سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


اسطوره‌ها تصاویر مه آلود تاریخ


اسطوره‌ها تصاویر مه آلود تاریخ
افسانه، یكی از دستاوردهای ماندگار ادب شفاهی است كه تصویر روزگارانی مه آلود، در تاریخ را برای ما شفاف می كند، روزگارانی كه انسان تهی از نوشتارهای معمولی این زمانی، حاصل تجربیاتش را با زبان وسینه به سینه منتقل كرده است. اصطلاح افسانه اما، در ادب شفاهی با نام های دیگری چون حكایت، روایت، نقل، قصه، سرگذشت و ... آمده است اما با مشترك بودن مشخصه های این آثار درمی یابیم كه همه یك اتفاقند در چند نام.
در برهان قاطع پیرامون معنای افسانه آمده است: «افسانه سرگذشت و حكایت گذشتگان باشد، مشهور و شهرت یافته را نیز گویند در فرهنگ آندراج، عمید و رشیدی نیز به معانی مشابه اشاره شده است.
در فرهنگ نفیسی نیز در این معنی آمده است: «افسانه: سحر، جادو، سخن ناراست، دروغ، قصه، داستان و ... نوعی سرگذشت است كه از روی حقیقت نباشد. شاید در این جا نقاط مشتركی میان مفهوم افسانه و اسطوره پیش آید.
در واقع اساطیر از همان سرچشمه ای زاده می شوند كه افسانه ها. روتون در كتاب «اسوره» اش می نویسد: «ظاهراً (اسطوره) در برابر عقل تقریباً با موفقیت مقاومت می كند. این هزارتوی عمیق نمی تواند فاقد طرح و نقشه ای باشد، چون اسطوره چیزی نیست مگر دانش یا تاریخ ابتدایی یا تجسم تخیلات ناخودآگاه یا هر راه حل دیگری كه فعلاً مطلوب باشد» و افسانه هم در برخورد اولیه منطق گریز است و البته این مشخصه را در اكثر مواقع حفظ می كند. روایت از قصه های اجتماعی، عبرت انگیز، عاشقانه، هجو آمیز و ... «پیرنگ»های اصلی افسانه ها هستند كه همین مشخصه ها موجب می شود ریشه های افسانه و اسطوره به هم نزدیك و حتی در بدنه و پیكره نیز با هم پیوند داشته باشند.
● اسطوره در ادب ایران زمین:
ادبیات سرزمین ایران، ادبیاتی است همانند ادبیات سرزمین های دیگر ملل و آن، از بطن زیست مردم جامعه و فرهنگ عمومی آنان برخاسته است. البته تفاوت های شایان توجهی نیز بین ادب عامه و فرهنگ عامه ایران با سایر ملل هست كه ذكر آن تكرار مكررات است و آن را از پیش در ذهن مخاطب دانسته می پنداریم.
در پژوهش عمومی فرهنگ عامه آمده است: «گستره فرهنگ عامه مردم ایران كه از سطح نازل تعاریف پذیرفته شده اصطلاح «فولكلور» نسبت به گذشته فاصله گرفته است، مشخصه و كنشی آئینی دارد و آبشخور رود و تداوم آن در وجه غالب، نه تنها اسطوره ای و آئینی است كه از رگه های پرخاش نیز خالی نیست.
این بافت، با نمودها و نشانه های قبیله ای كوچك دست نخورده فی المثل در استرالیا و یا سرزمینی چون آلمان كه از جهت فرهنگ و تمدن بس دیگرگونی یافته و چندسویه «نو» شده است، بسیار متفاوت است». افسانه و اسطوره همیشه با دو نیرو مواجه بوده است؛ نیروی خیر و نیروی شر.
