پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

اکرام به مهمان


اکرام به مهمان
آن روز پدر و پسری مهمان علی(ع) شدند. امام، آنها را بالای اتاق جای داد وخود روبروی آن دو نشست و با آنها به گفت و گو پرداخت. وقتی که هنگام غذا خوردن رسید وسفره را انداختند، قنبر، بنا به شیوه معمول، ظرفی پر از آب، همراه با طشت و حوله ای برای شستن دستها آورد. امیرمؤمنان از جای برخاست وپیش رفت تا دست مهمانش را بشوید! مرد به شدت دست خودش را عقب کشید که: مگر چنین چیزی ممکن است، آقا؟! من دستهایم را بگیرم و شما، وصی پیامبر، آب روی دستهای من بریزید؟ هرگز! علی بن ابیطالب، با لبخندی ملایم، به آرامی فرمود: برادر تو هم مثل توست! قصد دارد خدمتی برای برادرش انجام دهد. در برابر، خداوند به او پاداش خواهد داد. چرا می خواهی مانع یک کار خیر بشوی؟ چرا نمی خواهی من به ثوابی دست یابم؟ باز هم دل مهمان راضی به این کار نبود، که علی(ع) او را سوگند داد و فرمود: تو را به خدا مانع کار من نشو! می خواهم به شرف خدمت به برادر مؤمن خود نایل گردم. مرد میهمان با شرمساری دستهایش را دراز کرد، و علی(ع) در حالی که روی دستهای او آب می ریخت، به وی فرمود: خواهش می کنم دستهایت را کامل و درست بشوی، به همان گونه که اگر قنبر بر دستهایت آب می ریخت، آنها را می شستی. لطفاً خجالت را کنار بگذار!
پس از شستن دستهای مهمان، حضرت، به پسر خود محمد حنفیه که آنجا بود فرمود: فرزندم! اکنون تو دستهای این پسر را بشوی، همان طور که من دستهای پدرش را شستم. و این را هم بدان که اگر پدر این پسر در اینجا نمی بود، خودم دستهای پسر را می شستم. لکن خداوند دوست می دارد در جایی که پدر و پسری با هم هستند، در احترام به آنها، تفاوتی میان پدر و پسر باشد. محمد حنفیه نیزدر پی فرمان پدر برخاست و دستهای پسرک میهمان را شست.(۱)
منبع : روزنامه کیهان