جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بوش و«خاورمیانه بزرگ»


بوش و«خاورمیانه بزرگ»
این احتمال وجود دارد كه میلیاردها درآمد آتی فروش نفت هرگز نصیب مردم عراق نشود، بلكه جیب سلطان های نفتی، دلالان مورد حمایت دولت بوش، مقاطعه كاران غربی، مفت خورهای سازمان های اطلاعاتی و حتی سران قبایل در بغداد، را پركند. این درست همان اتفاقی است كه برای ۸‎/۸ میلیارددلار پول عراق پیش آمده است كه بین اكتبر ۲۰۰۳ تا جولای ،۲۰۰۴ كه عراق را نماینده آمریكا «پل برمر» اداره می كرد، به سادگی ناپدید شد. البته ثروتمنداران قدرتمند نفتی مجبور نیستند نگران مسائل حقوقی عراقی باشند، چون حكم اداری ۱۳۳۰۳ جورج دبلیو بوش كه اخیراً تجدید شده است، هر «بررسی قضایی» را علیه هر شركت آمریكایی كه به هر ترتیب با نفت عراق ارتباط پیدا كند، «باطل و بی اعتبار» می كند.
جنگ تهاجمی غیرمشروع علیه عراق، نابودی دسته جمعی غیرنظامیان، اتاق های شكنجه در ابوغریب، ناتوانی پنتاگون از اشغال واقعی بغداد و یا كنترل حتی مسیر فرودگاه به منطقه سبز، عجز در برابر چندهزار غیرنظامی مسلح با كلاشینكف و موادمنفجره سرهم بندی شده - همه اینها همراه با این سناریو كه یك سوپر قدرت نظامی یكی از بزرگترین شهرهای خود را هنگام مصیبت و بلا رها كرد - این احساس را به وجودآورد كه بوش با تبدیل خاورمیانه به صحنه ممتاز و بی نظیر آموزشی برای اسامه بن لادن و ایمن الظواهری، درواقع، ۳۰۰ میلیارددلار یارانه برای آنها پرداخته است!یك نظرسنجی در آلمان، فرانسه، بریتانیا، اسپانیا و ایتالیا آشكار كرد كه از هر ۱۰ نفر اروپایی غربی، ۷ نفر (۸۰درصد آلمانی، ۸۴ درصد فرانسوی) فكر می كنند كه بوش هیچ علاقه ای به «گسترش دموكراسی و آزادی» ندارد. نظرسنجی دیگری به وسیله «دی ولت» نشان داد كه حتی ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه بیش از بوش مورد اعتماد است، به ویژه در آلمان شرقی. در آلمان، فرانسه، بریتانیا، اسپانیا و ایتالیا اكثریت كاملی از طریق تجربه تاریخی، می داند كه دموكراسی نمی تواند به شكلی ساختگی و به منظور دست یافتن به هدفی سیاسی، بنیاد نهاده شود.رأی و نظر مردم هر چه باشد، استراتژی وزارت دفاع ملی ایالات متحده - كه آشكارا بر حمله های پیشگیرانه یك سویه صحه می گذارد - به همان شكل باقی می ماند و دولت بوش بر «حق» انحصاری دست زدن به جنگ پیشگیرانه و احتیاطی آمریكا علیه هر كسی، هر جایی و هر وقتی تصریح دارد. حتی اگر تنها وجود بدگمانی دلیل این كار باشد و از این همه مهمتر و حیاتی تر این كه هر اختلاف سیاسی یا حقوقی با ایالات متحده و یا هر نوع حمله سیاسی به آمریكا می تواند مجوزی باشد برای آژانس مركزی اطلاعاتی آمریكا (سیا) كه دست به كشتار بزند؛ در هر جای جهان و بدون هیچ نظارتی و به وسیله هواپیماهای بدون سرنشینی كه پیش از این برای این كارها در پاكستان، افغانستان و یمن مستقر شده اند.
تأكید دوباره «جنگ با ترور» به این مفهوم است كه بوش درصدد است هدف «خاورمیانه بزرگ» خود را تنظیم كند. البته با شركت همه نوچه های سربراه و «خوب» خود از جمله مراكش، اردن، بحرین و از همه مهمتر، مصر حسنی مبارك. عربستان سعودی در حاشیه نگاه داشته خواهد شد. «بد»ها عبارتند از سوریه، لبنان (تاحد حزب الله آن) و ایران كه همه هدف حمله های احتمالی آمریكا هستند.در سال ،۲۰۰۴ برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) برای تهیه گزارشی، پژوهشگران خبره مستقل عرب را به كار گرفت. این گزارش كه به طور وسیعی مورد تمجید قرار گرفت، بر نبود آزادی در كشورهای متحد ممتاز آمریكا نظیر عربستان سعودی و كویت تأكید دارد. این گزارش همچنین دورویی واشنگتن در دفاع از متحدان خود اردن، مراكش و تونس به عنوان كشورهای دموكراتیك را برملا می كند. اعرابی كه این پژوهشگران با آنها مصاحبه كرده بودند، همه برخواسته های خود مبنی بر «رهایی از اشغال خارجی»، آزادی عقیده - بیان عقیده وفعالیت سیاسی - تأكید داشتند.اعراب همه دلایل جهان را دارند كه نسبت به قول غربی ها درباره دموكراسی سوء ظن داشته باشند، زیرا هم فرانسه و هم بریتانیا، استعمارگران پیشین آنها هستند. بریتانیا، شورش عراقی ها را در اوایل دهه ۱۹۲۰ به وسیله گاز سمی سركوب كرد. فرانسه هم مقاومت سوری ها را در اشغال كشورشان دوبار، در سالهای ۲۷-۱۹۲۵ و مجدداً در سال ۱۹۴۵ در هم شكست. آمریكا هم همواره با اشغال ۳۸ ساله فلسطین به وسیله اسرائیل موافقت كامل نشان داده است. به نظر اكثریت اعراب، لفاظی های دولت بوش دوم در مورد دموكراتیزه كردن منطقه، طرح جدیدی از استعمار است.مشكل واشنگتن همواره این بوده است كه چگونه طرح های خود را تحقق ببخشد. دیپلمات ها ارزیابی سازمان سیا را در مورد این كه تغییر رژیم در ایران و سوریه بدون عملیات نظامی امكانپذیر است، به تمسخر می گیرند. سوریه و ایران را نمی توان با عراقی مقایسه كرد كه از پیش با دو جنگ و ۱۲ سال تحریم اقتصادی به فلاكت افتاده بود. البته سوریه وسیله ای برای دفاع از خود در برابر قدرت آتش سهمناك آمریكا ندارد، ولی می تواند به اسرائیل حمله ور شود. ایران، موشك های استراتژیك روسی را در اختیار دارد. می تواند تنگه هرمز را مسدود و در اقتصاد جهان هرج و مرج ایجاد كند. باقی می ماند لبنان. در این مورد، نومحافظه كاران، انقلاب های به اصطلاح مخملی را در نظر دارند و آن را تحسین می كنند.هدف آتی انقلاب های مجاز (مخملی) و «ارتقای دموكراسی»! جایگزین كردن رژیم های خصمانه فعلی با نسل جدیدی از سیاستمداران نئولیبرالی است كه در آمریكا تحصیل كرده و طبق برنامه تعلیم دیده باشند، ولی این صورت ظاهر قضیه است. موضوع واقعاً اساسی، یكسان شدن و همگرا شدن اداره پایگاههای نظامی موجود آمریكاست كه اكنون در ۱۳۸ كشور جهان استقرار یافته اند.پیش از آخرین انتخابات در لبنان، یك نظرپرسی كه به وسیله دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه لبنان انجام شد، آشكار كرد كه تنها ۲۶ درصد از مردم از قطعنامه ۱۵۵۹ سازمان ملل متحد پشتیبانی می كنند كه خواهان عقب نشینی نیروهای سوریه از لبنان شده بود، در حالی كه ۶۸ درصد مخالف آن بودند. تنها ۱۸ درصد به طرفداری از خلع سلاح حزب الله رأی داده بودند در حالی كه ۷۲ درصد با آن مخالف بودند. وقتی در نظر بگیریم كه اكثریت لبنانی ها، از ۵۵ تا ۶۰ درصد شیعه هستند و دو جنبش عمده شیعه، امل و حزب الله، هنوز با سوریه متحدند، چنین نتیجه ای از نظر سنجی درلبنان شگفت انگیز نیست. این نتیجه، این سؤال را پیش می آورد كه چرا سوریه باید لبنان را ترك می كرد، در حالی كه هیچ كس نمی گوید آمریكا باید عراق را ترك كند؟ به ازای هر ۲۷۰ لبنانی، یك سرباز سوریه در لبنان بود. دولت دوم بوش برای هر ۱۷۰ عراقی یك سرباز در عراق دارد. این دولت اصرار داشت كه سوریه باید لبنان را ترك كند، ولی هیچ فشاری بر اسرائیل وارد نمی آورد كه بلندی های جولان را ترك گوید كه از سال ۱۹۶۷ به طور غیرقانونی اشغال كرده و ۱۸ هزار اسرائیلی را در آن اسكان داده است. این ناحیه از بلندی های جولان از نظر مساحت ۳ برابر غزه است.«عماد فوزی الشعیبی» رئیس مطالعات استراتژیك در «دمشق» به «الجزیره» گفت: «رفیق حریری» نخست وزیر پیشین لبنان با سوریه توافق نداشت، ولی عقب نشینی نیروهای سوریه را طلب نكرد، خصومتی را علیه سوریه برنینگیخت و یا خواهان پایان بخشیدن به نقش سوریه در لبنان نشد. «بشرالخلیل» حقوقدان لبنانی یك گام هم جلوتر رفت و به خبرنگار الجزیره گفت: «مرگ حریری، بخشی از نقشه جداسازی منطقه به ایالت های كوچك بی پناه فرقه گرا است. این طرح از عراق آغاز شده است و ادامه اش به سایر كشورهای عرب خواهد رسید.این موضوع قابل فهم است كه دستیابی به «خاورمیانه بزرگ» با ویژگی های مورد نظر بوش، مستلزم یك ضربه نهایی به ملی گرایی عرب است. به خاطر داشته باشیم كه مرزهای دنیای عرب به كلی غیرطبیعی و ساختگی است كه بیشتر آنها به وسیله استعمار انگلیس تحمیل شده است.برای واشنگتن دشمن واقعی، بنیادگرایی اسلامی نیست، بلكه ملی گرایی عرب است، یعنی چیزی كه اتحاد اعراب را می تواند تحقق بخشد. ملی گرایی اعراب، تهدیدی برای اسرائیل در آینده است و همین طور برای آمریكا. اسرائیل سالها بذر تفرقه بین اعراب پاشیده است تا مانع اتحاد اعراب شود.از لحاظ تاریخی، بیش از ۲۰ سال است اسلام بنیادگرا كانال اصلی بیان خشم علیه استعمارگران غربی بوده، زیرا هر كانال دیگری دچار شكست شده و یا به وسیله رژیم های فاسد مورد حمایت آمریكا سركوب شده است. روشنفكران مترقی عرب معتقدند كه آمریكا- اسرائیل، هرگز اتحاد اعراب را تحمل نخواهند كرد. آنها اظهار می دارند «خاورمیانه بزرگ» یك بسته بندی غربی است، كه طراحی شده است تا هر شكل اتحاد عربی و یا اسلامی را كه تهدیدی برای هدف های آمریكا و متحد اصلی اش اسرائیل به نظر آید، از بین ببرند.آمریكا شكست خود در عراق و مقاومت عراقی ها را مخالفت با دموكراسی جلوه می دهد. نومحافظه كاران ادعا می كنند كه دموكراسی با اسلام ناسازگار است. اندونزی، مالزی، بنگلادش و تركیه همه كشورهای اسلامی اند و دارای حكومتهای دموكراتیك هستند. اگر آمریكا در ادعاهایش در مورد دموكراسی صادق بود، چیزی نمی گذشت كه در كشورهای وابسته اش، رژیم های متمایل به اسلام زمام امور را در دست می گرفتند. چنین وضعی در مصر و عربستان سعودی قطعی می بود. در جهان عرب، بیم از آن دارند كه مرگ عراق به مفهوم مرگ ملی گرایی عرب باشد. بسیاری معتقدند كه تجزیه عراق امری ناگزیر است. نه تنها به این دلیل كه این امر هدف اصلی آمریكا بوده است، بلكه به این دلیل كه تندروهای دوآتشه در همه جبهه های شیعه، كرد و سنی آماده اند برای تأمین منافع فرقه خود به جنگ دست بزنند.
خلاصه شده از نشریه « آسیا تایمز»
برگردان: پوراندخت مجلسی
منبع : روزنامه ایران