جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا


در حسرت روزهایی که علم، کالا نبود


در حسرت روزهایی که علم، کالا نبود
می گویند سرمایه داران همه چیز را کالا می کنند و عشق را می فروشند بر سر هرکوی و برزن, و محبت را در فروشگاه های معمولی در بسته بندی های۱۰، ۵۰ و ۱۰۰ گرمی و تازگی ها علم را.
اما این بار در بسته های کیلوئی و از ۱۰ کیلو به بالا، با تبلیغات و فریاد که ماست ما ترش نیست و شیرین است. فقط جای شکرش با قیست که بسته عشق و محبت هنوز کیلویی نشده اند.
در این دوران بعضی ها توانایی گرفتن، نه تنها ماهی از آب گل آلود که کره و کباب و خیلی چیزهای دیگر را دارند و سوار بر امواج عشق و علاقه دانشجویان عزیزمان به گذران چند صباح زندگی خود می اندیشند!!
در این میان واژه های بی گناه نیز به گناه به کار گرفته می شوند، نمی دانم نام سو» استفاده از شور و هیجان و سادگی و بی آلایش بودن دانشجویان علاقه مند به فراگیری دانش را چه بگذارم! که در این وادی خاکستری همچون رنگ دمدمای طلوع فجر، گرگ و میش است و عدم تشخیص این دو از یکدیگر، اما با طلوع آفتاب عالم تاب با چشم غیرمسلح هم می توان این دو را از یکدیگر تمیز داد!!
جدی تر شویم و کمی هم از همان علمی که به فروش می رسد سخن گوییم.
بحث روانشناسی و روانشناسی تبلیغات خود دنیائی است که به خود اجازه ورود به آن را نمی دهیم; چون در حوزه تخصصی اینجانب نمی گنجد اما فقط سوالی دارم از آن تبلیغ چی محترم، که آیا تاثیر این گونه تبلیغات در روح و روان این دانشجویان ساده و بی آلایش که شوق قبول شدن در دروه کارشناسی ارشد. «به طور مثال کارشناسی ارشد شهرسازی!!» را دارند، چیست که به آنها القا» شود، اگر این جزوه های کیلوئی را نخوانند هیچ گاه قبول نخواهند شد. و به عنوان یک مهم مورد بسیاری در این زمینه مواجه می شود متاسفانه کار به اینجا ختم نمی شود و در همان راستای قبلی یعنی راستای و راسته فروش علم و کسب ثروت; که چقدر همه مان اندر مزایا علم و مضرات ثروت زیاد نوشته ایم، کارهای دیگری نیز در این گونه کلاس ها صورت می گیرد.
برای مثال دانشجوی دوره کارشناسی ارشد برای آمادگی دانشجویان، در سر کلاس ها به عنوان استاد حاضر می شوند. برخلاف بعضی از این کلاس ها که از استادان مجرب دانشگاه ها استفاده می کنند.
خلاصه این که برای آماده کردن دانشجویان برای ورود به دوره برتر کارشناسی ارشد شهرسازی، آیا دانشجویان دوره کارشناسی ارشد شهرسازی می تواند به عنوان تعلیم دهنده مفید واقع شوند؟ شاید هم می شوند و ما نمی دانیم و ای کاش که ما هم بدانیم.
می گذریم، همچنان که همیشه می گذریم چون اگر نظارتی بود که گذشتن چه سخت می شد.
نوع دیگری از این کسب درآمد که خیلی هم، چه ظاهرش و چه باطنش سپید است همچون برف، واژه دهان پر کن workshop (ورک شاپ) است. البته برخلاف ورک شاپ واقعی که تعامل و فعالیت شرکت کنندگان را می طلبد.
غیر طبیعی نیست که این مفهوم همچون خیلی از مفاهیم بی گناه دیگر فقط جهت بزرگ و موجه جلوه دادن کار ارائه شود و مثل خیلی دیگر از مفاهیم در جای صحیح خود مورد استفاده قرار نمی گیرد.
در این دسته از ورک شاپ ها، یک نفر به جای شما کتاب می خواند!! شما پول می دهید و ایشان برای شما خلاصه کتاب را می خواند. تازه آن هم در اطاق هایی با گنجایش اسمی x نفر و با حضورx نفر، آخر مهم نیست که کار چگونه پیش برود، مهم آمدن هر چه بیشتر این جوانان ساده و بی آلایش است و صد البته که به خاطر ازدیاد حجم بیشتر.
خدای من! ما سنتی ها چه قدر تاکنون در جهل مطلب بوده ایم که خود کتاب خود را می خواندیم در زیر نور گرد سوزهایی که غذای شبمان نیز بر سر آن قل می زد، و چه قدر نمی دانستیم که می توان به جای این زحمت طاقت فرسا یک نفر را اجیر کنیم تا به جایمان کتاب بخواند و فردا به جایمان فکر کند و پس فردا به جایمان راه برود و سر ماه هم حقوق ما را بگیرد و به دارایی های خود اضافه کند.
نسل من! همیشه فکر می کند که این پولی که از دست آن دختر یا پسر علاقه مند; که باور می آورند به تبلیغات و این که اگر این افکار را نکنند قبول نخواهند شد، گرفته می شود از کجا آمده است!
آیا کارگری با زحمت آن را برای دلبندش تهیه کرده؟ و بعد به حلال یا حرام بودنش حتما فکر می شد.
در کنار جزوات کیلویی که هیچ به دانشجو نمی آموزد و فقط درآمد تولیدکنندگانش!! را تامین می کند، جالب تر کنکورهای آزمایشی است یا مثلا ۱۸ هزار تومان برای هر نفر، که این هم به مبالغ بالا اضافه کنید، و با آن سوالات... که نه به درد دانشجو می خورد و نه وزارت محترم علوم!
فقط به درد همان کسانی می خورد که این شو را راه انداخته اند برای ثروت اندوزی!
اگر بخواهیم بیشتر بگویم دیگر حتما مرا مکرر الفکر! خواهند خواند و از جرگه کسانی که دلشان برای جوانان می سوزد، خواهند راند.
به عنوان یک معلم و کسی که هیچ گاه نه از جزوات شما استفاده کرده و نه از ورک شاپهاتان، و نه اجیرتان کرده ام تا برایم کتاب بخوانید، در تمام مقاطع تحصیلی، اتفاقا در همین ایران عزیزم درس خوانده ام و در تمامی کنکورها هم بدون لطف افرادی هم چون شما قبول شده ام.
این گونه کلاس ها را حتی می توان کلاس های کنکور آواره نیز نامید، چرا که هر کلاس در مکانی با فاصله از مکان کلاس دیگر حضور دارد آن هم با فضایی غیراستاندارد و با تراکم بالا و اکسیژن کم و آلودگی صوتی زیاد و... که یادگیری را با مشکل مواجه می سازد.
به راستی شهرت سازان محترم آیا واحد درسی سرانه ها و استانداردها را گذرانیده اید؟ اگر پاسخ مثبت است پس چرا کلاس های دوستان خود خارج از استانداردهای حتی کشورهایی مثل ... است؟
چه طور این عزیزان یا متولیان این دسته از کلاس ها که خود نمی دانند استاندارد و سرانه چیست، خواهند توانست مفاهیم اصلی و تخصصی تر شهرسازی را آموزش دهند؟
البته باید اذعان کرد که تمام این گونه کلاس ها، به این صورت گسیخته نیستند و هستند مراکز آموزشی که برای بهتر شدن شرایط فضای آموزشی شان، بسیار زحمت می کشند و برون دادهای خوبی دارند که فقط برای جلوگیری از تبلیغ نامشان را نمی برم، اما روزی شان حلال باد.
به عنوان یک معلم ساده یک نصیحت برایتان دارم، کار و فرهنگی خیلی خوب است، سودش هم حلالتان از شیر مادر در صورتی که صادقانه و با وجدان کار کنید. به اندازه خدماتی که ارائه می دهید، کسب درآمد نمایید. بگذاریم این حیطه مقدس تعلیم و تعلم پاک بماند و به خاطر چند روز دنیا و کمی هم زندگی مرفه تر، اصول، باورها و عقاید پاک را ناپاک و سیاه نکنیم.
خلاصه کنم سعی کنیم درآمدمات حلال باشد، می گویند اگر حلال نباشد از کف می رود که اگر هم نرود خودمان بالاخره از کف خواهیم رفت.
عضو هیات علمی
دانشگاه علامه طباطبایی
منبع : روزنامه مردم سالاری