این دو نیرو به شیوه های مختلف در كوشش بودند دیگری را پس زده و روزگار و مردمان را به خواسته خود سوق دهند، اما در اغلب اساطیر نیروی خیر توانسته خود را پیروز میدان كند. یكی از اساطیر در ادب فارسی سیمرغ است؛ در كتاب اسطوره های ایرانی آمده است: «از جمله موجودات افسانه ای پرنده ای به نام سئین (سیمرغ) است. یك «باز» بزرگ كه اهمیتی ویژه دارد. او بر فراز «درخت همه تخمه» لانه دارد و با برهم زدن بال های خود بذرها را می پراكند. سپس این بذرها به وسیله باران و باد در سراسر زمین توزیع می شوند.
براساس افسانه های بعدی وی به جوجه هایش شیر می دهد. هر چند یكسان بودن او با سیمرغ امری قطعی نیست اما جالب است كه در شاهنامه فردوسی با یك پرنده افسانه ای مشابه مواجه می شویم كه قدرت های ماوراء طبیعی دارد و در داستان زال و پسرش رستم نقش مهمی ایفا می كند.
«درخت همه تخمه» در میانه دریای فراخكرت قرار دارد و یك ماهی به نام كراز آن نگهداری می كند كه در اطراف آن شنا می كند و قادر است همه موجودات زیان آور را از آن دور سازد». میان چنین حیوانات و پرندگانی یك هیولای افسانه ای نیز حضور داشت. این هیولا «اژدها» (یا اژی دهاك) بود كه انسان ها را طعمه می كرد. در شاهنامه فردوسی این اژدها با نام «ضحاك» آمده است؛ هیولای سه سر آدمخواری كه سه پوزه، سه كله و شش چشم داشت.
در واقع ضحاكی كه به دام اهریمن می افتد در شاهنامه انسانی محترم و شریف است، انسانی كه از سرزمین تازی آمده است. «فردوسی نخست ضحاك را یك قهرمان واقعی ـ پهلوان ـ توصیف می كند كه مانند پدرش دلیر است و بیشتر عمر خود را بر پشت اسب گذرانده است اما معصومیت جوانی، او را آلت دست ابلیس می كند و ابلیس از جهالت او نسبت به اهریمن بهره می گیرد.
ابلیس در هیأت یك دیدار كننده همه اغواگری و جذابیت خویش را به كار می گیرد تا مهر و محبت ضحاك را جلب كند و سرانجام موفق می شود مرد جوان را وادار به سوگند وفاداری نسبت به خودكند. سرانجام ضحاك با بی میلی موافقت می كند كه پدر خود را بكشد. رابطه میان عقد این پیمان زشت و اهریمنی با ابلیس و تغییر شكل ظاهری ضحاك مسحور كننده است.
هنگامی كه ابلیس بر كتف ضحاك بوسه می زند، ناگهان دو مار سیاه از شانه های او سر بر می آورند، ضحاك نه تنها نمی تواند از دست این هیولای زشت رهایی یابد، بلكه ناچار است همه روزه با مغز آدمیان آنها را تغذیه كند. ضحاك نومیدانه می كوشد تا با قطع سر این مارها، آنها را از میان بردارد اما هر بار سری تازه به جای سر قطع شده می روید.
رستم و خانواده اش یكی دیگر از مظاهر اسطوره و افسانه در ادب ایران و در شاهنامه فردوسی هستند كه بیشتر از افسانه های دیگر بر سر زبان ها افتاده اند. قطع و یقین در ادب پارسی افسانه ها و انسان های اسطوره ای بسیار یافت می شود اما در واقع پرداختن به تمامی آنها امكان پذیر نیست و مجال آن گونه است كه فقط می شود به آنهایی اشاره كرد كه عمومیت بیشتر نزد مردم این روزگار دارند.
