شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


باید بخندیم ، در این جهان و بر این جهان


باید بخندیم ، در این جهان و بر این جهان
بلقیس سلیمانی متولد اردیبهشت ٤٢ و دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه تهران است. او با کتاب «بازی آخر بانو» (رمان برگزیده چهارمین دوره جایزه ادبی اصفهان) مورد توجه نویسندگان و دوستداران داستان بلند قرار گرفت.
پس از آن در پاییز امسال کتاب «بازی عروس و داماد» را روانه بازار کرد که در مدتی کوتاه به چاپ سوم رسید و با اقبال خوب مخاطبانش مواجه شد. این کتاب دارای بیش از ٦٠ طرح داستانی و دومین جلد از سه گانه اوست. سه گانه ای که به گفته «بلقیس سلیمانی» با انتشار کتاب «خاله بازی» تکمیل می شود. به مناسبت انتشار کتاب «بازی عروس و داماد» به سراغ این نویسنده رفتیم و با او درباره جنبه های مختلف داستان هایش به گفت وگو نشستیم. بلقیس سلیمانی هم اکنون مدیرگروه مطالعات فرهنگی و فرهنگ عامه شبکه رادیویی فرهنگ است و تاکنون چند عنوان کتاب پژوهشی و حدود ٧٠ مقاله در زمینه نقد و ادبیات داستانی به ثبت رسانده است.
▪ پس از انتشار کتاب «بازی آخر بانو» نام شما به عنوان یک نویسنده داستان بلند مطرح شد. چه شد که به یک باره به سمت فلش و داستان کوتاه رو آوردید؟
ـ وضعیت شغلی من طوری است که نمی توانم بروم بنشینم «رمان» بنویسم. من صبح سرکار می روم و عصر به بچه هایم می رسم.
سوژه هایی در ذهنم بود که فرصت نوشتنشان به شکل رمان را نداشتم. البته من داستان کوتاه نویس نیستم و تا پیش از این تجربه اش را نداشته ام. می خواستم سوژه های داستانی و حرف های فلسفی را در یک قالب قابل اعتنا به مخاطبانم عرضه کنم. این داستان ها را ظرف مدت دو هفته در محیط کارم نوشتم. ذهنیتی هم نداشتم که دارم داستان «فلش» می نویسم یا «مینی مال».
▪ داستان های خودتان را بیشتر در دایره «فلش» می بینید یا «مینی مال»؟
ـ اگر بخواهم «مینی مال» را تعریف کنم خیلی نظری می شود. برخی از داستان های من به «مینی مال» پهلو می زنند و برخی ویژگی های «فلش» را دارند. ولی قائل به این نیستم که یک تقسیم بندی مشخص داشته باشم.
در «بازی عروس و داماد» می بینیم که بارها از واژه «بازی» استفاده کرده اید. چه در عنوان و چه در متن کتاب. در داستان های «شازده» و «بازی عروس و داماد» بر موضوع «حرکات نمایشی بی محتوا» تاکید کرده اید. در مجموع در داستان های شما با شخصیت هایی مواجهیم که میل به خودنمایی دارند.
همه آدم ها میل به خودنمایی دارند. فرهنگ و تمدن آدمی به این دلیل پدید آمده که آدمی می خواسته است خودش را نشان دهد. میل به خودنمایی علم و فرهنگ می سازد.
این یک ویژگی آدمی است. قواعد بازی خیلی وقت ها توسط ما تعیین نمی شود و بازی همیشه مطابق قواعد پیش نمی رود. گاهی وقت ها کسی قواعد را می شکند و مسیر بازی را عوض می کند. مثلا در داستان «نمایش» قصه خانواده ای را می بینیم که قرار است متهمی را اعدام کنند و خانواده مقتول درصدد بخشش او هستند اما این ماجرا تا زمان اعدام پیش می رود و خانواده مقتول موفق نمی شوند جلوی اعدام را بگیرند. در واقع هرکس میزانسن خودش را می چیند. اما دستی، بازی دیگری را وارد این نمایش می کند و غالب می شود.
▪ چرا بیشتر داستان ها را با لحنی تلخ روایت کرده اید. به نظر می رسد این لحن بیشتر به درونمایه هایی که انتخاب کرده اید، مرتبط می شود.
ـ من لحن تلخی دارم و این تلخی نتیجه نوعی نگرش نسبت به جهان است. این طور نیست که من بخواهم ادا دربیاورم. من معتقدم جهان آن قدر که فکر می کنیم «مأمن امنی» نیست. جهان یک پرتگاه است. جایی است که اگر جهنم نباشد، چیزی از جهنم کم ندارد. این تلخی نتیجه آن نگاه است.
▪ در عین حال در برخی از داستان ها نیز تلاش کرده اید تا روایت خیلی آزاردهنده نباشد.
ـ سعی کردم زهر این تلخی را با یک لحن طنز بگیرم. تحمل جهان سخت است، مگر این که نگاه شما به هستی کمی طنزگونه باشد. ما نه در این جهان که بر این جهان هم باید بخندیم. من همیشه احساس می کنم جهان تراژیک کمیک است یعنی ملغمه ای از این دوتاست.
▪ داستان های این کتاب به گونه ای مستقیم بدون پیچیدگی روایت می شوند. چطور شد که تصمیم گرفتید زبانی ساده و روان را انتخاب کنید؟
ـ همیشه مدنظر داشتم به گونه ای بنویسم که مخاطبانم را ناراحت نکنم. زبان برای من مهم است و پیوند تنگاتنگی با بقیه عناصر داستانم دارد. یعنی اگر بخواهم داستان اندیشه محور و وهم گونه بنویسم، احتمالا این نثر را نخواهم داشت. وقتی یک داستان طنزگونه با بن مایه های رئال می نویسم، این داستان نثر سرراستی را می طلبد. نثر همواره باید هم خوان با کل فضای داستان باشد.
▪ به نظر خودتان می شود «بازی عروس و داماد» را در ردیف «داستان های عامه پسند» جای داد؟ این مسئله برای شما ناراحت کننده نیست؟
ـ کتاب من نیمه مهر ماه پخش شد و الان به چاپ سوم رسیده است. ابدا ناراحت نمی شوم که بگویند کتابم عامه پسند است. به همین قصد نوشتم که همه آن را بخوانند. من به عنوان یک عضو از خانواده رادیو، به تاثیر از این رسانه می خواستم یک کتاب «پرتابل» یا همراه بنویسم. کتابی که همه جا قابل استفاده باشد و وقتی وارد خانواده می شود، اکثر اعضای خانواده آن را بخوانند و هرکس به فراخور موقعیتش چند داستان از آن را برگزیند.
▪ در پشت جلد کتاب نوشته شده است: نویسنده «به مرگ و شوخی های آن» فکر می کند. چگونه به این نگاه رسیدید؟
ـ آن یادداشت آخر را ناشر نوشته است. جدی ترین مسئله آدمی مرگ است. به نظرم مرگ بخش های کمیک زیبایی هم دارد. در داستان «نادرترین گور جهان» می بینیم آدمی که در حد اسطوره است، مرگ جدی اش تبدیل به طنز می شود. مرگ آن قدر که فکر می کنیم تراژیک نیست. یک کمی شوخناک است. با این حال «مرگ» به شکل وحشتناکی برای بشر لازم است. ما در مرگ زاده می شویم و مرگ است که به زندگی و فرهنگ و تمدن ما شکل می دهد.
▪ شخصیت های زن شما اغلب قداست کلیشه ای داستان های زنانه را ندارند. در داستان هایتان با شخصیت های زن فریبکار (گل)، زنان خیابانی (مثل سیمون دوبوآر) و... مواجهیم. این زنان چگونه وارد داستان های شما شدند؟
ـ برای من «زن» با تمام خصلت هایش یک انسان است. مثل هر آدمی خصلت های مثبت و منفی زیادی دارد. یک کتاب دیگر هم به اسم «خاله بازی» با موضوع زن زیر چاپ دارم.
من نظرم این نیست که زن ها همواره اثیری و فرشته صفت هستند. درست است که ادعا کردم، «زن» در اقلیت است. اما نباید ضعف هایش را نادیده بگیرم. زن هم در کنش های مختلف واکنش های مختلفی نشان می دهد. وقتی به عنوان یک شخصیت داستانی نگاهش می کنی او را در قالب ژانر و فضای داستان قرار می دهی و این عوامل هستند که شخصیت را می سازند. داستان جای قداست پروری نیست، داستان به شکل وحشتناکی زمینی و محصول عصر آدم شکاک امروز است. قرار نیست در آثارمان شخصیت های قدیس بپرورانیم.
▪ زنان به نسبت مردان علاقه بیشتری به داستان نویسی نشان می دهند این مسئله از کجا ناشی می شود؟
ـ من یک مقاله نوشته ام درباره این که «چرا زن ها می نویسند». دلایل متفاوتی دارد. یک دلیلش شرایط اقتصادی و وضعیت اشتغال در ایران است. مولفه های دیگر مثل «جست وجوی هویت» نیز تاثیرگذارند. زن های ما با نوشتن می خواهند خودشان را اثبات کنند. می خواهند بگویند که وجود دارند. نوشتن شیوه خیلی کم خرجی است. نمونه های خیلی خوبی در این زمینه داریم. گاهی وقت ها نویسنده در جست وجوی این که «من کیستم» وضعیت اجتماعی و خانوادگی اش را واکاوی می کند و تا افسانه ها و اسطوره ها پیش می رود.
▪ چرا زنان در داستان هایشان بیشتر درباره حقوق برباد رفته خودشان می نویسند. اما نویسندگان مرد این گونه نیستند؟
ـ خیلی طبیعی است. آدم ها دو نوع نیاز اولیه و ثانویه دارند. شما تا شکمتان سیر نباشد و پوشاک نداشته باشید، به آزادی بیان فکر نمی کنید. وضعیت زنان ما این حالت را دارد. اول باید ثابت کنیم ما زن و آدم هستیم و جنس دوم و جزو اقلیت ها نیستیم. در خبرها وقتی یک «هواپیماربا» هواپیما را می رباید می گویند زنان و کودکان را آزاد کرد. این یعنی از نظر حقوقی ما در اقلیت هستیم. زنی که جنس دوم حساب می شود، باید ابتدا ثابت کند که آدم است.
باید درباره خودش بنویسد. اصلا مشکل ما زنان نویسنده این است که جهان بر پایه عدالت بنا شده یا نه. این مشکل فیلسوفان مرد است. خیلی آرمان طلبی است فکر کنیم زنان باید درباره نیازهای بشری بنویسند. هر نویسنده ای باید از جهان خودش بنویسد. من جهان زنان را بهتر می شناسم. چه لزومی دارد درباره امیال و خواسته های جهانی که نمی شناسم بنویسم.
احسان رحیم زاده
منبع : فیلم‌نگار