شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تئاتر، تأثیر، طراح صحنه


تئاتر، تأثیر، طراح صحنه
آنچه دیده می‌شود و یا طرح آن ترسیم می‌شود از عناصر بصری اولیه و نیروهایی که بر حس بینایی ما اثر می‌گذارد تشکیل می‌گردد، که مانند چارچوب و زیربنای اصلی عمل می‌کند. این عناصر و نیروها بر محتوای آنچه می‌خواستیم القا شود تأثیر می‌گذارد و در تقویت و یا تضعیف واکنش ما به عنوان مخاطب مؤثر خواهد بود. یک طراح محتوای مورد نظر خود را تحت پوشش این نیروها و عناصر، جلوه می‌دهد و اگر مفاهیم را یک کالبد در نظر بگیریم، این نیروها و عناصر دنیای دید نقش روح را ایفا می‌کنند و یا به عبارتی این عناصر و نیروهای بصری انرژی خالص و ناب دیدن محسوب می‌شوند.
هر رخداد بصری تشکیل می‌شود از شکل و محتوا و محتوا تا اندازه‌ای تحت‌ تأثیر اجزای سازندة آن شکل قرار می‌گیرد. «هنر حاصل تجربه‌ای است که بدان زیباشناسی می‌گوییم، این تجربه‌ای است که ما اغلب هنگام رو‌به‌رویی با چیزی زیبا حس می‌کنیم و عمیقاً موجب رضایتمان می‌شود. برای فلاسفه قرنها این سؤال مطرح بوده است که این رضایت ‌خاطر چیست. روشن است که این ارضای درونی مربوط به کیفیت و سازمان‌یابی کل یک اثر هنری است، که از جمله معنا و محتوای آن را نیز در بر می‌گیرد و نه فقط معنا به تنهایی.»۱
برای دریافت حاصل یک تجربه بصری باید کلیة مفاهیمی نظیر معنا، تجربه، احساس، زیباشناسی و زیبایی را بررسی کنیم و این مستلزم تعریف عناصر اولیه و اصول پایة ترکیب‌بندی است. این عناصر به اختصار عبارت‌اند از: نقطه، کوچک‌ترین واحد و نشانة بصری که شاخص فضاست؛ خط، سیال و روان و بیان‌کنندة حرکت؛ شکل، ابتدا شکلهای اولیه، دایره، مربع و مثلث و بعد انواع ترکیبات و حالتهای گوناگون آنها و شکلهای دو بعدی و مسطح و سه ‌بعدی یا فضایی؛ جهت، که نیرویی است با حرکت و از خصایص شکلهای ساده و اولیه است، مثل جهت دورانی، مایل و عمودی؛ رنگمایه یا تونالیته، یا وجود یا فقدان نور که نیرویی مؤثر در پیدایش حجم است؛ بافت، خصوصیت موجود در سطوح مختلف، که قابل لمس و یا دید است؛ نسبت و مقیاس، میزان اندازة نسبی شکلها؛ ب‍ُعد و حرکت، این عناصر اصلی بصری در واقع ما به واسطة آنها می‌توانیم پیام خود را بهتر انتقال دهیم و بدون آنها امکان ارتباط با زبان بصری غیر ممکن خواهد بود.
بنابراین حتماً باید بدانیم عناصر بصری با منظور اصلی یک پیام متناسب است و برای دستیابی به آن ما به کمک فنون یا تکنیکهای مختلف این تناسب را برقرار می‌کنیم؛ برای مثال، یکی از پ‍ُرتحرک‌‌ترین فنون ذکر شده، استفاده از تکنیک کنتراست یا تضاد است، که قطب مقابل آن‌، هارمونی یا هماهنگی است.
با کمک تکنیک، چگونگی به کارگیری عناصر و نیروها برای ما روشن خواهد بود و در واقع تکنیک نقش اتصال بین شکل و محتوا را ایفا می‌کند و هر چه یک طراح در به کارگیری تکنیک قدرتمند عمل کند هماهنگی بین شکل و محتوا بیشتر خواهد بود. برای شناخت بیشتر در این زمینه، رابطة متقابل موجود میان محرکهای بصری و کل دستگاه زندة بدن انسان از نظر کارکردی آن، فیزیکی یا روانی و فکری و همچنین نیروی موجود و نیز خصوصیات عناصر بصری که نیروی شکل‌دهنده به فنون بصری هستند، حائز اهمیت است. پس از شناخت، انتخاب و چگونگی به کارگیری داشته‌های ما قابل توجه می‌باشد که البته محیط و حتی نوع رسانه یا وسیلة انتقال پیام، با توجه به اینکه هر رسانه با ویژگیهای خاص خود در تعیین شیوة کار تأثیر دارد، را نباید فراموش کرد.
نکتة دیگری که باید مد‌‌ّ نظر داشت قابل فهم بودن مفاهیم القایی توسط ارتباط بصری است. ما به سه ‌گونة مشخص می‌توانیم اثر بصری خود را خلق کنیم، واقع‌نمایانه، انتزاعی، رمزی یا سمبلیک، که هر کدام از این ‌گونه‌ها می‌تواند زیرمجموعه‌ای را در خود داشته باشد. برای اینکه از پیچیدگی ارتباط بصری خود بکاهیم، باید پس از انتخاب گونة خود در همان زمینه و با همان کد اولیه با مخاطب ارتباط برقرار کنیم و در واقع او را وارد دنیایی بکنیم که خود برای او ساخته‌ایم، بدین ‌ترتیب آنچه می‌گوییم بر اساس کد اولیه، برای مخاطب باورپذیر و قابل درک خواهد بود.
«انسان هزاران سال است که بیننده است و میدان دید او پهنة بی‌نهایت گسترده‌ای را در بر گرفته است، ولی فقط در دوران اخیر است که به طور کلی برای بیان کردن، صرفاً از کلام استفاده نمی‌کند و از آن فراتر رفته است و این خود به معجزه می‌ماند. انسان در دوران اخیر به نیروی شگرف موجود در بیان بصری دست‌ یافته است و در نتیجه اکنون کلیة افراد بشر می‌توانند کلی‍ّتهای پ‍ُرتحرک بصری را با هم و هم‌زمان در نقاط مختلف تجربه کنند.»۲ ارتباط بصری فقط برای مخاطبان آن یک معجزه محسوب نمی‌شود بلکه برای هنرمندانی که به وسیله آن به تبیین اندیشه‌های خود می‌پردازند، یک معجزه محسوب می‌شود.
همان طور که گفته شد عناصر دنیای دید، الفبایی است برای ارتباط با مخاطب و نیز کانالی است برای القای مفاهیم مورد نظر هنرمند؛ اگرچه امروزه کمتر به این عناصر در چارچوب قانونی‌اش توجه می‌شود اما به نظر من قبل از به هم ریختن هرگونه قانون در هر جای دنیا باید قانونی دیگر را جایگزین آن کرد و این قانون ثانویه مستلزم دانش و تسلط بر همه قوانین و قواعد موجود می‌باشد؛ بنابراین آنچه را که موجود است باید آموخت و بر آن تسلط پیدا کرد و بعد با دانش و آگاهی همان چارچوبها را در یک قاعدة تعریف‌شدة دیگر به هم ریخت. با این توضیح، عناصر دنیای دید را بهتر بشناسیم.
