دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

امام از فلسفه تا عرفان


امام از فلسفه تا عرفان
از میان تمام خاطراتی که بزرگان درباره زندگی امام خمینی (ره) تحریر کرده اند، خاطرات مرحوم آشتیانی حلاوت خاص خود را دارد. آن مرحوم به سبب آشنایی عمیق با فلسفه و عرفان، هرگاه که از امام سخنی گفته یا مطلبی نوشته اند، در عین خلوص و سادگی مطلب، به گوشه هایی از زندگی رهبر کبیر انقلاب پرداخته اند که نقل آن از کمتر کسی برمی آید.
چه، استاد آشتیانی نیز مثل امام میان فلسفه و عرفان را با هم جمع کرده بود و در بیان خاطرات خود از امام بدون پیچیده گویی، بسیار ساده و بی تکلف معلوم می کرد که آن عزیز دوران چگونه از استدلالات فلسفی به استشهادات عرفانی رسیده است. متن زیر از این دست نوشته های استاد آشتیانی است که به همت یکی از شاگردان ایشان در اختیار شرق قرار گرفته است.
این بنده حقیر بعد از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی که برای تحصیل به قم مشرف شدم، حضرت امام (ره) را در مدرسه زیر کتابخانه مدرسه فیضیه در حال تدریس زیارت کردم و تمام مطالبی را که آن روز تقریباً در یک ساعت افاضه فرمودند، به حافظه سپردم.
عباراتی که ایشان با زبان روشن و بیان محکم تقریر می فرمودند، از جاذبه ای حیرت آور برخوردار بود و در بیان و تقریر و تحریر و عبارات نمی گنجد. آن روزگار، آقا جوان و فوق العاده بانشاط بود و سعی داشت معضلات تفهیم شود و الحق در مستمع صاحب ذوق، یک نوع اهتزاز روحانی و طرب قدسی و ملکوتی ایجاد می کرد. زبان موعظه امام، دومی نداشت یا ما ندیدیم.
صحبت در خداشناسی و مراتب و درجات آن بود و تقریر این مهم که احوال همه طوایف، از سعیدان و اشقیا و متوسطان، در قرآن مذکور است. یک درجه از معرفت، تحصیل علم به خداوند از طریق موجودات محسوسه ای است که جزء عجایب خلقت اند. شتر از عجایب خلقت است، ولی اگر کسی حق را از طریق معرفت به حالات و اطوار و ظاهر و باطن شتر بشناسد، این خود یکی از طرق خداشناسی است و اگر معرفت انسان، مادام العمر منحصر شود به معرفت بحق از طریق این حیوان عجیب الخلقه و از محسوس به معقولات تجاوز نکند و از بند عقل خلاص نشود و مخاطب این خطاب نگردد که «اولم یعلم بربک انه علی کل شی شهید» او شترشناس است، نه خداشناس...
امام (ره) در حدود پنج ماهگی پدر و در پانزده سالگی مادر را از دست داد. ولی حق تعالی به لطف خود، او را موفق به تحصیل در علوم منقول و معقول نزد استادان بزرگ و نخبه کرد و بعد از شهریور ۲۰، زمانی که نگارنده به قصد تحصیل به شهر قم مشرف شدم، آن مرد بزرگ استاد مسلم در حکمت متعالیه و از استادان مسلم در کتب عالیه سطوح در علوم منقول بود.
متجاوز از بیست سال شرح منظومه و اسفار تدریس کرد. استاد یگانه در علم عرفان، یعنی معرفت اسماءالله و نفیس ترین دانش بشری موروث از اولیا، علم توحید و ولایت و نبوت و شئون آن، محسوب می شد و مدتی برای برخی از ارباب معرفت، شرح بر فصوص را تدریس کرد، ولی محیط، لیاقت آموزش اشرف علوم و فنون را نداشت. روزی از آن جناب سوال کردم که؛ «آیا آنچه شارح قیصری در فرق بین عطایای ذاتی و اسمائی نوشته است، به نظر حضرتعالی درست است؟»
فرمودند «نه» و به نحو مختصر، فرق بین این دو قسم از عطایا را بیان فرمودند. عرض کردم «حیف نیست که منع فیض می فرمایید؟ اگر همین فصوص قونوی را که با تعلیقات مرحوم آقامیرزا هاشم چاپ شده است، برای افراد مستعد تدریس بفرمایید، مشکلی پیش می آید؟» فرمودند «مساوی است با انتحار. عیب دیگری وجود ندارد.»
امام(ره) خود بنیانگذار مرجعیت خویش بود. به این معنی که توفیق او در تدریس فقه و اصول فقه خارج، حیرت آور بود. آن مرحوم در مدتی نسبتاً کم، از نواحی هوش سرشار و ذوق کم مانند و دقت نظر و حسن سلیقه در تدریس، به انضمام روانی زبان و قدرت بیان و قوه فوق العاده در تفهیم مطالب و احتراز از نقل اقوال علما و فقها در حد خارج از اعتدال و لزوم، طلاب مستعد و باهوش را به درس خود متوجه کرد و بسیار زودتر از آنچه محتمل بود، بزرگترین و پرجمعیت ترین حوزه فقاهت و اجتهاد را از آن خود کرد.
