سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به زندگینامه شهید داور یسری


نگاهی به زندگینامه شهید داور یسری
در سال ۱۳۳۲ در خانواده‌ای مذهبی در اردبیل، کودکی چشم به جهان گشود. نامش را داور نهادند، قبل از تولد شهید یسری، مادر شهید در خواب سیدی را می‌بیند که پیشانی‌بند و قنداقی را بر دست دارد و آن را تقدیم وی می‌کند و به او می‌گوید: فرزندی را که به دنیا خواهی آورد از مقربان حضرت احدیت خواهد بود، پس این پیشانی‌بند و قنداق را بگیر و نامی را که بر روی پیشانی‌بند نوشته شده برای کودک خود انتخاب کن. بر روی پیشانی‌بند نوشته شده بود که این بچه پسر است و نام او را “داور”‌بگذارید.
او از کودکی دارای پشتکار و جدیت شایان توجهی بود. از بهترین دانش‌آموزان مدرسه خود به شمار می‌رفت. مدرک دیپلم را در هنرستان صنعتی گرفت و از همان دوران دبیرستان به نماز و مسائل مذهبی اهمیت می‌داد به طوری که مورد توجه همه همکلاسی‌ها بود. پس از اخذ مدرک دیپلم به مرکز فنی و حرفه‌ای اصفهان برای ادامه تحصیل راه یافت.
به دلیل فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم شاه، ساواک او را دستگیر و از ادامه تحصیل در مهندسی متالوژی محروم ساخت. با روحیه انقلابی که در وجود او بود برای کمک به مردم فلسطین، به لبنان و فلسطین عزیمت کرد. طبق سند شماره ۱۱۲۸۱ تاریخ ۱۹۷۹/۱۲/۱۷ میلادی نماینده جنبش فلسطین او را به‌عنوان “داور موسی” معرفی و در عداد رزمندگان آزاده قدس قرار داد.
برادرش نادر یسری در دوران قبل از انقلاب به دست مزدوران رژیم شاه به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرماندهی سپاه اردبیل منصوب شد. هنگامی که قاتل برادرش را برای فرستادن به دادگاه و قصاص نزدش آوردند، برادر دیگرش به محض مشاهده قاتل به او حمله‌ور شد اما دستان باوقار و متین شهید داور یسری جلوی او را گرفت و با بیان این جمله که او اسیر ماست و باید با اسیر مدارا کرد تا قانون تکلیف او را مشخص کند، بزرگمنشی و تدبیر خود را به اثبات رسانید.
با آغاز جنگ تحمیلی به خرمشهر رفت و در کنار شهید جهان‌آرا به سازماندهی و فرماندهی گروه‌های اعزامی پرداخت. در عملیات بیت‌المقدس از ناحیه شکم و ران پا مجروح گردید و نام خود را جزء‌ جانبازان وفاتحان خرمشهر ثبت نمود. آنچه که زبانزد عام و خاص است این بود که شهید یسری بسیار باتقوا و دارای صراحت لهجه بود و برای دفاع از اسلام و ولایت از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید.
جملات زیبای مرحوم آیت‌الله مشکینی رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری در خصوص صالح خواندن آن شهید، بیانگر شخصیت پرهیزکار این شهید سرافراز است.
حضرت آیت‌الله مشکینی از دوران سربازی شهید چنین یاد کرده بودند:
“قریب ده سال پیش به جوانی در لباس سربازی برخوردم، او را در میان لشکر طاغوت آن زمان از سربازان حق دیدم و در محیط فاسد آن زمان، او را پاکیزه و از صالحان مشاهده کردم.”
هنگامی که فرمانده سپاه اردبیل بود در مجلس ضیافتی او را دعوت می‌کنند که عده‌ای از مسئولین نیزحضور داشتند. شهید یسری اظهار می‌دارد: “من مقلد امام هستم و امام فرموده است در میهمانی‌های پرخرج شرکت نکرده و خود نیز از این میهمانی‌ها نداشته باشید.”‌لذا مجلس ضیافتی را که خیلی‌ها دنبال شرکت در آن بودند برای رضای خدا و اطاعت از دستورات امام ترک کرد.
کرامات این شهید بنا به فرمایش همسرش خانم کاظمی:
در دل شب دخترش فاطمه از خواب می‌پرد و یکسره می‌گوید: “سر بابایم را در خواب دیدم که مجروح شده بود” و بی‌قراری می‌کند. دو روز بعد که جنازه شهید به تهران منتقل می‌شود از همان ناحیه‌ای که فرزندش اشاره کرده بود مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود. تشییع جنازه آن شهید بزرگوار در منطقه پاسداران در سال ۱۳۶۵ تاثیر بسزایی در خانواده‌ها و افراد مرفه این منطقه از شمال تهران گذاشت به نحوی که برخی از خانم‌ها به خاطر این جوان متدین و شرکت در تشییع جنازه وی با اینکه بدون چادر تردد می‌کردند همه حجاب برتر را انتخاب کرده و در تشییع این شهید شرکت نمودند و شهادتش نیز پیام‌آور تقوا و خودسازی بود.
او موذنی توانمند و خوش‌صدا بود و به سبک مرحوم موذن‌زاده اردبیلی اذان می‌گفت. طنین اذان او در مسجد ستاد مرکزی سپاه و مسجدمحل سکونتش (مسجد جامع غدیرخم تهران) زبانزد عام و خاص بود.
در وصیت‌نامه‌اش درباره اذان خود آرزویی کرده است و چنین می‌گوید: “آرزو داشتم در تمام طول عمر یکبار به زیارت خانه خدا بروم و در خانه وحی، در زادگاه حضرت علی(ع) در کانون وحدت مسلمین و در قبله جاویدان موحدین، در جایگاه اولین موذن اسلام- بلال حبشی- قرار گیرم و برای نخستین بار موذن اذانی باشم که ولایت امامت علی(ع) را صلا دهد و فریاد “اشهد ان علیا ولی الله” در سراسر حرم امن و تمامی مکه و در جای جای سرزمین غاصبان ولایت مولا علی(ع) طنین‌انداز باشد.”
در قبل از انقلاب کسانی که از دست ساواک یا زندان‌های طاغوت فرار می‌کردند در اردبیل سراغ منزل او را می‌گرفتند و انقلابیون زیادی بنا بر نقل آقای هادی غفاری به منزل ایشان پناه می‌بردند. بعد از انقلاب نیز منزلش در اردبیل و تهران مورد مراجعه انقلابیون و پاسداران و بسیجیان و گردهمایی‌های انقلابی و مذهبی برای جنگ و دفاع مقدس بود.
در نهایت در عملیات کربلای ۵ به فیض شهادت نایل آمد.
یاد و خاطره این سردار سبلان و فرمانده غرورآفرین سپاه اردبیل و عارف نامدار و عاشق دلسوخته امام و ولایت گرامی و راهش پررهرو باد.
منبع : روزنامه رسالت