● نقطه
«نقطه، ساده‌ترین و تجزیه‌ناپذیرترین عنصر در ارتباط بصری است. طبیعی‌ترین و معمول‌ترین شکلی که می‌توان برای نقطه قائل شد گرد بودن است. نقطة چهارگوش یا مثلثی شکل به ندرت در طبیعت پیدا می‌شود. اگر مایعی به صورت قطره چکیده شود، شکلی تقریباً گرد به خود می‌گیرد و به این ترتیب به نقطه تبدیل می‌شود، هرچند ممکن است نقطه‌ای بی‌نقص و کامل، از نظر شکل، نباشد. هرگاه بخواهیم با رنگ یا چیزی مشابه آن در جایی علامت بگذاریم معمولاً آن را به صورت نقطه در نظر می‌گیریم. نقطه هرکجا که باشد خواه به صورت طبیعی یا مصنوع دست انسان، چشم را شدیداً به خود جلب می‌کند.»۳
«نقطه از دیدگاه ریاضی، عنصری است که هیچ‌ گونه ب‍ُعدی ندارد، فضایی را اشغال نمی‌کند. در ابتدا و انتهای هر خط قرار دارد و خلاصه از تقاطع و تماس دو خط به وجود می‌آید و بدین لحاظ ارزش بصری ندارد. اما از دیدگاه هنرهای تجسمی عنصری است بصری. نقطه به اندازة لازم انرژی بصری ذخیره دارد، و قادر است توجه هر چشمی را به خود جلب کند. شکل و اندازة نقطه، در موقعیتهای مختلف تغییر می‌کند، به طوری که مثلاً، لکه‌ای ابر در آسمان، قایقی در دریا ”نقطه“ محسوب می‌شوند.
بنابراین باید توجه داشت که نقطه به نسبت محیط و فضای اطراف خود، نقطه خوانده می‌شود. یک نقطه کوچک در خود دارای چنان انرژی و نیرویی است که چشمها را به طرف خود جلب می‌کند و آغاز یک تجربة بصری، در راه شناخت مبانی ارتباطات بصری به کار گرفته می‌شود. برای بررسی کیفیتهای بصری نقطه و شناخت حالتهای گوناگون آن، باید اول یک ”کادر“ یا محدودة معینی را در صفحه در نظر گرفت و نقطه را در آن جای داد، زیرا کادر معیاری است مهم برای شناخت ویژگیهای مختلف هر هنر بصری، و از این روی، در عالم هنرهای تجسمی، دارای اهمیت فوق ‌العاده‌ای است.»۴
«نقطه دارای ماهیتی پ‍ُرتوان است و فقط نقطة مرکزی در حالت سکون قرار دارد. چون نقطه‌ها معمولاً یا در حالت تنش هستند یا در رابطه با نقطه‌های دیگر. از آنجا که هر یک از مفاهیم در تقابل با اضداد خود معنا می‌یابند و در کل بدون ضد خود غیر قابل تصورند، پس نقطه‌های متضاد در حالت سکون نیستند، اما باعث یک حرکت مداوم و تدریجی می‌شوند. نقطه مرکزی تنها نقطة سکون است که در آن مفاهیم ناپیدایند.»۵
«نقطه‌ها در کنار هم خاصیت اتصالی دارند، به عبارت دیگر قادر است چشم را راهنمایی کند، اگر تعداد نقاط بسیار زیاد باشد، با یکدیگر ترکیب و همراه می‌شوند و می‌توانند تصور رنگمایه و رنگهای مختلف را در ذهن پدید آورند.
سورا (Seurat)، نقاش امپرسیونیست فرانسوی، در نقاشیهای خود که با تکنیک پوینتیلیست (Pointilist) و نقطه‌چینی انجام داده بود، این پدیده یعنی ادغام و ترکیب نقطه‌ها را در دستگاه بینایی انسان آزمود. آثار او از لحاظ تنوع رنگ بسیار غنی به نظر می‌رسند، ولی در حقیقت او از چهار رنگ خالص استفاده کرده است، زرد، قرمز، آبی و سیاه که آنها را به صورت نقاط ریزی روی تابلو به کار برده و در چشم بیننده نقاط رنگی با یکدیگر مخلوط می‌شوند و به نظر می‌رسد روی تابلو انواع رنگها به کار رفته است. تمام نقاشان امپرسیونیست نحوة عمل مخلوط شدن، متمایز شدن و سازمان یافتن رنگها را که در مورد چشم صورت می‌گیرد آزمایش کرده‌اند. این جریان شبیه به نظریه‌های مک‌لوهان (Mekluhan) ، درباره شرکت فعال بیننده در نحوة دیدن و تأثیر آن در معنا یافتن تصویر است.»۶
● خط
«اگر نقطه‌ها به یکدیگر آن قدر نزدیک شوند که دیگر نتوان آنها را از یکدیگر تشخیص داد، احساس دارا بودن امتداد در آنها تقویت می‌گردد و زنجیرة نقاط تبدیل به عنصر بصری جدیدی به نام خط می‌شود. خط را می‌توان به صورت دیگری نیز تعریف کرد و گفت خط، نقطة در حال حرکت، یا تاریخ حرکت نقطه است، زیرا برای ترسیم خط ابتدا نوک قلم را روی صفحه می‌گذاریم که به صورت نقطه است و سپس آن را به حرکت در می‌آوریم و اثر این حرکت به صورت ثبت‌شدة خط، باقی می‌ماند. در هنرهای بصری خط به دلیل ماهیت خاصش، دارای توان و انرژی بسیار است.
