاد، جریان دو سویه؛ یعنی بیان قوّت‏ها و ضعف‏ها است، اما غالباً مقصود از انتقاد بیان نارسایی‏ها و نابسامانی‏های موجود در سطح جامعه است. وقتی سخن از عرصه‏ی اجتماع به میان می‏آید، مخاطب انتقاد، حاکم و مسئولان هستند که به تنظیم امور جامعه می‏پردازند. به این ترتیب مردم به بیان مشکلات و معضلات اجتماعی پرداخته و با طرح کاستی‏ها، حکومت را به چاره جویی و حل مشکلات و معضلات فرا می‏خوانند.
امام علی‏علیه‏السلام علاوه بر این که انتقاد از مسئولان را آزاد می‏داند، حتی مردم را تشویق می‏نماید تا بدون ترس و اضطراب، زبان به انتقاد بگشایند و به طرح آن چه سد راه پیشرفت خود و جامعه است بپردازند و خطاهای دولتمردان را آشکارا مطرح سازند و برای از بین بردن موانع و جبران خطاها ارایه‏ی طریق نمایند. ایشان در فرمان خویش به مالک اشتر درباره‏ی این که مردم باید آزادانه و بدون لکنت زبان و هرگونه ترس و اضطرابی به ابزار رأی و نظر خود بپردازند می‏فرماید:
«بخشی از وقت خود را خاص کسانی قرار بده که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش، سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند، یا تو را پاسبانانند، از آنان باز دار، تا سخنگویِ آن مردم، بی‏هیچ درماندگی در گفتار با تو گفت‏وگو کند، که من بارها از رسول خداصلی الله وعلیه وآله شنیدم که می‏فرمود: (هرگز امتی پاک و آراسته نگردد که در آن امت [بی آن که بترسند] و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند.) و درشتی کردن و درست سخن نگفتن آنان را برخود هموار کن و تندی بر آنان و خود بزرگ‏بینی را از خود بران، تا خدا بدین کار درهای رحمت خود را برروی تو بگشاید و تو را پاداش فرمانبری عطا فرماید.»[۷]
در اندیشه و عمل امام علی‏علیه‏السلام انتقاد چنان که بسیاری می‏پندارند، امری مذموم و نکوهیده نیست، بلکه آنان که با زبان و قلم به انتقاد می‏پردازند، هم‏چون آینه‏ای شفاف و زلال‏اند، که آنچه آلودگی و ناراستی است، بی هیچ چاپلوسی و تملیقی وا می‏تابانند. توصیه و تأکید امام علی‏علیه‏السلام در نامه‏ی خود به مالک اشتر این است که نزدیک‏ترین کسان وی باید افرادی باشند که هم‏چون آینه همواره سخن حق را، هر چند تلخ در گوش وی زمزمه می‏کنند. آن حضرت در جای دیگر می‏فرماید:
«و آن کس را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیش‏تر گوید، و در آن چه کنی یاگویی [و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد] کم‏تر یاری‏ات کند. و به پارسایان و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند، و با ستودن کار بیهوده‏ای که نکرده‏ای خاطرت را شاد ننماید، که ستودن فراوان، خود پسندی آرد، و به سرکشی وا دارد.»[۸]در سخنان امام علی علیه‏السلام موارد متعددی را می‏توان یافت که از دیگران انتقاد نموده و انتقاد در نزد وی امری دشوار، نامشروع و نامطلوب نبوده است، بلکه انتقاد بهترین چیزی است که حاکمان را کنترل و مهار می‏کند و آنان را از سرکشی و طغیان باز می‏دارد. لبه‏ی تیز انتقادهای امام، شامل حال کسانی می‏شد که خلافت را از آن حضرت دریغ ورزیده بودند. از جمله در انتقاد از خلیفه‏ی نخست می‏فرماید: «هان به خدا سوگند! جامه‏ی خلافت را در پوشید و می‏دانست خلافت جز مرا نشاید، که سنگ آسیاتنها گرد استوانه به گُردش درآید.»[۹] و نیز در انتقاد از خلیفه‏ی سوم می‏خوانیم:
«تا اینکه سومین قوم؛ یعنی عثمان به مقصود رسید و هم چون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند، و بیت المال را خوردند و بر باد دادند.؛ مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را [چندان اسراف ورزید] که کار به دست و پایش پیچید و پرخوری به خواری و خواری به نگونسازی کشید.»[۱۰]
انتقاد در صورتی که از روی حسن نیت و حسن تشخیص صورت گیرد، بهترین ابزاری است که بدان سبب می‏توان حق و حقیقت را در جامعه حاکم ساخته و جامعه را به سمت مطلوب هدایت کرد. یت الله مطهری ضمن بحث از حقوق مردم بر یکدیگر، حکومت امام علی‏علیه‏السلام را عالی‏ترین مظهر دموکراسی می‏داند؛ زیرا با آنکه آن حضرت، خود امام است و قدرت‏های مادی و معنوی را در اختیار دارد، به مردم جرأت و جسارت انتقاد و اعتراض می‏دهد.[۱۱]
امام علی‏علیه‏السلام نه تنها خود به انتقاد می‏پردازد، بلکه همواره مردم را نیز بدان فرا خوانده و آنان را تشویق و توصیه می‏کند که از گفتن حق، به ویژه در نزد حاکم امتناع نکنند، هر چند تلخ و گزنده باشد. در بخشی از سخنان آن حضرت در این باره می‏خوانیم: «از گفتن حق باز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»[۱۲]
انتقادگری و انتقادپذیری در جامعه به افراد امکان می‏دهد، تا کاستی‏ها را بر ملا و حاکمان را مطلع ساخته و در جهت رفع آن‏ها گام بردارند. امر به معروف و نهی از منکر، مصداق بارز انتقاد و انتقادگری است که وظایف و مسئولیت سه گانه‏ای را می‏آفریند: مسئولیتی که یک فرد مسلمان در برابر دیگر مسلمانان و نیز در برابر دولت اسلامی و هم چنین دولت اسلامی در قبال مردم دارد. شاید بتوان گفت: جنبه‏ی مهم و اساسی این فریضه‏ی شرعی در آنجا است که روی امر و نهی با حاکمان باشد و مردم به این وظیفه‏ی الاهی در برابر زمامداران عمل و آنان را به خیر فرا خوانده و از منکر باز دارند. وظیفه‏ی کارگزاران نظام سیاسی در برابر چنین نقدهایی، پذیرش و پاسخ‏گویی مناسبِ عملی و قولی است. در چنین صورتی است که جامعه به سمت صلاح و صواب حرکت کرده و روی آرامش و سلامت خواهد دید.
● آزادی گروه‏ها و جریان‏ها
از جمله مصادیق دیگر آزادی سیاسی، آزادی گروه‏ها و جریان‏های سیاسی در حکومت و نقش و تأثیر گذاری آنها بر دولت‏مردان و حکومت است. در عصری که امام علی‏علیه‏السلام قدرت سیاسی را در دست داشت، گروه‏های مختلفی بودند و پدید آمدند که از آزادی عمل بیش‏تری برخوردار بودند. به ویژه که امام در آغاز خلافت خویش افرادی را که با وی بیعت نکردند وادار به بیعت نساخت و مخالفت و عدم بیعت آنان را تحمل نمود و در عین حال حقوق اجتماعی و شهروندی آنان را نیز مراعات می‏کرد.
عملکرد امام درباره‏ی خوارج که در واقع از اصحاب آن حضرت بودند و در جنگ صفین از صف یاران ایشان جدا شدند، مصداق بارزی از وجود آزادی عمل گروه‏ها و تشکل‏های، به ویژه مخالف، در دوره‏ی حکومت امام است. خوارج که محصول جنگ صفین و تزویر عمروعاص و معاویه و مهم‏تر از همه، جهل خویش بودند، در همان ابتدا متارکه‏ی جنگ نموده و حکمیت را بر امام تحمیل کردند. در ادامه نیز همین گروه، فرد مورد نظر خود را برای داوری برگزیده و به توصیه‏های آن حضرت توجهی نکردند و در نهایت که متوجه شدند کار آنها اشتباه بوده و راه خطایی را پیموده‏اند، توبه کردند و به امام علی‏علیه‏السلام نیز فشار می‏آوردند که از کار ناکرده و تحمیلی که خود بر آن حضرت کرده بودند، توبه کند.
امام زیر بار سخنان آنان نرفت؛ زیرا متارکه‏ی جنگ، پیدایش حکمیت، انتخاب ابوموسی اشعری برای حکمیت و در نهایت نتیجه‏ای که از حکمیت گرفته شد، هیچ یک با رضایت و تصمیم شخص امام نبود، بلکه هر سه به وی تحمیل شد و ایشان چاره‏ای جز پذیرش نداشت. به این ترتیب آن حضرت نمی‏توانست، نسبت به کاری که از ابتدا با پیدایش آن مخالف و بر خلاف خواست و میل او بوده، پوزش بخواهد و تسلیم خواست خوارج گردد.خوارج تا پیش از طغیان و قیام مسلحانه علیه حکومت، آزادانه به ابراز رأی و نظر خویش و انتقاد از امام علی‏علیه‏السلام می‏پرداختند، اما امام با منطق و استدلال به رد دیدگاه‏های آنان می‏پرداخت و هیچ‏گونه فشار و اجباری بر آنان وارد نمی‏ساخت. آنان از حقوق کامل اجتماعی و شهروندی خویش بهره‏مند بودند، آزادانه با امام و اصحاب به بحث می‏پرداختند و از عقاید خود دفاع می‏نمودند. یت الله مطهری با توجه به مشی و منش امام علی‏علیه‏السلام در برابر خوارج می‏گوید: «شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد.»[۱۳]
بنابراین گروهی؛ مانند خوارج پس از این که به مخالفت با امام پرداختند، در حد اعلای از آزادی برخوردار بودند و هیچ‏گونه فشار سیاسی از سوی حکومت به آنان وارد نیامد. البته آزادی آنان تا جایی بود که دست به سلاح نبردند و علیه امنیت اجتماعی و حکومت مشروع و قانونی به قیام مسلحانه دست نزدند. اما هنگامی که امنیت عمومی را مختل و علیه حکومت به صورت مسلحانه قیام کردند، دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود؛ زیرا دیگر مسأله‏ی اظهار عقیده و اندیشه مطرح نبود، بلکه به امنیت اجتماعی اخلال وارد آمده و علیه حکومت مشروع به صورت مسلحانه قیام شده بود. در نهج البلاغه درباره‏ی جریان حکمیت و نافرمانی یاران وی[۱۴] در این باره می‏خوانیم:
«من دیروز فرمان می‏دادم و امروز فرمانم می‏دهند. دیروز باز می‏داشتم و امروز بازم می‏دارند. شما زنده ماندن را دوست دارید و مرا نرسد که شما را به چیزی وادار کنم که ناخوش می‏انگارید.»[۱۵]
در موردی دیگر نیز نافرمانی اصحاب خویش را چنین توصیف می‏کند:
«شما را از کار حاکمیت باز داشتم اما شما سرباز زدید. با من در افتادید و مخالفت ورزید، تا اینکه به میل و خواهش شما رفتار کردم. شما ای سبکسران، ای بی‏خردان نادان، ای ناکسان! من نه بلایی برای شما آوردم و نه زیانی برایتان خواستم.»[۱۶]
حضرت در موارد متعدد دیگری نیز به این مطلب اشاره می‏کند که یاران وی فرمانش را اطاعت نمی‏کنند. و برای یاری وی و یاری دینِ حق به پا نمی‏خیزند و دست دشمنان را در ستمگری باز
می‏گذارند.[۱۷] امام در خطبه‏های متعدد، یاران خود را سرزنش و مذمت می‏کند. به هر روی یاران و اصحاب وی و گروه‏ها و جریان‏ها در حکومت امام علی‏علیه‏السلام به اندازه‏ای آزادی عمل داشتند که، بتوانند عقاید و نظرات خویش را به گوش دیگران برسانند و کسی را یارای تعرض به آنان نباشد. تنها زمانی جلوی آنان گرفته می‏شد که سودای قیام مسلحانه در سر می‏پروراندند، اسلحه به دست می‏گرفتند و به ناامنی و شرارت می‏پرداختند. در این هنگام امام با شمشیر به آنان پاسخ می‏داد، چنان که با خوارج در نهروان چنین معامله کرد.
● نتیجه
این که آیا می‏توان از امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه‏ی امام علی‏علیه‏السلام گفت‏وگو کرد و سازوکارها و مصادیقی در اندیشه و رفتار امام علی‏علیه‏السلام در این باره یافت، سؤال اصلی این نوشته بود. در پی این پرسش دو مدعا مطرح شد. با توجه به مدعای نخست که معتقد بود بحث از آزادی سیاسی، بحثی جدید است که در متون و اندیشه‏های اصیل اسلامی مسبوق به سابقه نیست، امتناع آزادی سیاسی در اندیشه و عمل امام علی‏علیه‏السلام نتیجه گرفته می‏شود و نمی‏توان سازوکار و مصداقی از آزادی سیاسی در اندیشه‏ی آن حضرت و به طور کلی اندیشه‏ها و مکتوبات کهن و اصیل اسلامی یافت. این مدعا در ضمن بحث‏های انجام شده ابطال شد.
بر طبق مدعای دوم؛ یعنی امکان و اعمال آزادی سیاسی در اندیشه و رفتار امام علی‏علیه‏السلام به اثبات رسید و برخی سازوکارها و مصادیق آزادی سیاسی در ضمن بحث‏ها ارایه شد. این مدعا معتقد است تنها صورت و شکل آزادی سیاسی اندکی تغییر یافته است، اما در محتوا و مضمون تغییری حاصل نشده است. در این مدعا مسأله‏ی بیعت مردم با حاکم، در جایگاه و همسان با مسأله‏ی رأی و انتخابات در عصر حاضر است و تفسیری آزادی گرایانه از آن می‏شود.
آزادی سیاسی خواه به معنای آزادی فعالیت مخالفان در محدوده‏ی قانون و خواه به معنای نقش و تأثیر گذاری مردم در حکومت و خواه به معنای رابطه‏ی متقابل فرد و دولت تفسیر و تعریف شود، در هر صورت در اندیشه‏ی امام علی‏علیه‏السلام می‏توان محتوا و مصادیق این تعاریف را پیدا نمود.
در دوره‏ی پنج ساله‏ی حکومت امام علی‏علیه‏السلام مخالفان ایشان در چارچوب قانون مجاز به فعالیت بودند، به ویژه اینکه به ابراز رأی و نظر و عقاید خویش نیز می‏پرداختند. هم‏چنین آزادی افراد و گروه‏ها و انتقاد از عملکرد حکومت و حاکم نیز در اندیشه‏ی امام مفروض گرفته شده است. حتی ایشان شخصاً مردم را تشجیع و تشویق می‏کردند که به نقد حکومت و حاکمان و بیان کاستی‏ها و انحرافات بپردازند و جامعه را به صلاح رهنمون شوند. به حاکمان نیز توصیه می‏کردند که پذیرای انتقادهای منتقدین باشند و امنیت آنان را تأمین کنند. انتقاد در اندیشه‏ی امام علی‏علیه‏السلام امری مذموم و ناپسند شمرده نمی‏شود، بلکه راه و روشی است که بدان وسیله جامعه سامان خواهد یافت. خیر و صلاح رعیت و والی در انتقادگری و انتقاد پذیری است.هم‏چنین در اندیشه و عمل امام علی‏علیه‏السلام، مردم حق تعیین سرنوشت خویش را دارا هستند و می‏توانند هر نوع حکومت و شخص حاکمی را پذیرا بوده و به حکومت وی گردن نهند. در این نگاه، اگرچه امامت و جانشینی حضرت رسول اکرم‏صلی الله وعلیه وآله یک امر تعیینی و الاهی است، اما پذیرش خلافت و حکومت آن حضرت تحمیلی نیست و مردم آزادند حاکمیت امام را پذیرا شوند[۱۸] و یارد نمایند. همان‏گونه که در طی ۲۵ سال پس از رحلت رسول اکرم‏علیه‏السلام مردم و جامعه اقبالی به حضرت علی نداشتند و از سوی حضرت نیز هیچ گونه تحمیلی در این باره صورت نگرفت، گر چه در موارد فراوان یادآوری می‏نمود که حق ایشان از سوی دیگران غصب شده، از ین رو پس از گذشت ۲۵ سال امام علی‏علیه‏السلام در اثر و اقبال و توجه و اصرار مردم پذیرای حکومت شد و آن را وسیله‏ی اقامه‏ی عدالت قرار داد.

[۱] . نهج البلاغه، ترجمه‏ی سید جعفر شهیدید. چاپ نخست، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. سال ۱۳۶۸، خطبه‏ی سوم، ص ۹. در مورد این که حضرت تصریح می‏کند که حق وی؛ یعنی حکومت پس از رحلت حضرت رسول(ص) غصب شده است بنگرید به: خطبه‏ی ۶، ص ۱۳؛ خطبه‏ی ۲۶، ص ۲۶ و نامه‏ی ۶۲ ص ۳۴۶ گفتنی است تمام منابع و ترجمه‏های ذکر شده در این مقاله، از ترجمه‏ی سید جعفر شهیدی است.
[۲] . نهج البلاغه، خطبه‏ی ۲۲۹، ص ۲۶۲.
[۳] . بنگرید به: همان، خطبه‏ی ۳، ص ۱۱؛ خطبه‏ی ۵۴، ص ۴۵ و خطبه‏ی ۱۳۷، ص ۱۳۴.
[۴] . همان، نامه‏ی یکم، ص ۲۷۱.
[۵] . همان، خطبه‏ی ۲۰۵، ص ۲۳۹.
[۶] . بنگرید به همان: خطبه‏ی ۹۲، ص ۸۵ و نامه‏ی ۵۴، ص ۳۴۱ و ۳۴۲.
[۷] . همان، نامه‏ی ۵۳، ص ۳۳۶.
[۸] . همان، ص ۳۲۸.
[۹] . همان، خطبه‏ی ۳، ص ۹.
[۱۰] . همان، ص ۱۰ و ۱۱. و نیز درباره‏ی انتقادهای آن حضرت از خلفا بنگرید به: خطبه‏ی ۳، ص ۱۰ که انتقاد از خلیفه‏ی اول است؛ زیرا در حالی که خود را شایسته‏ی خلافت نمی‏دانست، عمر را برای جانشینی خود برگزید؛ خطبه‏ی ۱۳۰، ص ۱۲۸ و ۱۲۹ در حمایت از ابوذر در هنگامی که خلیفه‏ی سوم وی را تبعید کرد و انتقاد از حکومت فاسد وی؛ خطبه‏ی ۱۶۴، ص ۱۶۸ که انتقاد از عثمان است در این که آلت دست دیگران و افراد پست؛ مانند مروان شده بود. خطبه‏ی ۲۴۰، ص ۲۶۸ و ۲۶۹ در انتقاد از عثمان که خواسته بود حضرت مدینه را ترک گوید و... .
[۱۱] . مرتضی مطهری، حکمت‏ها و اندرزها، چاپ دوم، تهران: انتشارات صدرا، سال ۱۳۷۷.
[۱۲] . نهج البلاغه، پیشین. خطبه‏ی ۲۱۶، ص .۲۵۰
[۱۳] . مرتضی مطهری،جاذبه و دافعه‏ی علی‏علیه‏السلام، چاپ هیجدهم، تهران: انتشارات صدرا، سال ۱۳۷۴، ص ۱۳۹.
[۱۴] . بنگرید به همان، ص ۱۴۳ و... .
[۱۵] . نهج البلاغه، خطبه‏ی ۲۰۹، ص ۲۴۱.
[۱۶] . همان، خطبه ۳۶، ص ۳۷.
[۱۷] . بنگرید به: همان. خطبه‏ی ۲۷، ص ۲۸؛ خطبه‏ی ۳۴، ص ۳۵؛ خطبه ۳۶، ص ۳۷؛ خطبه‏ی ۳۹، ص ۳۸ و... .
[۱۸] . برای توضیح و تفسیر بیش‏تر بنگرید به: مبانی نظری قانون اساسی (مجموعه سخنان آیت اللَّه دکتر سید محمد حسینی بهشتی)، چاپ نخست، تهران، انتشارات بقعه، سال ۱۳۷۷، ص ۱۸-۱۶.
شریف لک زایی
منبع : نشریه علوم سیاسی