«رستم، فرزند زال و نواده سام زمانی در كانون توجه قرار می گیرد كه ایران و توران به منظور كسب برتری در عرصه های سرزمینی و پادشاهی در كشمكش به سر می برند». نام نیای رستم، سام و پدر سام ، نریمان در افسانه های متون متأخر زرتشتی درج شده، اما از خود رستم و فرزندش سهراب نامی به میان نیامده است. گویا رستم و سهراب متعلق به خود شاهنامه فردوسی هستند، اما فارغ از این نظر به هر حال رستم از پهلوانان اساطیری ایران به شمار می رود.
پدر رستم، «زال» در كوه البرز با سیمرغ بزرگ می شود. چون او سپید موی بوده و خانواده اش به این دلیل او را بر كوه البرز جا می گذارند و همان گونه كه در اساطیر و افسانه ها اتفاق می افتد، خداوند مقدر می سازد این طفل سرش به دنیا باشد.
از پروردگار به سیمرغی كه دنبال خوراك برای فرزندانش است ندا می رسد كه «این طفل شیر نخورده را مراقبت كن، زیرا از تخمه او مردی پا خواهد گرفت». سام پدر زال پس از این اتفاق به كوه می رود و از خدا طلب بخشش می كند. زال به قلمرو پدر در سیستان (زابلستان) باز می گردد و سپس با رودابه دختر شاه كابل ازدواج می كند و رستم یل سیستان از این پیوند زائیده می شود. اسفندیار نیز یكی دیگر از مظاهر اسطوره در ادب پارسی است . اسفندیار روئین تن است و حكایت های زیادی از چگونگی این روئین تنی آمده است.
اسفندیار را در آبی غسل می دهند و او چشم هایش را می بندد چون آب به چشم هایش نمی رسد، چشم ها از گزند آسیب در امان نمی مانند. سپس در جنگ رستم و اسفندیار وقتی رستم روز اول زخم های عمیق از جنگ بر می دارد نزد پدر (زال) می رود و پدر از سیمرغ می خواهد مرهمی برای زخم های رستم به او بدهد و او را راهكاری نشان دهد تا بتواند اسفندیار را از پای درآورد.
سیمرغ درخت گز را چاره كار می داند و رستم تیری دوسر از درخت را آماده می كند و صبح روز پیكار آن را بر زه كمان گذاشته و بر چشم اسفندیار می رهاند. پس از اصابت تیر به چشم های اسفندیار جهان پیش آن نامدار سیاه می شود و روزگارش تیره و تار می گردد.
رخش در شاهنامه حیوانی اسطوره ای است. «برای نخستین بار در اوایل شاهنامه از رخش سخن می رود. رستم پیش از آن كه عازم سفر پر ماجرای خود به كوه ها شود و به جست وجوی كیكاووس برآید در میان همه رمه های زادگاه خود زابلستان به جست وجوی اسبی مناسب بر می آید، اما هنگامی كه برای آزمودن، دست خود را بر پشت آن ها فشار می دهد هیچ یك وزن او را تاب نمی آورند و شكمشان به زمین می رسد.
در این هنگام ناگهان مادیانی را می بیند كه به شیر شباهت دارد و گوش هایش مانند دو خنجر بیرون آمده اند. به دنبال این اسب كه با گام های كوتاه و سریع حركت می كند كره اسبی به شكل مادرش حركت می كند كه چشمان سیا و دمی بلند و سم هایی مانند فولاد دارد. قدش به اندازه یك شتر و قدرت اش مانند یك پیل است! و رستم پس از امتحان او را بر می گزیند.»
در كندوكاوهای اساطیری می توان شخصیت های دیگری نیز جست كه افسانه ها را به نام خودشان آذین بسته اند. مانند دیوسپید.● اسطوره در هنرها
اسطوره در هنرهای مختلف نیز باز نمود دارد. آنچنان كه شعرها و روایت های نثری كه در شاهنامه فردوسی آمده، به صورت نقالی و پرده خوانی نقاشی برای مردم خوانده می شود. ادبیات ملل نیز این گونه است، به عنوان مثال هومر و هزیود كه از باستانی ترین مأخذ شاعران بزرگ یونانی آمده اند روایتگر برخی سرگذشت ها بوده اند. دو اثر هومر نمونه ای از كشف ارزش های عظیم پهلوانی است همچنان كه در شاهنامه نیز این چنین است. یا حماسه های بزرگ هند «مها باراتا» و «رامایانا» كه دانشنامه ای برای عهد باستان به حساب می آیند.
