دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

توبه دو برادر در آخرین ساعات عاشورا


توبه دو برادر در آخرین ساعات عاشورا
توبه در اسلام اعاده حیثیث از گنهكار پشیمان نزد خداست ، اعاده حیثیتی كه به وسیله خود او انجام می شود ، و دیگران دخالتی ندارند ، و این راه همیشه برای او باز است ; چون مكتب الهی مكتب امید است ، سرچشمه مهر است و كانون رحمت ، و حسین آیینه تمام نمای رحمت آفریدگار است ، رحمت بر خلق ، رحمت بر دوست ، رحمت بر دشمن . حسین وجودش مهر بود ، گفتارش مهر بود ، رفتارش مهر بود ، از وقتی كه در راه با یزیدیان روبرو شد كوشید كه آنان را هدایت كند و به راه راست بیاورد و آنچه قدرت داشت به كار برد ، راهنمایی كرد ، خیرخواهی نمود .
پیش از جنگ بكوشید ، در میان جنگ بكوشید ، با گفتار بكوشید ، با رفتار بكوشید و توانست كسانی را كه شایسته رستگاری بودند از دوزخی شدن برهاند و بهشتی گرداند .
آخرین دعوت حسین وقتی بود كه تنها مانده بود ، وقتی بود كه یارانش همگی شهید شده بودند و دیگر كسی نداشت ، آخرین دعوتش بانگ استغاثه بود و ندا كرد : آیا برای ما یاوری پیدا نمی شود ؟ آیا كسی هست از حرم پیامبر دفاع كند ؟
اَلا ناصِرٌ یَنْصُرُنا ؟ اَما مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُول اللهِ ؟
این ندا سعد بن حرث انصاری و برادرش ابوالحتوف بن حرث را به هوش آورد ، هر دو از انصار بودند و از عشیره خزرج ولی با آل محمد سر و كاری نداشتند ، هر دو از دشمنان علی بودند و از خوارج نهروان ، شعارشان این بود : حكومت از آن خداوند است و بس ، گنهكار حق حكومت ندارد .
آیا حسین گنهكار بود ، ولی یزید گنهكار نبود ؟!
این دو نفر از كوفه تحت فرماندهی عمر سعد به قصد پیكار با حسین و كشتن او بیرون شدند و به كربلا رسیدند ، روز شهادت كه كشتار آغاز شد ، در سپاه یزید بودند ، آسیای جنگ می گردید و خون می ریخت و آن دو در سپاه یزید بودند ، حسین یكه و تنها ماند و آن دو در سپاه یزید بودند ، هنگامی كه ندای حسین را شنیدند به هوش آمدند ، با خود گفتند : حسین فرزند پیامبر ماست ، روز رستاخیز دست ما به دامان جدش رسول خداست ، به ناگاه از یزیدیان بیرون شدند و حسینی گردیدند و در زیر سایه حسین كه قرار گرفتند پس یكباره بر یزیدیان تاختند و به جنگ پرداختند ، تنی چند را مجروح كرده و عده ای را به دوزخ فرستادند و كوشیدند تا شربت شهادت نوشیدند.
علامه كمره ای كه از مشایخ اجازه این فقیر است در جلد سوم كتاب بسیار پرقیمت « عنصر شجاعت » می فرماید :
همین كه زنان و اطفال صدای حسین را به استغاثه شنیدند :
اَلا ناصِرٌ یَنْصُرُنا . . . ؟
صدا به گریه بلند كردند ، سعد و برادرش ابوالحتوف چون این ندای دلخراش را با آن ناله و شیون از اهل بیت شنیدند عنان به طرف حسین برگرداندند .
اینان در حومه نبرد بودند و با شمشیری كه در دستشان بود به دشمنان حمله كردند و به جنگ پرداختند ، نزدیك امام همی نبرد كردند تا جماعتی را كشتند و در آخر هر دو مجروح شده زخم فراوان برداشتند ، سپس هر دو در یك جایگاه با هم كشته شدند .
باید در داستان حیرت آور این دو برادر پیام روح امیدواری را شنید ، روح امید به نور خود سری می كشد و از پشت پرده غیب انتظار خبرهای تازه به تازه دارد ، نویدهای غیرمترقبه برای انبیا می آورد ، در حقیقت او نبی انبیاء است .
به واسطه خاصیت نور امید ، هر دم انبیاء به كشف تازه ای از پشت پرده های غیب امید می دارند ، از دمیدن روح تازه یأس ندارند حتی در دم آخر ، و نفس نزدیك به جرم را با مجرم حساب نمی كنند و تا عمل جرم به طور جزم انجام نگیرد ، انتظار عنایت تازه ای را به جا می دانند ، چه اینكه عنایات مخصوص الهی مستور از همه است .
یعقوب پیامبر (علیه السلام) فراق عجیبی كشید ، سالیان درازی كه چشم سفید می شد گذشت و از یوسفش نشانی ، بویی ، اثری ، خبری ، نیامد ، بلكه خبر خلاف آمد و مرور زمان با سكوت طویل خود آن را امضا می كرد ، در عین حال علی رغم زمزمه گرگ خوردگی ، امیدواری به حیات و به بازگشت عزیزش داشت و گم گشته خود را از روح الهی می طلبید .
انقلاب روحی این دو نفر جنگجو را در پاسخ روح امیدواری به حسین جواب دادند كه امید خود را به هدایت خلق به موقع بداند و معلوم شود كه از دم شمشیر خونریز دشمن نیز ممكن است نور هدایت مخفیانه بجهد !
این ترجمه در انقلاب این دو نفر ، غریب ترین نادره وجود را از این طرف ، و بلندترین روح امیدواری را در بنیه حسین (علیه السلام) از آن طرف ، در پیش نظر مبلغین اسلامی می نهد و به نما می گذارد ، فلته تحول ، فلته طبیعت هرچه بود ، پس از استحكام دشمنی و خارجی بودن بیست ساله و پافشاری در خلاف و ستیزه تا دم آخر ، چون یوسفی از پشت پرده های نهانخانه غیب به در آمدند .
سرّی است كه خدا در نهاد ذات بشر نهاده و مستورش داشته ، همان مجهول بودن این سر است كه امیدواری به مبلغین حق می دهد و می گوید : به هیچ حال از تبلیغ و تأثیر آن مأیوس مباشید ، سر ذوات بر همه مأمورین هدایت مستور است ، هر آنی تحولی رخ می دهد ، از پشت پرده ابهام طبقه ای از نو به ظهور می آیند .
اِلهی اِنَّ اخْتِلاَفَ تَدبِیركَ وَسُرْعَهَٔ طَواءِ مَقادِیرِكَ مَنَعا عِبادَكَ العَارِفِینَ بِكَ عَنِ السُّكونِ اِلی عَطاء ، وَالْیَأْسِ مِنْكَ فِی بَلاَء.
خداوندا ! اختلاف تدبیرت ، و شتاب و سرعت درهم پیچیدن تقدیراتت ، بندگان عارف به تو را از آرامش به عطای موجود و از نومیدی از تو در بلاها باز می دارد .
بدن كه سایه ای است از روح ، حجابی است بر فكر كه رخسار آن را پوشیده ، و فكر نیز حجابی است كه غریزه عقل را در پشت خود نهفته ، و غریزه عقل نیز حجابی است بر روان كه چهره آن را پوشیده داشته ، و نهفته تر از همه نهفته ها سری است در ذات انسان كه در پشت پرده روان نهفته است ، هیچ قوه علمیه به آنجا نافذ نیست و به كشف آن قادر نه ، این نهفته های پشت پرده هریك به قوه ای مكشوف می گردند ، نهفته نخستین را كه فكر است قوه هوش می باید ، مردم هشیار فكر را قرائت می كنند ، از پشت پرده قیافه و لهجه و خط ، فكر را می خوانند .
و عقل پنهان را نور فراست و ایمان كه قوه ای است فوق كاشف اول درمی یابد ، و مقام روح و روان را نور نبوت كه بالاتر و برتر و نافذتر از همه است تواند یافت ولی از سر روان احدی را خبر نیست ، آنجا شعاع مخصوص ربوبی است و آن ناحیه ارتباط ذات موجود است با مقام كبریایی غیب الغیوب ، در آنجا هیچ واسطه ای بین لطف ایزد با خلق او نیست ، هركس خود رابطه مخصوص با پروردگار خود دارد ، این رابطه را با كس مكشوف نكرده تا وجوب تبلیغ و حكم آن همیشه ثابت و تأثیر آن همواره مترقب باشد .
هادیان را همواره در هر حالی به امیدواریهای تازه به تازه می نوازد ، به رشد و هدایت مردم تحریص می كند ، اسباب انقلاب و تحول را از بین اسباب مستور داشته ، بلندی پایه خداشناسی وابسته به توكل و امید و انتظار و روح امید است ، هرچند خداشناسی عمیق تر باشد روح امید را پایه ارتفاع بلندتر خواهد بود و هرچه روح امیدواری ارتفاعش بلندتر باشد ، بیشتر به عمق وجود سر می كشد و انتظار خبرها دارد و خبرهای تازه می گیرد .
مرتفع ترین روح تا به عمیق ترین اسرار وجود سری می كشد ، اسرار نو به نو می بیند ، خبرهای تازه تازه به او می رسد .
هان ! ای مبلغین اسلام ، روح امید را از شما نگیرند ، سختی اوضاع مأیوستان نكند ، اوضاع زمان شما از اوضاع اول بعثت سخت تر نبوده و نیست .
گویند : شیخ محمد عبده در محضری گفت : من از اصلاح حال امت اسلامی مأیوسم . بانویی از حضار كه از بیگانگان بود گفت : عجب دارم كه این كلمه شوم « یأس » از دهان شیخ بیرون جست ! شیخ هشیار شد ، فوری استغفار كرد و تصدیق نمود كه حق می گویی .
امام حسین (علیه السلام) جز از جدش از همه هادیان ، از همه انبیاء ، روح امیدواری بلندتر بود ، شاهبازی بود تا به مرتفع ترین قله های امكان پرواز ، و به عمیق ترین اسرار وجود نظر داشت ، پیام امیدواری را از زبان حسین بشنوید كه به شما روح بدهد .
جانها فدای تو باد یا حسین كه در هر وادی تو را باید صدا زد ، تو مبلغین را تشویق می كنی ، تو معیار پافشاری را با نیك بینی می آموزی ، ما را به شیخ مصر و رییس مصر كاری نیست ، فداكاری را تو كردی و دیگران از تو آموختند ، از زبان تو باید اسرار خدا را شنید ، بلندپایگی روح تو حتی از انبیای دیگر هم برتر بود ، در كوی تو نسیم نوید و انتظار خیر حتی از دم شمشیر خونریز هم میوزد .
اقدام تو در آغاز ، در آن عصر تاریك موحش ، و به كوفه روی آوردنت ، با پیشامدهای مراحل بین راهت و تذكر :
اَلاَمْرُ یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَكُلَّ یَوْم هُوَ فِی شَأْن ، فَاِنْ نَزَلَ الْقَضاءُ فَالْحَمْدُ للهِِ ، وَاِن حَالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجَاءِ . . .
و برخورد به سدهای بسته و گفتگوهای مهرآمیز یا شورانگیزت ، هركدام در مرحله ای و به نحوی اطواری بود كه از انوار امید می تابید ، و دعای عرفات را جلوه می داد كه می گفتی :
اِلهی اِنَّ اخْتِلاَفَ تَدبِیركَ وَسُرْعَهَٔ طَواءِ مَقادِیرِكَ مَنَعا عِبادَكَ العَارِفِینَ بِكَ عَنِ السُّكونِ اِلی عَطاء ، وَالْیَأْسِ مِنْكَ فِی بَلاَء .
و در آخر هم كه چشم از جهان بربستی بدان امید بودی كه تربت شهیدان كویت ، زنده دلان را هشیار كند ، به تربت شهیدان كویت بگذرند تا نسیم حیات بر آنان بوزد ، از آنجا زنده شوند و به تبلیغ قیام كنند و از خلق روگردان نباشند ، تا با تبلیغ خود ، آلودگان را به پاكی و اهل معصیت را به توبه و انابه ، و مستحقان عذاب را به بهشت عنبرسرشت برسانند .
منبع: کتاب عبرت آموز
منبع : عرفان


همچنین مشاهده کنید