خط هرگز ساکن و ایستا نیست، بلکه همیشه پ‍ُرتحرک است.»۷
«خط از دیدگاه ریاضی از به هم پیوستن نقطه‌ها به وجود می‌آید. دارای طول اما فاقد عرض است، نشان‌دهندة جهت و موقعیت است و نیز مرز سطح را شکل می‌دهد و آن را محدود می‌کند. خط نیز یک عنصر با‌ارزش بصری است که در خود انرژی و نیروی زیادی ذخیره دارد و در موقعیتهای متفاوت، عکس‌العملهای گوناگونی از خود نشان می‌دهد. گاهی خط فعال و پ‍ُرانرژی است، مانند خطی که حرکت و فشار را القاء می‌کند، مثل مسیر پرتاب یک نیزه. گاهی خط ساکن و ایستا و بی‌تحرک است مانند مرز بین دو سطح رنگی و یا مرز بین حجم و فضا و خط گاهی منفی است و به صورت فضای خالی بین دو سطح دیده می‌شود و گاهی مجازی است که به چشم دیده نمی‌شود مانند فاصلة بین دو نقطه. خط از عناصر بسیار ارزشمند هنرهای بصری و مهم‌ترین عنصر ”طراحی“ است که در جریان آفرینش هنرهای تجسمی، نقشی اساسی را ایفا می‌کند.
خط اغلب بیان‌کنندة عواطف و احساسات و نشانگر تفکر و اندیشه و آرمانهای ذهنی هنرمند است.»۸ «خط در هنر رمز و نشانه نیست که به جای چیز دیگری قرار گرفته باشد، بلکه خود مستقیماً حاوی اطلاعات بصری لازم دربارة پدیدة مورد نظر است، که هرگونه عناصر بصری غیرلازم را از آن جدا و به صورت ساده و روشن‌تر آشکار می‌کند.»۹
قاب صحنه همچون بوم نقاشی است که طراح صحنه با شناخت کامل بر عناصر بصری بر روی آن تصویر می‌کشد. او با ایجاد هرگونه خط، رنگ و حجم و ... مفاهیم پنهان متن را القا می‌کند و می‌توان گفت یک طراح صحنه و یک نقاش عملکردهایی مشابه دارند و هنر طراحی همانند هر هنر دیگری خصوصیات منحصر به ‌فرد خود را دارد.
سپیده نظری پور
پی‌نوشت
۱. رالف رُس (Ralph Ross)، سمبلها و تمدن، مسعود سپهر، صفحه ۱۸.
۲. کالب کالگنو، در جستجوی فرهنگی بصری، مسعود سپهر، صفحه ۱۳.
۳. دونیس اِندیس، مبادی سواد بصری، مسعود سپهر، سروش، ۱۳۶۸، صفحه ۷۱.
۴. غلامحسین نامی، مبانی هنرهای تجسمی، توس، چاپ اول، ۱۳۷۱، صفحه ۲۰.
۵. ماریو آنابولدی، پیدایش فرم، مینا نوری، دانشگاه هنر، چاپ اول، زمستان ۷۲، صفحه ۱۰.
۶. دونیس اِداندیس؛ ‌مبادی سواد بصری، پیشین، صفحه ۷۲.
۷. همان، صفحه ۷۳.
۸. غلامحسین نامی، مبانی هنرهای تجسمی، پیشین، صفحه ۲۳.
۹. دونیس اِداندیس، مبادی سواد بصری، پیشین، صفحه ۷۴.
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید