شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

از سیاست علیا تا سیاست سفلی


از سیاست علیا تا سیاست سفلی
شعله‌های انتفاضه دوم وقتی سرکشید که آریل شارون نخست‌وزیر سابق اسرائیل در تابستان ۲۰۰۰ از مسجدالاقصی بازدید کرد. این سیاستمدار تندروی اسرائیلی که در کارنامه نظامی‌گری خود قتل عام صبرا و شتیلا را نیز دارد اما پنج سال پس از حضور در مسجدالاقصی و تحریک فلسطینیان به آغاز انتفاضه دوم با صدور دستور خروج حدود ۱۰ هزار شهرک‌نشین اسرائیلی از نوار غزه این بار خشم افراطیون اسرائیلی را برانگیخت. با خروج اسرائیلی‌ها از غزه در سپتامبر ۲۰۰۵ این پرتراکم‌ترین منطقه مسکونی دنیا آبستن حوادث سهمگینی شد. پیروزی حماس در انتخابات سراسری فلسطینیان در سال ۲۰۰۶ و سپس فراری دادن نیروهای فتح توسط حماس در تابستان ۲۰۰۷ از نقاط برجسته عصر پس از خروج اسرائیل از نوار غزه است. از پس از یکدست شدن حاکمیت حماس در نوار غزه و خروج نیروهای فتح از این باریکه کوچک گره‌های کلاف سردرگم صلح خاورمیانه پیچیده‌تر شد و این بار جهانیان علاوه بر فتح، حماس را نیز پیش‌روی خود داشتند. تو گویی دیگر نقشه راه اتحادیه اروپا برای خروج این منطقه از عالم پس از بحرانی حدود ۶۰ ساله جوابگو نبود. انتفاضه دوم اما زمانی آغاز شد که هنوز حاکمیت نومحافظه‌کاران آمریکایی فرا نرسیده بود.
پس از ورود بوش و نومحافظه‌کاران به کاخ سفید اگرچه برای نخستین بار در تاریخ روابط ویژه اسرائیل و ایالات‌متحده یک رئیس‌جمهور آمریکا یعنی جورج بوش از تشکیل دولت مستقل فلسطینی حمایت کرد اما در عمل آنچه رخ داد اتخاذ سیاست «تخریب دو جانبه» نومحافظه‌کاران در قبال صلح خاورمیانه بود. نومحافظه‌کاران که پس از ۱۱ سپتامبر دل در سودای خاورمیانه بزرگ، هرم دیکتاتوری‌ها، بسط دموکراسی و حمله به عراق داشتند با اتخاذ این استراتژی می‌خواستند باز شدن گره چند دهه‌ای صلح را بر گرده دو طرف منازعه یعنی اسرائیل و فلسطینی‌ها بیندازند و با عدم مداخله راه را بر گشایش مسئله باز کنند. تخریب دوجانبه به این معنی بود که دو طرف اینقدر از یکدیگر بکشند تا سر آخر خسته‌شده خود راه صلح را بگشایند. اما در عمل آنچه در عصر نومحافظه‌کاران آمریکایی رخ داد خروج اسرائیل از نوار غزه، پیروزی حماس در انتخابات، شکست فتح از حماس در جنگ خیابانی تابستان ۲۰۰۷ و در آخر حوادث این روزهای نوار غزه است.
جنگ عراق به کل نومحافظه‌کاران و دولت بوش را از فرآیند صلح خاورمیانه دور کرده بود، اما با هویدا شدن نشانگان پیروزی در عراق پس از استراتژی افزایش نیروها، هّم دولت بوش بر این رفت که فرآیند مرده صلح را زنده کند. اما این بار اوضاع با زمان اتخاذ استراتژی تخریب دوجانبه فرق می‌کرد. اگر در زمان آن استراتژی جهان با یک فلسطین مواجه بود اینک دو فلسطین یکی در کرانه باختری و دیگری در نوار غزه خودنمایی می‌کرد. در این فضا بود که کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه بوش از اوایل سال ۲۰۰۷ مامور شد تا به هر نحو ممکن در دو سال آخر دولت بوش فرآیند مرده صلح را زنده کند.
در این شرایط در دسامبر ۲۰۰۷ آمریکایی‌ها سران بسیاری از کشورهای اسلامی، عربی و غربی را در شهر آناپولیس گرد آوردند تا به‌زعم خود جان تازه‌ای به این فرآیند مرده دهند اما پس از آناپولس چه شد؟ ایهود اولمرت نخست‌وزیر از حزب کادیما و از مدافعان سرسخت صلح در فرآیند آناپولیس معزول شد، صلح ۶ ماهه با حماس که با میانجیگری مصر آغاز شده بود پایان گرفت و اسرائیل از صبح روز ۲۷ دسامبر حملات هوایی شدیدی را علیه آنچه خود تاسیسات حماس می‌نامید آغاز کرد که تا امروز حدود ۱۴۰۰ کشته و مجروح بر جای نهاده است. در واقع در روزهای پایانی حضور بوش در کاخ سفید و در حالی که قرار است انتخابات سراسری در اسرائیل کمتر از دو ماه دیگر برگزار شود فرآیند صلح آناپولیس به اینجا ختم شد. تخریب دوجانبه نومحافظه‌کاران پس از ۸ سال به تخریب یکجانبه غزه از سوی اسرائیل انجامید. پیش از این حمله در برخی از رسانه‌ها و منابع خبری شایع بود که برخی از کشورهای عرب که از حل مسئله تسلط حماس در نوار غزه عاجز مانده‌اند از اسرائیل خواسته‌اند که کار حماس را یکسره کند تا فرآیند صلح با سرعت بیشتر و بدون کارشکنی حماس پیش رود.
اگرچه این خبر از سوی کسی تایید نشد اما نحوه واکنش کشورهای عمده عرب همچون مصر، اردن، عربستان، امارات و قطر به حمله اسرائیل به غزه به نوعی تاییدکننده شایعه مذکور است. اما آیا حماس خار راه صلح است؟ آیا اسرائیل می‌تواند حتی با حمله زمینی به غزه نسخه حماس را بپیچد؟ فرض کنید همین امروز گروهی به نام حماس خود را منحل کند. ریشه‌های اجتماعی آن که منجر به پیروزی در انتخابات ۲۰۰۶ شد چه می‌شود؟ فرض کنید حماس و ریشه‌های اجتماعی‌اش نیز یکسره نابود شدند آیا با پیروزی دست‌راستی‌ها و افراطیون اسرائیلی در انتخابات آتی این کشور آن فرآیند صلحی که اعراب در نظر دارند که به معنی صلح در برابر زمین است محقق خواهد شد؟ آیا نیروهای دیگری در سرزمین‌های اسرائیلی و فلسطینی یا سایر مولفه‌ها در خاورمیانه در مرحله فعلی قادر به سنگ‌اندازی در فرآیند صلح نیستند؟ آیا بسترهای ایجاد صلح عادلانه که هر دو طرف اسرائیلی و فلسطینی حتی با ظهور نخبگان جدید یارای ابطال آن را نداشته باشند، فراهم است؟
برخی از اندیشمندان روابط بین‌الملل بر این نظرند که خاورمیانه آخرین منطقه عالم خواهد بود که از سیاست علیا (high) یا سخت به سیاست سفلی (low) یا نرم گذار خواهد کرد. هدم رژیم دیکتاتوری صدام حسین از عراق در بستر جهانی کردن ارزش‌های نولیبرال یکی از مهمترین اقدامات ایالات متحده در این راستا بود. همگرا کردن کشورهای حوزه خلیج‌فارس در مسائل اقتصادی گام دیگری بود. استحاله تدریجی رژیم معمر قذافی در این راستا قابل تعریف است. نومحافظه‌کاران در این هشت سال در این حوزه گام‌های مهمی برداشتند اما به هیچ وجه نتوانستند مهمترین معضل خاورمیانه که به نوعی هویت‌بخش بسیاری از افراطیون و سلفیون اسلامی است یعنی مناقشه صلح را حل کنند.
وارد شدن ادبیات تشکیل دولت مستقل فلسطینی به زبان آمریکایی‌ها در این ۸ سال شاید تنها دستاورد آنها باشد. اما چند لایه بودن مناقشه و پیچیدگی درونی و بیرونی آن دولت آتی ایالات متحده را بر آن می‌دارد تا از بدو ورود به کاخ سفید پروژه نومحافظه‌کاران در عبور دادن خاورمیانه از سیاست علیا به سفلی را با عطف توجه ویژه به مناقشه صلح تکمیل کند و آن را در صدر برنامه‌های سیاست خارجی خود قرار دهد. اما اگر پنج سال زمان نیاز بود تا مسئله عراق حل شود به چه میزان زمان نیاز است تا ریشه‌ای‌ترین بحران خاورمیانه حل گردد؟ آیا اسرائیلی‌ها به صلح در برابر زمین تن درخواهند داد؟ به نظر می‌رسد روند گذار خاورمیانه از سیاست علیا به سفلی همه بازیگران آتی حتی رادیکال‌های دو طرف از لیکود تا حماس را بر سر سفره صلح بنشاند اگرچه در این فرآیند پیچیده، دراز و سخت واگرایی‌ها و تنش‌های شدیدی از جمله حمله اخیر به غزه یا حتی درگیری‌های دیگری در منطقه نیز رخ دهد. در راستای همگرا شدن و استحاله منطقه در نظام جهانی از این درگیری‌ها گریزی نیست حتی اگر قربانیان آن مردم بی‌گناه غزه، لبنان، عراق یا افغانستان باشند. هژمونی نولیبرالیسم و خوی گسترش‌یابنده آن به ابزارهای گوناگون در این زمینه متوسل خواهد شد.
امیر ایرانشهر
منبع : روزنامه کارگزاران