با آنکه استاد مسلم معقول و حکمت آن بود، از آمیختن مسائل حکمی با علم اصول و فقه سخت خودداری می فرمود و معتقد بود که هر علمی جا و مقام خاصی دارد. بنده حقیر در سال ۱۳۴۰ که شرح مشاعر ملاصدرا را با تعلیقات و مقدمه مفصل خود برای چاپ مهیا می کردم (که در سال ۱۳۴۲ چاپ شد)، در مقدمه این کتاب که نظری اجمالی به سیر فلسفه و عرفان در چند قرن اخیر دارد، نوشته ام؛ «استاد علامه آقای حاج آقا روح الله خمینی، زعیم بزرگ شیعه، از دانشمندان بزرگ و متفکر این عصرند و معقول و منقول را سالیان متمادی تدریس کرده اند و در این اواخر متمحض در تدریس فقه و اصول شدند و در مدت کمی حوزه تدریس آن جناب، پرجمعیت تر از حوزه تدریس جمعی اساتید عصر شد...» اینجانب در اغلب آثار خود، با ذکر عناوین مذکور، از مرحوم امام مطلب نقل کرده ام.
در دورانی که ذکر نام ایشان ممنوع و رساله علمیه شان به قول برخی از دانشجویان، قاچاق بود، کسی از ارباب علم و معرفت به ما اعتراضی نمی کرد که چرا با این عناوین از آ ن بزرگ یاد می کنی و ما نیز با شناسایی کامل و معرفت تام، به او ارادات داشتیم و جاذبه علمی و جامعیت او تاثیری عمیق بر ما داشت. چنان که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی روزی به نگارنده فرمودند «حاج آقا روح الله چشم و چراغ حوزه اند.»
منظور حقیر آن است امام(ره) قبل از ورود به میدان مبارزه با حکومت زمان، علماً و عملاً مورد تصدیق همگان بود و منکر نداشت، جز مغرضان که در هر عصری وجود دارند.
حضرت امام(ره) دارای خصایص و صفاتی برجسته و روحیاتی پرجاذبه بود. شاگردان خود را نمی شناخت و درصدد شناسایی هم برنمی آمد و در فکر جمع کردن مرید نبود. بیان او در مطالب دقیق علمی، بلیغ و فصیح بود. هرگز برخلاف عقیده خود سخن بر زبان جاری نمی کرد و از انتقاد از اشخاص، سخت پرهیز داشت، مگر در مقامی که ضرورت اقتضا می کرد.
در این صورت، در بیان حقیقت، واهمه به خود راه نمی داد. اگر از فضل و دانش و معنویات کسی سوال می شد، چنانکه آن شخص صاحب فضیلت بود، با احترام از او نام می برد و اگر توخالی بود، می فرمود؛ «چه عرض کنم،» امام(ره) بسیار صبور و خویشتندار و به عبارت واضح تر، بر خود مسلط بود. روزی فرمود «دو روز بعد از مراجعت از درس، برای رفع خستگی، یکی دو پک به سیگار زدم. روز سوم بی اختیار به طرف سیگار رفتم و بدون درنگ از آن دور شدم.»
امام(ره) از مقدس مآبی نفرت داشت و از این طایفه دل خوشی نداشت. به مبانی تشیع سخت پایبند بود و عقاید خویش را با ضوابط و قواعد مسلم عقلی و نقلی و بر اصول صحیح استوار کرده بود و هیچ اصل و فرعی را بی دلیل نمی پذیرفت.
رساله مصباح الهدایه و شرح دعای سحر، اعتقادات اوست در ولایت و سر مویی انحراف از اصول و قواعد تشیع در آثار و افکار و گفتار و نوشته ها و تالیفات آن بزرگ انسان کامل دیده نمی شود. آنچه می گفت و می کرد، به دور از مداهنه و مصلحت اندیشی های جزیی جایز در سنت سیاست بود. در مبارزه بر ضد دربار، جمعی از روحانیون، تابع صرف امام(ره) بودند و اگر امام(ره) رهبری مبارزه را به عهده نگرفته بود، آنان نقشی ایفا نمی کردند، یعنی تن به رهبری فرقه های به ظاهر اسلامگرا و در باطن چپ رو نمی دادند.
مقصود آن که اگر امام(ره) پس از انقلاب، بدون فوت وقت، از گسترش نفوذ فرقه های چپگرا و منافق پیشگیری نمی کرد و پی به نقشه ای که آنان درصدد اجرای آن بودند، نبرده بود یا خویش را به ایران نمی رساند و شخصاً زمام امور را به دست نمی گرفت، حتی اگر رژیم نیز ساقط می شد، ملت ایران به مصائب بی شماری مبتلا می شد. اگر آن جماعت که رسالت خود را پیاده کردن یا به اجرا گذاشتن دین توحیدی بی طبقه می دانستند، سلطه پیدا می کردند، به احدی رحم نمی کردند.
پس از آن مدتی که امام(ره) در ترکیه به حال تبعید ماند، شاه و اطرافیان فکر می کردند بهتر است ایشان را به نجف تبعید کنند، زیرا اگر ایشان به نجف برود، در برابر علمای بزرگ نجف، خجالت زده خواهد شد، چون آنان از وی بزرگترند، به طور طبیعی ایشان مورد توجه واقع نشده، تحقیر خواهد شد،با این تصور و پندار غلط، امام(ره) را با حاج آقا مصطفی به نجف تبعید کردند که خوشبختانه، به رغم خواست و آرزوی آنان، علمای نجف استقبال گرمی از امام(ه) کردند. من از دوستی که آن زمان در نجف بود، شنیدم که حتی آقای حکیم، که مرجع شاخص حوزه نجف بود، با اینکه پیرمرد بود، برای دیدن ایشان می آمد.
این در حالی بود که کسانی با آمدن ایشان به استقبال حاج آقا روح الله خمینی، موافق نبودند و تلاش می کردند که این دیدار صورت نگیرد. حتی به ایشان می گویند «معلوم نیست حاج روح الله اکنون کجا باشد.» آقای حکیم، همان جلوی در خانه ای که برای امام(ره) اجاره کرده بودند، می نشیند و می گوید «من همین جا می نشینم تا حاج آقا روح الله بیاید.»
سیدجلال الدین آشتیانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید