شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند


دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند
روایت تاریخ مذهبی و شعائر دینی ما به صورت های گوناگونی سال های متمادی، مكتوب شده اند كه هریك از این آثار در جای خود دارای ویژگی خاصی هستند؛ مثلاً در كتاب «حماسه حسینی» شهید مطهری واقعه عاشورا را دور از تحریف و با زبان فیلسوفی پرداخت می كند و یا در «رمان امام رضا» نوشته شكوه قاسم نیا، زندگی این بزرگوار برای اولین بار، به زبان شاعرانه، لطیف و با احساس بیان می گردد. اما این بار فاطمه شهیدی قصد دارد در كتابی به نام «خدا خانه دارد» جدی تر تاریخ مذهبی ما را بنویسد و كار تازه ای ارائه كند كه از هر نظر با زبان و روایت دیگر نویسندگان حوزه نثر ادبی، متفاوت باشد. او در این كتاب قصد دارد با زبان شعر، از عاشورا، اویس، زهیر و پیغمبر اسلام بگوید. از خصوصیات بارز این كتاب ایهامی است كه در سرتاسر آن موج می زند، تا حدی كه خواننده را وادار می كند، واژه ها را ببلعد و با آنها زندگی كند. در قسمتی از كتاب، از دهم محرم الحرام می نویسد، از دو خط موازی می گوید: اما این بار برعكس، این دو خط موازی در نهایت تلاقی نمی كنند، چون «مرد این را می دانست وقتی تصمیمش را گرفت. می خواست موازی بماند. گفت طوری می رویم كه به هم نرسیم...»
فكر ریاضی نویسنده می داند كه در بی نهایت دو خط موازی یكدیگر را قطع می كنند، اما احساس آدمی، زبان ریاضی را دور از خیال می بیند. واقعاً همین طور است. تلاقی دو خط موازی در خیال ما تلاقی می كنند، جایی كه توانایی آدمی قادر نیست آن دورها را رؤیت كند.
بنابراین تلاقی را به ما تحمیل می كند، چون «هیچ وقت به دشمنان این طایفه نپیوسته بود، ولی باور هم نكرده بود كه در قتل عثمان شریك نبوده اند. بعد از آن كه پیراهن خونی عثمان دلش را چركین كرده بود، نزدیك خانواده علی نیامده بود. همان دورها مانده بود. یك قدم پیش و یك قدم پس. بینابین راه! حالا پسر علی در كاروانی در چندقدمی در حركت بود. چیزی در دلش مثل اسفند* (اسپند) آتش دیده جز زد.
البته این زبان شاعرانه در فصول بعدی كتاب نیز ادامه دارد و این موضوع تا حد زیادی، ایضاً ایجاد ابهام می كند؛ تا جایی كه نثر به مرثیه نزدیك می شود و نویسنده مویه می كند. مویه بر مولایی كه مظلومیت او بر كسی پوشیده نیست، اما این راز و رمزهای شاعرانه نویسنده بی حد و حصرند. تمامی ندارد، برای همین دچار حركات پاندولی از نثر به نظم، سرگردان می ماند. ای كاش این نثر، سروده می شد. كه شاید در انتقال مفاهیم خود، با قدرت شعر عمل می كرد. جای این مفاهیم، حتی در شعر امروز (نو) خالی است. نویسنده ناخواسته شعری نو سراییده است كه در نگاه های كوتاه، مكتوب شده اند. جایی در« اویس! من از تو غریب ترم!» كاملاً به زبان شعر نو نزدیك می شود. قبول تو از من خیلی عاشق تری، خیلی پاك تر، باصفاتر، اصلاً همه «خیلی ها» مال تو است و فقط یكی سهم من. من از تو خیلی غریب ترم!»
این نوع سبك در یك دوره تاریخی در نثر شریعتی نویسنده و جامعه شناس دهه پنجاه دیده شد. وی در هبوط،«فرود آمدن در كویر» این گونه می نوشت و این گونه سخن می گفت؛ اما رویكردی كه در آثار شریعتی دیده می شد، از پوست شاعرانه بیرون می آمد و تبدیل به تیغی می شد كه پوست را نیشتر می زند.
زبانی تند كه واژه های شاعرانه آن نیز در تلطیف آن عاجز می ماند. وی در نیایش آن قدر دست هایش به آسمان نزدیك می شود كه واژه ها قادر به همراهی كلام وی نیستند. او از اندوه عاشورا می گوید، تا جایی كه مویه او مرثیه او می شود و دانشجوی دهه پنجاه با نثر و زبان او روضه گوش می دهد تا همراه با او اشك بریزد و این نثر شاعرانه در كتاب« خدا خانه دارد» دوباره دیده می شود. ولی كاملاً متفاوت با نثر شریعتی، نویسنده كتاب به رازهای درونی خود می پردازد و با ایهام و ابهام در جاهایی ما را وادار می كند درباره او تصمیم بگیریم. او چه می گوید. شاید نسلی كه می آید بهتر بداند او برای چه این گونه می نویسد. زیرا نسلی كه او برایش این گونه تاریخ را روایت می كند، با خودش بیگانه است نسلی كه برای این كه برای كسی بنویسد، وبلاگ می كند. برای او عشق را اینترنتی بیان می كند و بیان احساساتی نرم افزاری را در سایتی دور از واژه های« خدا خانه دارد» جست وجو می كند.
ابوالقاسم غلامی
پانوشت:
* چرا نویسنده اسفند را در آتش می ریزیم با ماهی كه نوشته می شود آورده، شاید تعمدی بوده است.
منبع : روزنامه همشهری