در كتاب اسطوره بیان نمادین می خوانیم: «تحلیل اساطیر ادبیات و هنر از جیمز فریزر آغاز شد. او كتاب شاخه زرین را در آغاز سده بیست انتشار داد و در آن، اسطوره ها و آئین های كهن را به مثابه آثار ادبی تحلیل كرد. تی.اس.الیوت سخت زیر تأثیر آن قرار گرفت.
نویسندگانی چون هرمان ملویل، جویس، كافكا و توماس مان و در ایران سپهری از اسطوره تأثیر گرفتند و آثاری آفریدند كه از نظر گاه اسطوره شناسی قابل تجزیه و تحلیل اند. حتی نقد ادبی معاصر زیر تأثیر اسطوره شناسی قرار گرفت. نور تروپ فرای و گاستون باشلار از جمله منتقدانی بودند كه آثار هنری را نقد اسطوره شناسی می كردند.
با شلار معتقد است در ابتدا خردورزی با این اوصاف علمی در انسان وجود نداشت و انسان شاعرانه تمام اتفاق های هستی را تبیین می كرد، پس دریافتن شاعرانه حوادث هستی بر دریافت عقلایی آن مقدم است.
اگر این گونه نپذیریم كه گونه های هنری در دوران «انسان بدون نوشتار» به تعبیر اشتراوس، همین «اسطوره ها» هستند و در عصر نوین یعنی پس از دوران نوزایی، رمانس ها جای چنین آثاری را گرفته اند، ایلیاد و ادیسه، دن كیشوت و ... در جریان سیال ذهن (سوررئالیسم) نوعی اندیشه اساطیری و ناخودآ گاه محوری وجود دارد كه شكل های جدید هنری را می سازد و این شكل به شكل های اولیه هنر یعنی در دوران اساطیری و انسان های بدوی بسیار نزدیك است.
در آثار هنری سده بیستم از كوبیسم در نقاشی تا سوررئالیسم در سینما هم این جریان ها را شاهدیم. در معماری و مجسمه سازی نیز این نگاه تبلور یافته است. در هنرهای نمایشی تراژدی های یونان باستان را داریم و برداشت های نوین از اسطوره در دنیای معاصر كه به روایت آثار نمایشی تبدیل می شوند. در موسیقی لویی اشتراوس به نمونه ای از اپرای ریچارد واگنر اشاره كرده است كه در آن روح اسطوره ای را می توان حس كرد.
● اسطوره و پویایی
در كتاب اسطوره در جهان امروز ستاری آمده است: «اما چگونه ممكن است اسطوره كه به تاریخ اعتنا ندارد در جهان امروز كه تاریخ مند شده عمرش به سر نیامده باشد و همچنان باقی و پایدار ماند و به رسالت خود عمل كند.» اسطوره، عین ثابت است و بدین اعتبار هردم تكرار می شود و باید همواره تكرار شود تا خیر و بركت و فضیلت و كرامتی كه نخستین بار در شروع خلقت با ظهور اسطوره پدید آمد، پیوسته تجدید یا احیا شود.
همچنان كه در مرتبه ای والاتر، بنا به حكم «خلق مدام» خالق لحظه به لحظه خلقت را نو می كند، بنابراین اسطوره با علیت علمی و زمان و مكان منطقی بیگانه است. زیرا اسطوره باوران بر این اعتقادند كه تجدید و تكرار كاری نمونه كه نخستین بار در زمان بی زمان و مكان لامكان به دست نیاكان فرهنگ ساز صورت گرفته، همه مزایا و محاسن آن كار اصیل را باز می آورد و دیگر بار فعلیت می بخشد و این واقعیتی است كه تابع رابطه علی به معنای مقبول علمی اش نیست و بعد و مكان و فضا و زمان غیر مفارق را نفی می كند.
اسطوره هر بار كه نقل شود به آفرینش عالم و كائنات مداومت می بخشد و این باور در حكم نفی هرگونه نوآوری و نوجویی تاریخ مندی است. بنابراین چگونه می توان دوام و بقای اسطوره را در جوامع امروزین پذیرفت و باور داشت.
در پاسخ باید گفت، اسطوره كه بنا به تعریف، معرفتی باطنی است و در واقع نوعی عرفان و سر محسوب می شود، در فرهنگ های سنتی كه قداست عالم را باور دارند، مسلماً هنوز زنده است و جانی دارد، چنان كه قوم شناسان خاصه در قرن های ۱۹ و ۲۰ نمونه های بسیاری از اسطوره باوری و بینش اساطیری نزد اقوام سنت گرا یا به قول غالب مردم شناسان «جماعت بدوی و اولیه» یافته و ذكر كرده اند.
اما از این موضوع خاص كه بگذریم، اسطوره به معنای تعلیمی سری و راز آموزانه یعنی آئین تشرف به اسرار كه در نتیجه آن تعلیم، بالطبع به عملی ساحرانه و جادویی و غیب آموز شباهت می یابد، ممكن است هیچ گاه نمیرد، بلكه به هرچند گاه با جامعه ای نو، رخ بنماید و این در صورتی است كه موضوع اسطوره از جمله دلمشغولی های جاودانه آدمی باشد كه گریبان اندیشه وی را هرگز رها نمی سازد و در ذهنش سؤال هایی برمی انگیزد كه هیچ گاه پاسخ به تمام و كمال خرسند كننده ای نمی یابد، از قبیل معنای مرگ، زندگی و سرنوشت بشر و سر هبوط و امید رستگاری و خواست شناخت موطن اصلی خویش و شوق بازگشت به آن و ... كه اسطوره شناسان رد چنین موضوعات تاریخ گذاری را در بعضی رمان ها و نمایشنامه های رمزی دوران ما بازیافته اند.
فی المثل «نی نامه» مولانا و داستان اساطیری «سی مرغ» كه به طلب «سیمرغ» بار سفر می بندند و همه معراج نامه ها و داستان های حاكی از شوق اصل و ذوق وصل، مبین همین معنی است و در حوزه لایزال و جاودانه عشق و عاشقی معلوم دانسته كه زیبا ترین رمان با این موضوعات تمثیل های از دو نمونه مثالی دلدادگی و شیفتگی است.»
جهان به شكل عجیبی همیشه درگیر اساطیر و افسانه ها بوده و خواهد بود. به این معنا كه اساطیر پر از رمزهایی هستند كه همیشه برای انسان جذاب بوده اند. دانستن عوالم پنهان و شكوه و جبروتی كه رمل و اسطرلاب شناخت جامع از هستی برای انسان ایجاد می كند، همیشه وسوسه ای را تحریك می كند كه به تبع آن باید جلو رفت و از این لابیرنت و هزارتوی مه اندود، اتفاقات تازه ای را كشف كند.
انسان معاصر صنعتی پس از این كه در می یابد تكنولوژی او را هم وسیله ای در دست قرار داده است به سمت كهن الگوهایی سوق پیدا می كند كه پاسخ پرسش های این چنینی اش باشد. پرسش هایی از جنس اسرار و رمز ها و پاسخ هایی كه اساطیر و افسانه ها به این پرسش ها داده اند تا حدودی ممكن است انسان معاصر صنعتی را در عالم خیال سرگرم كند؛ عالمی كه روزگاری انسان ها در آن به هستی خود معنا می بخشیدند.
حسن گوهرپور
منبع : روزنامه ایران